مفاهیم نسلکشی و قومکشی. جنگل را برای درختان درنظر بگیرید
الکساندر گاپوننکو[1]
30 ژانویه 2025
در غرب، مسائل مربوط به نسلکشی و قومکشی در دهها مرکز بزرگ علمی مطالعه و در صدها دانشگاه تدریس میشود. هزاران دانشمند مقالات و کتابهای بیشماری در مورد آن منتشر میکنند. انجام همه این فعالیتها از بودجه دولتی و خصوصی تامین میشود.
تصویر: گرتل در جنگل طلسم شده، فیلم برادران گریم (2005)
مصرفکنندگان محصولات علمی تولید شده، ساختارهای دولتی هستند که راهبردهای تضعیف رقبا را تدوین و آنها را از طریق نهادهای تخصصی امنیتی و تبلیغاتی به اجرا در میآورند. نتیجه یک اثر اجتماعی میشود که چندین برابر بیشتر از سرمایهگذاریهای انجام شده در این زمینه دانش است.
کافی است مفهوم هولودومور[2] را که آنگلوساکسونها توسعه دادند و با موفقیت از طریق رسانههای جمعی به افکار عمومی ملت اوکراین معرفی کردند، یادآوری کنیم. نتیجه این عملیات (البته از جمله عناصر دیگر) جنگ روسیه و اوکراین بود که در آن عملا اعضای همان قوم در حال مرگ هستند. بنابراین سیاستمداران آنگلوساکسون به طور قابل توجهی رقبای خود را در صحنه جهانی تضعیف کردند.
دانشمندان روسی علاقهای به مشکلات نسلکشی و قومکشی ندارند، آنها مقاله یا کتابی در این زمینه نمینویسند و به رهبری سیاسی، توصیههایی در مورد چگونگی مقابله با تهدیدات ذهنی غرب نمیکنند. دلیل این امر تسلط پیروان وفادار آنگلوساکسونها در رهبری بخش گروه علوم اجتماعی است. سه سال پس از شروع عملیات نظامی ویژه، رهبری روسیه هنوز جایگزینی واردات در این بخش مهم را آغاز نکرده است. ]ارجاع به مقالهای که پیشتر در سال 2022 توسط نویسنده با عنوان «چالشهای جایگزینی واردات در علوم اجتماعی روسیه»، منتشر شده است[ https://izborsk-club.ru/22939
یکی از عوامل مهم در عقب ماندن تفکر علوم اجتماعی روسی در پشت اندیشه غربی، اشباع بیش از حد آن با انواع مختلف مفاهیم است که اصل مسئله را مبهم میکند. انتقاد از رقبا و سرکوب دیدگاههای نادرست در طول مباحث به طور قاطع مورد استقبال قرار نمیگیرد. بنابراین، برای یک محقق روسی که اخیرا وارد عرصه علمی آنگلوساکسون شده، دشوار است که مانند کوتیکین «از ورطه حکمت نترسد».[3]
بیایید سعی داشته باشیم به ذهنهای کنجکاو کمک کنیم تا به این حوزه دانش نفوذ کنند و جنگل «جادویی» را برای آنها توصیف نماییم که در پشت درختان منفرد، نظریههای نسلکشی و قومکشی نهفته است.
مفاهیم نسلکشی و قومکشی را تعریف کنیم
کشتار دسته جمعی مردم به دلایل قومی از دوران قدیم برای دانشمندان علوم اجتماعی شناخته شده بود. با این حال، توصیف علمی کافی از آن تنها در اواسط دهه 1930 توسط یهودی لهستانی رافائل لمکه ارائه شد. او در زمان تبعید در ایالات متحده، سازماندهی روند نابودی یهودیان و لهستانیها توسط نازیهای آلمان را تحلیل کرد و آن را نسلکشی نامید.
لمکه در اثر خود «قاعدۀ محور در اروپای اشغالی: قوانین اشغال، تجزیه و تحلیل دولت، پیشنهادات جبران خسارت» نسلکشی را چنین تعریف میکند: «نسلکشی دو مرحله دارد؛ یکی نابودی الگوی ملی گروه تحت ستم و دیگری تحمیل الگوی ملی ظالم است. این تحمیل به نوبه خود میتواند بر جمعیت تحت ستم اعمال شود که اجازه ماندن داشته باشند یا فقط در قلمرو پس از تخلیه جمعیت اصلی و استعمار توسط شهروندان (کشور) ستمگر بمانند».
