نام تاغای بیی[۲] تقریباً در تمام شجرهها و روایات شفاهی بزرگسالان قرقیز ذکر میشود و بسیاری از قرقیزها خود را از نوادگان او میدانند. اما هنوز هم در مورد شاهکارها و شجاعت و نقش تاریخی او در تاسیس قرقیزستان به اندازه کافی بحث و بررسی نشده است.
طبق منابع مختلف تاغای بیی تقریباً سال ۱۴۷۰ (به احتمال زیاد سال ۱۴۶۹) در مرتع ساریبل دره آلای متولد شده است. همانطور که عثمانعلی صدیقاولو یکی از اولین مورخان قرقیز در کتاب "تاریخ مختصر قرقیزها" که سال ۱۹۱۳ در شهر اوفا منتشر شد، نوشته است تاغای بیی برادر کوچک آدیگینه[۳] بود. پدر آنها آگول یکی از دوقلوها بود (دومی قوبول نام داشت) و از آن زمان جناح راست قرقیزها از فرزندان آگول و جناح چپ از فرزندان قوبول عبارت است. پدر آنها دولون بیی بود که گذرگاه دولون در جاده بیشکک – توروگارد به افتخار او نامگذاری شده است.
در آغاز قرن پانزدهم، وقتی که آدیگینه بیی بود، تاغای به دلایلی به دره کتمنتپه و سپس به دره چوی رفت و سرانجام در دره قوچکور در کنار مزار قوچقورآتا مستقر شد. او به زودی بین مردم اعتبار و اعتماد کسب و از همسالان خود لشکری برای مقاومت در برابر تهاجم فاتحان مغول جمع کرد. سال ۱۵۰۸ او از بیماری شدید برادر بزرگ خود مطلع و به مقر آدیگینه بیی در آلای رهسپار شد. آدیگینه بیی روی دستان تاغای جان به جانآفرین تسلیم کرد.
بستگان آدیگینه بیی تصمیم گرفتند او را نه در زادگاهش آلای بلکه در آرسلانباب دفن کنند. آن زمان اسلام باشتاب به زندگی مردم وارد میشد و به همین خاطر مراسم تشییع جنازه آدینگیه بیی تحت رهبری تاغای برای اولین بار طبق آداب و رسوم اسلامی برگزار شد. بنابراین قرقیزها تاغای را محمد قرقیز، یعنی پیامبر قرقیزی نامیدند. چراکه آرسلانباب مکان مقدس محسوب میشد و دقیقاً بین جنوب و شمال قرقیزستان واقع شده بود. از آن زمان تا انقلاب اکتبر همه افراد نجیب مردم قرقیز را آنجا دفن میکردند.
سال ۱۵۰۸ در سواحل ایسیککول در منطقه بارسکون تمام قبایل قرقیز تاغای را به عنوان حاکم بر روی نمد سفید بالای سر خود برداشتند و پرچم طلایی و یورت سفید به عنوان نماد اصلی قدرت در اختیارش گذاشتند. بدین ترتیب در بحرانیترین دوره تاریخ؛ تاغای بیی به منظور اتحاد همه قبایل قرقیز به عنوان اولین حاکم عالی قرقیز انتخاب شد. و ایشان قوانین سختی برای تشکیل و مدیریت لشکر ملی گذاشت که هدف اصلی آن ایجاد شرایط مناسب برای کشورداری مستقل مردم قرقیز بود. و به گفته محمد حیدر مورخ مغول؛ همه مغولها تا سال ۱۵۱۰ از قلمرو قرقیزستان رانده شدند علیرغم اینکه آن زمان هنوز هم دوران قدرت و سلطنت فرزندان چنگیز خان بود و ایشان هنوز بر تمام ملتهای همسایه فرمانروایی داشتند.
در اواسط قرن ۱۴ در پهنای آسیای میانه امروز دولت مغولستان توسط فرزندان فاتحان مغول تشکیل شد. پیش از این تیمور لنگ بارها تلاش کرده بود تا سرزمین کنونی مردم قرقیز را فتح کند و یکی از هجومات خونین سپاهیانش سال ۱۳۸۹ صورت گرفته بود. قرقیزها سرسختانه مقاومت کردند اما قدرت تیمور لنگ تا دره چوی گسترش یافت. بعداً سال ۱۴۲۵ پسر الغبک[۴] پسر تیمور[۵] در رأس یک لشکر بزرگ به تالاس لشکرکشی کرد ولی قرقیزها به یمن استقامت و شجاعت خود مطیع ایشان نشدند. بنابراین فرزندان تیمور نامآور مردم قرقیز را "شیرهای جنگلی مغولستان" نامیدند.
