مسیر انیمیشن روسی: نگاهی به گذشته و حال
تاریخ انیمیشن روسیه نه تنها نوستالژی برای آثار کلاسیک است، بلکه داستان گستردهای از اکتشافات هنری، تأثیر ایدئولوژی، مسائل اقتصادی و پیشرفتهای تکنولوژیکی را بیان میکند. از اولین آزمایشها با انیمیشن استاپ موشن گرفته تا آثار دیدنی[1]CGI قرن بیست و یکم، انیمیشن روسیه به طور مداوم در حال تغییر بوده و با دگرگونیهای این صنعت سازگار شده، اما در عین حال روح قابل تشخیص از فریمهای اول را حفظ کرده است.
تولد انیمیشن روسی: دهههای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰
انیمیشن روسی در تقاطع هنر، علم و تخیل یک شخص منحصر به فرد متولد شد. وی ولادیسلاو استارویچ،[2] زیستشناس و معلم بود که به طور تصادفی کاشف انیمیشن روسی شد. در سال ۱۹۱۲، استارویچ فیلم «انتقام فیلمبردار» را ساخت که در آن از اسکلت بیرونی حشرات واقعی در پیچیدهترین تکنیک انیمیشن استاپ موشن استفاده کرد. آنچه که ممکن بود عجیب و غریب و نامتعارف به نظر برسد، به یک کشف واقعی تبدیل شد و تماشاگران مجذوب آنچه میدیدند شدند. برای اولین بار در سینمای روسیه، اشیاء بیجان روی پرده جان گرفتند و احساسات را از طریق حرکت، طنز و واقعگرایی شگفتانگیز منتقل کردند. ولادیسلاو استارویچ به همین جا بسنده نکرد، او به فراتر رفتن از مرزهای ممکن ادامه داد و فیلمهای «کریسمس ساکنان جنگل»[3] و «چگونه قورباغهها پادشاه خواستند»[4] را خلق نمود. آثار او افسانههای پریان، سورئالیسم و شاعرانگی بصری بدیع را با هم ترکیب کرده و از نظر بیان فنی و هنری با آثار نوآوران انیمیشن اروپایی مانند امیل کول[5] و وینسور مککی[6] رقابت میکردند.
تصویری از ولادیسلاو استارویچ حین کار
دهه ۱۹۲۰ تغییراتی را به همراه داشت. پس از انقلاب 1917، سینما به طور فزایندهای به عنوان وسیلهای برای نفوذ ایدئولوژیک دیده میشد و انیمیشن روح زمانه را منعکس میکرد بدین معنی که زیباییشناسی ساختگرا، طنز سیاسی و اشکال آوانگارد داستانسرایی ظهور کردند. نویسندگانی مانند نیکلای خداتایف،[7] زنون کومیسارنکو[8] و یوری مرکولف[9] با الهام از اکسپرسیونیستهای آلمانی و سورئالیستهای فرانسوی، ویدیوهای تبلیغاتی کوتاه و فیلمهای تجربی با استفاده از اپلیکه و روتوسکوپی ساختند. یکی از بارزترین نمونههای آن زمان فیلم «انقلاب بین سیارهای»[10] بود، جایی که داستان علمی تخیلی با لفاظیهای مارکسیستی در هم آمیخته بود و انیمیشن هم به عنوان ابزاری تبلیغاتی و هم به عنوان یک شکل هنری عمل میکرد.
تصوری از فیلم «کریسمس ساکنان جنگل» // «خانژونکف»
اما شرایط فنی جای کار زیادی داشت. روسیه هنوز صنعت انیمیشن توسعهیافتهای نداشت: فیلمها با دست ساخته میشدند، کمبود بسیار بودجه وجود داشت و آموزش در این حرفه به طور انحصاری با آزمون و خطا انجام میشد. انیماتورها بداههپردازی میکردند و فناوریهای تئاتری و سینمایی را با نیازهای انیمیشن تطبیق میدادند. بهطور متناقضی، فقدان ساختار و منابع محدود بود که البته باعث ایجاد آزمایشهای هنری جسورانه و نبوغ واقعی شد.
تصویری از فیلم «انقلاب بین سیارهای» // مژرابپوم روس
اوایل دهه ۱۹۳۰، مقامات شروع به درک ظرفیت انیمیشن به عنوان ابزاری نه تنها برای نفوذ سیاسی، بلکه برای آموزش نسل جدید نمودند. اولین حمایت دولتی ظاهر شد و نهادینه شدن این صنعت آغاز گشت. بخشهای انیمیشن در «موسفیلم»[11]شروع به افتتاح و استودیوهای تمامعیار شروع به شکلگیری کردند. استانداردهای تولید معرفی شدند، روشها توسعه یافتند و سرمایهگذاریهای دولتی در ساخت کارتونهایی که با دستورالعملهای ایدئولوژیک آن زمان مطابقت داشتند، کلید خورد. اگرچه شخصیتهای نمادین آشنا برای همه از کودکی هنوز ظاهر نشده بودند، اما در این سالها بود که پایه و اساس آیندهای بزرگ گذاشته شد. زمان خیزش خلاقانه، اکتشافات فنی و درک فلسفی از شکل جدیدی از هنر بود. در سال ۱۹۳۶، «سایوزمولتفیلم»[12]تأسیس شد؛ رویدادی که برای همیشه چهره انیمیشن داخلی را تغییر داد و آغاز عصر طلایی آن را رقم زد. نویسندگان سناریوهای آثاری که در این دوران منتشر شد، اخلاق را ترویج میکردند و مباحث آموزشی مطرح میشد. بنابراین صحبت کردن در مورد سرگرمی هنگام تماشای کارتونهای این دوره، مطالبی پیرامون انتقال چیزی آموزنده در عین حال جالب به کودک بودند.