در سال 1947، درک محقق از این پدیده گسترش یافته بود و او شروع به شناسایی حداقل نسلکشی فیزیکی، بیولوژیکی و فرهنگی در درون آن کرد. دو شکل اول را در واقع نسلکشی مینامند. نسلکشی فرهنگی بعدها نام قومکشی را به خود اختصاص داد.
نسلکشی طبق تعریف فعلی عبارت است از: کشتن اعضای یک گروه قومی، ایجاد آسیب جدی بدنی یا اختلال روانی به آنها؛ ایجاد عمدی چنین شرایط زندگی که منجر به تخریب فیزیکی کامل یا جزئی آن میشود و اقدامات طراحی شده برای جلوگیری از زاد و ولد، این تعریف در کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی (کنوانسیون) که در سال 1948 توسط اعضای سازمان ملل به تصویب رسید، گنجانده شد.
قومکشی نابودی یک قوم تحت ستم به عنوان یک موضوع جمعی است همراه با تخریب یا ممنوعیت استفاده از ابزارها و نهادهای اجتماعی رخ میدهد که قوم تحت ستم به وسیله آنها داراییهای خود را بازتولید میکند.
قومکشی شامل انواع زیر است: الف) تخریب نظام ارزشهای معنوی ب) ممنوعیت استفاده از زبان مادری در فضاهای عمومی و استفاده از ادبیات بومی ج) ممنوعیت آموزش زبان مادری به کودکان د) منع بازتولید فرهنگ، آیینها، سنتها د) ممنوعیت نامهای شخصی ر) ممنوعیت نامهای توپوگرافی مناسب ز) ممنوعیت اقرار به ایمان مذهبی خود و انجام مناسک مرتبط با آن س) ممنوعیت استفاده از نمادهای قومی ص) تخریب بناهای فرهنگی، آثار باستانی، کتابها و سایر حاملهای مادی هویت جمعی ط) تخریب نهادهای اجتماعی مانند کلیساها، مدارس، دانشگاهها، کتابخانهها، رسانهها ع) تحمیل آگاهی عمومی کاذب ل) محرومیت از تابعیت و دسترسی به روند سیاسی م) محرومیت از دسترسی به انواع فعالیتهای کارآفرینی، حرفهای و سایر فعالیتهای اجتماعی مهم ن) مصادره درآمد و اموال شخصی و) ترور دولتی علیه نخبگان اجتماعی یک گروه قومی ه) ترور علیه سازمانهای غیردولتی ی) نابودی نخبگان سیاسی یک گروه قومی؛ سیاسیکشی.
قومکشی در کنوانسیون فوق توسط سیاستمداران آنگلوساکسون گنجانده نشده است. عمدتاً به این دلیل که این امر به طور گسترده در امپراتوریهای استعماری آنها انجام میشد و به آنها اجازه میداد سود خود را افزایش دهند.
به عنوان یک مصالحه، کنوانسیون فقط شامل انتقال اجباری کودکان از یک گروه انسانی به گروه دیگر بود. از نظر تئوریک، منطقی است که این عمل را در مفهوم قومکشی لحاظ کنیم، زیرا نشاندهنده تخریب هویت جمعی است و نه تخریب فیزیکی کودکان.
سیاستمداران آنگلوساکسون نمیخواستند آشکارا از سیاست قومکشی حمایت کنند و به همین دلیل دانشمندان خود را برای ایجاد مفاهیمی تحت فشار قرار دادند که به سردرگمی از ماهیت چالش و منحرف کردن توجه عمومی از آن کمک کند. یعنی آنها را به جنگل علمی جادویی مرگشان هدایت کنیم، همانطور که والدین هانسل و گرتل از افسانه برادران گریم[4] انجام دادند.
یادآور میشویم که والدین آلمانی گرتل و هانسل با رها کردن فرزندان خود در جنگل تا مرگ حتمی، جنایت وحشتناک کودککشی را مرتکب شدند، اما این یک عمل نسلکشی نبود. اگر در طول جنگ سی ساله والدین کودکان کاتولیک بودند و پروتستانها آنها را به جنگل میبردند تا از گرسنگی بمیرند، این یک عمل نسلکشی بود. با این حال، اجازه دهید به موضوع اصلی داستان بازگردیم.
مفهوم حقوق بشر فردی
مفهوم حقوق بشر فردی جزء اولین مفاهیمی بود که ظهور کرد. این مفهوم در شکل نهایی خود در اعلامیه جهانی حقوق بشر که اعضای سازمان ملل تقریبا همزمان با کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی تصویب کردند، تدوین گشت.
