میراث استعمار و ملی‌گرایی فرقه‌ای در جنوب آسیا

یکی از منابع بنیادین تحریف تاریخی در شبه‌قاره، تفسیرهای دوره استعمار است که تاریخ هند را به دوره‌های هندو، مسلمان و بریتانیایی تقسیم کردند. این دوره‌بندی، طبقه‌بندی‌ای علمی و بی‌طرف نبود، بلکه ابزاری سیاسی و حساب‌شده بود. مدیران و تاریخ‌نگاران استعماری بریتانیا دوگانگی‌ای ساختند: گذشته‌ای اسطوره‌ای و باشکوه برای هندوها، مسلمانانی مهاجم و بیگانه، و بریتانیایی‌هایی که به‌عنوان نجات‌دهندگان خیرخواه تصویر می‌شدند.

مقدمه: حافظه گزینشیِ ملی‌گرایان

عبارت "تاریخ را اشتباه گفتن بخشی از ملی‌گرایی است" به قلب ایدئولوژی‌های سیاسی مدرن می‌زند که روایت‌های تاریخی را تحریف می‌کنند تا هویت‌های ملی منسجم ـ و اغلب طردگرایانه ـ بسازند. وقتی ملی‌گرایی نه بر پایه آرمان‌های مدنی یا پیشرفت جمعی، بلکه بر مبنای مذهب یا فرقه تعریف می‌شود، تحریف تاریخ نه‌تنها اجتناب‌ناپذیر، بلکه ضروری می‌گردد. در هند و پاکستان، تاریخ ابزاری سیاسی بوده است — گزینشی، ویرایش‌شده و مسلح‌شده — برای ساختن تصویری ملی مبتنی بر خصومت با "دیگری". این تحریف‌ها که ریشه در تاریخ‌نگاری استعماری دارند، همچنان گفتمان‌های فرقه‌ای و قومی را شکل می‌دهند و شکاف‌هایی می‌آفرینند که از عصر استعمار نیز فراتر رفته‌اند.

بخش اول: تاریخ‌نگاری استعماری و اختراع دوره‌بندی دینی

یکی از منابع بنیادین تحریف تاریخی در شبه‌قاره، تفسیرهای دوره استعمار است که تاریخ هند را به دوره‌های هندو، مسلمان و بریتانیایی تقسیم کردند. این دوره‌بندی، طبقه‌بندی‌ای علمی و بی‌طرف نبود، بلکه ابزاری سیاسی و حساب‌شده بود. مدیران و تاریخ‌نگاران استعماری بریتانیا دوگانگی‌ای ساختند: گذشته‌ای اسطوره‌ای و باشکوه برای هندوها، مسلمانانی مهاجم و بیگانه، و بریتانیایی‌هایی که به‌عنوان نجات‌دهندگان خیرخواه تصویر می‌شدند.

این تاریخ‌نگاران بریتانیایی، با تکیه بر متون فارسی درباری و متون دینی سانسکریت، تاریخ را به‌گونه‌ای گزینشی تفسیر کردند که اهداف امپریالیستی را برآورده سازد. بدین ترتیب، تصویری از مسلمانان به‌عنوان مهاجمان و از هندوها به‌عنوان قربانیان خلق شد — تصویری که هر دو جامعه آن را درونی کرده و ایدئولوگ‌های ملی‌گرا در دوران پس از استعمار تقویت کردند.

این چارچوب، پایه‌ای شد برای احیای ملی‌گرایی هندو که عصر "تاریک مسلمانان" را به‌عنوان انحراف از تمدن باشکوه هندوی باستانی به تصویر کشید و خود را وارث مشروع آن معرفی کرد.

بخش دوم: معضلات فرقه‌ایِ ملی‌گرایی دینی

الف) ملی‌گرایی مسلمانان: ریشه‌های مدرن و تنش‌های فرقه‌ای

ملی‌گرایی مسلمانان در هند بریتانیا نه از دل باورهای دینی ارتدوکس، بلکه از اندیشه‌های مدرن برخاست. چهره‌هایی چون سید احمد خان بر همبستگی سیاسی مسلمانان فراتر از اختلافات فرقه‌ای تأکید داشتند. اما این ملی‌گرایی مدرن گرفتار تناقضی بنیادین بود — چگونه می‌توان وحدت مسلمانان را ترویج کرد و در عین حال شکاف‌های درون‌فرقه‌ای را نادیده گرفت؟

پاکستان که زاده این ملی‌گرایی بود، به‌تدریج به میدان نبرد فرقه‌ها بدل شد و فرقه‌گرایی در ساختارهای قانونی، آموزشی و سیاسی‌اش نهادینه گردید. به‌طرز طعنه‌آمیزی، جنبشی که در واکنش به اکثریت‌گرایی هندویی شکل گرفته بود، خود به اشکال طردگرایانه‌ای از هویت دینی دچار شد.