عصر طلایی انیمیشن شوروی: دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰
اگر دهههای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ دوران توسعه فنی و هنری بودند، دوره دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ دوران اوج واقعی محسوب میشد؛ دورانی که چهره انیمیشن روسی را تعریف کرد و بر درک فرهنگ بصری روسیه در سراسر جهان تأثیر گذاشت. در قلب این رنسانس، «سایوزمولتفیلم» قرار داشت، استودیویی افسانهای که نه تنها به یک غول صنعتی تبدیل شد، بلکه یک نهاد فرهنگی که شاهکارهای انیمیشن بسیاری را به روسیه (و جهان) هدیه داد، یه حساب میآید.
از همان ابتدا، هدف این استودیو صرف سرگرمی نبود؛ ماموریت آن خلق داستانهای بصری بود که آرمانهای شوروی، آموزش از طریق هنر و توسعه تخیل نسل جوان را منعکس میکرد. اگرچه «سایوزمولتفیلم» در ابتدا بر ساختار و جاهطلبیهای استودیوهای والت دیزنی تمرکز داشت، اما به سرعت هویت خلاقانه خود را شکل داد و این همان تأکید بر گرافیکهای دستی رسا، نقوش فولکلور اسلاوی، مبنای ادبی و عمق فلسفی انیمیشن کودکان بود.
انیمیشن و زبان بصری زمان جنگ
حتی در سختترین سالهای جنگ بزرگ میهنی ]جنگ جهانی دوم[، انیمیشن شوروی از بین نرفت و برعکس، با واقعیتهای جدید سازگار شد. انیماتورهایی که به شهرهایی مانند سمرقند منتقل شده بودند، در شرایط بسیار سخت به ساخت فیلم ادامه دادند. آثار آنها وظایف تبلیغاتی را با تصاویر هنری با هدف حفظ روحیه مبارزه ترکیب میکرد. در همان زمان، این صنعت شاهد علاقه روزافزون به سبکسازی بود. منابع محدود، هنرمندان را مجبور کرد تا به دنبال فرمهای بیانگر اما اقتصادی باشند؛ از این رو مینیمالیسم در خطوط، سیلوئتهای واضح و حرکات احساسی به وجود آمد. این تکنیکها بر توسعه انیمیشن جهانی تأثیر گذاشتند و ثابت کردند که بیانگری همیشه مستلزم افراط فنی نیست.
رژه قهرمانان فرهنگی
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، «سایوزمولتفیلم» به اوج خلاقیت خود رسید و مجموعهای کامل از کارتونها را منتشر کرد که به گنجینههای فرهنگی برای روسیه تبدیل شدند:
«خب، یه لحظه صبر کن!» (۱۹۶۹) یک مجموعه انیمیشن پویا درباره گُرگی است که خرگوش را تعقیب میکند و اغلب به عنوان پاسخ شوروی به «تام و جری» شناخته میشود. ترکیب موسیقی متن جاز، ریتم فیلمهای صامت و جزئیات قابل تشخیص زندگی شوروی، آن را به یک پدیده واقعی تبدیل کرده است.
«چبوراشکا» (1971) داستانهای تأثیرگذاری درباره موجودی پشمالو و دوستش تمساح گنا بود که با تکنیک انیمیشن عروسکی فیلمبرداری شدهاند. فیلمهای مربوط به چبوراشکا، که بعد آن به کارگردانی رومن کاچانف[13] ساخته شدهاند، به تجسم مهربانی، فروتنی و انسانیت تبدیل شدهاند.
«وینی پو» (۱۹۶۹) در تفسیر فئودور خیتروک،[14] نه تنها اقتباسی از داستان آلن میلن،[15]بلکه بازاندیشی نویسنده آن است. برخلاف نسخه دیزنی، این کارتون شوروی فلسفی، کنایهآمیز و مینیمالیستی بود؛ شعری واقعی در حال حرکت.
این کارتونها و کارتونهای دیگر چیزی بیش از سرگرمی بودند چراکه آموزش میدادند. آنها به طور ارگانیک مضامین دوستی، صداقت، کمک متقابل و قدرت درونی را در هم میآمیختند. نبود فشار تجاری به نویسندگان اجازه داد تا بر محتوا تمرکز و آثاری خلق کنند که هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان معنادار باشد.
تصویری از«چبورشکا» // سایوزمولتفیلم
استادان انیمیشن
این دوره توسط هنرمندان و متفکران واقعی که انیمیشن را به سینمای هنری تبدیل کردند، پایهگذاری شد. افرادی چون: فئودور خیتروک به عنوان فردی روشنفکر و اصلاحطلب. «وینی پو»، «مردی در قاب» و دیگر آثار او به نمونههایی از درک فلسفی در ژانری تبدیل شدند که مدتها به طور انحصاری برای کودکان در نظر گرفته میشد.
یوری نورشتاین،[16] نویسنده «جوجه تیغی در مه»، کار خود را در دهه ۱۹۶۰ آغاز کرد و از همان زمان سبک خاص خود را نشان داد که همان انیمیشن چندلایه، حرکت روان و توجه ویژه به حال و هوا بود. شناخت او از آینده در همین دوره آغاز شد.
اصالت هنری
ویژگی انیمیشن شوروی در دوران طلایی، توانایی آن در صحبت کردن با کودک مانند همگان، بدون سادهسازی یا سخنرانی است. حتی تحت کنترل ایدئولوژی، بهترین آثار، انسانگرایانه، ظریف و بیانگر باقی ماندند. انیماتورها از تکنیکهای طراحی کلاسیک استفاده میکردند، به طراحی صدا و بیان فضایی توجه داشتند و آثاری خلق میکردند که به عنوان اشعار بصری درک میشدند.