بر اساس این مفهوم، هر فرد صرف نظر از منشاء قومی (نژادی)، زبان، تعلقات مذهبی، عقاید خود، حق دسترسی به زندگی سیاسی، دادرسیهای حقوقی، شهروندی، مالکیت دارایی، حق آزادی اندیشه، وجدان و مذهب، آزادی عقاید و بیان آنها، آزادی شرکت در اجتماعات، آزادی انتخاب شغل، دسترسی برابر به آموزش و پرورش و مشارکت در زندگی فرهنگی را دارد.
نقض حقوق بشر فردی به عنوان تبعیض تعریف شد. تبعیض یک احساس ناخوشایند در موضوع خود است. تبعیض به عنوان نقض حقوق فرد دیگر توسط یک فرد، با رسیدگی به یک مورد خاص در دادگاه و مجازات مقصر به راحتی قابل اصلاح است. روند دادگاه، فرصتهای بیپایانی را برای گروه قومی مسلط فراهم میکند تا در زمینههای مهم زندگی عمومی تحت عنوان هویت قانون، تبعیض قائل شوند.
در نتیجه تصویب این اعلامیه، کلیه موارد نقض حقوق بشر به صلاحیت دادگاههای ملی منتقل و مداخله خارجی در امور داخلی کشورهایی که مرتکب قومکشی شده بودند نیز منتفی شد.
در سال 1992، دادگاه اروپایی حقوق بشردر اروپا تأسیس و رسیدگی به پروندهها پس از تمام امکانات برای حمایت از حقوق فردی، در سطح ملی آغاز شد. این دادگاه بینالمللی تعداد بسیار کمی از شکایات را پذیرفت و محاکمه سالها طول کشید. جریمههای این دادگاه برای کشورهایی که در نقض حقوق بشر مجرم هستند نیز اندک بود. این دادگاه عمدتا در حمایت از حقوق جمعی گروههای قومی، دخالتی نداشته است.
مفهوم حقوق اقلیت
مفهوم حقوق بشر نمیتواند توضیح دهد که چرا تبعیض قومی بوجود میآید. سپس تقسیم جامعه به اکثریت قومی و اقلیت قومی ابداع شد. اکثریت بر اقلیت مسلط بودند و بنابراین میتوانستند حتی ناخواسته اقدامات تبعیضآمیز انجام دهند. در این باره نیز در نظر گرفته شد تا بر این تبعیض قومی در دادگاه ملی رسیدگی شود.
مفهوم حقوق اقلیتهای قومی توسط اعضای سازمان ملل در سال 1992 در اعلامیه حقوق بشر متعلق به اقلیتهای ملی یا قومی، مذهبی و زبانی تدوین شد.
این سند برای اقلیتهای قومی حق «حفظ هویت خود»، «استفاده از داراییهای فرهنگی، اظهار دین و انجام مناسک دینی، همچنین استفاده از زبان خود در زندگی خصوصی و عمومی» را تضمین میکند. حق «مشارکت فعال در زندگی فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و دولتی» نیز اعطا شد.
با این حال، این حقوق تنها اعلام شد و دولتهای ملی همه فرصتها را برای تبعیض علیه اقلیتهای قومی خود حفظ کردند و دخالت خارجی در امور داخلی کشورهایی که مرتکب قومکشی شدند، مجاز نبود.
یکی از روشهای انحراف جامعه جهانی در چارچوب این مفهوم، مبارزه برای احقاق حقوق اقوام کوچک و غیر تهدیدکننده بود. به عنوان مثال، در اروپا، سینتیها و روماها که معمولا به عنوان کولیها شناخته میشوند، چنین گروههای قومی اعلام شدند. مقادیر قابل توجهی پول از صندوقهای اروپایی برای حمایت از «هویت» آنها تخصیص یافت و این بودجه توسط سازمانهای غیردولتی ایجاد شده و از طرف نمایندگان گروه قومی غالب با موفقیت استفاده شد. نمایندگان سینتی و روما با لباس اروپایی و با افتخار در جلسات انجمنهای مختلف بینالمللی حقوق بشر به نمایش گذاشته شدند و کمکهزینهها را دریافت کردند. در آنجا لبخندی زدند و سرشان را تکان دادند، اما این تصور دائمی به وجود آمد که کولیها اصل ماجرا را درک نکردند.
