مقدمه
مطالعه دربارۀ اسلام در آفریقا در حال افزایش است و شناخت ما از مسلمانان جنوب آفریقا بهتازگی آغاز شده است. کاملاً آشکار است که اسلام در زیمبابوه در حال قوتگرفتن است و در حال حاضر بهعنوان یک نیروی مذهبی روی آن حساب میشود. با وجود آن که دربارۀ اسلام در کشورهای دیگر جنوب آفریقا مطالبی نوشته شده و به اسلام در زیمبابوه بسیار کم پرداخته شده است، اما رشد و تأثیر اجتماعی و اقتصادی آن در جامعه در بسیاری از نقاط کشور احساس میشود.
به همین دلیل است که باید با پژوهش در مبانی و عوامل توسعۀ اسلام در این کشور از دوره قبل از استعمار تا امروز به افزایش دانش خود دربارۀ اسلام در زیمبابوه کمک کنیم. این پژوهش، جوامع مسلمان، فرقهها، مسلمانان برجسته و همچنین سازمانهای اسلامی و مؤسسات مرتبط در کشور را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
پیشینۀ تاریخی و جوامع مسلمان در زیمبابوه
امروزه سه جامعۀ اصلی مسلمان در زیمبابوه وجود دارد:۱. هندو – پاکستانیها و ۲. آفریقاییها با اصالت مالاوی و۳. بومیهای وارمبا[۱]. یک جامعۀ چهارم اقلیت مسلمان نیز وجود دارد که شامل مسلمانان آفریقایی است که از جنوب صحرای آفریقا به زیمبابوه مهاجرت کردهاند. قدرت نسبی و روابط میان چهار گروه مذکور را در ادامۀ بحث بررسی خواهیم کرد.
الف) هندی- پاکستانیها
به غیر از مسلمانان مالاوی در زیمبابوه، بزرگترین گروه مسلمانان، هندی-پاکستانیها هستند. ورود مسلمانان هند به زیمبابوه تا قرن شانزدهم به چشم میخورد، البته بدون هیچگونه قطعیت تاریخی. اولین مسلمانانی که به زیمبابوه آمدند بازرگانان مسلمان عرب بودند که قبل از ۱۵۰۰ میلادی از ساحل شرق آفریقا وارد زیمبابوه شده بودند. آنها از موزامبیک آمده بودند که در آن سوفالا[۲] تبدیل به یک مرکز تجاری شده بود. معاملهکنندگان مسلمان عرب قبل از ظهور پرتغالیها، بنادر تجاری را در کنار ساحل شرق آفریقا بهخوبی بنا کردند. این تجار مسلمان دو گروه بودند. «موندنگه»[۳] یادآور میشود که یک گروه از این بازرگانان مسلمان از سلطان نشین آنگوشه[۴] از رودخانه «زامبزی» در مرز موزامبیک بهعنوان مسیر تجاری برای رسیدن به سرزمینهای زیمبابوه استفاده میکردند. کسانی که از «سوفالا» سفر میکردند به امپراتوری موتاپا پیوسته و روابط قوی و شخصی با مونهوموتاپا (حاکم) آن زمان برقرار کردند. معاملهکنندگان مسلمان عرب در برابر عاج و طلا، پارچه و زیورآلات عرضه میکردند. وی همچنین ادعا میکند که تجار مسلمان از افراد محلی بهعنوان راهنما برای بازدید از روستاها و گفتوگو با روستاییان کمک میگرفتند. بعضی از مسلمانانی که با مونهوموتاپا روابط قوی برقرار کرده بودند، بهعنوان مشاوران دادگاه سلطنتی نیز منصوب شدند.
در نیمۀ دوم قرن ۱۶ میلادی، میسیونرهای مسیحی پرتغالی وارد امپراتوری موتاپا شدند که نتیجۀ آن ایجاد درگیری میان آنان و تجّار مسلمان عرب بود. این درگیری به اعدام پدر «گنزالو دا سیلویرا » (Gonzalo da Silveira) در سال ۱۵۶۱ نیز منجر شد. در پاسخ به این اقدام، مقامات پرتغالی ارتش را برای انتقام از مرگ او گسیل داشتند که این حادثه سبب ریشهکنشدن حضور مسلمانان در منطقه شد و فقط تعدادی از آثار فرهنگ اسلامی در آن منطقه مصون ماند.
با ظهور استعمار، مسلمانان برای بار دیگر از طریق سیاستهای مقامات بریتانیایی که منتهی به آوردن هندی- پاکستانیها یا آسیاییها برای کار در صنعت ساختوساز و همچنین بهعنوان کارمندان دولت شده بود، به زیمبابوه راه پیدا کردند. بنابراین، اولین موج هندیها برای مهاجرت به این کشور همزمان با ظهور عصر استعمار بود. الگوی مهاجرت از هند در دهۀ ۱۸۹۰ چندسویه بود. بعضی از آنها بهعنوان وابستگان به «ستون پیشگامان اولیه»[۵] ، بعضی بهصورت انجام سفرهای طولانی و بهقصد کشف مکانها و فرصتهای جدید و برخی دیگر به قصد ماجراجویی از آفریقای جنوبی بهطور انفرادی به زیمبابوه میآمدند.
