«گونتر ویلهلم گراس» در 16 اکتبر 1927 در دانتسیگ از پدر و مادری آلمانی-لهستانی متولد و در یک خانواده بازرگان و کاتولیک بزرگ شد و در کودکی به عنوان پسر محراب خدمت می کرد. در نوجوانی به ارتش فراخوانده شد و از اواخر سال 1944 در Waffen-SS خدمت کرد. او در پایان جنگ در ماه مه 1945 به عنوان اسیر جنگی توسط نیروهای ایالات متحده اسیر شد. گراس در خاطراتش مینویسد که در جنگ جهانی دوم زخمی شد و به یکی از بیمارستانهای نظامی آلمان انتقال یافت. در همان زمان به اسارت ارتش آمریکا درآمد و تا پایان جنگ جهانی دوم در اسارت ارتش آمریکا باقی ماند. او در آن زمان تنها ۱۷ سال داشت و به گفتۀ خودش در کتاب «پوست کندن پیاز»، در زمان جنگ، حتی یک گلوله هم شلیک نکرده است. در این باره نوشته است: «واقعیت این است که در آن چند روزی که من درخط مقدم جبهه بودم (اگر بتوان آن را خط مقدم نامید چون بیشتر عقب نشینی بود) هرگز با اسلحه شلیک نکردم و این چیزی نیست که بخواهم به خاطر آن متهم شوم. نویسندگانی هستند که فکر میکنند باید اتوبیوگرافیشان را در ۳۰ سالگی بنویسند اما من در هشناد سالگی نوشتهام.
او در آوریل 1946 آزاد شد. گراس پس از آزادی از زندان متفقین به کشاورزی پرداخت و سپس به عنوان کارگر در یک مرکز تولید پتاسیم مشغول به کار شد. او به عنوان سنگ تراش و مجسمه ساز آموزش دید و در سال 1948 تحصیل در رشته گرافیک و مجسمه سازی را در آکادمی هنر در دوسلدورف آغاز کرد. پس از اتمام تحصیلات، در سال 1953 در برلین دانشجوی هنرهای تجسمی نزد کارل هارتانگ مجسمه ساز شد. پس از آن اولین نمایشگاه مجسمه ها و گرافیک او برگزار شد. در سال 1954 با آنا شوارتس ازدواج کرد که در سال 1978 به طلاق منجر شد. او و شوارتس صاحب چهار فرزند شدند: فرانتس (متولد 1957)، رائول (1957)، لورا (1961) و برونو (1965). گراس اولین بار در سال 1957 به عنوان نویسنده فعال شد و نوشتن را در دهه 1950 آغاز کرد. انتشار رمان «طبل حلبی» در سال ۱۹۵۹ شهرتی جهانی برای گونتر گراس به ارمغان آورد. رمانی که به عنوان یک شاهکار ادبی تلقی شد و او را در راس ادبیات پس از جنگ آلمان قرار داد. «طبل حلبی»، روایتی سوررئال و طنزآمیز از تاریخ معاصر آلمان و ظهور فاشیسم بود. رمان به شیوه اول شخص از دید پسرکی به نام اسکار روایت میشود که رشدی غیرطبیعی دارد و در همان سن کودکی و کوتوله باقی مانده است. اسکار از نظر فکری رشد میکند در حالیکه اطرافیانش او را کودک میپندارند. او که شاهد روی کار آمدن هیتلر بوده، در تمام مدت به نشانه اعتراض بر طبل حلبی کوچکش میکوبد. با اینکه درونمایه اصلی «طبل حلبی» سیاسی است اما رویکرد اسطورهای، تمثیلی و شاعرانه گراس و چند صدایی بودن رمان، جایگاهی فراتر از یک رمان سیاسی محض به آن داده است.
«طبل حلبی» همچنین از طرف گروههای مذهبی و برخی اخلاق گرایان جامعه آلمان به خاطر داشتن درونمایه «کفرآمیز» و جنبههای «پورنوگرافیک»، مورد انتقاد قرار گرفت.
رمان بعدی گراس که با عنوان «موش و گربه» در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و دومین رمان از مجموعه سهگانه دانتسیگ او به شمار میرود، در زمان جنگ جهانی دوم و حکومت نازیها بر آلمان اتفاق میافتد و شرح زندگی جوانی خجالتی و دست و پا چلفتی به نام یواخیم مالکه است که از دید فردی به نام پیلنتس که خود را دوست مالکه میداند روایت میشود.
