بنا بر روایت اهالی این منطقه «خانه فرهاد» یا «کاروانسرای سفید» محلی باستانی در فلات باتابات در شرق روستای بیچنک منطقه شاهبوز است. این بنا در سمت راست بزرگراه نخجوان -لاچین – یولاخ، در حدود یک کیلومتری شرق از چشمه زوربولاغ واقع است.
این بنا از سنگ توف لیپاریت و شامل چهار اتاق با ابزار فلزی کنده و ساخته شده است.اتاق ها توسط یک گذرگاه مستقیم در یک جهت متصل می شوند. سقف ها قوسی و کف بیضی شکل است. طاقچه های کوچکی برای قرار دادن شمع یا لامپ در دیوارها ایجاد شده است. پایین دیوارها یک پیاده رو وجود دارد. در گوشه سمت راست اتاق اول چاهی وجود دارد. درب ورودی ۲.۲۰ متر ارتفاع و ۱.۳ متر عرض دارد.
در سمت راست ورودی خانه فرهاد روی یک صخره تصویر مردی با موی بلند و در سمت چپ تصویری از یک زن نقاشی شده است.
در شیب شمال شرقی خانه فرهاد ۲ متر بالاتر از جاده کاروان باستانی مجاور یک راه پیاده رو کنده شده است که طول آن ۵ متر، عرض آن ۸۰ متر و عمق آن ۳۰ سانتیمتر است. کتیبه ای باستانی ۳ خطی (احتمالاً کتیبه ای به خط میخی) در امتداد پیاده رو حکاکی شده بود (محتوای آن غیرقابل خواندن است).
از نخجوان تا خانه فرهاد یک جاده کاروانی وجود دارد. جاده نخجوان - لاچین - یولاخ یکی از راحت ترین مسیرهایی بود که خاورمیانه را به قفقاز جنوبی متصل می کرد. در قرون وسطی به دلیل افزایش رفت و آمد در جاده نخجوان - باتابات، در شمال خانه فرهاد کاروانسرای بزرگی ساخته شده بود. مردم محلی آن را کاروانسرای شاه عباس می نامند. بررسی ها نشان می دهد که قدمت آثار «خانه فرهاد» به اواخر هزاره اول پیش از میلاد و آغاز عصر ما برمی گردد. در مورد خانه فرهاد افسانه های مختلفی وجود دارد.
بنا به نقل قول و داستان سرایی اهالی این منطقه در قدیم پسری به نام فرهاد بود که خیلی قوی، شجاع و در عین حال هنرمند و با استعداد بود. او تصویر های زیبایی را نقاشی می کرد و مجسمه می ساخت. نام و نشان او به همه جا ها رسیده بود. از اطراف می آمدند تا فرهاد را ببرند دربارها و خانه هایشان را تزئین کند.
همینطور که فرهاد در هنر مهارت داشت، به قول و عشق خود هم پایبند بود. یک روز فرهاد می شنود که دختر زیبایی به نام شیرین در برده زندگی می کند. برای دیدن شیرین به شهر برده می رود. فرهاد با دوستانش از نخجوان می گذرد. چشمه های خنک شاهبوز، رودخانه های پرآب و کوه های باتابات او را شگفت زده می کند. چند روزی آنجا می ماند و یک روز رو به دوستانش می کند و می گوید:
من این مکان را پسندیدم. باید زیبایی های اینجا را به تصویر بکشم. فرهاد کلنگ خود را می گیرد و به سمت کوه بلندی می ورد. وی در مدت کوتاهی خانه ای از سنگ می سازد. سپس عکس شیرین را روی دیوار آن خانه نقاشی کرد.
فرهاد بعد از اتمام این خانه راه شهر برده را در پیش می گیرد. از آن پس کسانی که شب را در فلات باتابات می گذرانند مهمان آن خانه می شوند.
به نظر می رسد روایت فوق برگرفته و حکایت از آثار قصه ها و افسانه های حوزه فرهنگی و تمدنی ایران در این منطقه دارد که با گذشت بیش از دو قرن همچنان پابرجاست و روایت می شود.
https://nuhcixan.az/news/cemiyyet/۱۰۴۳۸-batabat-karvansarasi-ferhad-evi
نظر شما