آفریقا - قاره ای با وعده های پوشالی
فوریه 2022 / گزارش های ویژه
پنجاه و هشت سال پس از آن که رهبران آفریقا پروژه اتحادیه آفریقایی رادیکال کوامه نکرومه رئیس جمهور غنا را رد کردند، اروپایی ها از طریق اتحادیه اروپا، تمام 9 پیشنهادی که نکرومه در سال 1963 ارائه کرد، از جمله ارز مشترک و توانایی شهروندان برای عبور از مرزها بدون استفاده از یک اتحادیه را اجرا کردند. گذرنامه. با این حال، در داخل آفریقا، بیشتر صحبت شده است تا عمل: تقریباً همه چیزهایی که نکرومه در می 1963 پیشنهاد کرد، دست نیافتنی باقی مانده است. در این قطعه گسترده، بافور آنکوما ما را از آن زمان به بعد در داستان دلخراش آفریقا می برد و آن را با اروپای پیروزمند مقایسه می کند که سرنوشت خود را بر عهده دارد.
مقایسه کاری که آفریقا از زمان تأسیس سازمان وحدت آفریقا (OAU) در سال 1963 انجام داده است، که در سال 2002 به اتحادیه آفریقا (AU) تبدیل شد، با سفر طولانی و مترقی که اتحادیه اروپا (EU) برای توسعه نهادها و نهادها انجام داده است. سیاستهایی که زندگی کشورهای عضو و مردم آن را بهبود بخشیده است، آفریقا را شبیه قارهای به زبان میآورد، مردمی که از صحبتهای پوچ به بهای اقدامات مشخص لذت میبرند.
ممکن بود طور دیگری رقم بخورد. کوامه انکرومه، رئیس جمهور وقت غنا، مدافع سخنوری برای اتحاد آفریقا به همان روشی بود که اتحادیه اروپا بعداً اروپا را متحد کرد. در 24 مه 1963، در حالی که رهبران و مقامات ارشد 32 کشور مستقل آفریقایی در آدیس آبابا، پایتخت اتیوپی، برای یافتن راههایی برای متحد کردن قاره گرد هم آمدند، نکرومه یکی از بزرگترین سخنرانیهای زندگی خود را ایراد کرد، سخنرانی که از آن زمان به بعد تبدیل شده است. طرحی قطعی برای یک وحدت قوی آفریقایی - وحدتی که متأسفانه همچنان مبهم باقی مانده است.
یک تقسیم بندی شدید در رده های آفریقایی در مورد این سوال وجود داشت که در سه گروه اصلی از ملت ها بیان شد: گروه برازاویل. گروه Monrovia (به رهبری رئیس جمهور لیبریا ویلیام VS Tubman)؛ و بلوک کازابلانکا به رهبری نکرومه و جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر. هر یک از این سه گروه مصمم بودند که راه خود را بکشند و بدین ترتیب امید به اقدام مشترک را از بین ببرند.
گروه برازاویل متشکل از 12 کشور بود: کنگو برازاویل، کامرون، ساحل عاج، داهومی (بعدا بنین)، گابن، ولتا بالا (بعداً بورکینافاسو)، ماداگاسکار، موریتانی، نیجر، جمهوری آفریقای مرکزی، سنگال و چاد. آنها اتحادیه آفریقا و مالاگاسی را در سال 1960 تأسیس کردند.
در بهترین حالت، گروه مونروویا، که 12 کشور گروه برازاویل را با هشت کشور دیگر - لیبریا، نیجریه، اتیوپی، سیرالئون، سومالی، توگو، تونس، و کنگو لئوپولدویل (کینشاسای کنونی) ادغام کرد - خواستار یک فرآیند وحدت تدریجی یا مبهم بود. برای آفریقا در بدترین حالت، آنها به شدت از هر گونه اتحاد آفریقایی متنفر بودند، زیرا معتقد بودند که کشورهای مستقل آفریقا باید با یکدیگر همکاری کنند و هماهنگ باشند، اما بدون فدراسیون سیاسی و یکپارچگی عمیق اقتصادی که توسط نکرومه و دوستانش حمایت می شود.
نقشه آفریقا
بلوک کازابلانکا، که در سال 1961 ظهور کرد، همه برای یک اتحادیه قوی آفریقایی بود. این کشور شامل هفت ایالت بود: غنا، گینه، مالی، لیبی، الجزایر، مصر و مراکش.
در همین حال، بریتانیا در پشت پرده نقشه میکشید تا چراغهای اصلی آفریقا، بهویژه رئیسجمهور جولیوس نیره از تانزانیا و ابوباکار تافاوا بالهوا از نیجریه، به برنامههای نکرومه برای ایجاد یک دولت و سیستم اقتصادی که شامل تمام آفریقا باشد را برهم بزند. . ایالات متحده، به نوبه خود، از نفوذ خود بر لیبریا و رئیس جمهور تابمن استفاده می کرد تا او و دیگر رهبران آفریقایی را وادار کند که جلوی فشار نکرومه برای ایجاد اتحادیه آفریقا را بگیرند.
این وضعیت ناسالم و پربار بود که کنفرانس اتحاد آفریقا در 24 مه 1963 افتتاح شد. اما نکرومه از ترساندن خصومت غالب خودداری کرد.
"باید متحد شویم یا غرق شویم"
در یک سخنرانی تاریخی برای 32 رهبر آفریقایی - روسای جمهور 30 کشور و نمایندگان دو کشور دیگر - نکرومه هر کاری کرد جز گریه برای تشویق آنها، که منجر به ظهور کشورهایشان پس از تقریباً یک قرن حکومت استعماری شد تا دور هم جمع شوند تا ایجاد کنند. اتحادیه ای از کشورهای مستقل آفریقایی. به گفته او، این امر به آفریقا صدایی قدرتمند در جهان و پایگاهی امن خواهد داد که بر اساس آن اقتصاد و رفاه قاره ای ساخته خواهد شد.
نکرومه مشتاق یک اتحادیه قوی آفریقا بود، زیرا می دانست که بدون آن، آفریقا هیچ امیدی به دستیابی به رفاه اقتصادی و ثبات سیاسی ندارد. او در اولین پاراگراف سخنرانی خود گفت: «هدف ما اکنون اتحادیه آفریقاست. "هیچ زمانی برای هدر دادن وجود ندارد. ما باید الان متحد شویم یا نابود شویم. من مطمئن هستم که با تلاش و عزم هماهنگ خود، پایه های اتحادیه قاره ای کشورهای آفریقایی را در اینجا خواهیم گذاشت.»
نکرومه استدلال کرد که بدبینی گروه مونروویا در مورد اتحادیه قاره ای اشتباه بود، زیرا امپریالیسم در انجمن های بین المللی خود "قوی تر، بی رحم تر و با تجربه تر و خطرناک تر شده بود" و آفریقا نیاز داشت که صرفاً از مبادله حکومت استعماری با سلطه نو استعمار اجتناب کند.
او گفت: "در این قاره، مدت زیادی طول نکشید که متوجه شدیم مبارزه با استعمار با دستیابی به استقلال ملی خاتمه نمی یابد." «استقلال تنها مقدمه مبارزه ای جدید و درگیرتر برای حق اداره امور اقتصادی و اجتماعی خودمان است. جامعه خود را بر اساس آرزوهای خود بسازیم، بدون هیچ مانعی با درهم شکستن و تحقیر کنترل ها و دخالت های استعماری نو.
او ادامه داد که رهبران گردهم آمده «تمام توان خود را خم کرده بودند» تا به استقلال سیاسی برسیم. اکنون، او گفت، "ما باید بپذیریم که استقلال اقتصادی ما در اتحادیه آفریقا ما قرار دارد و به همان تمرکز نیاز دارد" و "توسعه اجتماعی و اقتصادی آفریقا فقط در داخل پادشاهی سیاسی خواهد بود، نه برعکس."
نکرومه گفت که منابع آفریقا کل سیستم اقتصاد غرب را آبیاری کرد. او به رهبران گفت: «آفریقا بیش از 60 درصد طلای جهان را تامین می کند. بخش زیادی از اورانیوم برای انرژی هستهای، مس برای الکترونیک، تیتانیوم برای پرتابههای مافوق صوت، آهن و فولاد برای صنایع سنگین، سایر مواد معدنی و مواد خام برای صنایع سبکتر - قدرت اقتصادی اساسی قدرتهای خارجی - به دست میآید. از قاره ما کارشناسان تخمین زده اند که حوضه کنگو به تنهایی می تواند محصولات غذایی کافی برای برآوردن نیازهای تقریباً نیمی از جمعیت کل جهان تولید کند.