رمان مشهور سوم دیگر این مجموعه گراس، «سالهای سگی» نام دارد که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد و همانند «طبل حلبی»، روایتی غیرمتعارف از زندگی جوان هنرمند و نابغهای به نام ادوارد امسل است. این کتاب ها مجموعاً تریلوژی دانتسیگ او یعنی طبل حلبی، موش و گربه و سالهای سگی نامیده می شوند و بر ظهور نازیسم و تأثیر جنگ جهانی دوم بر دانتسیگ (اکنون گدانسک، لهستان) تمرکز دارند. شهری که مکان اصلی رویدادهای تریلوژی محسوب میشود و عنصر پیوند دهنده این سه رمان بزرگ است. این شهر پس از جنگ جهانی اول از آلمان جدا شده بود و به عنوان شهر آزاد دانتسیگ (Freie Stadt Danzig) تعیین شد. «فولکر اشلندورف»، کارگردان سینمای نوین آلمان، فیلمی بر اساس رمان طبل حلبی ساخت که برنده نخل طلای طلای جشنواره فیلم کن سال 1979 و جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.
در سال 1999، آکادمی سوئد جایزه نوبل ادبیات را به گراس به خاطر دستاوردهای ادبیاش اعطا کرد و او را به عنوان نویسندهای ستود که «افسانههای سیاه و پر شور چهره فراموششده تاریخ را به تصویر میکشد». هنگامی که گراس در سال 1999 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد، کمیته نوبل بیان کرد که انتشار طبل حلبی باعث شد که ادبیات آلمان پس از دههها نابودی زبانی و اخلاقی، شروعی تازه به خود گرفت. آکادمی نوبل هنگام اعطای این جایزه به گراس، از نقش مهم او در مرور تاریخ معاصر آلمان و و یادآوری قربانیان و بازندگان فراموش شدۀ آن تقدیر کرد و «طبل حلبی» را یک اثر ادبی ماندگار قرن بیستم خواند.
از سال 1982 تا 1993 گراس عضو SPD بود. از طریق فعالیت های سیاسی، آثار ادبی او به طور فزاینده ای در بین مردم محبوب شد. در سال 1983، گراس و دیگر نویسندگان، هنرمندان و دانشمندان «مانیفست هایلبرون» را امضا کردند که از مردم خواسته بود به دلیل استقرار موشک های پرشینگ-2 از خدمت سربازی خودداری کنند.
سه سال بعد، در سال 1986، کتاب Die Rattin منتشر شد که چند سال بعد از آن فیلم نیز ساخته شد. در سال 1987، گراس دوباره وارد زندگی سیاسی شد و در کمپین حزب SPD برای انتخابات ایالتی در شلزویگ-هولشتاین شرکت کرد. رمان «پیشگوییهای عذاب» او نیز که در سال 1992 منتشر شد آشتی شرق و غرب را توصیف کرد. یک سال بعد، گراس به دلیل تغییر در قانون پناهندگی که توسط آرای سوسیال دموکرات ها حمایت شد، از SPD استعفا داد.
در رمان های دیگری مانند "یک میدان وسیع» (1995)، او بارها مشکل تاریخ آلمان را بین ساخت دیوار و اتحاد مجدد مطرح کرد..
در اثر قرن من (Mein Jahrhundert)، 1999 گراس بسیاری از رویدادهای تاریخی وحشیانه قرن بیستم را پوشش داد، که در قطعات کوتاه چند صفحه در سال منتقل می شد و موزاییکی از بیان را تشکیل می داد.
در سال 2002، گراس با (Im Krebsgang) به خط مقدم ادبیات جهان بازگشت. این رمان که یکی از شخصیت های اصلی آن برای اولین بار در گربه و موش ظاهر شد، موفق ترین اثر گراس در چند دهه اخیر بود. این اثر به وقایع یک کشتی پناهجویان پر از هزاران آلمانی می پردازد که توسط یک زیردریایی روسیه شوروی غرق شد و بیشتر سرنشینان آن کشته شدند. این اثر یکی از تعدادی از آثار از اواخر قرن 20 وی بود که قربانی شدن آلمانی ها در جنگ جهانی دوم را بررسی کرده است. گراس، جوایز ادبی بیشماری از جمله جایزه «گئورگ بوشنر» در سال ۱۹۶۵، جایزه «توماس مان» در سال۱۹۹۶ و جایزه «پرنس آستوریاس» در سال ۱۹۹۹ را به دست آورد. او در سال ۱۹۸۳ به عنوان رئیس آکادمی هنرهای برلین برگزیده شد.
گراس در سال 2006، جلد اول یک سه گانه از خاطرات زندگی نامه خود با عنوان «پوست کندن پیاز» (Beim Häuten der Zwiebel) را منتشر کرد که به دوران کودکی، سال های جنگ، تلاش های اولیه او به عنوان یک مجسمه ساز و شاعر و در نهایت موفقیت ادبی او با انتشار طبل حلبی می پردازد. در یک مصاحبه قبل از انتشار این اثر ،گراس برای اولین بار فاش کرد که او یکی از اعضای Waffen-SS بوده است و نه تنها به عنوان یک فلاخلفر (دستیار ضد هوایی)، همانطور که مدتها ادعا کرده بود، خدمت کرده است. وی در پاسخ به سوالی درباره تصمیمش برای اعتراف عمومی گفت: این برای من سنگین بود، سکوت من در تمام این سالها یکی از دلایلی است که کتاب را نوشتم و بالاخره باید منتشر میشد.
