خانهتان یک اثر هنری واقعی است. ایده تبدیل فضای شخصیتان به یک اثر هنری زنده، چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟ وقتی کسی برای نخستین بار وارد حیاطتان میشود و از شگفتی خشکش میزند، چه احساسی دارید؟
آنچه امروز درباره تمدنهای کهن و هزارههای گذشته میدانیم، همه از طریق آثار باقیمانده مانند سرامیکها، سنگنگارهها و کندهکاریهای روی سنگ به ما رسیده است. این ردپاهای زمان، چهره دورههای گذشته را حفظ کردهاند و از طریق آنهاست که میتوانیم تاریخ خود را بیاموزیم. من دریافتم که دانستههایم را ـ از جمله از طریق هنر و شبکههای اجتماعی - میتوانم و باید منتقل کنم.
اما متأسفانه، با وجود دسترسی گستردهمان به منابع گوناگون، امروز جوانان تقریباً مطالعه نمیکنند. حتی اگر مطالعهای باشد، اغلب سطحی و تصادفی است.
اصول بنیادین تمدن ترک طی قرنها حفظ شده، اما افسوس که تنها گروه کوچکی از افراد ـ مانند شاگردانم و کسانی که مقالههایم را میخوانند ـ به آن علاقهمند هستند. ولی این دلیل نمیشود که تسلیم شویم. بیایید به یاد آوریم حسن بیک زردابی، روشنفکر بزرگ و بنیانگذار اولین روزنامه آذربایجان به نام اکینچی را که با هزینه شخصیاش آن را منتشر میکرد. او هرگز تسلیم نمیشد.
به دنیا آمدن بهعنوان یک ترک، بهخودیخود ترک بودن نیست. این مسئله به وضعیت درونی، نوع تفکر و پیوند دنیای درونی انسان با دنیای بیرونی مربوط میشود. احساسی که میخواستم به فضایم منتقل کنم، دقیقاً همین بود.
وقتی مردم برای اولین بار وارد این خانه میشوند، همیشه احساسات شدیدی را تجربه میکنند. آنها درمییابند که تنها در یک حیاط زیبا نیستند، بلکه در مکانی خاص قرار گرفتهاند. جایی آکنده از قدرت، حقیقت و دانش. اینجا انرژی کاملاً متفاوتی دارد. وقتی در اطراف خانه قدم میزنند و به همه چیز نگاه میکنند، من مانعشان نمیشوم، مزاحمشان نمیگردم، آنها نیز انگار با خواست روح خود، تنها مینشینند و به آرامشی درونی فرو میروند.
- شما از مینیاتور گرفته تا مجسمهسازی در ژانرهای گوناگونی کار کردهاید. به نظر شما کدام یک برای برقراری ارتباط با جهان آسانتر است؟
برای من، صحبت کردن با زبانی که در دسترسم باشد، راحتتر است. اگر بتن در اختیارم باشد، با بتن کار میکنم؛ اگر برنز باشد، با برنز. هرگز برای خودم محدودیت تعیین نکردهام. اگر چیزی نباشد، معنایش این نیست که نمیشود کار کرد. برعکس، برای من هر مادهای میتواند به ابزاری برای بیان تبدیل شود. ایده از هر چیزی میتواند شکل بگیرد: از موسیقی، از گفتوگو با یک انسان خردمند، از یک قدمزنی، از حرکت. هر چیزی که درونم واکنش ایجاد کند، میتواند نقطه آغاز یک فرایند خلاقانه باشد.
- آیا اثری دارید که هنوز هم برایتان احساسات قوی، همچون روز نخست خلقش، برمیانگیزد؟
بیشتر، این مسئله به نوعی شبیه به یک تصویر ادبی است. در واقع، هر اثری که خلق میکنم باید در من و بیننده احساس ایجاد کند. اگر این کار را نکند، یعنی وقت خود را هدر دادهام.
