رسانه بهعنوان آینه و شکلدهنده
تلویزیون و رسانه نقشی محوری در شکلدادن به نگرشها و ارزشهای اجتماعی ایفا میکنند. در پاکستان، تأثیر سریالهای تلویزیونی بسیار عمیق است، بهویژه در نحوهای که نقشهای زنان را بازتاب و تقویت میکنند. در حالی که رسانههای غربی بیش از یک قرن پیش با ظهور جنبشهای فمینیستی، بازنمایی زنان را دگرگون کردند، پاکستان هنوز تا حد زیادی به تصاویر محافظهکارانه و مردسالارانه از زنان پایبند است. علیرغم افزایش آموزش و آگاهی، تعصب جنسیتی و نمایندگی ناکافی زنان همچنان در رسانههای عامهپسند ریشهدار باقی مانده است.
کلیشهها در فرهنگ عامه: تلهی افسانهای
سریالهای پاکستانی اغلب روایتی قدیمی و بیش از حد رمانتیک را تکرار میکنند: دختری درمانده با مردی جذاب آشنا میشود، عاشق میشوند، ازدواج میکنند و ظاهراً تا ابد خوشبخت زندگی میکنند. این داستان که از افسانهها و داستانهای عاشقانه به ارث رسیده، کلیشهای را تداوم میبخشد که زنان موجوداتی منفعلاند که وظیفهشان حفاظت شدن و دوست داشته شدن توسط مردان است. نتیجه آن، نرمالسازی ازدواج بهعنوان هدف نهایی زن است، بهگونهای که دیگر آرمانهای او در حاشیه قرار میگیرد.
این روایت در ژانرهای مختلف دیده میشود—از قصههای شب و کارتونها تا سریالها و فیلمها—و مخاطبان، بهویژه زنان را شرطی میکند تا فرمانبرداری و زندگی خانگی را طبیعی بدانند. حتی در داستانهای اردو مانند Khawateen Digest، زنان اغلب بهعنوان افرادی مد روز، مطیع و شوهرپرست به تصویر کشیده میشوند.
فرمول دایجست: فرمانبرداری بهعنوان فضیلت
مجلات ماهانه و داستانهای عاشقانهی زنانه الگویی مشخص را تقویت میکنند: زن ایدهآل، مطیع، محجوب و وقفِ خدمت به شوهر است. این تصویر چنان ماندگار است که به سایر اشکال رسانهای مانند تلویزیون نیز منتقل میشود. در ادبیات دایجست، مسیر زندگی دختر اغلب نه با تحقق شخصی یا موفقیت حرفهای، بلکه با پاداش ازدواج به پایان میرسد، جایی که شوهر بهسان موجودی الهی ترسیم میشود.
دو چهرهی سریالهای تلویزیونی
صنعت تلویزیون پاکستان که ترکیبی از سرمایهداری، ارزشهای فرهنگی و هنجارهای دینی است، معمولاً دو نوع روایت درباره زنان تولید میکند: نخست، تصاویر کلیشهای که زنان را در قالب نقشهای سنتی محدود میکند؛ دوم، سریالهایی که زنان در همان چارچوب سنتی، بهتدریج ابراز وجود میکنند و انتظارات سنتی را به چالش میکشند.
در حالی که این سریالها اغلب ساختارهای مردسالارانه را حفظ میکنند، میتوانند شکلهای ظریف مقاومت نیز باشند و نشانههایی از تغییر را ارائه دهند. برای مثال، بسیاری از آنها دوگانگی "زن خوب" (مطیع، وفادار و خانگی) در برابر "زن بد" (مستقل، جسور و غیرهمسو) را بازتولید میکنند. این دوگانگیها غالباً بار اخلاقی دارند و فضیلت را با سکوت و سرکشی را با شرارت یکی میدانند.
نمونههای نمادین: فرشتگان و شیاطین
دوگانگی زنانه در سریال Humsafar بهوضوح دیده میشود، جایی که "خیرد" همسر ساکت و وفادار است و "سارا" زن مستقل و غربزدهی ضدقهرمان. پیام سریال روشن است: سنت پاک است و تجدد فاسدکننده. به همین ترتیب، در Mann Mayal، "منّو" بیصدا آزار میبیند و "جینا"، که از خود دفاع میکند، شیطانی جلوه داده میشود.
نقشهای "ماهیرا خان" در Humsafar و Hum Kahan Kay Sachay Thay زنانی را نشان میدهند که در ازدواجهای سمی رنج میبرند، بیآنکه اعتراض کنند. این تصاویر رنج را زیباسازی میکنند و به زنان واقعی پیام میدهند که تحمل ظلم، نشانهی قدرت است.
