به طور کلی ملیگرایی تحت تاثیر هویت ملی قرار دارد و ملی گرایی در روسیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. ملی گرایی روسی ریشه در ایدئولوژی پان اسلاویسم دارد که در نیمه و اواخر قرن نوزدهم تبدیل به جریانی فراگیر شد. پان اسلاویسم بر یکی شدن فرهنگی و حتی سیاسی همه مردمان اسلاو تاکید داشت.
اگرچه پان اسلاویسم در میان همه ملل اسلاو ، پیروانی به دست آورد؛ اما پان اسلاویسم روسی بر نقش امپراتوری روسیه در متحد کردن و دفاع از ملل اسلاو تاکید داشت و معتقد بود زبان روسی باید زبان همه آنها باشد. در اواخر دوره روسیه تزاری گروههای ملیگرای تندرو قدرتمندی در پاسخ به ظهور جنبشهای انقلابی چپگرا ظهور کرده بودند. یکی از مهمترین گروههای ملیگرای تندرو «سده سیاه» نام داشت که گرایشهای یهود ستیزانه داشت و به چهرههای قدرتمند داخل دولت تزاری خصوصا دستگاه امنیتی تزاری وابسته بود.[۱]
پس از جنگ سرد، شکل جدیدی از «اوراسیاگرایی» در روسیه حاکم شد. اوراسیاگرایان به ویژگیها و مشخصات جغرافیایی و قومی روسیه و بهویژه موقعیت میانی آن بین اروپا و آسیا و نیز فرهنگ ویژه اوراسیایی- روسی اشاره میکردند و بر این اساس برای اوراسیا نقش «ساماندهی هرج و مرج» و گسترش تدریجی نظم واقعی را به سراسر گیتی قائل بودند. اوراسیاگرایی نو برخلاف روند معمول در روسیه، اساسا سکولار و طرفدار جدایی دین و سیاست است. اوراسیاگرایان به مذهب ارتدوکس و تاثیر غرب به عنوان عناصر تعریفکننده هویت روسیه نمینگرند. آنها معتقدند که روسیه یک تمدن خاص دوقارهای است که باید ضمن برخورداری از حکومت قدرتمند، به منظور حفاظت از خود در برابر اروپا و آسیا، به درون خود معطوف شود. این ایده به عنوان واکنش ضروری به «آتلانتیکگرایی» نگریسته میشود که در حال گسترش ناتو به جمهوریهای سابق شوروی و حتی قسمتهای تشکیلدهنده امپراتوری سنتی روسیه بود.[۲]
ملیگرایی روسی در اواخر دوره شوروی و اوایل تاسیس فدراسیون روسیه به اوج خود رسید. با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین مباحث جدیدی در مورد هویت روسی مطرح شد که در دوره پس از فروپاشی وجود نداشت. میهنپرستی، تجدید نظرطلبی تاریخی و ضدیت با غربگرایی مفاهیمی هستند که دولت روسیه توانست برای پر کردن خلاء ایدئولوژیک در جامعه پیدا کند.[۳] روسیه همواره یک کشور چند ملیتی بوده است. نه امپراتوری روسیه و نه اتحاد شوروی هرگز از ملیگرایی روسی افراطی حمایت نکردهاند؛ با این حال در مواردی عناصری از ملیگرایی روسی را وارد سیاستهای خود کردهاند. نتیجه این رویکرد این بوده که در روسیه همواره شاهد دو نوع از ملیگرایی باشیم: ملیگرایی دولتی و ملیگرایی مستقل از دولت. این دو گرایش البته اشتراکات اساسی نیز دارند. ویژگی معمول ملیگرایی روسی بدبینی نسبت به فرهنگ و سیاستهای غرب و اعتقاد به عظمت دستاوردهای گذشته روسیه و ملت روسیه است. نوشته حاضر به بررسی دو نوع ملیگرایی روسی دولتی و مستقل در دورههای مختلف تاریخ معاصر روسیه میپردازد.