در حالی که کارتونها در غرب به طور فزایندهای به پروژههای تجاری تبدیل میشدند، رویکرد شوروی به محتوای هنری و آزمایشهای زیباییشناختی وفادار ماند. به لطف این، کارتونهای شوروی هنوز زنده هستند و منسوخ نشدهاند زیرا خلق آنها با توجه به روح داستان بوده و نه بر اساس یک الگوی بازاریابی.
تصویری از فیلم «وینی پو» // «سایوزمولتفیلم»
دوران تجربی و نویسندگی: دهه ۱۹۸۰
تا دهه ۱۹۸۰، انیمیشن شوروی وارد یکی از اصیلترین و عمیقترین مراحل توسعه خود شده بود؛ دورانی که کارتونها از ژانر منحصرا کودکانه خود خارج شده و به شکلی از بیان هنری و فلسفی تبدیل شدند. در پس زمینه رکود سیاسی و تمایل روشنفکران فرهنگی به بیان شخصیتر و استعاریتر، انیمیشن به بستری برای تأمل شاعرانه، سورئالیسم و آزمایشهای فکری تبدیل شد. این دههای بود که انیماتورها دیگر صرفا قصهگو نبودند بلکه آنها به نویسندگان واقعی تبدیل شدند.
نسل جدیدی از کارگردانان، که از نیاز به راضی کردن مخاطب جوان و پایبندی به چارچوبهای ایدئولوژیک سفت و سخت رها شده بودند، به تجربیات درونی روی آوردند. آنها به حافظه، رویاها، سوالات وجودی علاقمند بودند و همه اینها را از طریق تصاویر، نمادها، انتزاع و تکنیکهای بصری غیرمعمول بیان میکردند. در این دوره بود که بسیاری از آن فیلمهای کوتاه انیمیشن ظاهر شدند که هنوز هم در مدارس فیلمسازی مورد مطالعه قرار میگیرند و در جشنوارههای بینالمللی به نمایش در میآیند.
تصویری از فیلم «جوجه تیغی در مه» // «سایوزمولتفیلم»
شعر بصری در حرکت
در رأس این جنبش، یوری نورشتاین قرار داشت، شخصیتی که به حق از چهرههای کلیدی تاریخ انیمیشن روسیه محسوب میشود. فیلم او با عنوان «جوجه تیغی در مه» (۱۹۷۵) از قبل تغییرات آینده را پیشبینی کرده بود. فضای نرم و به طور تقریبی متفکرانه، مینیمالیسم در دیالوگها و فرمها، توجه به جزئیات، همه اینها در تضاد شدید با صراحت دهههای گذشته بود. این کارتون که بر اساس داستانی از سرگئی کوزلف[17] ساخته شده، داستان سفر یک جوجه تیغی کوچک را در جنگلی مرموز و پوشیده از مه روایت میکند. در پشت طرح به ظاهر ساده، یک تمثیل فلسفی درباره ترس، عدم قطعیت و جستجو نهفته است. در سال ۲۰۰۳، در جشنواره لاپوتا ژاپن، این فیلم به عنوان بهترین اثر انیمیشن تمام دوران شناخته شد؛ منتقدان بینالمللی به جهانی بودن، شاعرانگی و عمق آن اشاره کردند اما با این وجود، شاهکار اصلی نورشتاین هنوز در راه بود.
«قصه قصهها»: اوج انیمیشن مولفمحور
فیلم «قصه قصهها» که در سال ۱۹۷۹ فیلمبرداری شد، به نمونهای درخشان از انیمیشن به عنوان یک هنر والا تبدیل گشت. این فیلم ۲۹ دقیقهای هیچ طرح خطی ندارد بلکه به صورت مجموعهای از تصاویر و صحنههایی ساخته شده است که با منطق عاطفی به هم پیوستهاند. این فیلم خاطرات کودکی، جنگ، فقدان، عشق مادرانه و زمان گذرا را زنده میکند. در فیلم هیچ دیالوگی وجود ندارد؛ تنها موسیقی، سکوت، استعارههای بصری: گرگی که در حیاط برفی پرسه میزند، نوزادی با سیبی در تاریکی آشپزخانه، لالایی در پسزمینه خانهای ویران.
نورشتاین از یک تکنیک منحصر به فرد استفاده کرد: هر فریم با استفاده از انیمیشن کاتاِوی چندلایه تا کوچکترین جزئیات کار شده بود و فیلمبرداری از طریق صفحات شیشهای چندصفحهای انجام میشد که به لطف آن تصویر عمق ملموس و به نسبت زیبایی به دست میآورد. با وجود دشواری درک به دلیل فقدان طرح به معنای معمول، «قصه قصهها» در سراسر جهان بسیار مورد استقبال قرار گرفت و جایزه بزرگ جشنواره انیمیشن زاگرب، جوایزی در ایالات متحده آمریکا و ژاپن همچنین تقدیر از استادان سینمای جهان، از جمله هایائو میازاکی[18]و میشل اوسلو[19]را دریافت نمود.
