نویسنده: جاوید راحل، پژوهشگر اندیشهسیاسی
مقدمه: مبانی نظری
«وبر» در بررسی نظامهای سیاسی، به لحاظ ساختار دیوانی و اداری آنها، به انواع نظامهای سیاسی پدرسالاری، پاتریمونیال و فئودال قائل بود. در بین انواع سه گانه حاکمیت سنّتی، کاریزما و بروکراتیک؛ او ریشه حاکمیت سنّتی را در ریاست سرکرده خانوادگی بر اعضای آن، یعنی همان نظام پدرسالاری میداند. سلطه پدرسالاری تنها به معنای سلطه پدر برخانواده نیست، بلکه دارای معنی و مفهوم گستردهای است. سلطه پدر بر اعضای خانواده و سلطه رئیس خانواده بر اعضای خانواده و رئیس طایفه و قبیله بر رعایایش، دارای ویژگیهای سلطه پدر سالاری است. نبود تشکیلات دیوانی و اداری وسیع و متمرکز، از جمله مشخصههای نظام سیاسی پدرسالاری است. پدرسالاری مشروعیت قدرت و سلطه خود را از ارزشهای پذیرفته شده که ریشه در سنّت دارد، میگیرد.
سلطه پدرسالاری به عنوان زمینه و مقدمهای طبیعی برای سلطه پاتریمونیال است و ریشه در اقتدار پدرسالاری دارد. نظام سیاسی پدرسالاری در روند خود دچار تغییراتی میگردد که این تغییرات و تحولات شرایطی را موجب میشود که به پیدایش سلطه پاتریمونیال منتهی میگردد.
وجود گرایشهای عقلانی سنّتی در کنشهای پدرسالارانه، زمانی که با اداره قلمرو وسیعتر از حوزه صرف خانوادگی مواجه میشود، خود عامل دیگری در فروپاشی ساختار پدرسالاری و شکل گیری ساختار پاتریمونیال است.
در اندیشه ماکس وبر، وجه تمایز اصلی اقتدار سنّتی، از اقتدار عقلانی در فقدان بوروکراسی واقعی و سامان مندان به گونهای که پاتریمونیالیسم (رهبری موروثی) به عنوان اوج اقتدار سنّتی میباشد و پنج نوع اقتدار سنّتی را از هم تفکیک میکند:
۱- اقتدار سنّتی بدوی که حکومت در دست گروهی از بزرگان است.
۲- نظام ریش سفیدی که حکومت در دست گروهی از بزرگان است.
۳- نظام پدرسالاری که قدرت سیاسی به وسیله یک فرد معین و به شکل شخصی اعمال شود، بدون وجود دستگاه اداری و افقی.
۴- سلطانیسم به عنوان افراطی ترین شکل اقتدار پدرسالاری (پاتریارکال) و موروثی (پاتریمونیال).
۵- نظام طبقه سالاری که منظور از آن در ساختار سیاسی، اروپای غربی در دوران ماقبل سرمایه داری است.
۱. چیستی پاتریمونیالیسم
پاترمونی از لفظ «پاتر» یعنی پدر میآید که توسط ماکس وبر جامعه شناس آلمانی ابداع گردیده است. و به نوعی از حکومت اطلاق میشود که دست طبقه بالا و متوسط را از قدرت کوتاه میکند و حاکم میتواند اراضی و کسب و کار افراد را بدون هشدار قبلی از آنها بگیرد. ارتشهای چنین حکومتهایی به زمامدار وفادار هستند، نه به کشور؛ و قدرت سیاسی به قدرت نظامی دلبستگی دارد.
وبر عمدتاً این نوع حکومتها را ویژه کشورهای خاورمیانه دانسته که با توسعه دستگاههای نظامی و اداری، اقتدار سنّتی به صورت نظام موروثی تکامل پیدا کرده است و در نظامهای پاتریمونیالی، نظام اداری به طور کلی جدایی حوزه خصوصی و عمومی را از بین برده است که شالودههای دیوان سالاری و بروکراسی است.