کسانی که بهعنوان بخشی از ستون پیشگامان حضور داشتند، آشپز و خدمتگزار بودند. برای سفیدپوستان اشغالگر این مشاغل خیلی «سطح پایین» و برای سیاهپوستان نیز از نگاه سفیدپوستان «زیادتر از لیاقتشان» بود. گفته شده است که در نوامبر ۱۸۹۷، فقط ۲ هندی در مجموعۀ ۱۹ شرکت اروپایی و ۴ آفریقایی در شرکت " Little known" در استان «ماشونالند» کار میکردند. از«اسماعیل پتکر» که قبل از مهاجرت به شهر بولاویو در معدن الماس کیمبرلی کار میکرد، میتوان به عنوان یک ماجراجوی فردی نام برد.
پس از ورود «ستونهای پیشگامان» به کشور، هندیها، هرچند در تعداد کم، بیشتر از طریق مسیر Limpopo[۶] وارد شدند. ۴ نفر هندی که از این مسیر به زیمبابوه آمدند، نسبت به کسانی که با استفاده از قطار از مسیر «بیرا»[۷] به زیمبابوه میآمدند بسیار اندک بودند. بنابراین، در سال ۱۸۹۷ از مجموع ۲۰۵۵ نفر جمعیت سالیسبوری(هراره کنونی) تنها ۴۹ آسیایی در این شهر وجود داشت. از میان این ۴۹ نفر آسیایی، ۳۹ نفر هندی (که ۸ نفر از آنها مسلمان بودند)، ۱ نفر اهل گوانا، ۱ نفر عرب و ۴ نفر ژاپنی بودند[۸].
اکثر هندی- پاکستانیها در قرن بیستم و بخصوص پس از سال ۱۹۲۰ به زیمبابوه آمدند. آنها مهاجرانی از استان گجرات در هند بودند که با کشتی از بمبئی به بندر «بیرا» در موزامبیک و با قطار به «اوتمالی» (موتاره کنونی) رفتند. آنها بدون همسر یا خانواده میآمدند و بعد به هم میپیوستند. در این رابطه، دوتسون ادعا میکند که حدود سال ۱۹۰۰، بسیاری از هندیها برای استفاده از فرصتهای اقتصادی ایجادشده توسط اروپاییان کشور خود را به مقصد سایر مناطق تحت سلطه بریتانیا ترک کردند. برای مثال، به غیر از جویندگان فردی خوشبختی و ثروت، حدود ۵۰۰ نفر هندی به «رودزیا»[۹] آورده شدند تا راهآهن بیرا-اوتمالی (موتاره) را تکمیل کنند. این راهآهن در سال ۱۸۹۹ میلادی به سالیسبوری رسید که این خود موجب هجوم بیشتر هندیها به شهرهای زیمبابوه شد؛ زیرا اکنون سفر نه تنها سریعتر، بلکه امنتر و بسیار راحتتر نیز شده بود. آنها توسط بریتانیاییها تشویق به مهاجرت میشدند تا بتوانند نقش«دیوار حائل بین سفیدپوستان و آفریقاییها» را بازی کنند.
دوتسون همچنین بیان میکند که گروهی از هندیها از آفریقای جنوبی به رودزیا آمده بودند. بیشتر آنان، از سوی کسانی که قبلاً در آفریقای جنوبی مقیم شده بودند، برای مهاجرت به رودزیا انگیزه و یاری میگرفتند. دوتسون مدعی است که احتمالاً اکثر این هندیها اگر می توانستند، برای پیوستن به برادران مذهبی خود به آفریقای جنوبی میرفتند در حالی که بهعنوان انتخاب دوم، آنها متقاعد شدند که بخت خود را در رودزیا امتحان کنند. بنابراین بسیاری از هندیها در این کشور، ارتباط مستقیم خویشاوندی، دوستی یا رابطۀ قدیمی با بسیاری از هندیهای ساکن آفریقای جنوبی و شرقی داشته و دارند.
جامعه هندی- پاکستانیهای مقیم زیمبابوه
با توجه به محیط پررونق غالب در رودزیا، اعتقاد بر این است که ساخت پل آبشارهای ویکتوریا یکی از نخستین و قویترین دلایلی بود که باعث رشد «جمعیت مسلمانان» در رودزیا شد. یک شرکت انگلیسی پیمانکار ساخت پل در سال ۱۹۰۰ میلادی، نیروی کار خود را عمدتاً از مرز شمال غربی پاکستان استخدام کرد. پس از اتمام کار در سال ۱۹۰۵، تعداد زیادی از آنها تصمیم گرفتند که به کشورهای خود بازنگردند. آنها با آفریقاییهای محلی تجارت و حتی ازدواج میکردند. تا سال ۱۹۰۱، حدود ۱۰۹۳ آسیایی و ۱۱۰۳۲ نفر اروپایی در این کشور وجود داشت. بنابراین میتوان گفت که هندیها در اثر عوامل متعددی وارد این کشور شدند که مهمترین آنها توانمندسازی اقتصادی و بهبود وضع مادی بود. اولین اشارۀ رسمی به حضور مسلمانان هندی بهطور خاص در سال ۱۹۰۲ در روزنامۀ« هرالد رودزیا» بود که از شرکت آنان در مراسم تشییع جنازه «رودز»[۱۰] گزارش داد.