عصر آزادی هنری
نورشتاین در تمایل خود برای تبدیل انیمیشن به ابزاری برای بیان هنری تنها نبود. دهه ۱۹۸۰ شاهد ظهور رویکرد مؤلفمحور و جسارت تجربی بود. به عنوان مثال، الکساندر تاتارسکی[20] به کاوش در پویانمایی خمیری، پوچگرایی و تکنیکهای کلاژ پرداخت. فیلم «کلاغ پلاستیکی» (۱۹۸۱) او ترکیبی از طنز، سورئالیسم و موسیقی است که افقهای جدیدی را در تکنیک و طیف ژانر انیمیشن شوروی میگشاید. گری باردین،[21] استاد انیمیشن عروسکی و خمیری، فیلمهای خود را از سیم، طناب و کبریت میساخت و مواد ساده را به تصاویر استعاری تبدیل میکرد. فیلم «گرگ خاکستری و شنل قرمزی» (۱۹۹۰) او فقط یک افسانه نیست، بلکه یک طنز اجتماعی تند و تیز است.
اگر در دهههای گذشته انیمیشن زیر نظر سانسور متولد میشد، در دهه ۱۹۸۰ شاهد تضعیف کنترل بودیم. این به یک آزادی متناقض تبدیل شد بدین معنی که محدودیتها وجود داشتند، اما دیگر خفهکننده نبودند. این امر به ویژه در سایوزمولتفیلم احساس میشد، جایی که منابع و تیمهای خلاق هنوز حفظ شده بودند. این دوره به زمان تعادل بینظیری بین آزادی بیان و فرصت خلق آثار کامل و از نظر فنی پیچیده تبدیل شد.
شناخت بینالمللی و میراث فرهنگی
اگرچه بیشتر کارتونهای ذکر شده برای مخاطبان عام در نظر گرفته نشده بودند، اما در خارج از کشور نیز مورد توجه قرار گرفتند. انیمیشن شوروی به دلیل عمق، محتوای فلسفی و تکنیکهای هنری نوآورانه خود، به طور مرتب در جشنوارههای بینالمللی جوایزی را از آن خود میکرد. در حالی که انیمیشن غربی به طور فزایندهای به یک محصول تجاری تبدیل میشد، کارگردانان شوروی سعی در یادآوری این موضوع داشتند که یک کارتون میتواند لطیف، شاعرانه و غنایی باشد.
دهه ۱۹۸۰ اوج رویکرد مؤلفمحوری در انیمیشن شوروی بود؛ زمانی که هر فیلم کوتاه به عنوان یک بیانیه شخصی تلقی میشد. این دوره، دوران کاوش خلاقانه، انعکاس در تصاویر و مقاومت آرام بود؛ نه از طریق شعارها، بلکه از طریق استعارهها و سبک. اما در اوایل دهه ۱۹۹۰، همهچیز تغییر کرد؛ اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، بودجه متوقف شد و بسیاری از استودیوها خود را در آستانه تعطیلی یافتند. دوران آزمایشها با یک انفجار به پایان نرسید بلکه در سکوت فرو رفت. البته که صدای آن هنوز در خاطرات کسانی که انیمیشن را به معنای واقعی کلمه به هنر تبدیل کردند، طنینانداز بود.
زوال و دگرگونی پس از شوروی: دهههای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نه تنها نقطه عطفی در تصویر سیاسی جهان بود، بلکه یک زلزله فرهنگی نیز برای روسها محسوب میشد که پژواکهای آن به ویژه توسط صنعت انیمیشن به شدت احساس شد. استودیوهای انیمیشن روسی که پیشتر پررونق بودند، به ویژه سایوزمولتفیلم افسانهای، ناگهان خود را در یک واقعیت جدید یافتند؛ بدون بودجه، بدون حمایت، بدون برنامهای روشن برای بقا. دوران طلایی انیمیشن دولتی جای خود را به زمانی از عدم قطعیت اضطرابآور، فروپاشی اقتصادی و مبارزه برای ماندن داد.
برای دههها، انیمیشن شوروی تحت حمایت متمرکز توسعه یافت. دولت تولید را تأمین مالی میکرد، جهتگیریهای ایدئولوژیک و موضوعی را تعیین مینمود و فیلمها توسط کانالهای تلویزیونی و سینماها که تحت کنترل دولت بودند، توزیع میشدند. با وجود مؤلفه ایدئولوژیک، این سیستم ثبات را تضمین میکرد: هنرمندان میتوانستند بدون نگرانی از واقعیتهای تجاری، بر خلاقیت تمرکز کنند.
اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کل این ساختار یک شبه فرو ریخت. در شرایط بحران اقتصادی حاد، فرهنگ دیگر در اولویت نبود و بودجه دولتی به جایی نرسید. بسیاری از استودیوها مجبور به تعلیق کار یا حتی تعطیلی شدند و سایوزمولتفیلم هم که زمانی مرکز جذب صدها متخصص بود، خالی شد؛ تجهیزات خراب شدند، تیم از هم پاشید و حجم تولید به حداقل رسید.
تصویری از فیلم «کوه جواهرات» // «استودیو پیلوت»
سیستم آموزش پرسنل نیز از هم پاشید. استودیوها، کارگاهها، دورههای آموزشی که سالها مدرسه انیمیشن را تشکیل میدادند، یکی پس از دیگری تعطیل شدند. زنجیرههای تولید، از فیلمنامه گرفته تا همراهی موسیقی، از هم پاشید..گذار از اقتصاد برنامهریزیشده به اقتصاد بازار، مهارتهای جدیدی را میطلبید؛ تهیهکنندگی، پشتیبانی حقوقی، مذاکرات بینالمللی. اما انیماتورهایی که در سیستم متفاوتی پرورش یافته بودند، برای این امر آماده نبودند.