علیرغم تهاجمات بی شمار و بیوقفه تیمور مردم قرقیز زنده ماند و نگذاشت که روح ملی و عزم راسخ آن برای دولت مستقل تضعیف شود. هرچند در سرزمینهای ازبکستان کنونی شیبانی[۶] خان، درکاشغر سلطان سعید خان و در قزاقستان کنونی منصور خان مغول حکومت میکردند.
از سال ۱۵۰۸ تا پایان زندگی (سال ۱۵۳۳ در کاشغر درگذشت) زندگی تاغای بیی سرشار از حوادث و نبردهایی سخت برای آزادی مردمش بود. او میدانست که راه بسیار دشواری در پیش رو دارد اما به عنوان یک مرد دوراندیش با اراده سیاسی قوی و انرژی تسخیرناپذیر نمیتوانست زندگی خود را بدون استقلال مردمش تصور کند. تاغای بیی به روح مردم اعتقاد داشت. او عاشق گوش دادن به ماناسخوانان بود و از آنها انرژی میگرفت.
تاغای بیی خوب درک میکرد که جنگ با مغولهای بیرحم آمادگی کامل میخواهد و برای غافلگیر کردن آنها باید مورد اعتمادشان قرار گرفت. لذا سربازانش در فتح کاشغر سال ۱۵۱۴ به سلطان سعید خان مغول کمک قابل توجهی کردند و بدین خاطر برایش هدایای ارزشمند از جمله کمربند با غلاف و ظروف طلا اهدا شد. پیش از این تاغای بیی با کمک بابر شهر اندیجان را تصرف کرد اما ظهور چنین فرمانده شجاع مایه خطر و تهدید در آینده برای خود خانات مغول بود. لذا آنها تمام اقدامات لازم را برای تضعیف محمد قرقیز انجام دادند ولی شهرت رهبر قرقیز هر روز بیشتر میشد و همانطور که عادلخان بایباتشا دانشمند قزاق در کتاب خود نوشته است: "محمد قرقیز سال ۱۵۱۱ به شهرهای سایران، آقسی، ترکستان، اندیجان و تاشکند هجوم آورد".
شاهزاده عبد الله حاکم ترکستان بدست سربازان محمد قرقیز اسیر میشود ولی با توجه به روابط دوستانه قرقیزها و ازبکها تاغای بیی او را با احترام آزاد و بدرقه میکند. سلطان سعید خان سعی میکند از قرقیزها علیه قدرت شیبانیان متخاصم استفاده کند اما محمد قرقیز به عنوان یک سیاستمدار دوراندیش برای اتحاد با قزاقها و ازبکها علیه سلطان سعید تلاش میورزد. لذا سال ۱۵۲۴ او با طایر خان قزاق روابط دوستانه برقرار میکند. این اقدام فرمانده قرقیز باعث نگرانی سلطان سعید خان و پیمان پنهانی با ازبکها و قزاقها علیه مغولها بهانهای برای آغاز جنگ با قرقیزها میشود. سال ۱۵۱۷ لشکر ۱۲۰۰۰ نفری مغول به مقر محمد قرقیز که در بارسکون واقع بود حمله میکند و از آنجا که نیروها نابرابر بود قرقیزها شکست میخورند و تاغای بیی دستگیر و به کاشغر منتقل میشود.
این واقعه غمانگیز مانع تحقق آرزوی تاغای بیی در مورد گسترش قلمرو قرقیز تا ساحل دریای سیر و مناطق شهرنشین آسیای مرکزی شد اما مغولها نتوانستند روح تسخیرناپذیر تاغای بیی شجاع را بشکنند. آنها خواستند او را بکشند ولی ترسیدند که در این صورت شاید قرقیزها قیام کنند. و اگر او را آزاد کنند احتمال دارد خود تاغای بیی شورش علیه خانات مغول را رهبری کند. بنابراین به دستور سلطان سعید رهبر مردم قرقیز زندانی شد. سلطان سعید با توجه به خدمات او در تصرف کاشغر به او گفت: «طبق عرف عشایر من باید تو را به قتل میرساندم اما من تو را می بخشم."