تعدادی از پیشگامان مسلمان در سالیسبوری، پایتخت، در بولاوایو، بزرگترین مرکز تجاری، فورت ویکتوریا و اومتالی مسکن گزیدند، جایی که آنها به زمینهای رهاشده مرغوبی دسترسی داشتنپیدا کردند که برای باغبانی و تهیۀ محصولات مورد نیاز روزانه بازار اختصاص دادند. بخشی از تولیدات کشاورزی آنها در مناطقی عرضه میشد که معدنکاران بیشتر در آنجا سکونت داشتند و همکیشان مالاوی تبار آنها بیشتر در آن مناطق متمرکز بودند. در این میان بعضی از آنها نیز خیاط، فروشنده، هتلدار و رختشوی شده بودند. اکثر کسانی که در فورت ویکتوریا سکونت داشتند با زنان آفریقایی ازدواج کردند و از این رو میبینیم که امروزه بیشتر مسلمانان در ماسوینگو از نژاد مخلوط هستند. گفته میشود که پسران بعضی از آسیاییها که در استان فورت ویکتوریا مستقر هستند، نام «خان» را بر خود دارند. امروزه برخی از «خان» نامها در هراره نیز دیده میشوند.
از آنجا که هندوها در حال کسب اعتبار و ارزش اقتصادی از رهگذر فعالیتهای تجاری خود بودند، مقامات سفیدپوست رودزیا، قوانین سختی برای محدودکردن تجارت هندیها به «مراکز شهری» وضع کردند. دلایل واقعی بریتانیاییها برای برچیدن تجارت هندیها در مناطق روستایی عمدتاً ماهیت اقتصادی داشت. در مواجهه با شرایط اقتصادی نامطلوب که در زمان ورود مهاجران انگلیسی و پیشگامان هندی به وقوع پیوست، هر دو طرف مجبور شدند برای حمایت از اتباع خود، به تشکیل گروههای تجاری خودی اقدام کنند و این مسئله به ناچار به محوری برای بروز اختلاف تبدیل شد.
با توجه به مهارت هندیها در تجارت، اروپاییها بهجای اینکه آنان را بهعنوان معاملهگران همکار در نظر بگیرند، بهعنوان تهدیدی جدی برای رفاه و پیشرفت خود پنداشتند. به همین دلیل، ادعاهای بیاساس و غیرقانونی علیه بازرگانان هندی بهطور بیرحمانه مطرح میشد تا جایی که کمیسیونر منطقۀ ویکتوریا به کمیساریای اصلی در سالیسبوری در سال ۱۹۰۵ نوشت: «من به شدت معتقد هستم که دادن مجوز به هندیها یا هر آسیایی تا حد زیاد و به طور معنیداری بر رفاه ساکنان اروپایی در این منطقه تأثیر میگذارد»، بنابراین، امروزه مسلمانان هندی و پاکستانی در شهرها بیشتر از مناطق روستایی متمرکز هستند. این امر همچنین به روند یکجانبهای اشاره دارد که سبب ایجاد مساجد در شهرها در سرتاسر کشور شد. بهطور نسبی، ۸۵% مسلمانان هندی-پاکستانی در مراکز شهری، عمدتاً در هراره و بولاوایو سکونت دارند و ۱۵% باقیمانده در سایر نقاط مناطق روستایی کشور یافت میشوند.
در سال ۱۹۰۴ میلادی مهاجران بریتانیایی به روشهای تجارت هندیان بیشتر و بیشتر حمله کردند و گفتند: «افرادی که بهعلت نداشتن تحصیلات کافی، قادر به نوشتن و امضا با دست خود به هر زبان اروپایی نباشند یا درخواست یا رضایت یک مدیر سفیدپوست را نداشته باشند نمیتوانند درکشور پذیرفته شوند». علاوه بر این، پس از اعطای خودمختاری از سوی دولت انگلیس در سال ۱۹۲۳ میلادی، مقامات رودزیا در سال ۱۹۲۴ تصمیم گرفتند که بهطور جدی مهاجرت هندیان به این کشور را محدود کنند. این عمل عواقبی را به همراه داشت. از لحاظ جمعیتشناسی، بین سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۲۶ میلادی، جمعیت هندیها فقط ۵۸۴ نفر افزایش یافت و بنابر سرشماری ۱۹۶۹ در رودزیا، آسیاییها تنها ۹۰۰۰ نفر از جمعیت کمی بیش از پنج میلیون نفری رودزیا (زیمبابوه) را تشکیل میدادند. با این وجود، با ادامۀ رشد مهاجرت زنان و کودکان و نرخ بالای زاد و ولد در میان آنان، امروزه جمعیت آسیایی در زیمبابوه از رشد قابل توجهی برخوردار است. علاوه بر این، دستیابی به استقلال در سال ۱۹۸۰، یک اتفاق مؤثر در تسهیل مهاجرت بیشتر آسیاییها به این کشور، حتی از سایر نقاط آفریقا بود. شیخ مکوینجا در یادداشت خود تأکید میکند که امروزه جامعۀ مسلمانان زیمبابوه همچنان به رشد خود ادامه میدهد. بیشتر مهاجران آسیایی از سایر نقاط آفریقا مانند آفریقای جنوبی، مصر، نیجریه، کنیا، تانزانیا و جمهوری دموکراتیک کنگو به زیمبابوه مهاجرت میکنند. با این حال، بررسی ها نشان میدهد که هیچ آمار دقیقی در مورد تعداد کل مسلمانان آسیایی در زیمبابوه وجود ندارد.