«و اینجا نشستهایم و درباره تدریجگرایی صحبت میکنیم، در مورد گام به گام صحبت میکنیم. می ترسی با شاخ به گاو نر بزنی؟» از رهبران پرسید.
نکرومه ادامه داد که آفریقایی ها فقط با اتحاد اقتصادی قاره می توانند به رفاه کافی برای کنترل سرنوشت خود دست یابند.
او گفت: "با سرمایه ای که توسط بانک های خودمان کنترل می شود و برای توسعه صنعتی و کشاورزی واقعی خود مهار می شود، ما پیشرفت خود را انجام خواهیم داد." ما ماشین آلات را جمع آوری خواهیم کرد و کارخانه های فولاد، ریخته گری آهن و کارخانه ها ایجاد خواهیم کرد. ما ایالات مختلف قاره خود را با ارتباطات زمینی، دریایی و هوایی مرتبط خواهیم کرد. ما از جایی به نقطه دیگر کابل کشی خواهیم کرد، از جایی به نقطه دیگر تلفن می کنیم و با نیروی برق آبی خود دنیا را شگفت زده خواهیم کرد. ما باید باتلاق ها و باتلاق ها را خشک کنیم، مناطق آلوده را پاکسازی کنیم، به افراد مبتلا به سوءتغذیه غذا دهیم و مردم خود را از شر انگل ها و بیماری ها خلاص کنیم.»
مجسمه اولین رئیس جمهور غنا، Kwame Nkrumah، در پارک یادبود او در آکرا. دیدگاه پان آفریقایی او از استقلال بسیار فراتر از مرزهای غنا بود: او معتقد بود آفریقا هرگز از استعمار رها نخواهد شد، هرگز توسعه و منابع خود را کنترل نخواهد کرد، تا زمانی که اقتصادهای خود را متحد کند.
ده سال قبل، نکروماه گفت، اینها «خیالات یک رویاپرداز بیکار بود. اما این عصری است که علم از محدودیت های جهان مادی فراتر رفته و تکنولوژی به سکوت های طبیعت هجوم آورده است. دنیا دیگر در مسیرهای بوته زار یا روی شتر و الاغ حرکت نمی کند.
وی گفت: «این در حد امکان علم و فناوری است که حتی صحرای صحرا را به یک میدان وسیع با پوشش گیاهی سرسبز برای توسعه کشاورزی و صنعتی تبدیل کند. ما رادیو، تلویزیون و چاپخانه های غول پیکر را مهار خواهیم کرد تا مردم خود را از فرورفتگی های تاریک بی سوادی نجات دهیم.
ما نمی توانیم نیازها، توسعه، امنیت خود را با راه رفتن شترها و الاغ ها تامین کنیم. ما نمی توانیم بوته بیش از حد رشد یافته نگرش های منسوخ را که مانع از راه ما به سوی جاده باز مدرن و وسیع ترین و اولیه ترین دستاورد استقلال اقتصادی و ارتقای زندگی مردم ما به بالاترین سطح می شود، کوتاه نکنیم.
نکرومه اصرار داشت که تنها آفریقای متحدی که تحت یک دولت اتحادیه عمل می کند، منابع مادی و معنوی لازم را برای کمک به دولت هایی که سعی در بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی مردم ما دارند، خواهد داشت.
او اصرار کرد: «باید متحد شویم». بدون اینکه لزوماً حاکمیتهای بزرگ یا کوچک خود را قربانی کنیم، میتوانیم در اینجا و اکنون یک اتحادیه سیاسی مبتنی بر دفاع، امور خارجی و دیپلماسی، و شهروندی مشترک، یک واحد پول آفریقایی، یک منطقه پولی آفریقایی و یک بانک مرکزی آفریقا ایجاد کنیم. ما باید متحد شویم تا به آزادی کامل قاره خود برسیم. ما به یک سیستم دفاعی مشترک با فرماندهی عالی آفریقا برای تضمین ثبات و امنیت آفریقا نیاز داریم.
ما به برنامه ریزی اقتصادی واحد برای آفریقا نیاز داریم. تا زمانی که قدرت اقتصادی آفریقا در دست ما نباشد، تودهها نمیتوانند هیچ نگرانی واقعی و هیچ علاقه واقعی برای حفظ امنیت ما، تضمین ثبات رژیمهای ما، و برای خم کردن قدرت خود برای تحقق اهداف ما داشته باشند.
ما با منابع، انرژی ها و استعدادهای متحد خود، به محض اینکه اراده کنیم، ابزاری داریم که ساختارهای اقتصادی دولت های فردی خود را از فقر به ثروت، از نابرابری به ارضای نیازهای مردمی تبدیل کنیم. ما فقط بر اساس قاره قادر خواهیم بود برای استفاده مناسب از همه منابع خود برای توسعه کامل قاره خود برنامه ریزی کنیم."
یک واحد پول رایج
نکرومه استدلال کرد که داشتن یک ارز مشترک بسیار مهم است، گاهی صدایش را بلند می کند، گاهی آن را پایین می آورد، گاهی اوقات روی میز می کوبد.
"چگونه سرمایه خود را برای توسعه خود حفظ خواهیم کرد؟" از رهبران همکارش پرسید. «دیگر چگونه یک بازار داخلی برای صنایع خود ایجاد خواهیم کرد؟ با تعلق به مناطق مختلف اقتصادی، چگونه موانع ارزی و تجاری بین کشورهای آفریقایی را از بین میبریم و چگونه کشورهای قویتر از نظر اقتصادی میتوانند به کشورهای ضعیفتر و کمتر توسعهیافته کمک کنند؟»
نکرومه ادامه داد: داشتن یک سیستم ارزی که توسط منابع یک دولت خارجی پشتیبانی میشود، ناگزیر به معنای تابع بودن از ترتیبات تجاری و مالی آن کشور خارجی است. او افزود، موانع گمرکی و ارزی متعدد ایجاد شده توسط تقسیم استعماری آفریقا "به افزایش شکاف بین ما کمک کرده است."
برای مثال، اگر جوامع و خانوادههای مرتبط با مرزهای ملی و محدودیتهای ارزی تقسیم شدهاند، چگونه میتوانند با موفقیت تجارت کنند و از یکدیگر حمایت کنند؟» او درخواست کرد. تنها جایگزینی که در این شرایط پیش روی آنها قرار دارد، استفاده از ارز قاچاق و غنی سازی دزدان و کلاهبرداران ملی و بین المللی است که مشکلات مالی و اقتصادی ما را به دام می اندازند.
او برای باز کردن چشمان رهبران آفریقایی که جمع شده بودند به آنها گفت: «امروزه هیچ کشور مستقل آفریقایی به تنهایی فرصتی برای دنبال کردن مسیر مستقل توسعه اقتصادی ندارد و بسیاری از ما که برای انجام این کار تلاش کردهایم تقریباً ویران شدهایم یا داریم. باید به دامان حاکمان استعماری سابق باز می گشت. این موضع تغییر نخواهد کرد مگر اینکه سیاست واحدی در سطح قاره داشته باشیم.
نکرومه در حال ایراد سخنرانی قدرتمند خود در مقابل 31 سران کشورهای آفریقایی دیگر در تأسیس سازمان وحدت آفریقا در آدیس آبابا، پایتخت اتیوپی، در 24 مه 1963. "ما باید متحد شویم تا به آزادی کامل کشورمان برسیم. قاره،» او اعلام کرد. "آیا این اتحاد به تنهایی نیست که می تواند ما را به یک نیروی مؤثر که قادر به ایجاد پیشرفت ما باشد، متصل کند؟"
«آیا این اتحاد به تنهایی نیست که میتواند ما را به یک نیروی مؤثر تبدیل کند که قادر به ایجاد پیشرفت و کمک ارزشمند ما به صلح جهانی باشد؟ کدام مستقل
دولت آفریقا، کدام یک از شما در اینجا ادعا می کنید که ساختار مالی و موسسات بانکی آن به طور کامل برای توسعه ملی آن مهار شده است؟
چه کسی ادعا می کند که منابع مادی و انرژی های انسانی اش برای آرمان های ملی خود در دسترس است؟ کدام یک میزان قابل توجهی از ناامیدی و سرخوردگی در توسعه کشاورزی و شهری خود را رد می کند؟
رئیس جمهور غنا مدافع این بود که اولین گام به سوی اقتصاد منسجم آفریقا، ایجاد یک منطقه پولی واحد خواهد بود که در ابتدا، برابری مشترک توافق شده برای ارزهای ملی آفریقا خواهد بود. برای تسهیل این ترتیب، او پیشنهاد کرد که غنا به سیستم اعشاری تغییر کند، و جایگزین سیستم بریتانیایی از پوند، شیلینگ و پن شود. نکروماه گفت، زمانی که این کار با موفقیت انجام شد، "به نظر می رسد هیچ دلیلی برای ایجاد نکردن یک ارز مشترک و یک بانک واحد وجود ندارد."