اعتراف گراس در رمان اتوبیوگرافیک «پوست کندن پیاز» در سال ۲۰۰۶ مبنی بر عضویت او در «یگان ویژه جوانان هیتلری» در نیروی «اس اس»، اعتبار و شهرت ادبی او را خدشه دار کرد. در واقع گراس این راز بزرگ را ۶۰ سال پنهان کرده و از آن سخن نگفته بود. رسانهها و افکار عمومی آلمان او را به دو رویی و ریاکاری متهم کرده و از او پرسیدند که چرا تا این تاریخ از ارتباط خود با رژیم هیتلر حرف نزد و این همه سال آن را مخفی نگاه داشت در حالی که به عنوان یک نویسنده چپ و ضد نازیسم، همیشه از آلمانیها انتقاد میکرد و به آنها میگفت که وظیفه اخلاقیشان حکم میکند که با صراحت از گذشته خود حرف بزنند. او جلد دوم از این سه گانه با نام Die Box را در سال 2008 و سومی، Grimms Wörter (کلمات گریم)، را در سال 2010 منتشر کرد.
روزنامه ولتآم زونتاگ آلمان، کار او را یک خودکشی اخلاقی خواند و «رولف هوخوث» نمایشنامه نویس آلمانی در انتقاد از گراس نوشت: یادآوری این موضوع که آقای گراس «رونالد ریگان» و «هلموت کوهل» صدراعظم آلمان را به خاطر بازدید از گورستان محل دفن سربازان اس اس در بیبرگ، در حالی که خودش جزو نیروهای اس اس بود، مشمئز کننده خواند.اعتراض گراس به «سیاستهای جنگ طلبانه» دولت اسرائیل علیه ایران در سال ۲۰۱۲ که در قالب یک شعر بیان شد، بار دیگر نام گراس را در رسانهها مطرح کرد. گراس در ۴ آوریل ۲۰۱۲ در اوج تنشهای سیاسی ایران و غرب بر سر برنامه هستهای ایران و احتمال حمله نظامی غرب و اسرائیل به ایران، شعری سرود با عنوان «آنچه باید گفته شود» که در روزنامه آلمانی «دویچه سایتونگ»، «نیویورک تایمز» و روزنامه ایتالیایی «رپبابلیکا» منتشر شد و جنجال فراوانی به پا کرد. او در این شعر، از فعالیتهای هستهای اعلامنشدۀ اسرائیل انتقاد کرد و آن را تهدیدی برای صلح جهانی خواند.
«امانوئل ناهشون»، سفیر وقت اسرائیل در برلین، شعر گراس را «تحریکات ضدیهودی که یک قرن قدمت دارند» خواند و گفت: «این سنت اروپاست که یهودیان را به جنایت متهم کنند.»«دیتر گراومن»، مدیر مرکز یهودیان آلمان نیز شعر گراس را «جزوه نفرت» نامید و گفت: «یک نویسنده برجسته بههیچ وجه یک کارشناس برجسته سیاسی نیست.»«بنیامین نتانیاهو» نیز از اینکه گونتر گراس در شعر خود، ایران را با اسرائیل مقایسه کرد به شدت انتقاد کرد.
گراس علاوه بر شعر و رمان در عرصه تئاتر و نمایشنامه نویسی نیز مطرح بود و نمایشنامههای تک پردهای او در زمره آثار نمایشی تئاتر ابزورد شمرده میشوند. نمایشنامههای سیل، فقط ده دقیقه تا بوفالو، آشپزهای بدجنس و «آقا، آقا»، از جمله نمایشنامههای گونتر گراس هستند که در یک مجموعه و با مقدمهای از «مارتین اسلین»، نظریهپرداز تئاتر ابسورد منتشر شدهاند. گونتر گراس، در ایران، چهره کاملا شناخته شدهای است و بسیاری از رمانها و نمایشنامههای او به وسیله مترجمان ایرانی به فارسی ترجمه شدهاند. نخستین بار «کامران فانی»، با ترجمه و انتشار رمان موش و گربه در سال ۱۳۵۰، گونتر گراس را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد.
رمان طبل حلبی نیز یک بار توسط «سروش حبیبی» و بار دیگر توسط «محمود صدریه» به فارسی برگردانده شده است.«قرن من» با ترجمه «کامران جمالی»، سیل با ترجمه «جاهد جهانشاهی»، سیل با ترجمه «عباس شادروان» و نمایشنامه کوتاه «رفت و برگشت به تاخت» با ترجمه «علی اصغر حداد»، از جمله آثار دیگری از «گونتر گراس هستند که در ایران منتشر شدهاند.گونتر گراس روز ۱۳ آوریل ۲۰۱۵ (دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۴) در سن ۸۷ سالگی بر اثر عفونت در بیمارستان شهر لوبک در شمال آلمان درگذشت.
نظر شما