با توسعه دولت پاتریمونیال؛ نخستین مناصب و مقامهای اداری که به شکل دیوان سالاری به منصه ظهور میرسد؛ تشکیلات اداری مرتبط با مالیه و حسابداری هستند که نقش مهمی را در اداره کارها به عهده داشته اند؛ به شکلی که خاندان سلطنتی بدون وجود آنها از مناسبات و قدرت لازم برخوردار نیست.
از آنجائی که ویژگیهای دولتهای سلطانی و پاتریمونیال به یکدیگر نزدیک هستند؛ معمولاً آنها را در یک بخش مورد بررسی قرار میدهند. از طرف دیگر باید توجه داشت که سلطانیسم مترادف با نئوپاتریمونیالیسم میباشد. همچنین اصطلاح کلاینتالیسم یا حامی پروری نیز جهت تبیین دولتهای عصر پهلوی در ایران به کار می رفت.
۲. الگوهای سنّتی و جدید پاتریمونیالیسم
2-1. سلطانیسم
در انتهای یک سمت پاتریمونیالی، آن چیزی قرار دارد که وبر آن را سلطانیسم یا حاکمیت شخصی خالص مینامد. دولتهایی که به وسیله حاکمیت شخصی مشخص میشوند، هیچگاه نتوانسته اند دولت باشند و صرفاً فرمانروایی شخصی کسانی بودند که به اندازه کافی قدرتمند بوده اند تا حکومت کنند.
در انتهای سمت دیگر پاتریمونیالی؛ طیف دولتهای نئوپاتریمونیال قرار دارند. یعنی دولتهای که سیاست پاتریمونیالیستی در پشت آنچه که چیزی بیش از صورتی از قالبهای قانون و اعمال قانونی عقلانی نیست، حالت غالب را دارد.
طبق تعریف وبر: سلطانیسم آنگونه از اقتدار سیاسی پاتریمونیال (سنّتی موروثی) است که قدرت به شکل کاملاً شخصی و طبق اراده حکمران و فارغ از قیود و محدودیتهای ناشی از قانون و دیوانسالاری و نهادهای مدنی و حتی سنّت اعمال میشود در این ساختار، نظام سیاسی بر بنیاد رهبری موروثی حکمران و خاندان او سامان مییابد، کارگزاران تابع و مطیع وفادار به شخص فرمانروا هستند نه به دولت و نظام سیاسی؛ کارگزاران حکومتی غیر آزادند و از پایگاه مستقل سیاسی برخوردار نیستند؛ حکومت کاملاً متمرکز است؛ دستگاه اداری فاقد ساختار منظم مبتنی بر سلسله مراتب است؛ کارگزاران حکومتی به شکل دلخواه و نا بسامان وظایف خود را انجام می دهند و بر آنان نظارت سازمان یافته اعمال نمیشود.
کاربردهای امروزی سلطانیسم
در سال ۱۹۷۲ خوان لینز این مفهوم را بر حکومت تروخیلو در دومنیکن انطباق داد. همچنین دامنه گسترده آن به حکومتهای باتیستا در کوبا، سوموزو در نیکاراگوا، رووالیه در هائیتی و مارکوس در فلیپین انطباق یافت.
این مفهوم به حکومت چائوتسکو در رومانی به معنی اقتدار یک خانواده در چارچوب ایدئولوژی کمونیستی در دهه ۱۹۸۰ پس از فروپاشی شوروی بر جمهوریهای سابق شوروی ازبکستان و تاجکستان انطباق دارد، و در سالهای بعدی بر حکومت میلاسوویچ در صربستان همچنین نیجیریه تسری یافته است.
مصداق سلطانیسم
۱- پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی فرمانروا؛ نظامهای سلطانی نخستین بار با حمایت گروههای کاملاً شخصی به قدرت می رسد.
۲- خودکامگی (ریاکاری قانونی)؛ فرمانروایان پاتریمونیال که مدعی اقتدار سنّتی هستند، بر نظامهای سیاسی مبتنی بر قواعدی که به لحاظ تاریخی به صورت قانون در آمده اند، به ویژه قوانین عرفی تکیه کرده و عموماً قوانین اساسی مدرن را نادیده میگیرند.