یک سیستم دفاعی مشترک
نکرومه توضیح داد، هنگامی که آفریقا ثبات خود را با یک سیستم دفاعی مشترک تضمین کرد و اقتصاد خود را خارج از کنترل خارجی با یک ارز مشترک جهت داد، میتوانست شروع به بررسی کند که آیا در واقع ما ثروتمندترین هستیم یا نه، همانطور که به ما آموختهاند باور کنیم. ، فقیرترین در میان قاره ها. ما میتوانیم تعیین کنیم که آیا بیشترین پتانسیل را در برق آبی داریم و آیا میتوانیم از آن و سایر منابع انرژی برای صنایع خود استفاده کنیم. ما می توانیم به برنامه ریزی صنعتی شدن خود در مقیاس قاره ای ادامه دهیم و یک بازار مشترک برای نزدیک به 300 میلیون نفر ایجاد کنیم. برنامه ریزی مشترک قاره ای برای توسعه صنعتی و کشاورزی آفریقا یک ضرورت حیاتی است!
نکرومه آن بخش از سخنرانی را با این جمله به پایان رساند: «برکات زیادی از اتحاد ما سرازیر میشود. فاجعه های زیادی باید به دنبال عدم اتحاد ما باشد. ساعتی که تاریخ ما را به این مجلس رساند، ساعتی انقلابی است. ساعت تصمیم گیری است.
تودههای مردم آفریقا برای اتحاد فریاد میزنند. مردم آفریقا خواستار شکستن مرزهایی هستند که آنها را از هم جدا می کند. آنها خواستار پایان دادن به اختلافات مرزی بین کشورهای خواهر آفریقایی هستند - اختلافاتی که از موانع مصنوعی ایجاد شده توسط استعمار به وجود می آید. این هدف استعمار بود که ما را از هم جدا کرد. این هدف استعمار بود که ما را با بیتفاوتی مرزیمان رها کرد، که آمیختگی قومی و فرهنگی ما را رد کرد.»
تدریج گرایی
نکرومه سپس به موضوع «تدریج گرایی» که مشخصه استدلال مخالفانش است، روی آورد.
وی گفت: «پیشنهاد شده است که رویکرد ما به وحدت باید تدریجی باشد و تکه تکه شود. این دیدگاه آفریقا را بهعنوان موجودی ساکن با مشکلات «یخزده» میداند که میتوان آنها را یکی یکی از بین برد و وقتی همه پاک شدند، میتوانیم دور هم جمع شویم و بگوییم: «حالا همه چیز خوب است، اجازه دهید اکنون متحد شویم».
این دیدگاه تاثیر فشارهای خارجی را در نظر نمی گیرد. همچنین به این خطر توجه نمی شود که تاخیر می تواند انزوا و انحصار ما را عمیق تر کند. که می تواند اختلافات ما را بیشتر کند و ما را بیشتر و بیشتر از هم دور به شبکه استعمار نئو استعمار کند، به طوری که اتحادیه ما چیزی جز امیدی در حال محو شدن نخواهد بود و طرح بزرگ رستگاری کامل آفریقا، شاید برای همیشه از دست خواهد رفت.»
این دیدگاه که مشکلات آفریقا را می توان به سادگی از طریق همکاری بیشتر بین کشورها حل کرد، نکرومه را به شدت نگران کرد.
او گفت: "این نوع نگاه به مشکلات ما، درک درستی از روابط متقابل و متقابل آنها را رد می کند." "این اعتقاد به آینده برای پیشرفت آفریقا در استقلال آفریقا را رد می کند. تنها در اتکای مستمر به منابع خارجی از طریق توافقهای دوجانبه برای کمکهای اقتصادی و سایر اشکال، احساس راهحل را نشان میدهد.
واقعیت این است که اگرچه ما حتی قبل از دوران استعمار در زمینههای مختلف تلاشهای مشترک با یکدیگر همکاری و همراهی داشتهایم، اما این به ما هویت قارهای و نیروی سیاسی و اقتصادی را نداده است که به ما در برخورد مؤثر با مسائل پیچیده کمک کند. مشکلاتی که امروز در آفریقا با آن روبرو هستیم.»
تحت تعقیب: آفریقای متحد
نکرومه به طور لفاظی در مورد چندین مدل ممکن برای اتحادیه آفریقا پرسید. آیا باید مانند سازمان ملل باشد که «تصمیماتش بر اساس قطعنامههایی تنظیم میشود که در تجربه ما گاهی اوقات توسط کشورهای عضو نادیده گرفته میشود، جایی که گروههایی تشکیل میشوند و فشارها مطابق با منافع گروههای مربوطه ایجاد میشود؟» یا مانند سازمان کشورهای آمریکایی، «که در آن، دولتهای ضعیفتر درون آن میتوانند از نظر سیاسی یا اقتصادی در اختیار قویتر یا قویتر باشند، و همه در اختیار برخی از کشورهای قدرتمند خارجی یا گروهی از ملتها باشند؟»
رئیس جمهور غنا سپس خواستار پایان دادن به گروه های سیاسی کوچک و بلوک های منطقه ای در این قاره شد.
اگر ما موفق شدیم مجموعه جدیدی از اصول را به عنوان مبنای منشور جدید برای ایجاد وحدت قاره ای آفریقا و ایجاد پیشرفت اجتماعی و سیاسی برای مردم ما ایجاد کنیم، به نظر من، این کنفرانس باید پایان گروههای مختلف و بلوکهای منطقهای ما باشد.»
اما اگر شکست بخوریم و اجازه دهیم این فرصت بزرگ و تاریخی از دست برود، آنگاه راه را به اختلاف و تفرقه بیشتر در میان خود خواهیم داد که مردم آفریقا هرگز ما را نخواهند بخشید. و نیروها و جنبش های مردمی و مترقی در آفریقا ما را محکوم خواهند کرد. بنابراین مطمئن هستم که ما آنها را شکست نخواهیم داد.»
طرح
نکرومه گفت که گام اول باید اعلام اصول مشترک باشد و پایه های وحدت را پی ریزی کند. دومی، ایجاد «کمیته وزرای خارجه سراسر آفریقا» برای ایجاد یک بدنه دائمی از مقامات و کارشناسان برای کار کردن ساختار و عملکرد دستگاههای دولت اتحادیه است. او پیشنهاد کرد که قرار دادن مقر یا پایتخت اتحادیه در یک مکان مرکزی در آفریقا، مانند بانگوی در جمهوری آفریقای مرکزی یا لئوپولدویل [اکنون کینشاسا] در کنگو، ممکن است منصفانهترین پیشنهاد باشد.
وی گفت: کمیته وزرای امور خارجه، مقامات و کارشناسان باید این اختیار را داشته باشند تا تشکیل دهند:
(1) کمیسیونی برای تنظیم قانون اساسی برای دولت اتحادیه کشورهای آفریقایی.
(2) کمیسیونی برای تدوین طرحی در سطح قاره برای یک برنامه اقتصادی و صنعتی واحد یا مشترک برای آفریقا. از جمله بازار مشترک برای آفریقا؛ یک واحد پول آفریقایی، منطقه پولی و بانک مرکزی؛ یک سیستم ارتباطی قاره ای؛ و سه کمیسیون جداگانه برای تهیه جزئیات برای سیاست خارجی و دیپلماسی مشترک، تهیه طرح هایی برای یک سیستم دفاعی مشترک و ارائه پیشنهادهایی برای شهروندی مشترک آفریقایی.
در آن زمان، پیشنهادات نکرومه رادیکال بود. اتحادیه اروپای آینده که در آن زمان 12 ساله بود، تنها شامل 6 کشور بود که هر کدام دارای ارزهای ملی جداگانه بودند. اگر رهبران آفریقا ایده های نکرومه را می پذیرفتند، آفریقا را به یکی از مترقی ترین بلوک های جهان تبدیل می کردند. اما اکثر رهبران، برخی از آنها تشویق یا تحت تاثیر نفوذ قدرت های خارجی، عقاید متفاوتی داشتند.