ب ) مسلمانان مالاویتبار
آفریقایی های مالاویتبار یکی دیگر از جوامع مسلمان در زیمبابوه را تشکیل میدهند که بزرگترین گروه از مهاجران به زیمبابوه است. اسلام از طریق تجارت میان مالاویها و تجار مسلمان از ساحل آفریقای شرقی وارد مالاوی شد. از سال ۱۸۹۰ و پس از آغاز استعمار رودزیا توسط بریتانیا، تعداد زیادی از کارگران جویای کار از مالاوی به رودزیا آمدند. در میان عوامل بسیاری که باعث شد مالاویاییها به رودزیا مهاجرت کنند برخی عوامل اجتماعی-اقتصادی و سیاسی نقش تعیین کنندهای داشت. به عنوان مثال، در سال ۱۸۹۲ میلادی، مالیات سالانۀ شش شیلینگ برای سکونت در یک کلبه از هر آفریقایی در مالاوی گرفته میشد. پرداخت نکردن «مالیات کلبه» به معنی تخریب خانههایشان بود. این حرکت برای مجبورکردن آنها به پیداکردن کارهایی بود که در برابر آن بتوانند پول نقد دریافت کنند و در نتیجه، راهی برای فراهمآوردن امکان تامین «نیروی کار ارزان» محسوب می شد. اما در مالاوی مزارع و معادن بزرگی وجود نداشت که بتوانند همۀ این نیروی کار ارزان قیمت را استخدام کنند. همچنین هیچ جمعیت بزرگ اروپایی وجود نداشت که بتواند شغل ایجاد کند. در نتیجه، مالاوی ها مجبور شدند که شغل مناسب را هرجا که میتوانستند پیدا کنند.
مسلمانان مالاوی تبار مقیم زیمبابوه
معادن رودزیا دستمزدهای بالاتری پرداخت میکردند. علاوه بر این، بسیاری از کارفرمایان در رودزیا، کارمند نیاسایی را ترجیح میدادند چون بهسبب احتیاج شدید به پول قراردادهای طولانی با دستمزد کم را می پذیرفتند. مردان محلی تمایلی به انجام کار معدن نشان نمیدادند. علاوه بر این، در این زمان افراد جویای کار به دلیل Pax Britannica[۱۱] بهراحتی و بدون ترس از به بردگیگرفتهشدن به کشورهای دیگر سفر میکردند. مالاویاییها همچنین برای خرید کالاهای خانگی مانند پارچه، پتو و پرداخت هزینههای تحصیل در مدرسه به پول نقد نیاز داشتند. در طول جنگ جهانی اول، برخی از مالاویان کشور خود را ترک کردند تا از کار کمدرآمد و خطرناک بهعنوان باربر، در جنگ علیه آلمانیها، در شرق آفریقا اجتناب کنند. بعضی دیگر نیز میخواستند از به کار گرفتهشدن در گارد «تفنگهای آفریقایی پادشاه[۱۲]» درجنگ علیه آلمانیها در شرق آفریقا فرار کنند. مالاویهای تحصیلکرده هم نمیتوانستند مشاغل متناسب با تحصیلاتشان را در مالاوی پیدا کنند.
مبادی اصلی ورود به رودزیا Sipolilo، Umtali، Mt. Darwin ، Shamva ، Mutoko و Murewa بود که Mutoko و Murewa شلوغترین آنها بودند. بعضی از مالاویان برای مدت محدودی کار کردند و سپس به مالاوی بازگشتند. این کار را «دفتر کارگران بومی رودزیا»[۱۳] انجام داد که برای استخدام کارگران در معادن و مزارع تأسیس شده بود. آنها بهعنوان مهاجر، در یک قرارداد دو ساله، برای کار در مزارع اروپائیان به رودزیا میآمدند. توافقی بین دو حکومت استعماری وجود داشت که به موجب آن نیاسالند[۱۴] نیروی کار اجباری و ارزان را به رودزیای جنوبی اعزام میکرد. عوامل استخدام نیروی کار قراردادی، بهطور عمده از مسیر راهآهن از طریق موزامبیک برای استخدام کارمندان و حملونقل همسران و فرزندان خود، بهطور رایگان استفاده میکردند. هنگامی که این قرارداد تمام میشد، کارگران مجبور به بازگشت میشدند. اگرچه، کارگرانی که به مالاوی بازمیگشتند مجاز به بازگشت دوباره به رودزیا بودند و به همین ترتیب، برخی از مالاویان از این امکان استفاده کردند و بهطور دائم در رودزیا ساکن شدند و این سرزمین را به وطن خود تبدیل کردند.