۳- اتکاء به قدرت خارجی؛
۴- اتکاء به ایدئولوژی ناسیونالیسم؛
۵- کیشگرایی یا شخصیتگرایی؛
الف: کیش شخصیت آشکار پیرامون رهبر
ب: گرایش به سوی دودمانگرایی
۶- تیره شدن و آمیختگی مرز میان نظام و ملت؛
۷- ایجاد شبکه حامی پرور؛
۸- توسعه اقتصادی نامتوازن یا سرمایه تحریف شده؛
۹- فساد؛
۱۰- بحران حاکمیت؛
۱۱- آمیزه مبهم نظامیان سلطانی؛
۲-۲. نئوپاتریمونیالیسم
وبر از شکل توسعه یافته پاتریمونیالیسم یاد نموده است که به آن؛ نظام نئوپاتریمونیالیسم گفته میشود که خودکامگی و تمرکز فوقالعاده قدرت نزد زمامدار و بی قیدی او نسبت به قید و بندها یا محدودیتهای سنّتی را ویژگی نئوپاتریمونیالیسم میداند.
حاکم در چنین حکومتی میکوشد تا نقش پدرانهای بازی کند. بنابرین عناصر اصلی در ساختار حاکمیت نئوپاتریمونیال با مواردی همچون ریاست محوری (تمرکز قدرت سیاسی در دست یک نفر)، حامیگرایی (به کارگیری نظام مند منافع شخصی برای پاداش دادن به پیروان و حامیان مثلاً از طریق مشاغل، قراردادها و پروژهها) و کاربرد (یعنی سوء استفاده) نظام مند از منابع عمومی یا دولتی برای اهداف شخصی (و به خصوص اهداف سیاسی شخصی) و برآوردن نیازهای شبکه وابستگان مشخص شده است.
در سرزمین حاکمیت حاکمان؛ هیچ هدف یا دلبستگی، توسعه جدی نداشته؛ بلکه تنها در جستجوی کسب و حفظ قدرت و استفاده از آن برای بیشتر انباشتن قدرت و ثروت و برآوردن نیازهای حامیان و وابستگانشان هستند.
مشروعیت حاکمان چنین دولتهای عموماً بسیار پائین بوده است، لذا آنها در نهایت برای نگه داشتن خود بر سر قدرت و بیرون راندن دیگران از عرصه قدرت؛ بر ارتش های خود و استفاده از وابستگان مواجب بگیرشان اتکاء داشته اند.
طوری که کلوداکه استدلال نموده؛ مبارزه برای پیروزی در کسب قدرت در چنین حکومتهای بی رحمانه است، زیرا کسب این چنین کنترلی بر دولت در عمل به معنای توانایی کنترل کردن یا تصاحب تقریباً همه چیز است. بدین ترتیب، قسمت اصلی سیاست پاتریمونیالی و نئوپاتریمونیال، خصوصی سازی امور عمومی است که طی آن، اعمال روزانه دولت توسعه نیافته را خرید و فروش مناصب، همپالگیگرایی، حامی پروری و فساد تشکیل میدهد. دسترسی به مشاغل فرصتها، مزایای جانبی، رانتها، درآمدها و ... به نحو روز افزونی وابسته به این میشود که پشتیبان شما کیست و آیا او سهمی از قدرت دولتی دارد یا میتواند بر کسانی که صاحب چنین قدرتی هستند نفوذ داشته باشد.
۱-۲-۲. ویژگیهای نئوپاتریمونیالیسم
عمومیترین ویژگیهای نظام نئوپاتریمونیال به این شرح است:
۱. شخصی بودن قدرت: قدرت سیاسی و ابزارهای اعمال آن در اختیار شخصی حاکم قرار دارد.
۲. سطح پائین نهادمندی سیاسی: حاکم اجازه شکل گیری نهادهای مردم سالارانه برای مشارکت مؤثر جامعه در امور سیاسی را نمیدهد.
۳. انحصار سیاسی: تصمیم گیری سیاسی تنها به لایه نازکی از نزدیکان و وابستگان حاکم محدود میشود.