گروه مونروویا، متشکل از 20 کشور از 32 ایالت آفریقایی، تسلیم ناپذیر بود. بلوک کازابلانکا طرفدار اتحادیه تنها هفت عضو داشت. پنج کشور مستقل آفریقایی دیگر در آن زمان - تانگانیکا (تانزانیا کنونی)، کنیا، رواندا، اوگاندا و سودان - به جز شاید اوگاندا، بیشتر به دیدگاههای گروه مونروویا تمایل داشتند.
بریتانیا با احتیاط از جولیوس نیره، رئیس جمهور تانگانیکا و تافاوا بالهوا از نیجریه حمایت می کرد تا ایده «دولت اتحادیه کشورهای آفریقایی» نکرومه را رد کند. دیدگاه آنها روز را حمل می کرد. بنابراین، علیرغم تمام انرژی دیوانهکننده و شور و شوق نکرومه که روی سکو به نمایش گذاشته شد، روز بعد، 32 کشور آفریقایی که در آدیس آبابا گرد هم آمدند، به سازمانی سست و ضعیف برای اتحاد آفریقا (OAU) رضایت دادند. آنها منشور آن را در همان روز 25 می 1963 امضا کردند.
سران کشورهای آفریقایی در یک کنفرانس OAU در آدیس آبابا در نوامبر 1966 شرکت کردند. در آن زمان، نکرومه توسط یک کودتای نظامی-پلیس سرنگون شده بود و در گینه در تبعید زندگی می کرد، رویای او برای آفریقای متحد به تعویق افتاد.
کشورهایی که منشور را امضا کردند عبارتند از: الجزایر، بوروندی، کامرون، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد، کنگو (برازاویل، جمهوری کنونی کنگو)، کنگو (کینشاسا، جمهوری دموکراتیک کنگو کنونی)، داهومی (بنین کنونی)، کوته عاج، اتیوپی، گابن، غنا، گینه، لیبریا، لیبی، ماداگاسکار، مالی، موریتانی، مراکش، نیجر، نیجریه، رواندا، سنگال، سیرالئون، سومالی، سودان، تانگانیکا (تانزانیا کنونی)، توگو، تونس، اوگان ، جمهوری عربی متحده (مصر) و ولتا علیا (بورکینافاسو کنونی).
جشن شادی در بریتانیا
دیپلمات های بریتانیایی از شکست کوامه نکرومه ابراز خوشحالی کردند. اف اس مایلز، کمیسر عالی موقت بریتانیا در دارالسلام، تانگانیکا، در کابلی به DWS Hunt، یکی از مقامات کمیسیون عالی بریتانیا در سال 2018، نوشت: «نیره و سکو توره [از گینه] مؤثرترین تأثیر را بر سایر هیئتها داشتند». کامپالا، اوگاندا، در 18 اکتبر 1963، گفت که دو رئیسجمهور تا حد زیادی مسئول نتیجه نهایی بودند، که عبارت بود از رد دکترین عمدتاً انکرومهیستی یک اتحاد سیاسی فوری و به جای آن پذیرش روند تدریجی.
مایلز اضافه کرد که «هر کاری که بتوانیم بدون جلب توجه انجام دهیم، به عنوان مثال، برای ساختن نایرره، بدون شک مفید خواهد بود – و به نظر می رسد که او به آن نیاز دارد، زیرا از نظر من در مبارزه با انکرومه در رتبه دوم قرار دارد. ”
دکتر جی دبلیو راسل، سفیر بریتانیا در آدیس آبابا، در نامهای که به آر.آ. باتلر در وزارت خارجه آمریکا محرمانه اعلام شد، نوشت: «نکرومه دشمن ما است، او مصمم است تا اخراج ما را از آفریقایی که میخواهد کاملاً بر آن تسلط یابد، کامل کند». لندن در 31 دسامبر 1963. «به نظر می رسد «پادشاهی سیاسی» نکرومه با استقلال، رفاه یا اتحاد دیگران آشتی ناپذیر است. و ظلم هایی که او ندارد. پس چگونه باید این سرکش کشنده را مهار کرد؟»
دکتر راسل که نکرومه را "مامون بی عدالتی" می خواند، گفت که نمی تواند تصور کند که چرا بریتانیا می خواهد "به سالتیمبانکو آکرا کمک کند تا بقیه آفریقا را درگیر کند." در عوض، او از باتلر پرسید: «آیا منطقیتر و از هر نظر سودمندتر نیست که خودمان را بر اساس علایق و اصولمان هماهنگ کنیم؟»
بنابراین، راسل نتیجه گرفت: «ما باید سیاه پوستانی را پیدا کنیم که بتوانند. و اگرچه لعنت علنی آنها با بوسه استعماری قدیمیمان معکوس خواهد بود، اما مطمئناً یافتن راههای مؤثر برای حمایت محتاطانه و مشروع از آنها فراتر از نبوغ ما نیست؟»
اولین ایده او برای چگونگی تحقق آن، مشترک المنافع بریتانیا بود، اما او می ترسید که مفهوم اتحاد مشترک المنافع به عنوان یک نیروی منسجم در آفریقا «چیزی بود که از دهه های ابتدایی قرن پیش برده شد، اما اکنون، مانند نام کیتس، نوشته شده است. در آب."
در سال 1997، جولیوس نیره، رئیس جمهور سابق تانزانیا به یک حضار غنا گفت: «نکروما درست میگفت و ما اشتباه میکردیم».
در کنفرانس آدیس آبابا، او نوشت: «من نمیتوانستم کمترین اثری از همبستگی مشترک المنافع یا واحد عملیاتی هدف ببینم. ما در واقع یک نمایش متأسفانه ساختیم. درست است، ما بهترین ها را در ابوبکر [تفاوا بالهوا] و نیره داشتیم. اما به خدا ما بدترین ها را هم در Nkrumah و Obote [Milton Obote از اوگاندا] داشتیم. اتیوپی ارزش حمایت را دارد و نسل قدیمیتر ممکن است به اندازه کافی در آفریقا زنده بماند تا به حفظ Pax پس از بریتانیکا کمک کند.
در 3 ژانویه 1964، هانت در کامپالا به سفیر بریتانیا در لاگوس، RWD Fowler، نامه نوشت و او را به خاطر "حمایت از نیجریه" تحسین کرد و افزود که "هیچ چیز بیشتر از این که باور کنم نیجریه همان سنت جورج است برای من لذت نمی برد. قرار است اژدهای غنا را بکشد."
در 22 مه 1964، کمیسر عالی بریتانیا در آکرا، جی جی کالینز، یک تحلیل محرمانه ناشناس از دستاوردها و زیان های نکرومه برای سی وول لوئیس از وزارت آفریقای غربی در دفتر روابط مشترک المنافع در لندن فرستاد.
در این مقاله که در سپتامبر گذشته نوشته شده بود، آمده بود که «حتی قبل از رفتن او به آدیس آبابا، واضح بود که دکتر نکرومه به آن چیزی که میخواست نمیرسید». در اوایل دسامبر 1962، مطبوعات غنا شروع به حمله به "نسخه آفریقایی سازمان کشورهای آمریکایی" کرده بودند، که گمان می رفت توسط گروه مونروویا آماده می شد.
هنگام ورود به آدیس آبابا در ماه مه 1963، نکرومه «باید با گزارشی مبنی بر این که پیشنهادات پارلمانی از نوع استراسبورگ [اتحادیه اروپا] که فرستادگانش در طی ماه های مارس و آوریل در پایتخت های آفریقا بررسی می کردند، مورد استقبال قرار می گرفت. وزرای امور خارجه در آدیس آبابا به جایی نرسیدند و اجماع نظر در میان هیئتها به نفع چیزی بسیار بیشتر شبیه منشور IAMO بود.
با این وجود، نامه ادامه داد: «[نکرومه] دید خود را کم نکرد. او برای سایر سران کشورهای آفریقایی سخنرانی کرد که حاوی پیشنهاداتی بود که میدانست رد خواهند شد. وقتی آنها بودند، او نه بیرون رفت و نه به دنبال مصالحه بود. او منشوری را امضا کرد که بسیار کمتر از آن چیزی بود که او از آن دفاع می کرد.»
Nkrumah، در این بیانیه، درخواست کرده بود که "دولت قاره ای از اتحادیه کشورهای آفریقایی با سیاست خارجی و دیپلماسی مشترک، شهروندی مشترک و یک پایتخت". در عوض، "او یک سازمان سست به دست آورد که به طور خاص برای اعضای خود فراهم می کند تا بتوانند عضویت خود را کنار بگذارند."