در سال ۱۹۱۶میلادی، دههزار و هفتصدوپنجاهوسه مالاویاییتبار در رودزیا وجود داشت که در مزارع مناطق Mazowe، Lomagundi و Salisbury (هراره کنونی) کار میکردند. دیگران در راهآهن یا بهعنوان کارگران جاده یا بهعنوان «نامهبر» در شهرها مشغول به کار شدند. با این حال، تعداد قابلتوجهی از مسلمانان در کارخانهها و امور تجاری شهرهای سراسر کشور شاغل بودند. در این شهرها، مسلمانان مالاویتبار در صنایع پوشاک بهعنوان خیاط و خدمات داخلی بهعنوان آشپز و باغبان مشغول میشدند. بعضی از آنها در پروژههای خوداشتغالی مانند بازکردن فروشگاههای کوچک خواربار، حملونقل، تولید کفش، تعمیرات و جوشکاری وکارهای مشابه دیگر مشغول به کار شدند. معدود نخبگانی را میشد در بخش دولتی یافت که بهعنوان معلم به کار گرفته شده بودند و تعداد زیادی از جوانان مسلمان مالاوی نیز در دانشگاهها مشغول تحصیل شدند.
به گفتۀ «سلطان آدم سالامو[۱۵]»، به دلیل این که بومیان شونا[۱۶] علاقهمند به زیستن در مناطق روستایی بودند، برخی از مالاویها بخت بیشتری برای به دست آوردن کلبههای کوچک مسکونی در شهرهای کوچک و بزرگ رودزیا داشتند. بومیان شونا کار نیمهوقت را ترجیح میدادند ؛ زیرا در فصل بارانی، آنها برای شخمزدن و رسیدگی به زمینهای کشاورزی خود به مناطق روستایی میرفتند. از سوی دیگر، مالاویان بهعنوان کارگران دائمی مشغول به کار شده بودند. بنابراین می توان گفت که بیشتر مالاویها در این دوره به رودزیا آمدند تا از فرصتهای اقتصادی ایجادشده توسط انگلیس بهرهمند شوند.
مسجدی در شهر kwe kwe
مالاویاییهای مسلمان که به زیمبابوه آمدند، باور خود را حفظ کردند و فرزندان خود را نیز مسلمان بارآوردند. امروزه اکثر مالاویتبارها در زیمبابوه مسلمان هستند. مسلمانان از قبیلههایی مانند چوا و یائو[۱۷] هستند که اسلام را در مالاوی پذیرفتهاند و از نواحی پرطرفدار اسلامی مانند کوتاکوتا، ماچینگا، مانگوچی، ددزا و چیرادزولو[۱۸] آمدهاند. نیاساییها (مالاویتبارها) هنگام پاگرفتن در رودزیای جنوبی، ترجیحات قبیلهای را نشان دادند. «چوا»ییها در جستوجوی شغلهای کشاورزی بودند، در حالی که «یائو»ییها مشاغل نیمهحرفهای را ترجیح میدادند. در مرحلۀ بعد بهدلیل مهاجرت از روستاها به شهرها، مسلمانان مالاوی در شهرهایی مانند «هراره» ، «چیتونگویزا» و «ماروندرا»[۱۹] ساکن شدند.
خویشاوندان این مالاویاییها که بهطور دائم در زیمبابوه سکونت داشتند در گویش محلی آنان را Machona مینامیدندکه بهمعنای « گمشدگان» است؛ زیرا این مسلمانان بعد از مهاجرت به رودزیا در ابتدا سعی داشتند خانوادههای خود را فراموش کنند و پس از یافتن محل کار و مسکن مناسب، برای آنها پول ارسال کنند. مسلمانان مالاوی بهطور خاص در معادن و مزارع و بهطور عمومی در مناطق شهری تمرکز داشتند. دوسوم از آنان در معادن و شهرها کار میکردند، در حالی که تنها یکسوم آنها در مزارع مشغول به کار بودند. همان طور که در مورد مسلمانان آسیاییتبار گفته شد، شواهد و مدارک رسمی موجود نمیتوانند جزئیات بیشتری دربارۀ تعداد کل مسلمانان مالاویتبار در زیمبابوه ارائه دهند.
جامعۀ مسلمانان امباره[۲۰]
اطلاعاتی که در این بخش آمده، از مصاحبهای است که با «سلطان آدم سلامو» در امباره انجام شده است. جامعۀ مسلمانان امباره با افزایش جمعیت مسلمانان در زیمبابوه به وجود آمد. نخستین رهبر جامعۀ مسلمانان امباره، « شیخ حبیبو چیتنجه»[۲۱] بود. در مصاحبهای با سلطان آدام سلامو، رهبر فعلی این جامعه، وی خاطرنشان کرد که مسجد امباره در سال ۱۹۶۱ ساخته شد، اما رسماً در سال ۱۹۶۵ افتتاح گردید. مسلمانان پیش از احداث مسجد، برای نماز در خانههای یکدیگر گرد هم میآمدند. بهتدریج در سالهای اول دهۀ هفتاد میلادی، با شروع گسترش اسلام در منطقۀ امباره و ساخت مسجد، آنها بهجای خانهها در مسجد حضور پیدا کردند. هنگامی که مسجد امباره در سال ۱۹۶۱ ساخته شد، پس از مسجد هایفیلد[۲۲]، دومین مسجد آفریقایی در سراسر زیمبابوه بود.
جامعۀ مسلمانان امباره از نسل فرزندان پیشگامان مسلمان در زیمبابوه تشکیل شده است. این گروه از مسلمانان در دهۀ ۱۹۶۰ میلادی به بیشترین رشد خود رسید، اما مردم، بهتدریج پراکنده شدند. هستۀ این جامعه شامل مسلمانان قبیله یائو از مالاوی است. آنها بهعنوان کارگر خانگی، فروشنده و نامهرسان از مالاوی به زیمبابوه آمده بودند. جامعۀ مسلمانان امباره اولین جامعۀ مسلمانان سیاهپوست در زیمبابوه است.
مسجد امباره، بهعنوان یکی از اولین مساجد ساختهشده در زیمبابوه، مرکزی برای فعالیتهای مختلف مسلمانان مانند سخنرانیها، کارگاهها و سمپوزیومهاست. این جامعه، از سیصد خانوادۀ ثبتشده در آمار، متشکل از گروههای مختلف قومی تشکیل شده است. اکثر یائوهای مسلمان از مالاوی هستند. علاوه بر «یائوها»، مردم «شونا» و « اندبله» بومی نیز وجود دارند. این جمعیت، همچنین شامل زنان شونا و اندبله است که با مردان مسلمان مالاویاییتبار ازدواج کرده و به اسلام گرویدهاند. علاوه بر این، برخی از اعضای این جامعه اسلام را نه بهدلیل ازدواج و نه به دلایل دیگر، بلکه فقط به خاطر آموزههای قرآن پذیرفتهاند. به گفتۀ سلطان آدم سلامو، دیگر اعضای این جامعه نیز شامل مسلمانان آفریقایی است که از کشورهایی مانند نیجریه، جمهوری دموکراتیک کنگو، تانزانیا، کنیا و موزامبیک به زیمبابوه مهاجرت کردهاند.
این جامعه از گروههای مردان، جوانان و بانوان تشکیل شده است. مسجد امباره برای برپایی نماز و سایر فعالیتهای آموزشی اسلامی مورد استفاده قرار میگیرد. مثلاً جوانان در تعطیلات آخر هفته، هر دو آموزش «اسلامی» و «سکولار» را مطالعه میکنند. زنان نیز در روزهای آخر هفته، کارگاههایی را برگزار میکنند. این کارگاهها شامل یک دوره اخلاق اسلامی برای خواهران است که یک بار در هفته برگزار میشود. آنها همچنین در«مدرسۀ دینی» به پسران و دختران جوان آموزشهای اسلامی میدهند. علاوه بر این، گاهی اوقات سالن اجتماعات خود را برای برگزاری کارگاهها یا کمپینها در اختیار سازمانهای مدنی قرار میدهند.
ج) مسلمانان وارمبا[۲۳]
سومین گروه از مسلمانان در زیمبابوه، « مسلمانان وارمبا » هستند. برای بررسی منشأ حضور آنها منابع قابلاطمینانی وجود ندارد. بنابراین تمام دانشمندان و محققانی که از قرن نوزدهم میلادی دربارۀ وارمبا نوشتهاند، با مسئلۀ بررسی جغرافیایی و نیاز به توجه به صفات فرهنگی ظاهری در میان آنها روبهرو شدهاند. در این رابطه،« لو رو »[۲۴] (۲۰۰۳) میگوید: « براساس یک اتفاق نظر میان همۀ محققانی که ریشۀ قومی این افراد را مطالعه کردهاند، به این مسئله اشاره شده که نشانههای «سمیتیک[۲۵]» در ریشههای قومی آنان وجود دارد. واژۀ «وارمبا» در مناطق جنوب آفریقا با عنوان Balemba، Basena، Vasoni، Varungu، VanaMushavi، Madzingira، Bamwenye و غیره نیز شناخته میشود. با این حال، در میان اسامی که با آنها شناخته میشدند، واژه «وارمبا» محبوبتر و ماندگارتر از بقیه بود.»
یک مغازهدار مسلمان «وارمبا» در محل کسب
معنی کلمۀ "remb" را نمیتوان بطور دقیق مشخص کرد. یک معنی آن میتواند افرادی باشد که حاضر به خوردن گوشت غیرمجاز نیستند.(از کلمۀ شونا «کورامبا» بهمعنای ردکردن) از نظر برخی دیگر، کلمۀ" muremba" به معنی کسانی است که از خوردن گوشت خوک و مشتقات آن خودداری میکنند، حیوانات را « ذبح » میکنند و از خوردن غذاهایی اجتناب میکنند که از خون حیوانات تهیه میشود. دیگری معتقد است که «مورمبا» کسی است که از مردم شونا نیست و گوشتی را که به روش «مجاز» کشتار نشده مصرف نمیکند و با انجام مراسمی خاص با خدا ارتباط دارد که چنین فردی «انتخابشده» است و با دیگران تفاوت دارد. ضروری است توجه داشته باشیم که فرهنگ «رمبا یک فرهنگ کاملاً « بسته» است و همین دلیل، مانع مدرنیزهشدن ارزشهای آن است. بهدلیل این بستهبودن، تعداد زیادی از محققان سعی کردهاند بیشتر دربارۀ قوم «وارمبا » بدانند، اما در این راه به موفقیت چندانی دست نیافتند. این فقدان دانش، به تفسیرهای گوناگونی از مردم وارمبا، تاریخ و شیوههای زندگی آنها منجر شده است. با این حال، سه نظریه توسط دانشمندان و پژوهشگران، در تلاش برای ردیابی منشأ آنها ارائه شده است که عبارتند از:
الف) ریشۀ اعراب مسلمان
ب ) ریشۀ یهودی
ج ) ریشۀ بومی
در ادامه این بخش به بررسی این سه منشأ برای ریشهیابی قوم «وارمبا » خواهیم پرداخت.