ملیگرایی روسی در دوره شوروی
دو گرایش اصلی ملیگرایانه در دوره شوروی عبارت بودند از ملیگرایی متاثر از افکار الکساندر سولژنیتسین و ملیگرایی متبلور شده در گروه پامیت. الکساندر سولژنیتسین امپریالیسم روسی را رد میکرد و در عوض از برتری کلیسای ارتدوکس حمایت میکرد. در واقع وی حامی نوعی از ملیگرایی فرهنگی است که با ملیگرایی تندرو اواخر دوره شوروی متفاوت است. در مقابل، جنبش «پامیت» یا یادبود و سایر گروههای تندروی ملیگرا گرایشهای دولتی و امپریالیستی داشتند. تمایل به توسعه سرزمینی در دوران شوروی و پس از فروپاشی، عنصری برجسته در ملیگرایی دولتی است که الکساندر دوگین نماینده آن است و بر برخی گروههای ملیگرای روسیه معاصر نیز تاثیر گذاشته است.
به طور کلی میتوان گفت که ملیگرایی سولژنیتسین، ضد حکومت سکولار کمونیستی بود و معتقد بود این حکومت نابودکننده ویژگیهای سنتی ملت روسیه است. وی میهن پرستی را علاقه به سرزمین مادری و فداکاری برای آن میدانست؛ اما تصحیح اشتباهات کشور را نیز از وطن دوستی میدانست. درواقع ملیگرایی وی فرهنگی بود. وی منتقد ارزشهای غربی و تاثیر آنها بر ملت روسیه بود و از شوروی انتقاد میکرد که تکنولوژی غربی را دنبال میکند و محیط زیست روسیه را آلوده کرده است. سولژنیتسین با وجود مخالفت با امپریالیسم روسی، منتقد واگذاری سرزمینهای روسی به جمهوریهای تازه تاسیس بود و مایل به پیوستن شرق اوکراین، بلاروس، و شمال قزاقستان به حاکمیت سیاسی روسیه بود. اگرچه وی اشتراکاتی با سایر ملیگرایان دارد - مانند عدم اعتماد به غرب و ترجیح دولت یکپارچه و قوی روسی به جای دولت فدرال- اما پس از بازگشت به روسیه در سال ۱۹۹۴، از سوی گروههایی از ملیگرایان دولتی محکوم شد و این گروهها و افرادی نظیر ژیرینوفسکی- رهبر حزب لیبرال دموکراتیک روسیه- وی را در فروپاشی شوروی مقصر دانستند. در مقابل، وی نیز ملیگرایان دولتی مانند حزب لیبرال دموکراتیک روسیه را به خاطر گرایشهای امپریالیستی محکوم کرد.[۴]
اوج گیری گروههای ملیگرای دولتی و تندرو در دوره شوروی در دهه ۱۹۷۰ رخ داد. این گروهها عمدتا دستاوردهای نظامی و امپریالیستی روسیه و شوروی را تحسین میکردند و از سازمانهای دست راستی افراطی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم متاثر بودند. یکی از این گروههای ملیگرا با ایدئولوژی بیگانه هراسی و یهود ستیزی، پامیت بود که از نظر ایدئولوژی ادامه دهنده راه گروه «سده سیاه» بود. پامیت و سایر گروههای ملیگرا به طور کلی دارای گرایشهای برتری جویانه و خواهان تفوق ملت روس در داخل ساختار شوروی بودند. این گروههای ملیگرای دولتی، مخالف آمریکایی شدن فرهنگ روسیه بودند. آنها دوران استالین را دورانی طلایی میدانستند که طی آن ملت روس بر اساس قوانین خود زندگی میکرد. پامیت نیز مانند گروه سده سیاه متحدان با نفوذی در داخل سرویس امنیتی و جناح محافظه کار حزب کمونیست شوروی داشت که مخالف اصلاحات گورباچف بودند.[۵]
ملیگرایی روسی در دوران پسا شوروی