پنج سال بعد، سال ۱۵۲۲، حکام مغول با توجه به شرایط تاریخی موجود محمد قرقیز را آزاد کردند. با این اقدام آنها میخواستند قرقیزها را همپیمان خود کنند ولی تلاش آنها بیفایده بود. علاوه بر این خود تاغای بیی با این پیمان مخالف بود. محمد قرقیز با موضعگیری واضحتری توانست تمام قرقیزها را دور خود جمع کند. بعداً تعداد سپاهیان وی از حساب قبایل قزاق و سایر قبایل ترک افزایش یافت. آن زمان قرقیزها تحت سیطره رشید پسر سلطان سعید خان (قرقیزها او را ایرشه خان مینامیدند) قرار داشتند و قرارگاه اصلی وی در دره قوچقور بود. خود خان هر ساله آنجا میآمد و بالاخره متوجه شد که چگونه موقعیت و اقتدار محمد قرقیز روز به روز افزایش مییابد. سال ۱۵۲۴ طاهر خان قزاق با محمد قرقیز در قوچقور ملاقات کردند و موضوع اصلی مذاکرات ایشان مساله اقدامات مشترک برای آزادسازی دو مردم برادر از دست فاتحان مغول بود.
این واقعه نمیتوانست مورد توجه مغولان قرار نگیرد. وقت آخرین بازدید خود از قرقیزستان سلطان سعید خان از قدرت و اقتدار تاغای بیی فرمانده قرقیز متعجب شد و پس از بازگشت به کاشغر در مورد حبس رهبر یاغی قرقیزها که شروع به مبارزه علنی علیه مغولها کرده بود تصمیم نهایی گرفت. سال ۱۵۲۶ سلطان سعید خان دوباره محمد قرقیز را اسیر کرد و به کاشغر فرستاد و آنجا تا دم مرگش در زندان نگه داشت. ولی در قرقیزستان از روی احترام به محمد قرقیز حتی زمانی که او زندانی بود کسی نخواست تاج و تخت او را بگیرد.
ادامه مسیر مردم قرقیز به سمت استقلال سخت و مصیبتبار بود. بعداً دولوس بهادر نوه تاغای بیی مبارزه قرقیزهای شمالی علیه کالماکها را آغاز کرد و فرزندانش توکو، جایتای، الچی بک و ماناپ بنیانگذار یکی از قبیلههای اصلی قرقیزی "ساری باغیش" شدند.
طبق داستانهای مختلف کاروانسرای "تاش رباط" زمان محمد قرقیز ساخته شده است. امروز یکی از آبشارهای تنگه بارسکون با نام تاغای بیی مربوط است. او عاشق این بود که گاهی کنار آبشار نشسته فکر و آرزو کند. او خود در آلای به دنیا آمده و اردوگاهش در دره قوچقور بود ولی این رهبر در ایسیککول توانست همه را دور خود متحد کند. پیش از همه او آرزوی وحدت مردم و استقلال کشور را داشت و این رویای او پس از صدها سال محقق و قرقیزستان به یک کشور مستقل تبدیل شد.
مجسمه تاغای بیی در شهر قراکول
محمد قرقیز تا پایان عمر سرباز میهن خود بود. او برای آزادی سرزمین و مردم قرقیز جنگید و موفق شد تمام قرقیزها را دور خود جمع کند و پیرامون اهداف مشترک مبتنی بر وحدت ملی متحد و بر اختلافات غلبه کند. در زمان محمد قرقیز سه اتحادیه قبیلهای آن قنات[۷] (جناح راست) و سال قنات[۸] (جناح چپ) و ایچکیلیک[۹] که اساس مردم قرقیز را تشکیل می دهند، تکمیل شد.
این دوره تاریخ ما با رشد آگاهی ملی مردم قرقیز و افزایش مسئولیت آنها در قبال سرزمین خود متمایز است. محض آن زمان اراده اداره سرنوشت خود و عزم آزادی از سلطه فاتحان مغول بروز کرد. پنج قرن از آن زمان گذشته و فرزندان این شخصیت تاریخی نام او را با افتخار و تحسین به یاد می آورند. وی یکی از بنیانگذاران دولت قرقیزستان بود.
نظر شما