مسلمانانی که دارای ریشه عربی هستند
بعضی از مردمشناسان، ریشههای مردم وارمبا را به اعراب و مسلمانان نسبت دادهاند. شلومن[۲۶] در مطالعۀ این قوم در منطقۀ ترانسوال[۲۷] شمالی، از آنان بهعنوان «بهطور مسلم مسلمان» یاد کرد. او برای تأیید دیدگاه خود، به ارتباط نزدیکی اشاره میکند که بین شیوههای زندگی وارمباها و مسلمانان وجود دارد. به گفتۀ وی، قوم وارمبا در قرن هجدهم در بین رودخانههای «زامبزی» و «لیمپوپو» زندگی میکردند و آنهایی که ساکن ترانسوال بودند قبلاً از منطقهای به نام «ووکارانگا»[۲۸] در زیمبابوه مهاجرت کرده بودند. بوئرهای[۲۹] آفریقای جنوبی، وارمباها را «کافران مسلمان[۳۰]» مینامیدند. از نظر شلومن، این نامگذاری مناسب بود؛ زیرا ویژگیهای آنان را منعکس میکرد که از نظر او مسلمان بودند.
شلومن معتقد است که قوم وارمبا در گذشته در نزدیکی اعراب در اقیانوس هند زندگی میکردند و از این رو، رفتار اسلامی در میان آنها ایجاد شده است. او با توجه به عادات و آداب و رسوم آنها گزارش میدهد که آنها رژیم غذایی خاصی را رعایت میکردند، نمازهایشان را به زبانی عجیب میخواندند، موهایشان را میتراشیدند و مردهها را طبق سنتهای اسلامی دفن میکردند. در تأیید این گزارش «توایبو»[۳۱] خبر میدهد که آنها مانند مسلمانان، هنگام ذبح حیوانات، عباراتی چون "Allahu akbar samy Allahu Liman Hamidah" یعنی «خداوند شنوای صدای کسانی است که او را عبادت میکنند» را به زبان میآوردند. در تأیید همان دیدگاه مبهودو استدلال میکند که عادتها و آداب و رسوم قبیلهای وارمبا جلوههایی از نفوذ فرهنگ اسلامی را نشان میدهد. گروههای قبیلهای و خانوادگی آنها نامهای عربی مانند حسنی، شریف، سمیرانی، صدیقی، باکاسی، سعیدی، حاجی و مصطفی و از این قبیل دارند.
مردم وارمبا هویت خود را با استفاده از تعداد زیادی از تابوها و آیینها حفظ میکنند که آنها را از سایر اقوام متمایز میسازد. به عنوان مثال، آنها گوشتی را که با یک روش مشخص کشتار نشده است، نمیخورند و آن را نیامافو[۳۲] مینامند که به معنی «گوشت ناپاک» است؛ یعنی گوشت حیوانی که بهطور صحیح کشتار نشده است. از این رو در زیمبابوه، آنها قصابی مجزا دارند. به عنوان مثال میتوان از برند"ZIM HALAAL MEAT" نام برد که با یک هلال ماه و یک ستاره بر در ورودی قصابیها قابل شناسایی است. همۀ اینها رابطۀ بسیار نزدیک قوم وارمبا و مسلمانان را نشان میدهد.
بولاک[۳۳] نیز ریشۀ اسلامی قوم وارمبا را تأیید میکند. در سال ۱۹۲۷ میلادی او متوجه شد که مردم عرب آفریقایی که در مناطق ساحلی زنگبار زندگی میکنند، بومیان خالص آفریقایی را «واسنزی»[۳۴] مینامند و این نامی است که وارمباها در رودزیا بر قبایل دیگر که سنت ختنهکردن در میان آنها رواج نداشت مینهادند . علاوه بر این، این افراد زنان خودشان را نیز «واسنزی» خطاب میکردند و به آنها اجازه نمیدادند حیوانات را ذبح کنند. بنابراین، بولاک استدلال میکند که در استفاده از این کلمه، میتوانیم پیشنهاد کنیم که قوم وارمبا فرزندان نسلی از نژاد نیمه بومی و غیربومی، احتمالا عرب از کیلوا[۳۵] یا زنگبار است که از طریق بازرگانی یا هجوم قبیلهای به کشور رودزیا ( زیمبابوه کنونی ) وارد میشوند، و بهمرور در اثر ازدواج و تناسل در جامعه ممزوج میشوند. یکی از آثار نفوذ مسلمانان در میان قوم وارمبا که او مشاهده کرد، رسمی بود که آنها براساس آن مردههایشان را در گودال قبر که در آن جسد بهطور کامل دراز کشیده شده بود، قرار میدادند.