در سالهای بعد از فروپاشی در دهه ۹۰، عواملی مانند جنگ چچن و روند رو به رشد مهاجران از قفقاز و آسیای مرکزی و همچنین جنگ یوگسلاوی و حضور فعالانه ناتو در این جنگ به رشد جریان راستگرا در روسیه کمک کرد. از نظر تاریخی، یکی از چندین گروه نوفاشیست که در دهه ۱۹۹۰ پدید آمد، «اتحاد ملی روسیه» بود. این گروه در سال ۱۹۹۰ توسط «الکساندر بارکاشف» که از اعضای سابق گروه نژادپرست «پامیت»[۶] بود، تاسیس شد. بارکاشف با الهام از کتاب «نبرد من» هیتلر، خود را «ناسیونال- سوسیالیست» میدانست. ایدئولوژی که این گروه از آن حمایت میکرد، برگرفته از نژادپرستی و بیگانههراسی بود. به این ترتیب نژادپرستی که یک پدیده کم اهمیت در اواخر دهه ۱۹۸۰ به شمار میرفت، پس از سال ۱۹۹۱ رشد یافت. از سوی دیگر اگرچه تنها اقلیتی از مردم واقعا از مواضع نژادپرستانه افراطی حمایت میکردند، اما در مقابل، گروه بزرگی از افراد مردد یا بیتفاوت، به صورت بالقوه ممکن بود توسط تندروها تحریک شوند.
در رقابتهای سیاسی رسمی حزب جمهوریخواهان ملی به رهبری «نیکولای لیسنکو» توانست در سال ۱۹۹۳ یک کرسی را در مجلس دوما از آن خود کند، اما نتوانست این موفقیت را در سال ۱۹۹۵ تکرار کند و یک قدرت حاشیهای باقی ماند. به غیر از عدم اقبال عمومی، پراکندگی گروههای مختلف راست نیز موجب شکست سیاسی آنها شد. این گروهها در انتخابات ۱۹۹۵ به صورت جداگانه شرکت کردند که بر اساس نتایج به دست آمده حزب جمهوریخواه لیسنکو ۰.۴۸ درصد آرا را به خود اختصاص داد؛ حزب اتحاد ملی بارکاشف دو کاندیدا داشت که ۲.۴۶ و ۰.۶ درصد آرا را کسب کردند؛ ادوارد لیمونوف ۱.۸۴ درصد آرا را در مسکو به خود اختصاص داد و الکساندر دوگین ۰.۸۷ درصد آرای سنت پترزبورگ را کسب کرد. در مقابل، با به قدرت رسیدن پوتین، قدرتمندترین جنبش برتری جویانه یعنی اتحاد ملی روسیه از هم پاشید و تبدیل به یک نیروی سیاسی حاشیهای شد. با این حال در دهه اول قرن جدید و بعد از انقلابهای رنگی، دولت روسیه به سمت ملیگرایان متوجه شد و استراتژی استفاده از نیروهای ملیگرا را به عنوان ملیگرایی کنترل شده برای مقابله با وقوع انقلابهای رنگی به کار بست تا خطر بیثباتی در نتیجه اقدامات این گروهها کاهش یابد.[۷]
از این دوران تاکنون، ملیگرایی روسی با اندک تغییراتی همچنان در دو گرایش به حیات خود ادامه می دهد. مهمترین نماینده ملیگرایی دولتی در این دوره آلکساندر دوگین است. وی بیش از آنکه به بحث ملت و فرهنگ روسیه بپردازد؛ به مباحث ژئوپلیتیک میپردازد. برخلاف بسیاری از متفکران ملیگرای روس، دوگین از جریان راست نو در اروپا متاثر بوده است. از نظر اوراسیاگرایان روسیه تمدنی منحصر به فرد است که نه شرقی است و نه غربی. فلسفه سیاسی دوگین بر تنش ژئوپلیتیک بین قدرتهای اوراسیایی و آتلانتیکی متمرکز است. وی نژادگرایی و قومیت محوری را ویژگی آتلانتیکی میداند و آن را رد میکند. در این راستا جهانی شدن نیز امری نژادپرستانه مبتنی بر ایده برتری ارزشهای غربی است. در مقابل، دوگین ایده اتحاد ژئوپلیتیک روسیه با سایر قدرتهای ضد لیبرالیسم و اوراسیایی را برای مقابله با آمریکا مطرح