نکرومه امیدوار بود که اتحادیه آفریقا همه مشکلات مرزی را حل کند. در عوض، وی کمیسیون میانجیگری و بندهایی از اصول سازمان مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی کشورها و محکومیت بی قید و شرط فعالیت های خرابکارانه از سوی کشورهای همسایه را دریافت کرد.
نکرومه درخواست یک برنامه اقتصادی و صنعتی در سطح قاره را داده بود که شامل بازار مشترک، سیستم ارتباطی مشترک و منطقه پولی با بانک مرکزی و ارز باشد. در عوض، «او فقط قول داد که کمیسیونهای اقتصادی و اجتماعی، آموزشی و فرهنگی، علمی و فنی تشکیل شود.
به جای برنامه ریزی برای یک سیستم دفاعی مشترک، "او فقط وعده کمیسیون دفاعی را دریافت کرد." و هنگامی که قطعنامه ایجاد یک دفتر آزادی عملی شد، "غنا شامل نشد."
با این حال، در این نامه آمده است که کنفرانس آدیس آبابا برای سیاست خارجی غنا کاملا فاجعه آمیز نبود. با 30 رئیس دولت و نمایندگان دو کشور مستقل آفریقایی، این "مسلماً بزرگترین نشست سران دولت در آفریقا بود" و این "به خودی خود یک پیروزی بود و به طور منطقی میتوانست به همان اندازه ادعای دکتر باشد. نکرومه به عنوان نمونه اولیه سران کشورهای ناسیونالیست آفریقایی.
حتی اگر «سازمان سستتر از آنچه دکتر نکرومه میخواست» بود، اولین سازمان واقعی از همه کشورهای مستقل آفریقایی ایجاد شده بود، و «از بین کمیسیونهای مختلف ممکن بود ماشینهایی که دکتر نکرومه میخواستند رشد کنند. پیش بینی شده است.
«بسیاری از رهبران آفریقایی دست کم به مازاد گروههای منطقهای پرداخته بودند. یک کمیته آزادی تشکیل شده بود، حتی اگر غنا عضو آن نبود. اگر خونسردی از جانب سر ابوبکر (و تو سکو توره) وجود داشت، حملات آشکار به براندازی غنا محقق نمی شد و روابط بین دکتر نکرومه و سران دولت در الجزایر و اوگاندا شکوفا شده بود.
در نهایت نتیجه گیری شد: «دکتر. نکرومه از یک فرصت دیگر استفاده کرده بود، همانطور که خودش میگفت، «نه تنها به یکدیگر که در اینجا حضور دارند، بلکه برای مردم ما نیز توضیح دهد» - به ویژه برای جوانان آفریقا - مسیری را که او امیدوار بود آنها را در آن هدایت کند. ”
در 24 ژانویه 1964، چند هفته پس از یک سوءقصد دیگر به نکرومه در غنا، دی.ال. کول از کمیسیون عالی بریتانیا در آکرا، پیامی را با نام راز به عضو پارلمان دانکن سندیس، وزیر امور خارجه بریتانیا برای روابط مشترک المنافع فرستاد. با عنوان: "تلاش به تیراندازی رئیس جمهور نکرومه: غنا وارد سال 1964 می شود."
از بسیاری جهات، به نظر میرسد که سیاستهای آفریقایی نکرومه از بسیاری جهات، شکستی فاجعهبار بوده است. در میان سایر دولتهای آفریقایی، او دشمنان زیادی پیدا کرده و دوستان کمی پیدا کرده است.» و نقش او در دستاوردهای عملی کنفرانس OAU آدیس آبابا "ناچیز" بود.
کول هشدار داد: «اما نادیده گرفتن نفوذ رئیس جمهور نکرومه در آفریقا بسیار نابخردانه خواهد بود. قاره هنوز در آشفتگی است و رئیس جمهور نکرومه بی رحمی و تجربه و مهارت سیاسی را دارد که جذابیت خطرناکی برای نسل جوان آفریقا ارائه دهد.
و احتمالاً پشت سر او، او از حمایت قابل توجه روسیه برخوردار است. وقتی وارد سال 1964 می شویم، به نظر غیرقابل تصور می رسد که بتوان به طرح های باشکوه تر او دست یافت. اما این خطر همچنان وجود دارد که در این مسیر، فعالیتهای افراطی او ممکن است آسیب قابل توجهی به منافع غرب و به ثبات خود آفریقا وارد کند.
لفاظی های ضد استعماری نکرومه پیش از این مقامات بریتانیایی در آفریقا را آزار داده بود. AW Snelling گفت: "برای ما، به خصوص اینکه این خودخواه سر ما فریاد می زند که ترمز را در رودزیا، نیاسالند و کنیا برداریم و در مسیر استقلال با سرعت بیشتری رانندگی کنیم، بسیار ناراحت کننده است." کمیساریای عالی بریتانیا در غنا، در سپتامبر 1961 در پیامی با عنوان "تجهیز غنا" به دفتر روابط مشترک المنافع نامه نوشته بود. آگاه تر از نظر سیاسی، خشمگین کننده است. من به خوبی میتوانم خشم او را در لندن برانگیختم و اغلب خودم آن را به اشتراک میگذارم.»
اما یک هفته قبل از آن، در 28 اوت 1961، دفتر کمیساریای عالی بریتانیا در آکرا در ارسالی با عنوان «نقاط اعتباری به نفع Nkrumah» دیدگاه آرامتری داشت.
وی افزود: «به استثنای خطاهای گاه به گاه، مثلاً در بوداپست، فعالیتهای آفریقایی او علیه ما نیست که علیه سایر قدرتهای ناتو در آفریقا، به عنوان مثال، بلژیک، پرتغال و فرانسه. او به طور خصوصی اعتراف می کند که ما استعمار نو را انجام نمی دهیم. با همه صحبتها، تجارت بریتانیا در کل در غنا بسیار خوب عمل کرده است و ما سالانه 15 تا 20 میلیون پوند به غیر از فروش 40 میلیون پوند صادرات خود از آن درآمد داریم. ما نمی توانیم بی جهت این موقعیت را به خطر بیندازیم.»
در 10 فوریه 1964، DWS Hunt در کامپالا دوباره به سفیر راسل در آدیس آبابا نامه نوشت و گفت که می ترسد نفوذ غنا در حال افزایش باشد، پس از شورشی در ژانویه در ارتش تانگانیکان که سربازان بریتانیا به سرکوب آن کمک کرده بودند. هانت نوشت: "ممکن است به خوبی معلوم شود که شورش های تانگانیکا نشان دهنده یک دستاورد بیشتر است تا جایی که پرزیدنت نیره اعتبار و نفوذ خود را از دست داده است، زیرا او خطرناک ترین رقیب رستگار است." ("نجات دهنده" یکی از القابی بود که به نکرومه در خانه در غنا داده شد).
هنوز در حال مبارزه
نکرومه مورد ضرب و شتم قرار گرفت، اما ناامید نشد. در اجلاس سران OAU در قاهره، مصر، در 19 ژوئیه 1964، او هنوز برای ایالات متحده آفریقا می جنگید. نکرومه در این نشست گفت: «ما نمی توانیم اجازه دهیم هشداری که به وضوح توسط فدراسیون شرق آفریقا نشان داده شده است، مورد توجه قرار نگیرد. (فدراسیون تلاشی نابسامان برای متحد کردن مستعمرات سابق بریتانیا در کنیا، تانگانیکا و اوگاندا بود). «اگر در دوره کوتاه استقلال کشورهای شرق آفریقا، مشاغل و جاه طلبی های رهبران سیاسی به اندازه کافی قوی باشد که یک گروه بندی منطقه ای را به تأخیر بیندازد، تأخیر هر ساله چقدر بیشتر تحقق اتحادیه قاره ای را غیرممکن می کند؟
«نه تنها شغل وزرا، بلکه هزاران پست بوروکراتیک مستقر، موانع بزرگی را در برابر ایجاد یک دولت اتحادیه [برای آفریقا] ایجاد خواهد کرد. ما بیهودگی این کار را در آدیس آبابا دیدیم و بنابراین منشور ما گروههای سیاسی از هر نوع را در قاره ما محکوم و لغو کرد.»
اینجا دوباره همه چیز بیهوده بود. اما در اجلاس سران OAU در سال 1965 در آکرا، نکرومه به تلاش برای تشکیل دولت اتحادیه برای آفریقا ادامه داد. باز هم رهبران آفریقا آمادگی حرکت یک اینچ را نداشتند.