۴. شبکه خاص بخشی و فساد: اعطای مناصب سیاسی و مزایای اقتصادی به عنوان ابزاری کار آمد در اختیار افراد و خویشاوندان هیأت حاکمه قرار دارد که نتیجه آن شیوع فساد در ساختار سیاسی و اجتماعی است.
۵. حمایت خارجی: این نوع دولتها معمولاً به دلیل فقدان یایگاه مردمی به قدرت خارجی روی می آورند.
۳. ساختار پاتریمونیالیسم در خراسان/افغانستان
۱-۳. پیشینه تاریخی
فرهنگ سیاسی را به صورت کلان به دموکراتیک و پاتریمونیال تقسیم بندی می نمایند. از ویژگیهای نگاه پاتریمونیالیستی این است که قدرت، سیاست، دولت و حکومت از مایملک شخصی حاکمان به حساب می آمده است. مردم هیچ مسئولیت، صلاحیت و نقشی در ساختار سیاسی، سازوکارهای قدرت، مشروعیت بخشی به حاکمان و نهادها ندارند.
دستیابی به قدرت سیاسی در تاریخ خراسان/افغانستان از زمان احمدشاه ابدالی تا دوره طالبان، به شکل پاتریمونیالی بوده است، طوری که در طول این دوره تاریخی؛ قدرت، سیاست، دولت و حکومت در تملک شخصی حاکمان بوده و مردم نیز به این باور وفادار مانده بودند.
۲-۳. مصداقهای سلطانیسم در خراسان/افغانستان
۱-۲-۳. پایگاه اجتماعی محدود نظام سلطانی
در طول تاریخ خراسان/افغانستان حکمرانان هیچگاه بر اساس غلبه قومی، استیلای نهادهای مداوم و مستمر به قدرت دست نیافته اند؛ بنابرین پس از دستیابی به قدرت، معمولاً گروههای قومی و مذهبی پس از به قدرت رساندن حکمران، با اخذ حقالحمایتشان در قالب انعام، مناصب و سایر امتیازات، دوباره به حالت اولی خودشان بر گشته اند. بنابراین، نظام سیاسی فقط بر تکیه گاه قومی خویش متکی بوده و نظام سلطانی را محدود ساخته است. مثال آن در تاریخ خراسان/افغانستان احمدشاه درانی است که با سران قوم زمامدار تعیین گردید و سایر خانوادههای پشتون فقط با تکیه بر قومیت ادامه استمرار یافتند.
در دوره جمهوریت؛ مجالی برای ساختارهای دموکراتیک فراهم آمد که دوباره با توجه به موجودیت ویژگی سنّتی از نوع پاتریمونیالیستی، گروههای قومی محور زمامداران پشتون کرزی و اشرف غنی دنبال شهرت خویش بودند.
۲-۲-۳. خودکامگی (ریاکاری قانونی)
با توجه به ادعای منازعه متمرکز قدرت به دست زمامداران شخصی از گذشته وضعیت شدید پاتریمونیالستی نوع سلطانیسم در خراسان/افغانستان آشکار میسازد که اگر به کارنامههای رؤسای جمهور خراسان/افغانستان نگاه شود به شدت زمینه شکل گیری نظام مبتنی بر اراده فردی ایشان را فراهم ساخته است. از انفکاک وزرای کابینه به صورت خودکامگی گرفته تا وانمود ساختن به این ادعای حمایت از مردم سالاری تحت عنوان جمهوریت نقابی بر چهره خودکامگی ایشان شده است.
وضعیت کنونی خراسان/افغانستان حق حاکمیت رئیس جمهور را به یک عرف مبدل ساخته است و این که هرکاری بخواهد میتواند انجام دهد و ملت نیز به این امر تمکین داشته باشد. طوری که میتوان خاطر نشان ساخت پس از دو دهه نظام نوین خراسان/افغانستان نهادهای جامعه مدنی در ضعیفترین وضعیت آن رسیده است و در کنار آن قانون اساسی فقط متنی بی محتوا مانده است.
