اسرائیل و آمریکا در مورد ایران باید دوبار فکر کنند

این استراتژی رسانه‌های غربی است: تغییر نام جهادگران و تروریست‌ها به‌عنوان «مبارزان آزادی»، «جنگجویان ضد شوروی» یا «دولتمردان شورشی» صرفاً برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک خود. وقتی با غرب سروکار دارید، یا قهرمانانه می‌میرید یا آن‌قدر دوام می‌آورید که به یک تبهکار تبدیل شوید.

نویسنده: گیبسون نیکادزینو، تحلیلگر مسائل سیاسی در زیمبابوه

جای تعجب نیست که جهان به سمت مرحله رویارویی و بحران پیش می رود. اکنون که غرب در معادله خود با موفقیت سوریه را زیر پا گذاشته و آن را تحت سلطه جهادی ها قرار داده است، می توان انتظار داشت که بی ثباتی بیشتری در دستور کار روز قرار گیرد زیرا اسرائیل سرزمین های بیشتری از سوریه را اشغال می­کند، لبنان را تحت فشار قرار می دهد تا با حزب الله مقابله کند. کشتار در فلسطین را با مخالفت کمتری ادامه می دهد. قابل درک است که هدف قرار دادن سوریه طرح مفصلی بود که ایالات متحده بیش از دو دهه پیش به عنوان بخشی از سیاست «جنگ همیشگی» و طرح‌واره‌های دستور کار تغییر رژیم خود به اجرا گذاشت.

ژنرال آمریکایی وسلی کلارک در مصاحبه ای در سال 2001 چگونگی گسترش سیاست خارجی کشورش در خاورمیانه و آفریقا را افشا کرد. ژنرال کلارک در مکالمه ای که با یکی از مقامات وزیر دفاع داشت در مورد اینکه چگونه ایالات متحده قرار است طی پنج سال، هفت کشور را تحت کنترل درآورد، از عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و پایان دادن به ایران اشاره کرد. چشم‌انداز موجود بر این است که پیش‌بینی کنیم آیا ایالات متحده با سیاست «جنگ همیشگی» خود علیه ایران موفق خواهد شد یا خیر. در حال حاضر، ایران به خوبی درک کرده که درگیر یک جنگ فنی با آمریکا و متحدان غربی‌اش است.

اما در نهایت، وقتی چنین درگیری‌هایی به نقطه اوج برسد، هیچ برنده‌ای وجود نخواهد داشت. ایالات متحده با تصاحب میلیون‌ها دلار و حمایت مالی از گروه‌های تروریستی که به زیرساخت‌های ایران نفوذ کرده و آنها را هدف قرار می‌دهند، فشار خود بر ایران را افزایش داده است. غرب نیز از این روند آگاه است و حتی آن را تشویق می‌کند. کشورهای موجود در فهرستی که ایالات متحده در سال 2001 مشخص کرد، برگرفته از طرحی است که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در سال 1996 و در اولین دوره قدرت خود ارائه داده بود. هدف این طرح، نابودی شش کشور از هفت کشور عربی بود که با آرمان فلسطین همدردی و حمایت می‌کردند. این سیاست به منظور تسهیل سلطه نتانیاهو بر مردم فلسطین، تقویت ایدئولوژی «برتری قومی و نژادی» اسرائیل و تحکیم آپارتاید طراحی شد.

با سرنگونی این دولت‌ها، توانایی لجستیکی برای حمایت از مقاومت حزب‌الله، حماس و دیگر گروه‌هایی که علیه اسرائیل و منافع آمریکا در خاورمیانه مبارزه می‌کنند، به شدت کاهش می‌یابد. باید درک کنیم که وقتی دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده یک دستور کار خاص را تعیین کند، رهبران متوالی این کشور، بدون توجه به تغییرات اداری، آن را با تمام تعصب دنبال خواهند کرد. اگرچه این دولت جورج بوش جونیور بود که در سال 2003 به عراق حمله کرد و دولت صدام حسین را سرنگون ساخت، اما ایده حمله به عراق پیش‌تر، در سال 1998، مطرح شده بود.

در همان سال، بیل کلینتون، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، با تصویب قانون آزادی عراق زمینه را برای حمله به این کشور فراهم کرد و کنگره نیز او را در این مسیر تشویق نمود. پس از حملات 11 سپتامبر، این اقدام بهانه‌ای شد تا اشغال کشورهای خاورمیانه به یک دکترین جنگی واقعی برای پنتاگون تبدیل شود.
با نابودی عراق، ایالات متحده قصد داشت سوریه را به‌عنوان هدف بعدی خود انتخاب کند، اما درگیری با مبارزان آزادی‌خواه عربی برای چندین سال این برنامه را به تأخیر انداخت. در نهایت، دولت باراک اوباما در سال 2011 چراغ سبز برای دخالت در سوریه و تلاش برای سرنگونی دولت این کشور را صادر کرد.  از میان تمامی کشورهایی که ایالات متحده به آنها حمله کرده یا از شورش‌ها در آن‌ها حمایت کرده است، حتی یک کشور به ثبات و امنیت دست نیافته است.اوضاع در کشورهایی مانند سومالی، لیبی، عراق، سودان، لبنان و سوریه آن‌چنان وخیم است که واژه «فاجعه» به‌تنهایی نمی‌تواند عمق مصائب مردم این مناطق را توصیف کند.