"آیا می دانستیم"
اما در 6 مارس 1997، جولیوس نیره، که اکنون به دلیل بیش از سه دهه عدم پیشرفت آفریقا پس از کنفرانس آدیس آبابا، تنبیه شده است، به جشنکنندگان در چهلمین سالگرد استقلال غنا در آکرا گفت: «نکرومه درست میگفت، ما اشتباه میکردیم».
نیریر که به عنوان سخنران مهمان اصلی توسط رئیس جمهور وقت جری رالینگ دعوت شده بود، که در سال 1985 به عنوان رئیس جمهور تانزانیا بازنشسته شده بود، انکرومه را برای مردم غنا تمجید کرد. او گفت: "کوامه نکرومه رهبر شما بود، اما او رهبر ما نیز بود، زیرا او یک رهبر آفریقایی بود." «مردم خدا نیستند. حتی بهترین ها هم عیب های خود را دارند و عیوب بزرگان می تواند بسیار بزرگ باشد. بنابراین نکرومه ایرادهای خود را داشت. اما او از نظر کاملاً مثبت عالی بود.
او یک رویاپرداز بود. او بزرگ فکر می کرد و برای غنا و مردمش و آفریقا و مردمش بزرگ فکر می کرد. او آرزوی بزرگی برای آفریقا و مردم آن داشت. او رفاه مردم ما را در دل داشت. او غارتگر نبود. او حساب بانکی سوئیس نداشت. فقیر مرد. شکسپیر مینویسد که «شرارتی که انسانها انجام میدهند پس از آنها زندگی میکند»، اما «خوبی اغلب در استخوانهایشان دفن میشود».
نیره کوامه نکرومه را «صلیبی بزرگ اتحاد آفریقا» نامید. نکرومه میخواست در نشست آکرا در سال 1965 یک دولت اتحادیه برای «کل آفریقای مستقل» ایجاد شود، نیره گفت، «اما ما شکست خوردیم. یک دلیل جزئی این است که کوامه، مانند همه مؤمنان بزرگ، میزان سوء ظن و خصومت را که شور صلیبی او در میان تعداد قابل توجهی از روسای دولت های دیگر ایجاد کرده بود، دست کم می گرفت. دلیل اصلی به دلیل اول مرتبط بود: بسیاری از ما در حال حاضر علاقه خاصی به تقسیم آفریقا داشتیم.
قبل از اینکه تانگانیکا در سال 1961 مستقل شود، نیره گفت: «من از کشورهای آفریقای شرقی فدراسیونی شده و سپس به عنوان یک واحد سیاسی به استقلال دست یابند. من علناً گفته بودم که مایلم استقلال تانگانیکا را به تعویق بیندازم تا بتوانم هر سه کشور اصلی [کنیا، تانگانیکا و اوگاندا] را با هم به عنوان یک ایالت فدرال به استقلال برسانند. من این پیشنهاد را به دلیل ترسم - که با حوادث بعدی ثابت شد - مطرح کردم که اگر به آنها اجازه دهیم به طور جداگانه به استقلال برسند، متحد کردن کشورهایمان بسیار دشوار خواهد بود.
وقتی سرودهای ملی، پرچمهای ملی و پاسپورتهای ملی را ضرب کردید. کرسی های سازمان ملل؛ و افرادی که حق دارند یک سلام 21 اسلحه ای داشته باشند، اگر در مورد وزرا، نخست وزیران و فرستادگان صحبت نکنیم، شما یک ارتش کامل از افراد قدرتمند خواهید داشت که منافع خاصی در بالکانیزاسیون آفریقا دارند. این همان چیزی بود که نکرومه در سال 1965 با آن مواجه شد.
پس از اینکه تلاش برای ایجاد دولت اتحادیه در اجلاس آکرا شکست خورد، نیره گفت: «شنیدم که یکی از رئیسهای دولت با خیال راحت ابراز خوشحالی میکند که هنوز رئیس دولت است و به کشورش بازمیگردد. تا به امروز نمی توانم بگویم که او جدی بود یا شوخی. اما ممکن است او جدی بوده باشد، زیرا نکرومه بسیار جدی بود و ترس تعدادی از ما از دست دادن موقعیت ارزشمندمان کاملاً محسوس بود.»
با این حال، نیره اصرار داشت که نشست 1965 نمی توانست یک دولت اتحادیه برای آفریقا ایجاد کند، زیرا "به وضوح یک هدف غیر واقعی برای یک نشست واحد بود."
نیره فاش کرد که رهبران آفریقا حتی درباره مکانیسمی برای پیگیری هدف آفریقای متحد سیاسی صحبت نکردند. او گفت: «ما قبلاً یک کمیته آزادی داشتیم. ما باید حداقل یک کمیته وحدت می داشتیم یا متعهد می شدیم که یک کمیته ایجاد کنیم. ما انجام ندادیم. و پس از حذف کوامه نکرومه از صحنه آفریقا [با کودتای نظامی در سال 1966]، هیچ کس دوباره این چالش را انجام نداد.
یووری موسوینی، رئیسجمهور باسابقه اوگاندا، در کتاب خود در سال 1997 به نام «کاشت دانه خردل» نوشت که صحبتهایی مبنی بر اینکه انگلیسیها و آمریکاییها پشت ایده فدراسیون شرق آفریقا هستند، وجود داشته است، «به طوری که از یک سو، آنها انقلاب زنگبار را با جذب آن در یک موجودیت گستردهتر خنثی میکند و از سوی دیگر، رویای کوامه نکرومه برای متحد کردن کل آفریقا را خنثی میکند. اکنون شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سرخوردگی این سرمایهگذاریها از حمایت امپریالیسم آمریکا و انگلیس برخوردار بوده است.»
یک اعتراف و یک التماس
نیره به شرکت کنندگان در آکرا گفت که "یک اعتراف و یک التماس دارد. اعتراف این است که ما از رهبران نسل اول آفریقای مستقل، هدف اتحاد آفریقا را با قدرت، تعهد و صداقتی که شایسته آن بود دنبال نکردهایم. با این حال، این بدان معنا نیست که اکنون وحدت بی ربط است. آیا تجربه سه یا چهار دهه اخیر استقلال آفریقا نیاز به اتحاد آفریقا را از بین می برد؟
او ادامه داد: «با موفقیت ما در مبارزه آزادیبخش، آفریقا امروز دارای 53 کشور مستقل است که 21 کشور بیشتر از کشورهایی است که در ماه می 1963 در آدیس آبابا گرد هم آمدند. [استقلال سودان جنوبی در سال 2011 به 54 رسید.] «اگر اعداد اسب بودند، آفریقا امروز سواری بالایی داشت! آفریقا قوی ترین قاره جهان خواهد بود، زیرا بیش از هر قاره دیگری در مجمع عمومی سازمان ملل کرسی دارد.
مقر اتحادیه آفریقا در آدیس آبابا. برخلاف اتحادیه اروپا، موسسات اتحادیه اروپا قدرت واقعی کمی دارند و هرگز بازار مشترکی ایجاد نکرد.
با این حال واقعیت این است که قاره ما فقیرترین و ضعیف ترین قاره جهان است. و ضعف ما رقت انگیز است. اتحاد نقطه ضعف ما را پایان نمی دهد، اما تا زمانی که متحد نشویم، نمی توانیم حتی شروع به پایان دادن به این ضعف کنیم. بنابراین این خواهش من از نسل جدید رهبران آفریقا و مردم آفریقاست: برای اتحاد با این اعتقاد راسخ تلاش کنید که بدون اتحاد، آینده ای برای آفریقا وجود ندارد.
نیره "تجلیل از دولت-ملت" را که از استعمار به ارث رسیده است رد کرد و کشورهای متعدد آفریقا را "ملت های مصنوعی که می خواهیم از این میراث به وجود آوریم" نامید.
او گفت: «همه ما آفریقایی هستیم که خیلی تلاش می کنیم غنا یا تانزانیا باشیم. "خوشبختانه برای آفریقا، ما کاملاً موفق نبوده ایم. دنیای خارج به سختی غنا یا تانزانیا بودن ما را تشخیص می دهد. آنچه دنیای بیرون درباره ما تشخیص می دهد آفریقایی بودن ماست.»
نیره ادامه داد: آینده آفریقا و نوسازی آن برای قرن بیست و یکم "با استعمار زدایی و قبیله زدایی آن مرتبط است." «نسل جدید آفریقاییهایی که به خود احترام میگذارند باید به صورت هر کسی که پیشنهاد میکند قاره ما باید در شرم استعمار تقسیم و متحجر باقی بماند، تف کنند تا غرور ملی اربابان استعماری سابق ما را ارضا کنند.