ب) ملی‌گرایی هندو: از سکولاریسم تا همگنی فرهنگی

ملی‌گرایی هند، به رهبری حزب کنگره، در آغاز حامل روحیه‌ای سکولار و فراگیر بود. اما از دهه ۱۹۸۰ به بعد، در اثر درگیر شدن کنگره با بانک‌های رأی دینی و سیاست‌های هویتی، زمینه برای یکپارچگی ملی‌گرایی هندویی فراهم شد. این چرخش سیاسی با جنبش‌هایی همراه بود که می‌کوشیدند مرزهای طبقاتی را بزدایند و هویت هندویی واحدی بسازند، در حالی که مسلمانان و مسیحیان را تهدیدهایی بیگانه برای فرهنگ هند معرفی می‌کردند.

این روایت، زمین حاصل‌خیزی در تاریخ‌نگاری استعماری یافت که بسیاری از ملی‌گرایان هندویی بدون نقد آن را پذیرفتند. شخصیت‌هایی چون محمود غزنوی به نماد تهاجم مسلمانان بدل شدند و تخریب معابد، به‌ویژه معبد سومنات، به‌عنوان زخمی همیشگی بر پیکر تمدن هندو به تصویر درآمد — با وجود نبود شواهد معتبر محلی از آن دوران.

بخش سوم: اسطوره محمود غزنوی: میان تاریخ و اسطوره‌سازی ملی‌گرایانه

محمود غزنوی شاید یکی از بدفهمیده‌ترین شخصیت‌های تاریخ هند و پاکستان باشد. در کتاب‌های درسی پاکستان، او قهرمانی اسلامی و نماد افتخار و فتح مسلمانان معرفی می‌شود. در گفتمان ملی‌گرایان هندویی، او مهاجمی بی‌رحم و مخرب جلوه می‌کند که سده‌ها ظلم روا داشته است.

اما تاریخ‌نگارانی چون رومیلا تاپار این دوگانه را زیر سؤال می‌برند. او یادآور می‌شود که منابع فارسی — که اغلب مبالغه‌آمیز و برای جلب نظر دربار نوشته شده‌اند — منابعی غیرقابل‌اعتمادند. مهم‌تر آن‌که کتیبه‌های سانسکریت آن دوران در مورد تخریب سومنات سکوت اختیار کرده‌اند، که نشان می‌دهد این واقعه آن‌گونه که روایت‌های ملی‌گرایانه ادعا می‌کنند، فاجعه‌ای تاریخی نبوده است.

این ناهماهنگی نشان از یک حافظه‌سازی ساختگی دارد، نه یک تراژدی زیسته. تصویر مداوم محمود به‌عنوان نماد ظلم اسلامی، بازتابی از اضطراب‌های سیاسی معاصر است، نه واقعیت‌های قرون وسطی. واقعیت این است که تخریب معابد تنها مختص حاکمان مسلمان نبوده؛ شاهان هندو نیز اغلب چنین اعمالی را علیه رقبای خویش انجام می‌دادند. این واقعیت‌ها برای روایت‌سازی ملی‌گرایانه — چه در هند و چه در پاکستان — ناخوشایندند.

بخش چهارم: ساخت هویت از سوی استعمار سرشماری، اجتماع و قوم‌گرایی

یکی دیگر از میراث‌های مهم استعمار که به شکاف‌های قومی در جنوب آسیا انجامید، ایجاد هویت‌های اجتماعی سخت‌گیرانه از طریق ابزارهایی مانند سرشماری بود. این سیاست‌های اداری، پیوندهای دینی سیال و سنت‌های فرهنگی تلفیقی را به طبقه‌بندی‌هایی سخت و قطعی — هندو، مسلمان، سیک، مسیحی — تبدیل کردند. این تقسیم‌بندی، مفهوم جدید اکثریت و اقلیت را وارد گفتمان سیاسی کرد و سیاست‌های قوم‌گرایانه‌ای را پدید آورد که سرانجام به جدایی هند و پاکستان انجامید.

تفاوت‌هایی که پیشتر بر پایه زبان، منطقه و طبقه اجتماعی تعریف می‌شدند، اکنون در قالب هویت دینی بازتعریف شدند. وسواس استعمار در طبقه‌بندی، بستری فراهم کرد که در آن ایدئولوژی‌های احیاگرایانه رشد کنند. این ایدئولوژی‌ها نیز در تاریخ تحریف‌شده منبعی قوی برای مشروعیت یافتند.

بخش پنجم: جنبش‌های احیاگرایانه و افول آگاهی تاریخی

بیشتر جنبش‌های دینیِ احیاگرایانه در شبه‌قاره، نه از ایمان عمیق، بلکه از برخورد با مدرنیته غربی نشأت گرفتند. با گسترش آموزش استعماری و فروپاشی امپراتوری مغول، اندیشمندان مسلمان و هندو تلاش کردند تا جوامع خود را در چارچوب‌های مدرن بازتعریف کنند.