در حالی که صنعت داخلی در بحران بود، انیمیشنهای خارجی به طور گسترده؛ عمدتا آمریکایی و ژاپنی روی پردهها ظاهر شدند. انیمیشنهای دیزنی، برادران وارنر و سپس پیکسار به سرعت جایگاه خود را در تلویزیون، توزیع و روی کاستهای ویدیویی به دست گرفتند. این انیمیشنها که از نظر بصری درخشانتر، از نظر فنی بیعیب و نقص و به طور غیرمعمول پویا بودند، انتظارات جدیدی را در مخاطبان؛ به ویژه در میان کودکان و نوجوانان ایجاد کردند.
در این شرایط، استودیوهای روسی که از بودجه لازم برای خلق پروژههای بدیع محروم بودند، به دوبله روی آوردند. این مسیر به منبع درآمد قابل اعتمادی تبدیل شد، هرچند به توسعه محتوای خودشان کمکی نکرد. صداپیشگی روسی به سرعت محبوبیت پیدا کرد، بازیگران دوبله با درخشش از عهده این کار برآمدند، تصاویر رسا خلق کردند و طنز خارجی را با درک مخاطبان داخلی تطبیق دادند اما از سوی دیگر، صنعت انیمیشن بُردار خلاق خود را از دست داد و تولید انینمیشن خودی متوقف شد.
تصویری از فیلم «آلیوشا پوپوویچ و توگارین مار» // «ملنیتسا»
اما حتی در شرایط رکود عمومی، انیمیشن مستقل از بین نرفت. برخی از علاقمندان به ساخت فیلمهای کوتاه، گاهی در خانه، با تجهیزات قدیمی، بدون بودجه ادامه دادند. این آثار به جشنوارهها راه یافتند و همان ویژگیهایی را که مکتب شوروی را مشهور کرده بود، حفظ کردند؛ شعر، استعاره، توجه به ریتم و جزئیات. نمونهای از چنین روحیه انعطافناپذیری، استودیوی پیلوت بود که توسط استاد انیمیشنهای تألیفی، الکساندر تاتارسکی، تأسیس شد.
در اوایل دهه ۲۰۰۰، این استودیو پروژه «کوه جواهرات» را منتشر کرد؛ مجموعهای از کارتونها بر اساس افسانههای مردمان روسیه. هر قسمت با تکنیکی منحصر به فرد ساخته شده بود که آبرنگ، عروسک و پلاستیسین را با هم ترکیب میکرد. این پروژه کمکهای مالی دولتی و از همه مهمتر؛ واکنش بینندگان را دریافت کرد که یادآوری مینمود انیمیشن میتواند یک میراث فرهنگی زنده باشد.
در سال ۱۹۹۹، استودیوی ملنیتسا در سنتپترزبورگ تأسیس شد و نشان داد که موفقیت تجاری و مضامین ملی میتوانند با موفقیت در کنار هم قرار گیرند. فیلم آنها، «آلیوشا پوپوویچ و توگارین زمی» (۲۰۰۴)، اولین فیلم از یک سهگانه درباره قهرمانان بود و به طور غیرمنتظرهای به یک موفقیت بزرگ در گیشه تبدیل شد. با وجود مشکلات مداوم، دهه ۲۰۰۰ به دوران امید برای انیمیشن روسی تبدیل گشت. کمکهای مالی دولتی از سر گرفته شد و تحول دیجیتال تولید راه خود را پیدا کرد. انیمیشن در دسترستر شد: فناوریهای کامپیوتری به تیمهای کوچک اجازه داد تا پروژههای ارزشمندی خلق کنند و مدارس فیلمسازی شروع به تسلط فعال بر برنامههای جدید کردند و آموزشها را با واقعیتهای مدرن تطبیق دادند. کارگردانان جوان شروع به شرکت در پروژههای بینالمللی، همکاری با استودیوهای خارجی و ورود به پلتفرمهای جهانی کردند. آنچه به ویژه مهم است این است که نسل جدید انیماتورها در محل تلاقی فرهنگها رشد کردند به این معنی که از یک سو، مکتب شوروی، از سوی دیگر، دیزنی، انیمه و کارتونهای دهه را تجربه داشتند. این امر باعث تولد یک زبان بصری جدید، ترکیبی و عاری از چارچوبهای سفت و سخت شد. تنوع ژانرها از فیلمهای کوتاه طنز گرفته تا فانتزی فلسفی، از افسانههای کودکانه گرفته تا فیلمهای هنری تجربی افزایش یافت.
دوران تسلط بیچون و چرای سایوزمولتفیلم دیگر به گذشته تعلق دارد، اما استودیوهای جدید؛ جمعوجورتر، انعطافپذیرتر و متهورتر، پایههای محکمی برای احیای این صنعت بنا نهادند. آنهایی که از دهه ۱۹۹۰ جان سالم به در بردند، کاری بیش از سرپا ماندن انجام دادند؛ آنها با واقعیت سازگار شدند، زبانی برای گفتگو با مخاطب پیدا کردند و راه را برای موفقیتهای آینده هموار کردند. احیای انیمیشن روسی سریع و یکنواخت نبود، دشوار بود، با اشتباهات، پروژههای از دست رفته و پیروزیهای کوچک اما در پایان دهه ۲۰۰۰، مشخص شد این هنر ناپدید نشده، بلکه خود را متحول کرده و آماده ورود به دوران جدیدی است.
موج نو: انیمیشن معاصر روسیه (۲۰۱۰ تاکنون)
پس از دو دهه بحران و احیای محتاطانه، دهه ۲۰۱۰ نقطه عطفی برای صنعت انیمیشن روسیه بود. چیزی که زمانی میراث فرهنگی دستنیافتنی به نظر میرسید، جانی دوباره گرفت، هم از نظر فناوری و هم از نظر ظرفیت خلاقانه و تجاری. فرصتهای دیجیتال، ظهور استودیوهای انیمیشن جدید، حمایت دولت و ورود به پلتفرمهای جهانی، آغاز دوران جدیدی را رقم زد. برای اولین بار پس از مدتها، کارتونهای روسی نه تنها زنده ماندند، بلکه با اطمینان خاطر در صحنه جهانی نامی برای خود دست و پا کردند.
احیاء سایوزمولتفیلم
نمادینترین اتفاق، بازگشت سایوزمولتفیلم بود، استودیویی که زمانی لحن تمام انیمیشنهای شوروی را تعیین میکرد. پس از سالها رکود، اختلافات داخلی و عقبماندگی فنی، این استودیو در اواسط دهه ۲۰۱۰ دستخوش بازسازی کامل شد. تیم بهروز شده، تجهیزات را مدرن کرد، فناوریهای دیجیتال را معرفی و پروژههای جدیدی را که مخاطبان جوان را هدف قرار میدادند، دوباره راهاندازی کرد.
فیلم «پروستکواشینو» // «سایوزمولتفیلم»
یکی از این پروژهها، پروستوواشینو[22]جدید بود، تلاشی برای معرفی شخصیتهای محبوب دوران شوروی به نسل جدیدی از بینندگان. استقبال از این سریال متفاوت بود، چرا که طرفداران نسخه اصلی در مورد ارزش هنری دنباله آن بحث میکردند اما یک چیز واضح بود؛ سایوزمولتفیلم بار دیگر به بخشی از دستور کار فرهنگی جاری تبدیل شده بود و علاوه بر این، در پرورش نویسندگان جوان سرمایهگذاری میکرد، مسابقات فیلمنامهنویسی برگزار میشد، همکاری با مدارس انیمیشن برقرار و شرایطی برای ظهور صداهای جدید در این صنعت فراهم میآمد.
استودیوهای جدید - عملکردهای جدید
به موازات آن، استودیوهای جدیدی ظهور کردند که زیر بار میراث شوروی نبودند و بلافاصله بر بازارهای بینالمللی تمرکز کردند. در میان آنها میتوان به «ویزارت انیمیشن» از ورونژ اشاره کرد که با «ملکه برفی» خود، شور و هیجان واقعی ایجاد کرد. قسمت اول که در سال ۲۰۱۲ اکران شد، به طور غیرمنتظرهای نه تنها در روسیه، بلکه در اروپا، آمریکای لاتین و آسیا نیز با استقبال خوبی مواجه بود. طرح کلاسیک، گرافیک کامپیوتری مدرن و زبان روایت جهانی، این فیلم را در خارج از کشور محبوب کرد و آن را به یکی از محصولات اصلی صادراتی انیمیشن روسیه تبدیل نمود.
ویزارت به توسعه این مجموعه ادامه داد، اجرای فنی را بهبود بخشید و خط داستانی را گسترش داد. با وجود مقایسههای مکرر با دیزنی، سطح بصری و سرعت توسعه این استودیو نشان داد که روسیه اکنون فیلمهای پرفروش انیمیشنی میسازد که میتوانند تا حد زیادی از نظر کیفیت با فیلمهای هالیوودی رقابت کنند.
نمونه بارز دیگر، استودیوی «کینوآتیس» است که فیلم «بلکا و استرلکا: سگهای ستارهای» را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد. این فیلم بر اساس داستان واقعی اولین فضانوردان حیوان در دوران شوروی ساخته شده بود. این کارتون یک مجموعه کامل را با سریال و فروش بینالمللی آغاز کرد. در اینجا، غرور میهنپرستانه با طنز سبک و قالبی که برای مخاطبان خانوادگی جذاب بود، ترکیب شد.
در همین حال، استودیوی ملنیتسا به لطف مجموعه «سه قهرمان» به تقویت جایگاه خود ادامه داد. این استودیو با الهام از فرهنگ عامه روسیه، با موفقیت سبک باستانی را با یک کمدی مدرن ترکیب کرد. این فیلمها همواره در گیشه سینماها فروش بالایی داشتند و بار دیگر ثابت کردند که بهترین کارتونهای روسی میتوانند در عین وفادار ماندن به سنت فرهنگی خود، در گیشه نیز موفق باشند.
فناوریها و ورود به بازار جهانی
ویژگی اصلی موج جدید، معرفی فعال فناوریهای CGI و سهبعدی بود. استودیوها شروع به کار با برنامههای مدرن، استفاده از فناوری ضبط حرکت، رندر دیجیتال و ابزارهای پسپردازش کردند. انیماتورهای مدرن روسی اکنون میدانند که برای رسیدن به سطح جهانی، محتوای احساسی به تنهایی کافی نیست بلکه کمال فنی مورد نیاز است. بودجهها افزایش یافته، بازاریابی هوشمندانهتر شده و دوبله به انگلیسی به استاندارد کاری تبدیل شده است. با وجود یوتیوب، نتفلیکس و سایر پلتفرمها، انیمیشن برای بینندگان در سراسر جهان؛ صرف نظر از مرزها در دسترس قرار گرفته است و کارتونهای روسی در غیرمنتظرهترین مناطق جهان محبوبیت پیدا کردهاند.
این روند به ویژه در موفقیت «ماشا و خرس» مشهود بود. این مجموعه که توسط استودیوی «انیماکورد» منتشر شد، در سال ۲۰۰۹ آغاز به کار کرد و خیلی زود به یک پدیده تبدیل گشت؛ هر قسمت میلیاردها بازدید در یوتیوب به دست آورد. فقدان دیالوگ، رنگآمیزی روشن و طنز جهانی، آن را برای کودکان در هر کجای دنیا از برزیل تا هند، قابل درک کرد. این محصول به نوع بینالمللی تبدیل شد؛ اسباببازی، کتاب، پارکهای تفریحی و کالاهای دیگر پس از آن تولید شدند. «ماشا و خرس» نه تنها به یک پروژه محبوب تبدیل شد؛ بلکه اکنون یکی از بزرگترین صادرات فرهنگی روسیه محسوب میشود.