آفریقا باید متحد شود! این عنوان یکی از کتاب های Kwame Nkrumah بود. این تماس امروز بیش از هر زمان دیگری ضروری است. ما، مردم آفریقا، با هم، در سطح بین المللی به طور غیرقابل مقایسه ای قوی تر از آنچه اکنون هستیم، خواهیم بود. نیازهای کشورهای مجزای ما توسط ثروتمندان و قدرتمندان نادیده گرفته می شود و هستند. نتیجه این است که با اتخاذ تصمیمات بین المللی که بر منافع حیاتی ما تأثیر می گذارد، آفریقا به حاشیه می رود.
اتحاد ما را ثروتمند نخواهد کرد، اما می تواند نادیده گرفتن و تحقیر آفریقا و مردم آفریقا را دشوار کند. و بنابراین، اثربخشی تصمیمهایی را که میگیریم و سعی میکنیم برای توسعه خود اجرا کنیم، افزایش میدهد.»
نیره در سال 1997، 34 سال پس از آن که او، بالهوا و 23 رئیسجمهور آفریقایی دیگر به رد ایده نکرومه درباره یک اتحادیه قوی آفریقایی رای دادند، صحبت میکرد.
اتحادیه اروپا
امروز، 58 سال بعد از سال 1963، جالب است که مقایسه کنیم اروپایی هایی که برای تضعیف پروژه اتحادیه آفریقایی Nkrumah تلاش کردند، از طریق اتحادیه اروپا (EU) چه کرده اند.
اتحادیه اروپا از جامعه زغال سنگ و فولاد اروپا که در سال 1950 توسط بلژیک، فرانسه، آلمان، ایتالیا، لوکزامبورگ و هلند ایجاد شد، رشد کرد. این سازمان با هدف جاه طلبانه پایان دادن به جنگ های مکرر بین همسایگان اروپایی، بیش از 20 قرن کشتار که با کشتار میلیون ها نفر از لیورپول تا استالینگراد (ولگوگراد فعلی) در جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید، تأسیس شد.
امروزه اتحادیه اروپا به طور کلی موفق شده است که صلح، همکاری، رفاه و یک صدا را به اروپا برساند. آخرین جنگ بزرگ اروپایی ها علیه اروپایی ها در سال 1945 آغاز شد، به استثنای درگیری های قومی خونین در یوگسلاوی سابق در دهه 1990. صدای اروپا به عنوان یک گروه در سراسر جهان محترم است.
مانند کار پان آفریقایی نکرومه قبل از تأسیس OAU، ایده اتحادیه اروپا در طول سال های بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم قوت گرفت. بر اساس وبسایت اتحادیه اروپا، «آگاهی به اینکه بازارهای ملی در اروپا به یکدیگر وابسته هستند، هرچند متضاد هستند، همراه با مشاهده بازار بزرگتر و رو به رشد ایالات متحده در آن سوی اقیانوس، تمایل به یکپارچگی اقتصادی اروپا را تقویت کرد».
در سال 1920، جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، مدافع این بود که «اتحادیه تجارت آزاد باید ایجاد شود... تا هیچ گونه تعرفه حمایتی علیه محصولات دیگر اعضای اتحادیه اعمال نشود».
پیشنهاد ادغام کینز توسط ریچارد فون کودنهوو-کالرگی، سیاستمدار و فیلسوف اتریشی-ژاپنی، که در سال 1923 جنبش پان اروپا را برای تجلی ایده «دولت متحد اروپایی» پایه گذاری کرد، پذیرفته شد.
آریستید بریان، نخست وزیر فرانسه در سال 1929 تحت تأثیر دیدگاه های کودنهوو-کالرگی، در جامعه ملل (پیش درآمد سازمان ملل) در مورد فضایل یک اتحادیه اروپایی سخنرانی کرد.
در مارس 1943، وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، این تماس را در یک سخنرانی رادیویی انجام داد و در آن درباره «بازیابی عظمت واقعی اروپا» پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم صحبت کرد. او پس از جنگ به ایجاد «شورای اروپا» که کشورهای اروپایی را برای ایجاد صلح گرد هم می آورد، فکر کرد. در سپتامبر 1946، چرچیل در یک سخنرانی در دانشگاه زوریخ در سوئیس، صراحتاً از ایجاد ایالات متحده اروپا حمایت کرد.
بنابراین، کوامه نکرومه در ماه مه 1963 هنگامی که خواستار ظهور ایالات متحده آفریقا شد، در جمع خوبی بود.
در سال 1948، کنگره ای در لاهه، هلند، به لحظه ای محوری برای اروپا تبدیل شد، زیرا منجر به ایجاد یک جنبش بین المللی اروپایی و یک کالج اروپا شد، جایی که رهبران اروپایی آینده با هم زندگی و تحصیل خواهند کرد. پل هانری اسپاک، وزیر امور خارجه بلژیک، «مجمع اروپایی»، یک مجلس قانونگذاری قاره ای را پیشنهاد کرد، در حالی که بریتانیای کبیر خواهان یک نهاد مشورتی بیشتر بود.
مصالحه، شورای اروپا بود که متشکل از یک مجمع مشورتی بود که به صورت علنی تشکیل می شد و کمیته ای از وزیران که به صورت خصوصی تشکیل می شد و دارای اختیارات تصمیم گیری بود. معاهده تأسیس آن در 5 می 1949 توسط 10 کشور به امضا رسید: بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بریتانیا، ایرلند، ایتالیا، دانمارک، نروژ و سوئد. در ابتدا، بر "تحقق بیشتر حقوق بشر و آزادی های اساسی" متمرکز شد.
قرار دادن کلمات در عمل
بسیاری از اروپایی ها 9 می 1950 را پایه و اساس اتحادیه اروپا امروزی می دانند. روزی بود که وزیر امور خارجه فرانسه، روبرت شومان، بر اساس دو اصل اصلی: صلح و همبستگی، اعلامیه فوقالعادهای صادر کرد و ایجاد جامعه زغال سنگ و فولاد اروپا را اعلام کرد. شومان بعداً به عنوان "پدر اروپا" شناخته شد، در حالی که 9 مه به عنوان "روز اروپا" تعیین شد، دقیقاً مانند 25 می "روز آفریقا".
شومان استدلال کرد: «اروپا به یکباره یا بر اساس یک طرح واحد ساخته نخواهد شد». «این از طریق دستاوردهای ملموس ساخته خواهد شد که ابتدا یک همبستگی عملی ایجاد می کند. گرد هم آمدن ملت های اروپا مستلزم از بین بردن مخالفت دیرینه فرانسه و آلمان است.
او پیشنهاد کرد اولین گام باید این باشد که تولید زغال سنگ و فولاد فرانسه-آلمانی تحت یک اختیار مشترک قرار گیرد که برای مشارکت سایر کشورهای اروپایی باز باشد. به گفته او، این «سرنوشت مناطقی را که مدتها به ساخت مهمات جنگی اختصاص دادهاند، که ثابتترین قربانیان آن بودهاند، تغییر خواهد داد».
در یک نقل قول معروف، او اعلام کرد که برقراری این همبستگی در تولید «به وضوح نشان میدهد که هر جنگی بین فرانسه و آلمان نه تنها غیرقابل تصور، بلکه از نظر مادی غیرممکن میشود».
دیگر رهبران اروپای غربی، مانند اسپاک، آلسید دو گاسپری، نخست وزیر ایتالیا، ژان مونه مشاور اقتصادی فرانسه و کنراد آدناور، صدراعظم آلمان غربی، با این موضوع موافقت کردند. در 18 آوریل 1951، معاهده تأسیس جامعه زغال سنگ و فولاد اروپا در پاریس امضا شد.
پس از تصویب توسط بلژیک، آلمان، فرانسه، ایتالیا، لوکزامبورگ و هلند (معروف به "شش داخلی")، در 23 ژوئیه 1952 اجرایی شد. هدف فوری این معاهده ایجاد بازار مشترک برای زغال سنگ و فولاد بود. و همچنین پایه گذاری یک جامعه اقتصادی که به تدریج تبدیل به یک اتحادیه سیاسی شود.