برای پنهان کردن این واقعیت که تبعیض قومی ماهیتی فردی نیست بلکه ماهیتی جمعی دارد، آنگلوساکسونها شروع به تمرکز در رسانههای جمعی بر روی تبعیض علیه اقلیتها به طور کلی کردند. مفهوم اقلیتهای تبعیضآمیز نه تنها شامل نمایندگان گروههای قومی، بلکه زنان، معلولان و نمایندگان دگرباشان جنسی نیز میشد که به طور خاص برای این منظور اقلیتهای جنسی نامیده میشدند. فهمیدن اینکه چه کسی و چگونه در جنگل رنگینکمان مورد تبعیض قرار میگیرد، بسیار دشوار بود.
مفهوم حقوق مردمان بومی
مبارزه اقوام تحت ستم برای احقاق حقوق خود مستلزم تصحیح عقاید نظری نادرست در مورد روند قومکشی بود. غلبه بر جزمیات علمی سخت شده دشوار بود و ساختار نظری جدیدی پدید آمد؛ همان مفهوم حقوق مردمان بومی و تجسم کلاسیک خود را در اعلامیه سازمان ملل متحد در مورد حقوق مردمان بومی (2007) پیدا کرد.
این سند وجود مردم بومی را تعریف میکند؛ کسانی که قبل از ورود استعمارگران اروپایی در قلمرو کشور زندگی میکردند و حق آنها اعلام شد؛ «از نهادهای متمایز سیاسی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود محافظت و آنها را تقویت کنند و در صورت تمایل، حق مشارکت کامل آنها در حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دولت را حفظ نمایند.»
حقوق مردمان بومی اعلام شد، اما رعایت آنها بر وجدان اقوام باقی ماند. برای دومیها، مردم بومی دیگر تهدید بدتر کردن شرایط برای تصاحب ارزش اضافی نبودند و برنامههای ملی برای حفظ شیوه زندگیشان پدیدار شد، آنها شروع به پرداخت غرامت مادی ناچیز برای خسارات وارده در گذشته دور کرده و حتی برای نسلکشی و قومکشی عذرخواهی عمومی کردند.
گروههای قومی غیر بومی همچنان مورد استثمار گروه قومی غالب بودند. رشوه دادن به مردم بومی مانع از اتحاد همه نیروهایی شد که میتوانستند در برابر تبعیض و استثمار مقاومت کنند.
اعلامیه سازمان ملل متحد در مورد حقوق مردمان بومی، استفاده از مکانیسمی را برای سرکوب خارجی قومکشی آنها در نظر نگرفته است.
مفهوم تبعیض نژادی
در دهه 60 قرن بیستم، مبارزهای بین مردمانی که در وابستگی استعماری به آنگلوساکسونها و متحدان آنها بودند، درگرفت. در زمینه علمی، این امر منجر به ایجاد مفهوم تبعیض نژادی شد. زیرا اکثریت مردم استعمارگر به وضوح تفاوتهای نژادی را با اروپاییها ابراز کرده بودند و فرآیندهای قومی در آنها توسعه چندانی نداشت. با این حال، این چارچوب همچنین به معنای تبعیض عمومی، ملی و قومی بود.
این مفهوم برابری نمایندگان همه نژادها را در «دسترسی به حقوق بشر و آزادیهای اساسی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا هر حوزه دیگری از زندگی عمومی» ساختاربندی کرد.
در سال 1965، اعضای سازمان ملل متحد کنوانسیون بینالمللی رفع همه اشکال تبعیض نژادی را تصویب کردند. این کنوانسیون برای اولین بار برای کشورهای امضاکننده آن الزامآور بود. به نظر میرسید که قرار بوده فرآیندهای قومکشی که در آن زمان در سراسر جهان مشاهده میشد، متوقف شود.
با این حال، این اتفاق نیفتاد. این کنوانسیون به طور عمده به عنوان ابزاری برای مجازات نخبگان حاکم نامطلوب به شیوه انتخابی اعمال شده است. به عنوان مثال، در سال 1994 تحت فشار تحریمهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی، دولت سفیدپوست جمهوری آفریقای جنوبی مجبور به استعفا شد. در نتیجه روی کار آمدن مردمان و ملل بومی، تبعیض نژادی علیه جمعیت سفیدپوست آشکار شد که شکل نسلکشی و قومکشی به خود گرفت.
مفهوم میراث فرهنگی ملموس و ناملموس
قومکشی با نابودی عوامل مادی و غیرمادی با بازتولید قومی همراه بود. اقوام غالب، این عوامل را میراث فرهنگی مادی و غیرمادی نامیدند و بدون حفظ خودِ اقوام تحت ستم، سعی در حفظ آنها داشتند.