چهره در حال تغییر انیمیشن روسی
با این حال و همراه با رشد، بازنگری نیز صورت میگیرد و همواره این سوالات مطرح است که انیمیشن مدرن روسی چگونه باید باشد؟ آیا بایستی بر استانداردهای غربی تمرکز کند یا از ریشههای فرهنگی خود الهام بگیرد؟ برخی از پروژهها به خوبی از پس این کار بر میآیند. «ایوان تسارویچ و گرگ خاکستری»، «بوکا. هیولای مورد علاقه من»، «اورفین یوس و سربازان چوبیاش» نمونههای موفقی از ترکیب مضامین افسانهای با تکنیکهای بصری و نمایشی مدرن هستند. در عین حال، «لونتیک» معروف، سنتهای انیمیشن آموزشی را با روحیه مکتب شوروی ادامه میدهد، نیکی را آموزش داده و این کار را به شکلی نرم و اقتباس شده پیش میبرد.
استودیوهای مستقل نیز در حال ظهور هستند و با فیلمهای کوتاه، سریالهای وب و حتی محتوای بزرگسالان کار میکنند؛ ژانری که هنوز در روسیه توسعه نیافته است، اما ظرفیت بالایی دارد. پلتفرمهای آنلاین به چنین نویسندگانی اجازه میدهند تا واسطههای رسانههای سنتی را دور بزنند و مخاطبان خود رابه طور مستقیم پیدا کنند؛ چه در روسیه و چه در خارج از کشور.
تصویری از فیلم «ایوان تسارویچ و گرگ خاکستری» // «ملنیتسا»
چشماندازها و صادرات
امروزه انیمیشن مدرن روسی دیگر در حال عقبماندگی نیست بلکه در حال ایجاد مسیر خود، تسلط بر قالبهای جدید، جستجوی تعادل بین سنت و روندهای جهانی است، در حالی که تلاش میکند شکاف بین افسانه و فناوری را حفظ نماید. اگر دوره شوروی به بینندگان تصاویر جاودانه ارائه میداد، قرن بیست و یکم فرصتهایی را برای روایتی جدید؛ انعطافپذیر، جاهطلب و قادر به طنینانداز شدن با اطمینان در هر کجای جهان را فراهم میکند.
تأثیر فرهنگی و حضور جهانی
بیش از صد سال است که انیمیشن روسی نه تنها بینندگان را سرگرم کرده، بلکه به آرامی اما عمیق هویت فرهنگی نسلهای مختلف را شکل داده است. از مهربانی ملایم چبوراشکا گرفته تا خلق و خوی رام نشدنی ماشا، شخصیتهای انیمیشنی به بخش جداییناپذیری از زندگی این کشور تبدیل شدهاند. آنها نمادهای فرهنگی، نشانههای عاطفی و توقفگاههای نوستالژی مردم روسیه را تشکیل میدهند. در قرن بیست و یکم، زمانی که پلتفرمهای دیجیتال مرزهای جغرافیایی را از بین بردهاند، تأثیر انیمیشن روسی بسیار فراتر از فضای پس از شوروی رفته و داستانهای منحصر به فرد و اسلاوی را به جهان عرضه میکند. در روسیه، شخصیتهایی مانند چبوراشکا، وینی پو، جوجه تیغی و گرگ بیقرار از «خب، یه لحظه صبر کن!» بخشی از کد فرهنگی روسها هستند. کلمات آنها در گفتار روزمره نقل قول میشوند، و در کتابها و فیلمها از آنها یاد میشود. برای مثال چبوراشکا را در نظر بگیرید. این شخصیت خجالتی و پشمالو با گوشهای بزرگ، به مظهر فروتنی و خونگرمی تبدیل شده است. به نظر میرسد او منعکسکننده شخصیت یک فرد عادی در دوران پس از فروپاشی شوروی است؛ مهربان، کمی گیج، اما همیشه در تلاش برای دوستی. پاکی اخلاقی، نرمخویی و صداقت او بیانگر مهمترین ارزشهای اجتماعی نظیر دوستی، مدارا و انسانیت هستند. دههها بعد، چبوراشکا به یک سفیر فرهنگی واقعی برای روسیه تبدیل شد؛ در تبلیغات ژاپنی به نمایش درآمد، در جشنوارههای بینالمللی و در سال ۲۰۲۳، این شخصیت در یک فیلم اقتباسی کامل به پرده بزرگ سینما بازگشت و فیلم پرفروش شد.
تصویرس از سریال تلویزیونی «ماشا و خرس» // «انیماکورد»
«جوجه تیغی در مه» ممکن است برای بینندگان غربی داستانی عجیب و کمی نگرانکننده به نظر برسد، اما در روسیه به عنوان یک نماد؛ استعارهای برای ناشناختهها، ترسها، جستجوی درونی و قدرت دوستی تلقی میشود. خود عنوان، فضایی خاص ایجاد میکند که بدون ترجمه قابل فهم است. همین امر در مورد کارتون «سه نفر از پروستوکواشینو» نیز صدق میکند؛ داستان یک پسر، یک گربه سخنگو و یک سگ باهوش تمثیلی بود در مورد اینکه چگونه عشق و مراقبت حتی متنوعترین افراد را متحد میکند. مدل خانوادهای که در آنجا نشان داده شد، آشفته، اما صمیمی و گرم بود؛ گویی همانطور که مردم شوروی میخواستند آن را ببینند.