در مورد مسلمانان، احیاگرایی پس از سقوط مغولان صورتی سیاسی به خود گرفت. مسلمانان که قدرت دولتی را از دست داده بودند، میان علما بحث‌هایی در گرفت که چگونه می‌توان بدون حاکمیت سیاسی، هویت اسلامی را حفظ کرد. این مباحث به جنبش‌هایی مانند دیوبند انجامید که الهیات ارتدوکس را با روحیه ضداستعماری تلفیق کردند. در سوی دیگر، اندیشمندان هندو مانند دیانند ساراسواتی با استفاده از چارچوب‌های استعماری، به بازتفسیر وداها پرداختند و هویت هندویی را به‌شکل خالص و اغلب ضداسلامی تعریف کردند.

اما در هر دو مورد، پذیرش تاریخ‌نگاری استعماری باعث شد که سنت‌های بومی تاریخ‌نویسی به زبان‌های اردو، فارسی، برج، پنجابی، بنگالی و غیره به حاشیه رانده شوند. سنت‌های عظیم نسخه‌نویسی هند، که بسیاری از آن‌ها در دوره استعمار به بریتانیا منتقل شدند، یا از دست رفتند یا در سایه تفسیرهای اروپامحور نادیده گرفته شدند.

بخش ششم: ملی‌گرایی، حافظه و بیماری‌های تاریخ‌سازی

در پاکستان و هند، تاریخ دیگر ابزاری برای فهم گذشته نیست؛ بلکه به میدان جنگ حافظه تبدیل شده است. کتاب‌های درسی، رسانه‌ها و سخنرانی‌های سیاسی از تاریخ نه برای آموزش، بلکه برای القای احساس محاصره، برتری یا قربانی بودن استفاده می‌کنند.

در پاکستان، تاریخ ملی‌گرایانه، محمود غزنوی و دیگر مهاجمان را قهرمان معرفی می‌کند، در حالی که جدایی فرهنگی و منطقه‌ای میان این شخصیت‌ها و جامعه مدرن پاکستانی را نادیده می‌گیرد. استفاده از نام آن‌ها برای تجهیزات نظامی مثلاً موشک غزنوی نشانگر نظامی‌سازی حافظه است.

در هند، اسطوره گذشته‌ای طلایی و خالص هندو که توسط مسلمانان نابود شده، همچنان اساس سیاست‌های راست‌گرایانه است. جنبش رام جانم بومی و بازسازی معبد سومنات نه اقدامات عدالت تاریخی، بلکه جلوه‌هایی از سیاست هویتی با نقاب باستان‌شناسی هستند.

این روایت‌ها، گذشته‌ای خیالی را زنده نگاه می‌دارند که دشمنی‌های امروز را توجیه می‌کند و امکان همزیستی چندفرهنگی را از میان می‌برد.

نتیجه‌گیری: زدودن تاریخ‌ ملی‌گرایانه

برای غلبه بر سوگیری‌های فرقه‌ای و قومیِ ملی‌گرایی جنوب آسیا، باید فرایند آگاهانه‌ای برای زدودن تحریف‌های استعماری و احیاگرایانه از تاریخ آغاز شود. این فرایند شامل موارد زیر است:

۱. رد دوره‌بندی تاریخ هند به سه‌گانه هندو-مسلمان-بریتانیایی
۲. احیای سنت‌های بومی تاریخ‌نگاری شامل منابع شفاهی، منطقه‌ای و بومی
۳. آموزش تاریخ انتقادی در مدارس که پیچیدگی‌ها را به‌جای دوقطبی‌سازی به رسمیت بشناسد
۴. مقابله با بهره‌برداری سیاسی از اسطوره‌های تاریخی — به‌ویژه آن‌هایی که بر فتح‌گرایی یا شیطان‌سازی مذاهب تمرکز دارند
۵. بازگرداندن تجربه انسانی به مرکز روایت تاریخی — تأکید بر تبادل فرهنگی، تلفیق و همزیستی به‌جای سلطه و پاکی نژادی

در نهایت، هند و پاکستان باید تصمیم بگیرند که آیا می‌خواهند آینده خود را بر نوستالژی فرقه‌ای و دروغ‌های تاریخی بنا کنند، یا با گذشته‌های پیچیده و درهم‌تنیده خود صادقانه مواجه شوند.

"تاریخ، باری بر حافظه نیست، بلکه روشنایی‌ای است بر روح" و برای آنکه بدرخشد، باید ابتدا دست از سلاح‌سازی آن برداریم.

https://thefridaytimes.com/11-Jun-2025/getting-history-wrong-is-part-of-being-a-nationalist

کد خبر 24921

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =