چند دهه پیش، قزاقستان یک جهش سریع فرهنگی، علمی و فکری را تجربه کرد ، اما امروز بیشتر وضعیت جامعه کشور را می توان با کلمه وحشتناک " تنزل" توصیف کرد. چیزی که غم انگیز است - راهی برای بازگشت وجود ندارد، اما امر دلگرم کننده این است که می توان آینده متفاوت و مترقی خود را ساخت. بکنور کیسیکوف، نویسنده و فعال اجتماعی، درباره چگونگی انجام این کار و اینکه چه کسی باید اولین خشت ها را در شالوده یک محیط فرهنگی با کیفیت بگذارد، استدلال می کند.
پرسش: آقای بکنور، اکنون در قزاقستان در مورد بحران فرهنگ صحبت می شود. به نظر شما این پدیده به چه صورت خود را نشان می دهد؟
پاسخ: درباره بحران فرهنگ در همه جای دنیا صحبت می شود، نه تنها در کشور ما. افزون بر این، این مشکل در همه زمان ها مطرح بوده است - فیلسوفانی نظیر نیچه، شوپنهاور، کی یرکگور در مورد آن نوشتند. این بحران خود را در این واقعیت نشان می دهد که ما از نظر روحی تحت هجوم یک دگم قوی تر عمل گرایی ضعیف می شویم. در برابر این پس زمینه، گفتمانی درباره بحران هویت در حال گسترش است. اما بیشتر علمی است تا کاربردی.
پرسش: علل این بحران در کشور ما چیست؟
پاسخ: ابتدا باید درک کرد که فرهنگ به طور کلی چیست. امروزه این اصطلاح دارای تفاسیر بسیاری است که پیرامون آن اختلافات دائماً مطرح می شود. اما برای اینکه آنها را به بحث خود محدود کنم، از تعریفی که شخصاً به من نزدیک است شروع می کنم: فرهنگ اجرای عملی ارزش های جهانی انسانی و معنوی است. این اجرای عملی نه تنها توسط خود مردم به منظور توسعه خود، بلکه توسط کل وزارتخانه و ادارات در مناطق انجام می شود. یعنی این یک صنعت جداگانه است، یا به عبارت دقیق تر، بخشی از اقتصاد که در آن متخصصان زیادی درگیر هستند و پول جدی در حال "چرخش" است.
بنابراین، اگر ما در مورد سیاست فرهنگی دولت صحبت کنیم، یکی از دلایل اصلی بحران، به نظر من، در تمرکز آن در مناطق کلان شهری است. ببینید چگونه زندگی فرهنگی در آستانه و آلماتی در حال جوشیدن است که موزه ها، تئاترها، سالن های سینما، نمایشگاه ها و مکان های کنسرت را در بر می گیرد. رویدادهای مهمی در اینجا به ویژه در چارچوب برخی مناسبت ها و رویدادهای مهم و اغلب با حضور هنرمندان خارجی برگزار می شود. البته نمی توان گفت که همه اینها برای رفع کامل نیازهای فرهنگی ساکنان محلی کافی است. اما به هر حال، مناطق حتی سهم کمی از آنچه در دو پایتخت است، ندارند، جایی که تنها یک ششم جمعیت کشور در آن متمرکز هستند. و این یک مشکل جدی است که منجر به این واقعیت می شود که جامعه در اکثر موارد از نظر روحی و معنوی «فقیر» می شود.
در این پس زمینه، هنر به عنوان پدیده ثانویه و غیر ضروری می شود. اگرچه به آموزش افراد دارای تفکر انتقادی کمک می کند. به همین دلیل است که نباید سطحی یا انتخابی با چنین مواردی برخورد کرد. تا زمانی که فرهنگ خود را به طور فعال توسعه ندهیم، مجبوریم از غذاهایی نظیر فست فود دیگران استفاده کنیم.
پرسش: سیاست دولت یک مسئله است و انگیزه خود شهروندان مسئله دیگری است. به نظر شما چرا هموطنان ما، به خصوص جوانان، به تئاتر، موزه، نمایشگاه کمتر می روند و از همه مهمتر مطالعه کتاب را به کلی متوقف کرده اند؟
پاسخ: در سال های اخیر، این کشور یکی پس از دیگری بحران های اقتصادی را تجربه می کند که تأثیر منفی بر درآمد خانواده های قزاقستانی دارد. در چنین شرایط سختی، فرهنگ همیشه در حاشیه است. مردم فقط برای زنده ماندن تلاش می کنند.
با این حال، این تنها یکی از دلایل کاهش علاقه توده های وسیع به هنر است. به عنوان مثال، من در آلماتی زندگی می کنم، جایی که اغلب به ورنیساژها، رونمایی کتاب و سایر محصولات فرهنگی که در اینجا به مقدار زیاد تولید می شود، می روم. و غیبت شهروندان عادی در چنین رویدادهایی معمولاً چشمگیر است. در بین بازدیدکنندگان بیشتر دوستان و آشنایان نویسندگان، خود فرهنگیان و خبرنگاران حضور دارند. اما صحبت از «مرکز فرهنگی» و «شهری دارای بیشترین تعداد کتابخوانان» کشور است! در مورد مناطقی که زندگی در آنها بسیار کم نشاط است، چه می توانیم بگوییم ...
یک بار، برای شرکت در یک نمایش برادوی، مجبور شدم در یک صف بزرگ بایستم و ۲۳۰ دلار بپردازم. در مقایسه با نیویورک، در همان آلماتی، مکان های فرهنگی بسیار در دسترس تر و ارزان تر هستند، اما، متاسفانه آنها چندان مورد تقاضای جمعیت نیستند. و در اینجا هیچ سیاست فرهنگی دولتی کارساز نخواهد بود. مردم ترجیح می دهند پول خود را صرف مراکز خرید و تفریحی کنند که به نمونه ای از خرده فرهنگ مدرن مصرف گرایی تبدیل شده اند. اگرچه من این مکان ها را جذاب ترین پدیده زندگی شهری نمی دانم. به علاوه، آنها بیشتر بر جامعه تأثیر منفی می گذارند تا مثبت. ضمناً در برخی کشورها مراکز خرید دچار رکود شده اند و آینده آنها نسبتا مبهم است. اما در کشور ما آنها در حال افزایش هستند.
پرسش: با این وجود، شهروندان فعالانه به خلاقیت افرادی که قزاقستان را در جهان قابل شناسایی می کنند، علاقه مند هستند. از جمله آنها می توان به سامال اسلیاموا بازیگر، خواننده دیماش کودایبرگن، دی جی ایمان بیک اشاره کرد. شاید مشکل این است که دستاوردهای ما در عرصه فرهنگ به خوبی رواج چندانی ندارد و این همان چیزی است که برای جلب توجه مردم باید بر آن تاکید شود؟
پاسخ: صرفا میتوانم این امر را بهعنوان مصرفکننده فرهنگ قضاوت کنم، یک فرد عادی که نه از درون، بلکه از بیرون به صنعت نگاه میکند. بله، ما چیزهای زیادی برای افتخار داریم. ما علاوه بر سامال، دیماش، ایمان بیک، مارات بیسنگلیف و ژانیا اوباکیرووا را داریم که در همه جای دنیا شناخته شده هستند. اما به نظر من نمیتوان فرهنگ مردم را به هزینه افراد جداگانه، بالا برد. همین دیماش، هر چقدر هم که در توسعه فرهنگ سهم بزرگی داشته باشد، جایگزین کل سیاست دولت در این زمینه نخواهد شد. در اینجا یک رویکرد سیستماتیک مورد نیاز است. و پس از آن، فرهنگ جامعه در کل، مهم است و نه فقط انتقال فرهنگ از طریق مجریان.
پرسش: به سؤال اصلی برویم - بحران فرهنگ به چه نتیجه ای منتهی می شود؟ در نهایت به کدام جامعه خواهیم رسید؟
پاسخ: در حال حاضر پیامدهای این بحران را در بخشهایی نظیر افزایش فساد، جرم و جنایت، خشونت خانگی، افراط گرایی، افت سطح تحصیلات جمعیت و غیره می بینیم. شاید بتوان چشمگیرترین تظاهرات آن را تراژدی ژانویه نامید. ما نمی توانیم همه علل آن را بدانیم، اما می توانیم از یک چیز مطمئن باشیم - این نتیجه نه تنها مشکلات اجتماعی و تخریب فرهنگی جامعه است که در طول سال ها انباشته شده است، بلکه این واقعیت است که ما فراموش کرده ایم که چگونه به سادگی یکدیگر را بشنویم و درک کنیم، احترام بگذاریم و از دیگران حمایت کنیم. بحران اقتصادی، بحران فرهنگ، بحران اعتماد، بحران ارزش ها - همه با هم مخلوط شده اند و در نهایت منجر به انفجار شدند. من فکر می کنم ما هنوز چیزهای زیادی را باید یاد بگیریم و مهمتر از همه، چگونه در جامعه زندگی کنیم، چگونه یک جامعه سالم تشکیل دهیم.
پرسش: اما همه این بحران ها یکباره اتفاق نیفتاده اند، بلکه طی سال ها و حتی دهه ها به بلوغ رسیدند. و این بدان معنی است که ما کاملا یک نسل را که امید زیادی به آن داشتیم از دست داده ایم. واضح است که جذب کردن جوانان به فرهنگ سخت است، اما می توان برای علاقه مند کردن آنها تلاش نمود. چگونه انجامش بدهیم؟ مثلا از سنین پایین لازم است به کتابخوانی جذب کرد ...
پاسخ: ما آنقدر از دست داده ایم که گسترش کتابخوانی به تنهایی وضعیت را درست نمی کند. با این حال، کتابخانه به خوبی می تواند به یک عامل تثبیت کننده تبدیل شود. به عنوان مثال، اشکال مدرن آن مانند فضاهای هنری در سراسر جهان محبوبیت پیدا می کند، که نه تنها به عنوان مکانی برای نگهداری کتاب، بلکه به عنوان یک فضای عمومی، یک مرکز اجتماعی برای ادغام جوانان در محیط فرهنگی عمل می کند. به هر حال، چنین پروژه هایی در حال حاضر در آلماتی ظاهر می شوند که البته موجب خوشحالی می شود.