میکند. دیدگاههای وی از جمله بر حزب کمونیست و حزب لیبرال دموکراتیک روسیه موثر بوده است. حتی حزب روسیه متحد نیز با دوگین و ایدههای اوراسیاگرایی وی مرتبط است. برای مثال ملیگرایی برتری جویانه ژیرینوفسکی به دنبال متحد کردن دوباره کشورهای شوروی سابق با استفاده از ابزارهای قانونی است. البته وجه تمایز این نوع ملیگرایان با دوگین در گفتمان افراطگرایانه و نژادپرستانه آنها است که حتی از آن در دوما استفاده میکنند.[۸]
از دیگر گروههای ملیگرای وابسته به دولت در این سالها می توان حزب «رودینا» به معنای سرزمین مادری را نام برد. این حزب در سال ۲۰۰۳ با ائتلاف۳۰ گروه ملیگرا شکل گرفت و بنیانگذاران آن دیمیتری راگوزین، سرگی گلازیف، سرگی بابورین و سایر نمایندگان نیروهای ملیگرا بودند. رودینا بعدا در سال ۲۰۰۶ در حزب روسیه عادل ادغام شد. دیگر گروه ملیگرای این دوره عبارت بود از جنبش جوانان با عنوان «ناشی» به معنای «مال ما» که در سال ۲۰۰۵ آغاز به کار کرد.[۹] سپس در سال ۲۰۰۵ در پاسخ به انقلابهای رنگی، جنبش اوراسیای بینالمللی به رهبری آلکساندر دوگین؛ یک شاخه جوانان به نام «اتحادیه جوانان اوراسیا» را تشکیل داد. هدف این اقدام برانگیختن احساسات ملیگرایانه و بسیج جوانان در مقابل رویکردهای ضد دولتی بود. در آن سال مقامات روسیه تصمیم گرفتند با تغییر تعطیلات رسمی ۷ نوامبر به مناسبت سالگرد انقلاب اکتبر، ۴ نوامبر یعنی روز آزاد سازی مسکو از حاکمیت لهستان در سال ۱۶۱۲ را تعطیل اعلام کنند. تاریخ ۴ نوامبر تا سال ۱۹۱۷ نیز در روسیه تزاری تعطیل رسمی بود. این تعطیلی جدید روز اتحاد ملی نامگذاری شد و شاخه جوانان جنبش بینالمللی اوراسیا و سایر گروههای دست راستی راهپیمایی بزرگی در این روز برگزار کردند. اما به تدریج اتحادیه جوانان اوراسیا به خاطر طرفداری از دولت روسیه از کمیته برنامهریزی رژه روسی کنار گذاشته شد و دو گروه دیگر رهبری را بر عهده گرفتند: یکی جنبش مقابله با مهاجران غیرقانونی به رهبری الکساندر پتکین و دیگری اتحادیه اسلاوی به رهبری دیمیتری دیوموشکین. در سالهای پایانی دهه اول هزاره سوم و اوایل دهه دوم، هزاران نفر در رژه روسی در مسکو شرکت میکردند؛ اما به تدریج دولت روسیه سیاست مقابله با گروههای ملیگرای مخالف دولت را در پیش گرفت. در آگوست ۲۰۱۱ فعالیت جنبش مقابله با مهاجران غیرقانونی ممنوع اعلام شد. فعالیت اتحادیه اسلاوی نیز یک سال قبل از آن ممنوع اعلام شده بود. البته دولت اجازه برگزاری رژه روسی را داد.[۱۰]
مهمترین چهره ملیگرایی نو در این سالها آلکسی ناوالنی بود که برنامه خود را مبتنی بر انتقاد از فساد همراه با عوامل قومی کرده بود و از شعار توقف حمایت از قفقاز حمایت میکرد. این شعار محبوبیت زیادی در میان جوانان و شهروندان تحصیلکرده مسکو یافت. در ۴ نوامبر ۲۰۱۱ بیش از ۱۰۰۰۰ ملیگرا که رهبران اپوزیسیون مانند ناوالنی هم به آنها پیوسته بود در محله لوبلینو رژه رفتند و بنرهایی را حمل میکردند که بر آن نوشته شده بود حمایت از قفقاز را متوقف کنید. زیرا در طول سالها چنین تصور میشد که دولت بودجه زیادی را به جمهوری چچن اختصاص میدهد و از این نظر دولت - بدون در نظر گرفتن ضرورت این اقدام- مورد انتقاد لیبرالها و ملیگراها بود.[۱۱]