این ویرانی، نتیجه سیاست‌هایی است که آمریکا تحت تأثیر و به دستور اسرائیل به پیش برده است. اما نتانیاهو هنوز به هدف نهایی خود، یعنی «جایزه بزرگ»، نرسیده است. این هدف چیزی جز وادار کردن ایالات متحده به جنگ با ایران نیست. این واقعیت نشان می‌دهد که سیاست خارجی ایالات متحده در حال حاضر استقلال خود را از دست داده است و تحت تأثیر لابی‌های یهودی قرار دارد. اسرائیل به طور مداوم اقداماتی را برای تحریک ایران انجام داده است. در 1 آوریل، اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد. در 31 ژوئیه، اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در تهران ترور شد. همچنین در ماه اکتبر، اسرائیل به زیرساخت‌های نظامی ایران حمله کرد تا جبهه‌ای جدید در ژئوپلیتیک منطقه باز کند. از گروه‌های تروریستی نیز برای حمله به منافع ایران استفاده شده است، پدیده‌ای که اصلاً جدید نیست.

در دهه 1980 و در دوران اواخر جنگ سرد، رونالد ریگان، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، اسامه بن لادن را «جنگجوی آزادی» نامید تا با روایت واشنگتن علیه اتحاد جماهیر شوروی همسو باشد. حتی در سال 1993، روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت از بن لادن به‌عنوان «جنگجوی ضد شوروی» یاد کرد که برای صلح می‌جنگد. این روایت دو هفته پیش نیز تکرار شد، زمانی که رسانه‌های جریان اصلی غربی، ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام (HTS) و یکی از شاخه‌های رسمی القاعده را به‌عنوان فردی توصیف کردند که «از یک رهبر جهادی به یک دولتمرد شورشی» تبدیل شده است.
الجولانی، همانند بن لادن، اکنون ابزاری در دست ایالات متحده است، که او و گروهش را برای سرنگونی دولت بشار اسد در سوریه حمایت کرده‌اند.

این استراتژی رسانه‌های غربی است: تغییر نام جهادگران و تروریست‌ها به‌عنوان «مبارزان آزادی»، «جنگجویان ضد شوروی» یا «دولتمردان شورشی» صرفاً برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک خود. وقتی با غرب سروکار دارید، یا قهرمانانه می‌میرید یا آن‌قدر دوام می‌آورید که به یک تبهکار تبدیل شوید. اسامه بن لادن نمونه‌ای روشن از این واقعیت است: او ابتدا «جنگجوی آزادی» نامیده شد، سپس به «جنگجوی ضد شوروی» و سرانجام به «تروریست» تبدیل شد. همان افرادی که روزگاری او را می‌ستودند، در نهایت او را کشتند. سوریه امروز به آزمایش جدید ژئوپلیتیکی تبدیل شده است. آنچه از سال 2011 در این کشور رخ داده، هرگز نتیجه «بهار عربی» نبوده است.
این در واقع یک جنگ نیابتی بود که توسط بیش از 100 هزار جهادی از نقاط مختلف جهان به راه انداخته شد؛ جنگی که هدف آن بی‌ثبات کردن بیشتر خاورمیانه با حمایت ایالات متحده، اسرائیل، بریتانیا و دیگر کشورها بود. بنیامین نتانیاهو به نظر می‌رسد بزرگ‌ترین برنده این وضعیت باشد. در ابتدای سال، سرنوشت سیاسی او در ابهام قرار داشت و او در سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تحت فشار بود. پس از فشارهای بین‌المللی برای منزوی کردن اسرائیل، سرنگونی دولت سوریه به‌عنوان یک ابتکار بازگشت استراتژیک برای نتانیاهو عمل کرد؛ فرصتی که ممکن است تنها یک‌بار در زندگی او رخ دهد. این همان فردی است که در ابتدای سال حتی توان مقابله با جنگ فرسایشی علیه محور مقاومت را نداشت.

نتانیاهو به‌دنبال نفوذ به شبکه ارتباطی حزب‌الله رفت و مواد منفجره را در هزاران پیجر کار گذاشت. او همچنین استراتژی «قطع سر» را علیه رهبری حزب‌الله دنبال کرد تا خسارات گسترده‌ای به این سازمان وارد کرده و آن را به پذیرش آتش‌بس وادار کند. با این حال، این اقدامات با حملات اسرائیل  در سوریه همزمان شد. در این میان، اسرائیل به‌طور مداوم خطوط قرمز ایران را آزمایش می‌کند. اما این مسیر نظامی هرگز به پیروزی ختم نخواهد شد. در مورد ایران، هم اسرائیل و هم آمریکا باید دوبار فکر کنند.

https://www.sundaymail.co.zw/as-syria-falls-is-the-us-now-targeting-iran

کد خبر 22274

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 0 =