این مفهوم در دو سند اصلی بینالمللی گنجانده شده است: کنوانسیون حفاظت از میراث طبیعی و فرهنگی جهانی (1972) و کنوانسیون حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس (2003).
موارد زیر توسط کنوانسیون مربوطه به عنوان میراث فرهنگی ملموس طبقهبندی شدند:
بناها: آثار معماری، مجسمهسازی و نقاشی، عناصر یا سازههایی با ماهیت باستانشناسی، کتیبهها، غارها و گروههایی از عناصر که از نظر تاریخی، هنری یا علمی دارای ارزش جهانی برجستهای باشند.
مجموعهها: گروههایی از ساختمانهای جدا از هم یا مرتبط که معماری، وحدت یا رابطه آنها با منظرهای از نظر تاریخ، هنر یا علم، دارای ارزش جهانی برجسته باشد.
موارد زیر طبق کنوانسیون مربوطه در میراث فرهنگی ناملموس گنجانده شده است:
«سنتهای شفاهی و اشکال بیان، از جمله زبان به عنوان وسیلهای از میراث فرهنگی ناملموس. هنرهای نمایشی، آداب و رسوم، آیینها، جشنها؛ دانش و آداب مربوط به طبیعت و جهان، دانش و مهارتهای مرتبط با صنایع دستی سنتی».
هر دو کنوانسیون ماهیت اعلامی داشتند. دولتهای ملی خود را متعهد به ثبت، حفظ و احیای میراث فرهنگی ملموس و ناملموس کردهاند. با این حال، در فهرستهای این میراث، اقوام غالب تنها اشیاء مادی متعلق به خود و عناصر فعالیت (غیر مادی) خود در بازتولید هویت جمعی آوردند. میراث فرهنگی مادی و غیرمادی اقوام تحت ستم مورد توجه قرار نگرفت، حفظ نشد، مرمت نشد و اغلب به طرز وحشیانهای از بین رفت. هیچ تحریم بینالمللی برای این وحشیگری وجود نداشت.
مفاهیم بازنگری نسلکشی
این ایده که نسلکشی وحشتناکترین جنایت در جهان است و مجرمان آن باید به شدت مجازات شوند در ذهن دانشمندان، سیاستمداران و افکار عمومی جهان جا افتاده است. آنها سعی نمیکنند با مفهوم نسلکشی مبارزه کنند، بلکه سعی دارند این یا آن عمل نسلکشی را انکار کنند؛ آنها در آن تنها تجدیدنظر میکنند.
بازنگری در صورتی امکانپذیر است که واقعیت نسلکشی به درستی ثبت نشده باشد، ارزیابی علمی و سیاسی مناسبی به آن داده نشده باشد و مبنای حقوقی به رسمیت شناخته شده نداشته باشد.
معروفترین تجدیدنظرها مربوط به نسلکشی یهودیان آلمان در زمان رایش سوم و اروپا در کل در سالهای 1945-1942 و نسلکشی ارامنه در امپراتوری عثمانی در سالهای 1922-1915 است. با این حال، حقایق کشتار جمعی این اقوام به صورت مستند، در ادبیات داستانی و علمی شرح داده شدهاند و تعدادی اسناد سیاسی در این مورد وجود دارد. بازنگری در نسلکشی این دو قوم در بسیاری از کشورها با تهدید مجازات کیفری ممنوع است.
نسلکشیهای روماها در زمان رایش سوم، یونانیها و آشوریها در امپراتوری عثمانی که همزمان با نسلکشیهای یهودیان و ارمنیها اتفاق افتاد، به سادگی خاموش میشوند. آنها مستند نیستند، در ادبیات داستانی و علمی ضعیف توصیف شدهاند و انکار آنها منجر به اعمال مجازات کیفری نمیشود، انگار اصلا وجود نداشتند.
نسلکشی ملت شوروی توسط نازیهای آلمان و همدستان آنها در طول جنگ بزرگ میهنی ثبت شد، در ادبیات داستانی و علمی منعکس گشت و مبنای تصمیمات دادگاه نظامی بینالمللی در نورنبرگ بود. با این حال، در دوره اتحاد جماهیر شوروی در اسناد قانونی منعکس نشده بود، در قانون جزایی هیچ مادهای در مورد مجازات برای جنایت نسلکشی وجود نداشت.