اما فرهنگ لایههای زیادی دارد و زیرمجموعههای بسیاری را با هم ترکیب میکند که تکرار میکنم رویکردی یکپارچه و نظاممند را میطلبد. البته ریاست دولت این را میفهمند، زیاد بررسی میکنند، برنامهها و راهبردها تدوین می کنند و بودجه اختصاص میدهند. اما در واقعیت هیچ تغییری وجود ندارد. زیرا همه چیز نه برای فرهنگ، بلکه برای مناقصه ها انجام می شود. یعنی خود تحقق فرهنگ از طریق مناقصه، اشکال نازیبا به خود می گیرد. گاهی اوقات معلوم می شود که نکته اصلی خود مناقصه است و پس از آن مهم نیست چه اتفاقی بیافتد. در کل فکر می کنم همه این موضوعات حساس، شعور مردم را به شدت مخدوش کرده است. من فکر می کنم دانشمندان هنوز باید این پدیده و تأثیر آن بر جامعه، اقتصاد و حوزه فرهنگی را مطالعه کنند.
چه باید کرد؟ لازم است یک پایگاه ایجاد گردد، یعنی القای یک فرهنگ از دوران کودکی - در مهدکودک ها، مدارس. اما باید نه تنها تئوری، بلکه عمل نیز باشد. در عین حال، من مخالف تبلیغات و تحمیل هستم. راه ها و ابزارهای مناسب تری وجود دارد که فرهنگ را جذاب می کند. اگرچه، طبق تاریخ، گاهی اوقات فرهنگ ها باید مستقیماً تحمیل شوند. گاهی این امر توجیه می شود.
اما توسعه با گامهای کوچک، اما صادقانه و فداکارانه آغاز میشود که شهروندان را فاسد نمیکند، آنها را به جامعه مصرفکنندگان/کاربران محصولات شبه فرهنگی تبدیل نمیکند. همانطور که جهان از اتم های ریز تشکیل شده است، فرهنگ یک جامعه نیز توسط افراد خاص ایجاد می شود که در کشور ما تعداد آنها کمتر و کمتر می شود.
پرسش: اما عامل مالی در توسعه هر حوزه از جمله فرهنگ، آخرین مولفه نیست...
پاسخ: اگر بخواهیم فرهنگ را تامین مالی کنیم، پیش از همه ارزش دارد از خود کارکنان این حوزه حمایت کنیم که اکثر آنها حقوق ناچیزی می گیرند و مجبورند به دنبال منابع درآمد اضافی باشند. در واقع آنها رزمندگان جبهه فرهنگی هستند و باید شرایط مناسبی برای خلاقیت داشته باشند. همین امر در مورد معلمانی که پایه های آموزش فرهنگی فرزندان ما را پایه ریزی می کنند و فعالان مدنی که به صورت داوطلبانه در تلاش برای بهبود وضعیت هستند صدق می کند. در کار این افراد، هم افزایی گام های ساده اما کاربردی قرار گرفته است که به اصطلاح هوش فرهنگی را تشکیل می دهد.
امروزه توسعه فرهنگ در کشور توسط آن تعداد محدودی انجام می شود که در واقع حتی یک ریالی از بودجه برای کارهای خود دریافت نمی کنند. به عنوان مثال، می توانم به Ala Space در آلماتی اشاره کنم که با کمک یرلان استامبکوف، نوازنده و آهنگساز، پروژه های فرهنگی غیرتجاری را برای شهر ( برنامه های کنسرت، رویدادهای خیریه و غیره) برگزار می کند. باید چنین پلتفرمهای غیررسمی زیادی وجود داشته باشد - در این صورت ما میتوانیم جامعه را مورد علاقه قرار دهیم، فرهنگ را به یک روند تبدیل کنیم، از حیاط خلوت یک دنیای بسیار عملگرا، اما در عین حال بیش از حد مادی بیرون بکشیم.
ملاحظه:. موقعیت استراتژیک قزاقستان که در کنار قدرت های جهانی و در تقاطع تمدن های بزرگ قرار دارد، مسئله حفظ هویت ملی و فرهنگی را به چالش می کشد. همچنین افزایش فعالیت های مخرب تبلیغاتی توسط مراکز فرهنگی متعدد در این کشور موجب سردرگمی جوانان شده است. در این راستا طی چند سال اخیر دولت قزاقستان به اقدامات جدی در زمینه گسترش فرهنگ قزاقی در کشور پرداخته است. به نظر می رسد فعالان عرصه فرهنگ کشور باید بیشتر تلاش کنند تا بتوانند با فرهنگ های نفوذی خارجی رقابت کنند زیرا پرواضح است در سال های اخیر کشورهایی نظیر کره جنوبی، آمریکا و چین در قزاقستان به طور جدی گسترش فرهنگ خود را دنبال می کنند.
تهیه کننده: سوله عیسی بایوا
۰۹/۰۸/۱۴۰۱
نظر شما