جنبه دیگری از بررسی ملیگرایی، ملاحظه تمایلات ملیگرایانه در میان مردم است. از این رو مرکز افکارسنجی لوادا به طور متناوب سوالاتی را در قالب نظرسنجی در این رابطه مطرح و نتایج آن را منتشر میکند. در آخرین گزارش منتشر شده توسط این مرکز در سال ۲۰۱۸ میلادی ۲۷ درصد پاسخ دهندگان با این گزاره موافق بودند که تاریخ برخی ملل برتر از سایر ملتها است. این رقم در سال ۲۰۱۵ میلادی ۲۸ درصد و در سال ۱۹۹۲ تنها ۲۲ درصد بود. این در حالی است که ۶۴ درصد پاسخدهندگان با این گزاره مخالف بودند. همچنین در سال ۲۰۱۸ میلادی ۴۱ درصد این گزاره را تایید میکردند که بهتر بود هر ملتی سرزمین خود را داشت؛ اما ۵۴ درصد مخالف با آن بودند. در حالی که در سال ۲۰۱۵ رقم موافقین ۴۶ درصد و رقم مخالفین ۴۵ درصد بود.
در پاسخ به این سوال که آیا تعداد ملیگرایان افراطی روس در مقایسه با ۶- ۵ سال گذشته افزایش یافته است، ۳۶ درصد موافق این دیدگاه بودند. در حالیکه ۲۱ درصد با آن مخالف بودند و ۳۲ درصد، تعداد این افراد را به اندازه گذشته میدانستند. تعداد موافقان این گزاره در سال ۲۰۱۱ معادل ۵۲ درصد، و تعداد مخالفان آن ۱۴ درصد بود. همچنین از موافقان این گزاره سوال شد که علت افزایش تعداد ملیگرایان افراطی را بیش از هر چیز ناشی از چه میدانند؟ در پاسخ به این سوال ۳۲ درصد علت این امر را رفتار اقلیتهای قومی میدانستند. ۲۹ درصد شرایط نامناسب زندگی در روسیه، ۱۱ درصد تبعیض نسبت به جمعیت روس و ۱۱ درصد اقدامات تروریستی اخیر را بیان کردند. این در حالی بود که در سال ۲۰۱۱ میلادی، ۴۴ درصد پاسخ دهندگان علت این افزایش را رفتار اقلیتهای قومی می دانستند، ۲۱ درصد شرایط نامناسب زندگی در روسیه، ۱۶ درصد حملات تروریستی و ۵ درصد تبعیض نسبت به جمعیت روس.[۱۲]
ملیگرایی روسی پس از الحاق کریمه
تحولات سال ۲۰۱۴ شوک بزرگی برای گروههای ملیگرا بود. در این دوره بهار روسی روی داد که دورهای از اعتراضات و تظاهرات در طرفداری از روسیه در جنوب شرق اوکراین در سال ۲۰۱۴ بود. ملیگرایانی که داوطلب مشارکت در جنگ اوکراین بودند سازمانهایی را شکل دادند. چهره برجسته این گروهها ایگور گیرکین رهبر سابق جدایی طلبان روس و افسر بازنشسته اطلاعاتی روسیه بود. وی جنبش «نوا راسیا» را بنیان نهاد که از تشکیل یک کشور مستقل در دونباس حمایت میکرد.[۱۳] همچنین اگرچه بخش بزرگی از ملیگرایان از شورشیان طرفدار روسیه در دونباس حمایت کردند؛ اما بخشی نیز متاثر از ملیگرایی قومی طرفدار گروههای معترض اوکراینی بودند. گردان آزوف به عنوان نیرویی که خود را نماینده دیدگاههای واقعی ملیگرایی قومی اسلاو میدانست در همین دوره شکل گرفت.[۱۴] این گردان شامل داوطلبان و نیز مزدورانی از کشورهای اروپایی از جمله سوئد، فرانسه، فنلاند و کشورهای بالتیک است که توسط ایگور کولومویسکی سرمایه دار اوکراینی و استاندار دنپروپتروفسک تأمین مالی میشود.