- شما در آکادمی به نام موخینا تحصیل کردهاید. سالهایی که در سنپترزبورگ گذراندید، چه تأثیری بر شما گذاشت؟
من با یک هدف به آنجا رفتم. اینکه نقاشی را بهتر یاد بگیرم و تکنیکهای معماری و مجسمهسازی مکتب روسیه را که در اصل بر پایه کلاسیکهای رنسانس ایتالیاست، فرا بگیرم. میخواستم به دانشی که در کتابخانهها نگهداری میشد، دسترسی پیدا کنم و هرچه میشد از آنجا یاد گرفت، آموختم.
- در آثار شما اغلب به نشانههای کهن تُرکی (تامغا) برمیخوریم. این نمادها برای شما چه اهمیتی دارند؟
تامغاها دانش رمزگذاریشدهای هستند که از نیاکان به ما رسیده و در روایتهای تُرکی بهکار رفتهاند؛ آنها مسیرهای معنوی، نشانهها و ردپاهاییاند. تامغاها شاخهها و جنبههای گوناگونی دارند، اما همه آنها در یک چیز مشترکند: حامل روح تُرک بودن. این نکته بسیار مهم است.
- شما سالهاست که تاریخ ملت تُرک را مطالعه میکنید. در این مسیر، با چه کشفهایی مواجه شدید که برایتان سخت یا تکاندهنده بودهاند؟
باارزشترین نکته برای من این است که پنجاه سال فعالیت من، دیگران را هم به فکر کردن درباره میراث تُرک واداشته و آنها را تشویق کرده است که در آثارشان به این موضوع بپردازند. یکی از نمونههای درخشان، یلنا پونوماریوا از روسیه است. او پیش از آن با هنر آکادمیک بیگانه بود، اما به لطف روایتهای من درباره جهان تُرک، به این حوزه علاقهمند شد، شروع به تحقیق کرد و یافتههایش را با دیگران به اشتراک گذاشت. او بهمعنای واقعی عاشق دنیای تُرک شد. این یعنی من توانستم، هرچند اندک، پرده از لایهای از تاریخ بردارم که از نخستین سالهای اتحاد جماهیر شوروی عمداً پنهان نگاه داشته شده بود.
با گذر زمان، این روند وارد مرحلهای جدید شد. مرحلهای که به تحریف و جایگزینی تاریخ ملتهای تُرک انجامید. برای نمونه، در مجارستان تا مدتها بسیاری از مردم خود را جزئی از جهان تُرک نمیدانستند. نه به عنوان نوادگان قوم قِپچاق، و نه به طور کلی از نسل تُرکها. اما سپس بیداری آگاهی ملی پدید آمد: نوعی بازگشت به درک تعلق به میراث کهن تُرک. همین وضعیت را میتوان در میان گاگااوزها و یاکوتها نیز دید. نوعی بازگشت درونی به ریشههای نَسَبی در سطوح گوناگون رخ داد.
نظام شوروی بهطور عمدی ملتها را از ریشههای تاریخیشان جدا میکرد. برای مثال، چُوواشها تقریباً به طور کامل از بستر تُرکبودن خود حذف شده بودند. اما تنها با انجام حفاریهای باستانشناسی، بهویژه کشف آثار سرامیکی در کورگانها (تپهمزارهای باستانی) امکان اثبات خاستگاه تُرکِ آنان فراهم و این یافتهها به یکی از مهمترین شواهد برای بازگرداندن عدالت تاریخی تبدیل شد.
- پس از خود دوست دارید چه اثری بهجا بگذارید – بهعنوان یک انسان، یک هنرمند، یا نگهبان تاریخ؟
فکر میکنم که من پیش از این هم اثری محسوس از خود بهجا گذاشتهام. حتی همان یلنا پونوماریوا، کسی که خود را وقف ترکشناسی کرده است، به نشانه قدردانی، چندین پارچهپوش با نقوش تامغای تُرک به من هدیه داده است. آیا این، خود یک دستاورد نیست؟ افزون بر این، هنرمندان بسیاری از قزاقستان، مناطق مختلف روسیه و دیگر جمهوریهای شوروی سابق، بهطور جدی به موضوعات مربوط به تُرکها علاقهمند شدهاند. احساس میکنم که تلاشهای من بود که این روند را به حرکت درآورد و در مردم اشتیاقی نسبت به ریشههایشان بیدار کرد.
گونل علی اوا
نظر شما