۳-۲-۳: اتکاء به قدرت خارجی
دولتهای جدید طالبان و پیشا طالبان در خراسان/افغانستان تا سدههای قبلی، اغلب با تکیه بر کمک و همکاری خارجی قوام و دوام داشته است و هیچ موردی را نمی توان سراغ داشت که خراسان/افغانستان مستقل و متکی به خود بوده باشد و میزان مشروعیت زمامداران، نه حمایت مردمی بلکه حسن نیت و همکاری کشورهای دیگر اصل قرار گرفته است.
۴- اتکاء به ایدئولوژی ناسیونالیسم
۵- کیش گرایی شخصیت سالاری
۶- ایجاد شبکه حامی پرور
۷- فساد
۳-۳. شکل گیری جدید پاتریمونیالیسم (نئوپاتریمونیالیسم)
طوری که قبلاً مطرح شد، در طول تاریخ، قدرت، سیاست، دولت و حکومت از ملکهای شخصی حاکمان در نظر گرفته میشد و مردم نیز به این باور رسیده بودند. در این فرآیند، منظور صرف نگاه مردم عادی به قدرت، سیاست، و دولت نیست بلکه خود حاکمان سیاسی خراسان/افغانستان نیز نگاه مالکانه و شخصی به این مفاهیم دارند. این نگاه پاتریمونیالیستی تا ختم دوره طالبان ادامه داشت.
پس از فروپاشی طالبان؛ زمینهی گذر از فرهنگ سیاسی پاتریمونیال به فرهنگ سیاسی دموکراتیک فراهم شد؛ اما بخش بزرگی از مردم خراسان/افغانستان به دلیل بی سوادی نتوانستند فرهنگ سیاسی دموکراتیک را فهم نموده و با ابزار جدید قدرت سیاسی، دولت و حکومت را نگاه کنند.
سنّت تاریخی چنان قدرتمند بود که نتوانست قدرت را از شکل سنّتی و مالکانه آن خارج سازد. قدرت بنا بر سنّت نانوشته اما بر اساس نفوذ اقوام تقسیم گردید و انتظار بر این بود که قدرت و مدیریت جامعه از شکل قومی آن بیرون گردد و به صورت دموکراتیک و نهادی در آید. این امر نه تنها صورت نگرفت؛ بلکه قدرت و مدیریت جامعه شخصی شد و قومیت در درجه دوم قرار گرفت. شخصی شدن قدرت را میتوان در بخشهای مختلف مشاهده کرد.
قدرت شخصی برای تداوم خود نیازمند باز تولید شرایط تولید آن است. بازتولید شرایط تولید قدرت مشخص ممکن است به شکل گذشته صورت بگیرد و ممکن است از آن فراتر برود و در اشکال مختلف خود را باز نمایش کند.
در خراسان/افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ میلادی شرایط تولید قدرت شخصی و مالکانه به نوعی فزاینده بوده است، زیرا از چارچوب سنّتی آن خارج شده و به آن شرایط تولید گذشته را ندارد؛ بلکه در چارچوب دموکراتیک و نقاب جدید خود را بر جامعه عرضه میکند.
در بخشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مثل بخش نظامی، افراد خاص جا خوش کرده بودند که برای منافع شخصی خود عمل میکردند، حتی این افراد به نوعی یک طبقه جدید را شکل داده بودند که این طبقه از منافع همدیگر حمایت میکردند. برای همین است که حرکتهای مدنی منافع افراد حامل قدرت را به خطر میاندازند. به همین خاطر است که توجه به حرکتهای مدنی صورت نمیگیرد. بنابراین سیاست، قدرت و دولت در دست تعدادی از افراد از اقوام مختلف است. اینها برای منافع شخصی خود کار میکنند و زمانی که نتوانستند به منافع شخصی خود دست یابند، از قوم به عنوان ابزار قدرمند استفاده میکنند. بنابرین قوم و قومگرایی در درجه دوم قرار دارد.
تا زمانی که شخصی سازی قدرت، سیاست و دولت ادامه یابد، امکان توسعه یافتگی وجود نخواهد داشت، نهادهای تعریف شده در قانون اساسی رشد نخواهند کرد و فساد و اعمال خلاف قانون زیاد شده و مورد پیگرد نهادها قرار نخواهد گرفت.