بنابراین از یک سو دولت روسیه با استفاده از زبان ملیگرایی تاکید داشت که کریمه در اصل روسی است و گروههای قومی روس در اوکراین باید مورد حمایت قرار گیرند. از سوی دیگر برخی گروههای راست تندرو مخالف انضمام کریمه به روسیه بودند. در سال ۲۰۱۴ دولت روسیه خواستار وفاداری کامل گروههای ملیگرای روس شد؛ اما برخی از آنها این درخواست را رد کردند. نتیجه این وضع شکاف در جنبش ملیگرایی بود؛ به نحوی که یک طرف از انضمام کریمه و مناطق جدا شده دونتسک و لوهانسک طرفداری میکرد و طرف دیگر از دولت مرکزی اوکراین. در راهپیمایی ۴ نوامبر ۲۰۱۴ دو رژه روسی همزمان برگزار شد؛ یکی در حمایت از الحاق کریمه و دیگری در ضدیت با آن. اما به تدریج رهبران گروههای ملیگرای افراطی که مخالف الحاق کریمه بودند به اتهامات گوناگون دستگیر شدند. برای مثال پتکین به اتهام پولشویی در ارتباط با کازاخ بانک و گسترش افراطگرایی در میان شهروندان قزاق روس زبان به هفت و نیم سال زندان محکوم شد. دیوموشکین نیز در سال ۲۰۱۶ به اتهام گسترش افراطگرایی به دو سال و نیم زندان محکوم شد.[۱۵]
در این میان در سال ۲۰۱۵ دولت روسیه طرحی به نام «آنتی میدان» را با هدف خنثی کردن احساسات گروههای ملیگرای تندرو و حمایت از دولت شکل داد. این طرح به شکل مجموعه راهپیمایی هایی در حمایت از دولت و انضمام کریمه بود. رهبران این طرح، فعالان مدنی مرتبط با دولت روسیه مانند نیکلای استاریکف و دمیتری سابلین عضو شورای فدرال روسیه بودند؛ اما رهبران گروههای افراطیتر مانند الکساندر زالدوستانف رهبر باشگاه موتورسواری گرگهای شب را که دوستی شخصی با ولادیمیر پوتین دارد نیز شامل میشد.[۱۶] دیگر گروه عضو «آنتی میدان» جنبش آزادی ملی بود که در حال حاضر مهمترین حامی سیاستهای دولت روسیه در اوکراین است و برخی اعضای آن مانند یوگنی فئودوروف در انتخابات ۲۰۱۷ کاندیدای حزب حاکم یعنی روسیه متحد بودند.[۱۷]
نتیجهگیری
با نگاهی به تحولات سالهای اخیر و مقایسه شرایط گروههای ملیگرای دولتی و مستقل میتوان دریافت که ملیگرایان مخالف دولت اکنون در ضعیفترین موضع خود از سال ۱۹۹۱ قرار دارند. بعد از سال ۲۰۱۴ تعدادی از سازمانهای ملیگرا و ارتدوکس افراطی ظهور کردند که حملات خود را به جای اقلیتها بر فعالان مخالف دولت و لیبرالها متمرکز کردند. در واقع ویژگی اکثر گروههای ملیگرای کنونی ارتباط با دولت روسیه و حمایت از ارزشهای ارتدوکس است. انضمام کریمه نیز باعث تقویت گفتمان ملیگرایی دولت شد که این به نوبه خود موجب تضعیف گروههای ملیگرای مخالف دولت شد.