استیت[۳۶] در سال ۱۹۳۱ میلادی با این دیدگاه موافق بود و اذعان داشت که بدون شک وارمباها فرزندان معاملهگران عرب بودند که با دختران کسانی که با آنان معامله میکردند، ازدواج کردند. او میگوید که از طریق ازدواجهای بین قومی بود که برخی از آنها در این مکانها از جمله زیمبابوه باقی ماندند. او قوم وارمبا را بهعنوان یک قبیله عرب – بانتو توصیف کرد که خوراک و پوشاک را از ساحل میآوردند و اسامی آنها از اسامی عربی یا سواحیلی مانند «حاجی» ، «سریمانی» و «سالیفو » مشتق شده است. بنابراین، وی نتیجهگیری میکند که وارمباها از نسل معاملهگران مسلمانی هستند که بین قرون ۱۲ تا ۱۶ میلادی در ساحل جنوب شرقی- غربی آفریقا ساکن بودهاند.
۱. Varemba
۲. Sofala
شهری ساحلی در کنار آبراه موزامبیک در اقیانوس هند در شرق کشور موزامبیک که اکنون استانی در این کشور است با جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون نفر (مترجم)
[۳] . Mundenge
[۴] . Anguche
[۵]. the Pioneer Column
[۶] شمالی ترین استان آفریقای جنوبی در جنوب زیمبابوه و هم مرز با آن (مترجم)
[۷] . Beira
[۸] مجموع این تعداد ۴۵ نفر می شود. در این پژوهش از ملیت چهار نفر باقیمانده سخنی به میان نیامده است (مترجم)
[۹] در ۱۹۸۰« اتحاد ملی آفریقایی زیمبابوه» به رهبری موگابه (به عنوان نخستوزیر) کشور را به استقلال رساند و نام آن را از رودزیا به زیمبابوه تغییر داد. ( مترجم)
[۱۰] Cecil John Rhodes بازرگان ، صاحب معدن و سیاستمدار بریتانیایی در جنوب آفریقا بود که از سال ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۶ نخست وزیر مستعمره کیپ بود (مترجم).
[۱۱] . دوره ای که در آن قدرتمندان جهان به یک توافق پایدار رسیده بودند و بریتانیای کبیر به عنوان ابرقدرت بلامنازع در جهان حکمرانی و نقش پلیس جهانی را ایفا می کرد. (مترجم)
[۱۲] King’s African Rifles . ۲یا به اختصار KAR "تفنگ های آفریقایی پادشاه" یک واحد جنگی استعماری بریتانیایی چندگانه بود که از مردان سرزمینهای مختلف تحت استعمارانگلیس در شرق آفریقا از سال ۱۹۰۲ تا استقلال در دهه ۱۹۶۰ به وجود آمد. (مترجم)
[۱۳]. Rhodesia Native Labour Bureau (RNLB)
[۱۴]نیاسالند در سال ۱۹۰۷ زمانی که " فدراسیون (مستعمرات) آفریقای مرکزی " نام خود را تغییر داد تاسیس شد،. بین سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳، نیاسالند بخشی از فدراسیون جدید الاسم"رودزیا و نیاسالند" بود. این فدراسیون تشکیل شده بود از رودزیای شمالی ( که اکنون زامبیا نام دارد) ، رودزیای جنوبی ( زیمبابوه فعلی ) و نیاسالند که اکنون مالاوی نامیده میشود .در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۶۳ این فدراسیون منحل شد. (مترجم)
[۱۵] Sultan Adam Salamu یکی از اعضای سابق شورای عالی مسلمانان زیمبابوه
[۱۶] زیمبابوه دارای بسیاری از فرهنگهای مختلف است که ممکن است شامل عقاید و مراسم باشد، یکی از آنها شونا است که بزرگترین گروه قومی زیمبابوه است. دو سوم مردم زیمبابوه به شونا صحبت میکنند و گویش یک سوم دیگر "اندبله" ،"کالانگا" و زبانهای دیگر است.
[۱۷]. Chewa and Yao
[۱۸]. Kotakota, Machinga, Mangochi, Dedza and Chiradzulu
[۱۹]. Harare, Chitungwiza and Marondera
[۲۰] Mbare نام بخشی پرجمعیت و فقیرنشین در جنوب غربی هراره است که دارای بازاری بزرگ و بسیار شلوغ می باشد. در این بازار روزانه همه چیز از مواد غذایی تا پوشاک و ابزار و اجناس دست دوم و... یافت می شود.
[۲۱] . Sheikh Habibu Chitenje
[۲۲]. Highfield
[۲۳]. Varemba
[۲۴]. Le Roux
[۲۵] Semitic : مربوط به نژاد یهودیان، اعراب در زمانهای کهن بابلی ها و آشوریان
[۲۶] . Schlomann
[۲۷] . Transvaal
[۲۸] . Vukaranga
[۲۹] . Boers
[۳۰]. “Islamic Kaffirs”
[۳۱] . Twaibu
[۳۲] . Nyamafu
[۳۳] . Bullock
[۳۴] . Vasenzi
[۳۵] . Kilwa
[۳۶] . Stayt
نظر شما