در ژوئن 1955 کنفرانسی در مسینا ایتالیا برگزار شد تا مفهوم بازار مشترک اروپا را توسعه دهد. دو سال بعد، در 25 مارس 1957، این مفهوم در معاهده رم، که توسط اعضای شش داخلی امضا شد و در 1 ژانویه 1958 اجرایی شد، تجسم یافت. این آغاز جامعه اقتصادی اروپا (EEC) یا "بازار مشترک" و ایجاد اتحادیه گمرکی.
اعضای شش داخلی همچنین معاهده دیگری را در رم امضا کردند که جامعه انرژی اتمی اروپا (اوراتوم) را برای همکاری در زمینه توسعه انرژی هسته ای ایجاد کرد. همچنین در سال 1958 اجرایی شد.
بنابراین، اروپا در آن زمان سه «جامعه» داشت: جامعه زغال سنگ و فولاد اروپا، جامعه انرژی اتمی اروپا، و اتحادیه اروپا. با این حال، در طول دهه 1960، تنش ها بین این سه شروع شد و بنابراین
در سال 1965 توافقنامه ای به نام پیمان ادغام برای ترکیب آنها در 1 ژوئیه 1967 حاصل شد. نهادی که از ادغام خارج شد در مجموع به عنوان جوامع اروپایی نامیده می شد.
سپس، در 1 نوامبر 1993، اتحادیه اروپا به طور رسمی با اجرایی شدن معاهده ماستریخت تأسیس شد. عضویت اتحادیه اروپا به تدریج به 28 کشور افزایش یافت که عمدتاً با اضافه شدن کشورهای تحت تسلط شوروی سابق در اروپای شرقی به 27 کشور رسید، اگرچه با خروج بریتانیا در 31 دسامبر 2020 به 27 کشور کاهش یافت.
دستاوردها
در سال 1986 قانون واحد اروپا امضا شد. این معاهده مبنایی را برای یک برنامه شش ساله گسترده برای حل مشکلات مربوط به جریان آزاد تجارت در سراسر مرزهای اتحادیه اروپا فراهم کرد و بنابراین "بازار واحد" را ایجاد کرد. در سال 1993، بازار واحد با "چهار آزادی" تکمیل شد: جابجایی کالا، خدمات، مردم و پول. دهکده کوچکی در لوکزامبورگ به نام شینگن نام خود را به "توافق نامه شینگن" در سال 1985 داد که به تدریج به اروپایی ها اجازه می داد در داخل قاره بدون بررسی گذرنامه خود در مرزها سفر کنند.
از آن زمان، 22 کشور از 27 کشور عضو اتحادیه اروپا کنترل گذرنامه را برای اعضای اتحادیه اروپا لغو کرده اند و چیزی را ایجاد کردند که "منطقه شینگن" نامیده می شود، که در آن شهروندان آنها می توانند آزادانه از مرزها عبور کرده و در کشورهای دیگر کار کنند. شهروندی مشترک اتحادیه اروپا توسط معاهده ماستریخت ایجاد شد.
در سال 1999، اتحادیه اروپا یک اتحادیه پولی ایجاد کرد که باعث ایجاد یورو، واحد پول مشترک اتحادیه اروپا، در سال 2002 شد. یورو در ابتدا برای 12 کشور عضو اتحادیه اروپا معرفی شد، اما هفت کشور دیگر بعداً به منطقه یورو پیوستند و مجموع فعلی را به 19 رساند. ایالت ها.
در سال 2012، اتحادیه اروپا با جمعیتی بالغ بر 447 میلیون نفر، جایزه صلح نوبل را به دلیل «کمک به پیشبرد صلح و آشتی، دموکراسی و حقوق بشر در اروپا» دریافت کرد.
اتحادیه اروپا دارای یک سیستم قانونی استاندارد است که در همه کشورهای عضو اعمال می شود. در سال 2020، حدود 5.8 درصد از جمعیت جهان و تولید ناخالص داخلی اسمی حدود 17.1 تریلیون دلار آمریکا، 18 درصد از تولید ناخالص داخلی اسمی جهان، داشت.
اتحادیه اروپا همچنین دارای یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک است که به آن نقشی در روابط خارجی و دفاعی می دهد. این کشور دارای نمایندگیهای دیپلماتیک دائمی خود در سرتاسر جهان است و خود را در سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، G7 و G20 نمایندگی میکند و با نفوذ جهانی خود، آن را به یک ابرقدرت سیاسی و اقتصادی تبدیل میکند که با ایالات متحده و چین برابری میکند.
نتیجه
در مجموع، اتحادیه اروپا در 58 سال پس از می 1963، زمانی که قدرت های استعماری قدیمی اروپا و ایالات متحده از رهبران آفریقایی که پروژه اتحادیه آفریقا نکرومه را کشتند، حمایت کردند، دستاوردهای زیادی برای اروپایی ها داشته است.
کشورهای ثروتمندتر اتحادیه اروپا اغلب، هرچند نه همیشه، از کشورهای عضو فقیرتر، عمدتا در جنوب اروپا، مراقبت کرده اند. مرزها در اروپا پایین آمده است. رفت و آمد آزاد شهروندان اتحادیه اروپا تضمین شده است. یک سیاست کشاورزی مشترک، یک ارز مشترک، یک بانک مشترک اروپایی، یک سیاست خارجی و دیپلماسی مشترک، یک سیاست امنیتی یا دفاعی مشترک، یک بازار مشترک (یا بازار واحد) و خیلی چیزهای دیگر وجود دارد - همه چیزهایی که نکرومه برای آفریقا متصور بود. در دهه 1960
در مقابل، آفریقا شاهد اتحادیه سست که در ماه مه 1963 شکل گرفت، که در آن زمان سازمان وحدت آفریقا نامیده شد، در 9 ژوئن 2002 به اتحادیه آفریقا (AU) تبدیل شد. اما برخلاف اتحادیه اروپا، نهادهای اتحادیه آفریقا دندان ندارند. آنها ببر کاغذی باقی مانده اند.
هیچ کس تصمیمات پارلمان پان آفریقایی مستقر در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی را جدی نمی گیرد. دیوان دادگستری آفریقا توسط کشورهای عضو نادیده گرفته شده است. بدتر از آن، ناکامی در دستیابی به چیزهایی که نکرومه در سال 1963 پیشنهاد کرد، مایه شرمساری این قاره است، که به نظر می رسد بیشتر از صحبت های پوچ لذت می برد تا عمل ملموس.
نکرومه در سال 1963 9 پیشنهاد عمده داشت. اول، یک برنامه مشترک اقتصادی و صنعتی برای آفریقا. این امر پس از 58 سال هنوز محقق نشده است. دوم، یک بازار مشترک برای آفریقا - دست نیافتنی. منطقه تجارت آزاد قاره آفریقا (AFCTA) که اخیراً تأسیس شده است، بیشتر روی کاغذ وجود دارد تا روی زمین. سوم، ارز مشترک آفریقایی - دست نیافتنی. چهارم، منطقه پولی آفریقایی - دست نیافتنی. پنجم، یک بانک مرکزی آفریقایی - دست نیافتنی. ششم، یک سیستم ارتباطی قاره ای - دست نیافتنی. هفتم، سیاست خارجی و دیپلماسی مشترک - دست نیافتنی. هشتم، سیستم دفاعی مشترک - دست نیافتنی. نهم، شهروندی مشترک آفریقایی - دست نیافتنی. در واقع، امروزه خارجیها نسبت به آفریقاییهای دیگر کشورهای این قاره دسترسی آزادتر به کشورهای آفریقایی دارند.
ماساهیکو کومورا، وزیر امور خارجه وقت ژاپن در سال 1999 در کنفرانسی درباره توسعه آفریقا در توکیو گفت: «آفریقا قربانی تاریخ و جغرافیا است». از لحاظ تاریخی، اروپا نقشی کلی فاجعه بار در زندگی قاره آفریقا ایفا کرده است. از نظر جغرافیایی، آفریقا برای راحتی به اروپا بسیار نزدیک است. اگر آفریقا تصمیم بگیرد خود را بیدار کند، اروپا احساس خطر می کند، زیرا از این می ترسد که آفریقا از منابع عظیم خود برای خود استفاده کند و به ضرر زندگی و صنعت اروپایی باشد.
و بنابراین، حتی امروز، نقشی که اروپا در سالنهای اتحادیه آفریقایی ضعیف در آدیس آبابا ایفا میکند به نفع آفریقا و آفریقاییها نیست. متأسفانه رهبران کنونی آفریقا مانند همتایان خود در نسل اول پس از استقلال در حال بازی هستند. به نظر می رسد که چشمان آفریقایی هرگز نمی بینند. گوش های آفریقایی هم نمی شنوند.
نظر شما