واقعیتهای تلخ: خشونت و نرمالسازی آن
خشونت خانگی، قتلهای ناموسی، تجاوز زناشویی و آزار جنسی بهطرز نگرانکنندهای در سریالهای پاکستانی رایجاند. تحلیلگران هشدار میدهند که بازنمایی مکرر زنان بهعنوان قربانیان بیپناه، تنها یک انتخاب روایی نیست، بلکه به نرمال شدن این جرایم در واقعیت کمک میکند.
صحنههایی که زنان در آنها سیلی میخورند، تحقیر میشوند یا دچار "گَسلایتینگ" میگردند، غالباً بدون پیامد نمایش داده میشوند و این رفتارها را قابل قبول جلوه میدهند. سریال Mere Paas Tum Ho برای نمونه، سوءاستفادهی عاطفی را در قالب عشق به تصویر میکشد. اینگونه بازنماییها افکار عمومی را شکل داده و احساس برتری مردان و انفعال زنان را تقویت میکنند.
زنان مستقل بهعنوان تهدید
شخصیتهای زن قوی و مستقل اغلب شیطانی جلوه داده میشوند. آنها بهویژه اگر از نقشهای سنتی خارج شوند، "خودخواه"، "مکار" یا "نافرمان" نامیده میشوند. تصویر این شخصیتها نه استقلال را ستایش میکند، نه آن را طبیعی میداند، بلکه برایش مجازات تعیین میکند.
منتقدان معتقدند این بازنماییها تصادفی نیستند، بلکه بخشی از یک سازوکار اجتماعی برای شرطیسازی فرهنگیاند. آنها نشانگر ترس فرهنگی از استقلال و عاملیت زناناند، و تضمین میکنند که زنان در محدودههای مقرر باقی بمانند.
روشنایی مقاومت: زنانی که مقابله میکنند
با وجود غلبهی روایتهای واپسگرا، در تاریخ سریالهای پاکستانی موارد استثنایی نیز وجود دارند. از "زارا" در Tanhaiyan و "زویا" در Dhoop Kinaray گرفته تا "کشف" در Zindagi Gulzar Hai و "منّت" در Cheekh، شخصیتهایی بودهاند که مردسالاری را به چالش کشیدهاند، احترام خواستهاند و حقوق خود را مطالبه کردهاند. این داستانها الهامبخش مخاطبان بوده و روایتی جایگزین را معرفی میکنند که بر قدرت، عقل و عزتنفس زنان تأکید دارد.
با این حال، این شخصیتهای قدرتمند اغلب زنانی تحصیلکرده و شهری هستند. زنان روستایی یا بیسواد همچنان بیصدا به تصویر کشیده میشوند و این امر، شکاف طبقاتی را حتی در بازنماییهای پیشرو آشکار میسازد.
قدرت صفحهنمایش: شمشیری دو لبه
تلویزیون میتواند کلیشههای زیانبار را حفظ کند، اما همچنین پتانسیل برچیدن آنها را نیز دارد. سریالهای پاکستانی هنوز میدان کشمکش میان اندیشههای واپسگرا و پیشرو هستند. از یک سو، وضعیت موجود مردسالارانه را تداوم میدهند؛ از سوی دیگر، چالشهایی پنهان یا آشکار به آن وارد میکنند.
سریالهایی مانند Udaari، Baaghi و Raqeeb Se تلاش کردهاند تا تابوها را بشکنند و نقشهای زنان را بازتعریف کنند. این سریالها گواهیاند بر اینکه رسانه میتواند هم ابزار کنترل باشد و هم وسیلهی رهایی—بسته به اینکه داستان چگونه روایت شود.
نتیجهگیری: فراتر از سریال
صفحهنمایش بازتابدهندهی جامعه است—اما آن را نیز شکل میدهد. سریالهای تلویزیونی پاکستان راهی طولانی در پیش دارند تا سرگرمی را با مسئولیت اجتماعی متعادل سازند. هرچند در بازنمایی زنان پیشرفتهایی حاصل شده، اما این صنعت هنوز به کلیشههای سنتیای متکی است که عاملیت زنان را محدود میکند.
اگر خواهان جامعهای هستیم که زنان را برابر بداند—دارای عشق، قدرت، خرد و رهبری—رسانه باید نقش خود را در بازسازی آگاهی جمعی ایفا کند. برای آن، داستانها باید تغییر یابند.
زنان برای بافضیلت بودن، نباید شهید شوند، و برای قدرتمند بودن، نباید یاغی باشند. آنها میتوانند هر دو باشند. و صفحهنمایش باید جسارت نشان دادن آن را داشته باشد.
نظر شما