۲-۳-۳. پائین بودن نهادمندی قدرت سیاسی در خراسان/افغانستان
متأسفانه قدرت سیاسی در خراسان/افغانستان از سطح پائین نهادمندی برخوردار بود؛ طوری که طی دو دهه جمهوریت؛ نهادهای مردم سالارانه که مشارکت مردم در کشور را تضمین نمایند، افت مشروعیت داشتند. به طور نمونه در انتخابات نخست ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ به میزان ۸.۱ میلیون اعم از داخل و خارج از خراسان/افغانستان شرکت نمودند. در انتخابات ۲۰۰۹ به تعداد کمتر از ۶ میلیون رای و در سال ۲۰۱۴ به کمتر از ۶.۶ میلیون رأی و بلآخره در در انتخابات سال ۲۰۱۹ در حدود ۲.۶ میلیون رأی از مجموع ۹.۶ میلیون واجد شرایط رأی دهی، حضور یافتند که افت فوقالعادهی مشارکت سیاسی مردم را نشان میدهد.
همچنین میزان فعالیت شبکههای نهادهای مدنی به دو دلیل عمده محدود و در برخی از موارد حتی متوقف شده بودند:
۱. نا امنی و قتلهای زنجیرهای فعالان مدنی که تا کنون هویت عاملین آن مشخص نشده است.
۲. سانسور و ایجاد محدودیتهای نظام سیاسی در برابر فعالان مدنی نظیر برخورد جدی نهادهای امنیتی در برابر رئیس شبکه جامعه مدنی استان لوگر.
۳-۳-۳. انحصارگرایی قدرت سیاسی در خراسان/افغانستان
یکی از دلایل عمده عقب ماندگی خراسان/افغانستان انحصار قدرت، فردگرایی، سیاسی ساختن هویتها و ابزار قرار دادن این توسط سیاستگذاران است، تمرکزگرایی، انحصار قدرت و به حاشیه راندن اقشار، سیاسی ساختن هویتهای فرهنگی و اجتماعی که البته در دو دهه جمهوریا به وضوح موجود بود.
نظیفالله شهرانی باور دارد که اصل امارت، سلطنت و پادشاهی به گونهای کلاسیک باعث ترویج فرهنگ فردگرایی مطلقالعنانی در مسیر سیاست و حکومت داری خراسان/افغانستان شده است.
۴-۳-۳. شبکه خویش خوری و خاصه بخشیها در خراسان/افغانستان و گسترش فساد در سطوح بالای نظام
پس از پولهای باد آورده و خیرات جامعه جهانی بعد از سقوط طالبان؛ منجر به شکل گیری طبقهای بالایی هرم قدرت سیاسی گردیده بود که به شدت هرچه تمام در سوء استفاده و حاتم بخشیهایشان از این پولها استفاده میشد. طوری که در حکومت، عزل و نصبهای سیاسی و استفاده از امکانات و مزایای اقتصادی از حدود افراد خانوادههای نزدیک به ریاست جمهوری خراسان/افغانستان فراتر نرفت و در صورت توجه بالاتر از آن به قومیت اندیشده شده است. این منجر به دو نتیجه گردیده بود:
نخست: تمام امکانات و تسهیلات رفاهی به نزدیکان رئیس جمهور خلاصه شده و عزل و نصبها نه بر اساس شایسته سالاری بلکه بر اساس سلایق و وابستگی خونی صورت میگرفت.
دوم: زمینه اشتغال نیروهای متخصص را از یک طرف محدود ساخته و از طرف دیگر چنین وضعیتی فراتر از قانون در میان طبقه حاکم بمیان آورده بود که به هیچ نهادی پاسخگو نبودند.
واگذاری قراردادهای میلیونی به شرکتهای اقوام و خویشاوندان رئیس جمهور مسأله عمدهای بود که نمیتوان آن را پنهان کرد.
منبع: خراسان تایزم
لینک:
https://khorasantimes.com/?p=11748
{1} Patriarchalism
{2} Traditiona
{3} Charisma
{4} Pate
نظر شما