از سوی دیگر نمیتوان گفت که در دوره ولادیمیر پوتین شاهد پایان فاشیسم، سوسیالیسم ملی روسیه و نیز سایر اشکال راست افراطی بودهایم. این قبیل تفکرات برخاسته از شرایط اجتماعی هستند که کماکان در روسیه وجود دارد و لذا به بقای خود ادامه میدهند؛ اما زمینههای آن تا حد زیادی نسبت به سالهای اول پس از فروپاشی تخریب شده است. چنانکه در نظرسنجیها نیز مشخص است که ملیگرایی افراطی در میان مردم روسیه رایج نیست و در واقع رو به کاهش است. ضمن اینکه به غیر از جنبش کلهپوستیها، در زمان پوتین و مدودف تمامی جنبشهای سازمانیافتهی راست، کم و بیش تحت کنترل جدی حکومت هستند و بر اساس قانون، راستگرایی افراطی ممنوع است.
[۱]. Laruelle, Marlene, ed. Russian Nationalism and the National Reassertion of Russia. New York: Routledge, ۲۰۰۹. P ۱۴-۳۰
[۲]. Межуев. в.м. (۲۰۱۳) О смысле русской идеи, В: Национальная идея России, Сулакшин С. С., Багдасарян В. Э., Вилисов М. В., Кара-Мурза С. Г., Зачесова Ю. А., Москва, Directmedia. ۹۳-۹۴
[۳]. Нефедов С. А (۲۰۱۳) существовала ли когда-либо русская нация, В: Национальная идея России, Сулакшин С. С., Багдасарян В. Э., Вилисов М. В., Кара-Мурза С. Г., Зачесова Ю. А., Москва, Directmedia, ۳۶۰
[۴]. Chris Dunnett, "Nationalist Thought in Contemporary Russia", September ۳, ۲۰۱۳, https://geohistory.today/nationalist-contemporary-russia/
[۵]. Ibid
[۶]. Память
[۷]. Mariya Petkova, "The death of the Russian far right", ۱۶ Dec ۲۰۱۷, https://www.aljazeera.com/indepth/features/۲۰۱۷/۱۱/death-russian-۱۷۱۱۲۳۱۰۲۶۴۰۲۹۸.html
[۸]. Chris Dunnett, Ibid
[۹]. Sergey Sukhankin, "Russia for Russians!", ۰۹/۲۰۱۵,
[۱۰]. Mariya Petkova, Ibid.
[۱۱]. Mariya Petkova, Ibid.
[۱۲]. Russian Public Opinion ۲۰۱۸, Moscow ۲۰۱۹, P: ۱۳۱-۱۳۲, https://www.levada.ru/cp/wp-content/uploads/۲۰۱۹/۰۷/۲۰۱۸-Eng.pdf.
[۱۳]. Jan Strzelecki, "Russian nationalism three years after the annexation of Crimea", ۲۰۱۷-۰۸-۰۸, https://www.osw.waw.pl/en/publikacje/osw-commentary/۲۰۱۷-۰۸-۰۸/russian-nationalism-three-years-after-annexation-crimea
[۱۴]. Sergey Sukhankin, Ibid.
[۱۵]. Mariya Petkova, Ibid.
[۱۶]. Sergey Sukhankin, Ibid.
[۱۷]. Jan Strzelecki, Ibid.
نظر شما