تنها از سال 2020 دادگاههای منطقهای در روسیه مدرن شروع به ثبت حقایق نسلکشی مرتکب شده توسط آلمانیها و همدستان آنها در طول جنگ کردند. مادهای در مورد مجازات جنایت نسلکشی به قانون جزایی فدراسیون روسیه وارد گشت و تصمیم برای تعیین مجازات کیفری جهت انکار واقعیت نسلکشی مردم شوروی در طول جنگ اتخاذ شد.
بنابراین، تلاش برای تجدید نظر در نسلکشی مردم شوروی که امکان تکرار آن را باز کرد، به شکل عملی در سطح ملی سرکوب شد.
هیچ کنوانسیون بینالمللی و مستند قضایی برای منع انکار نسلکشی وجود ندارد.
مفاهیم تجدیدنظر قومکشی
همانطور که در حقایق نسلکشی تجدیدنظر میشود، در واقعیتهای قومکشی نیز همین کار را انجام میدهند. یکی از اشکال این نوع تجدیدنظر، مفهوم قومسالاری است. این نظریه برای مثال توسط تعدادی از دانشمندان اسرائیلی برای توجیه روند قومکشی اعراب توسط یهودیان در کشورشان ایجاد میشود.
تمرکز تمام قدرت سیاسی در دست یهودیان، سلب تابعیت اعراب و محرومیت آنها از مناصب مهم، صرفا شکل خاصی از «دموکراسی قومی» اعلام شده است. در سال 2018، زبان عربی از رسمی بودن در این کشور محروم شد. اصل وجود قومکشی در اسرائیل تکذیب میشود.
اعراب مسلمان در برابر فشار قومی یهودیان مقاومت میکنند، دیدگاههای سیاسی رادیکال در میان آنها شکل میگیرد و اقدامات تروریستی علیه یهودیان انجام میدهند. یهودیان در حال نسلکشی علیه آنها هستند. به عنوان مثال، در سال 2024، دولت یهودی اسرائیل به نسلکشی اعراب در نوار غزه دست زد.
پیش از این هیچکس حقایق قوم کشی اعراب را در سطح بینالمللی ثبت نکرده بود و هیچ اقدامی برای جلوگیری از این جنایت انجام نشده بود.
به همین ترتیب، هیچکس از سال 2013 حقایق قومکشی مردم روسیه در اوکراین را ثبت نکرده، اگرچه چنین حقایقی بسیار زیاد است. این شامل ممنوعیت استفاده از زبان روسی در ارتباطات عمومی، توقف تحصیل به زبان روسی برای کودکان و جوانان در مدارس و دانشگاهها، تخریب بناهای تاریخی فرهنگی روسیه و ممنوعیت فعالیت کلیسای ارتدکس اوکراین است.
رهبری روسیه ارزیابی حقوقی یا سیاسی نسبت به این واقعیتها ارائه نکرده است. قانون جزایی روسیه حاوی هیچ مادهای نیست که برای ارتکاب قومکشی مجازات تعیین کند. علاوه بر این، حتی بحثی در مورد مشکلات توقف قومکشی روسها در خارج از روسیه وجود ندارد. این واقعیت که روسیه در طول جنگ جهانی دوم، نسلکشی روسها را در اوکراین متوقف میکند، مشکل مجازات مجرمان قومکشی آنها را برطرف نکرده است.
اینها از همه درختان جنگل جادویی نسلکشی و تئوریهای قومکشی دور هستند. شرح کامل و ریشهکن کردن آنها مستلزم تلاش تیمهای علمی بزرگ است.
منبع:
[1] . استاد علوم اقتصادی، روزنامهنگار و شخصیت سیاسی و عمومی روسیه
[2] . هولودومور (به اوکراینی: Глодомор) قحطی گسترده در سالهای 1933-1932 در اتحاد جماهیر شوروی (اوکراین در داخل مرزها در آن زمان بود) که تا حدودی ناشی از سیاستهای رهبری شوروی بود و منجر به میلیونها تلفات انسانی شد.
[3] . اشاره به قهرمان داستان روسی فونویزیون که طلبه حوزه علمیه کلیسا در آنجا این حرف را بیان کرده است.
[4] . اشاره به داستان کتاب هانسل و گرتل، نوشتۀ آدام گیدویتز، اقتباسی از داستان افسانهای معروف برادران گریم، درباره یک خواهر و برادر است که در یک جنگل گم شدهاند و در این راه اتقاقات وحشتناکی برایشان رخ میدهد. این کتاب از پرفروشترینهای نیویورک تایمز بوده و برنده جایزه بهترین داستان کودک و نوجوان گودریدرز شده است.
نظر شما