تصویر از سریال تلویزیونی «اسمشاریکی» // پتربورگ
حتی آثار مدرن موفقی مانند «ماشا و خرس» نیز به همین مضامین مهم میپردازند. ماشا کودکی پر از انرژی، هرج و مرج و خودجوش است و خرس ساکت، صبور و دلسوز و نقش یک «بزرگسال» معمولی را بازی میکند؛ نه غرغرو، بلکه خسته. رابطه آنها به الگوی کلاسیک آموزش اشاره دارد؛ بزرگتر آرام، کوچکتر را از طریق صبر آموزش میدهد، نه از طریق سختگیری.
تا دهه ۲۰۰۰، انیمیشن روسی به طور عمده یک پدیده محلی باقی ماند. این انیمیشن در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، در جشنوارهها و دانشگاهها شناخته شده بود اما با ظهور توزیع دیجیتال، همه چیز تغییر کرد. یوتیوب، نتفلیکس، آمازون پرایم و سایر پلتفرمها شروع به خرید و پخش کارتونهای روسی به عنوان محتوای کامل کودکانه با ظرفیت موفقیت جهانی کردند.
تصویری از فیلم «بلکا و استرلکا. سگهای ستارهای» // «مرکز ملی فیلم»
برای بسیاری از روسها، انیمیشن شوروی فقط یک خاطره نیست، بلکه بخشی از تاریخ شخصی آنهاست. انیمیشنهای ساخت داخل برای روسها مهم است؛ در عروسیها و فارغالتحصیلیها از شخصیتهای کارتونی نقل قول میکنند، در رویدادهای مهم و حتی در زمینههای سیاسی به آنها اشاره کرده و شخصیتها به نمادها و چهرههای گفتگوی فرهنگی تبدیل شدهاند. در کشوری که تاریخ اغلب به زمینهای برای بحث تبدیل میشود، انیمیشن همچنان پلی بین نسلها است؛ گویی زبانی جهانی برای احساسات و معانی.
منابع:
https://www.kinopoisk.ru/media/article/4009307/
[1] . computer-generated imageryیا تصاویر تولید شده توسط کامپیوتر، فناوری برای ایجاد تصاویر و انیمیشنهای واقعگرایانه با استفاده از برنامههای کامپیوتری است.
[2] . ولادیسلاو الکساندرویچ استارویچ 1882 مسکو - ۲۶ فوریه 1965پاریس) کارگردان فیلم روسی و فرانسوی با اصالت لهستانی، خالق اولین کارتونهای تجاری جهان که با استفاده از انیمیشن عروسکی فیلمبرداری شده بودند، و یکی از بنیانگذاران انیمیشن روسی (به همراه الکساندر شیریائف) بود.
[3] . این فیلم توسط خانه بازرگانی الکساندر خانژونکف در اواخر سال 1912 منتشر شد.
[4] . یک فیلم انیمیشن است که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد. این کارتون اقتباسی سینمایی از افسانه «قورباغهها پادشاه خواستند» اثر لا فونتین/کریلف است.
[5] . امیل کول (1938-1857) انیمیشنساز، کارگردان فیلم، فیلمنامهنویس، فیلمبردار و هنرمند فرانسوی بود.
[6] . وینسور مککی (1934-1869) کارتونیست و انیماتور آمریکایی بود.
[7] . نیکلای پتروویچ خداتایف (1979-1892) هنرمند، انیماتور روسی و شوروی و یکی از بنیانگذاران صنعت انیمیشن شوروی بود.
[8] . زنون پتروویچ کومیسارنکو (1980-1891) کارگردان، انیماتور، فیلمنامهنویس و نقاش اهل شوروی بود.
[9] . یوری الکساندروویچ مرکولف (1979-1901) هنرمند، انیماتور، کارگردان، مخترع، سازماندهنده تولید، نظریهپرداز فیلم، بازیگر، چهره عمومی و یکی از بنیانگذاران مکتب انیمیشن گرافیکی و حجمی شوروی بود.
[10] . «انقلاب بین سیارهای» یکی از اولین فیلمهای انیمیشن شوروی است که در سال ۱۹۲۴ فیلمبرداری شد. تولید مشترک استودیوی مژرابپومروس و کالج فنی دولتی سینماتوگرافی وگیک به عنوان اولین اثر این دانشگاه بود.
[11] . موسفیلم استودیوی فیلمسازی شوروی و روسی است که در سال ۱۹۲۴ تأسیس شد. یکی از بزرگترین استودیوهایی که بر اساس آن تولید اکثر محصولات سینمایی، تلویزیونی و ویدئویی روسیه انجام میشود. این استودیو مساحتی بالغ بر ۳۴.۵ هکتار دارد.
[12] . سایوزمولتفیلم استودیوی فیلمسازی شوروی و روسی است که فیلمهای انیمیشن تولید میکند. این استودیو در 10 ژوئن 1936 در مسکو تأسیس شد و در طول فعالیت خود بیش از هزار و پانصد کارتون در ژانرها و تکنیکهای هنری متنوع منتشر کرده است که بسیاری از آنها وارد «صندوق طلایی» آثار کلاسیک انیمیشن جهان شدهاند و بیش از چهارصد جایزه و تقدیرنامه از جشنوارههای بینالمللی دریافت کردهاند.
[13] . رومان رومانوویچ کاچانف (متولد ۱۷ ژانویه ۱۹۶۷، مسکو، اتحاد جماهیر شوروی) کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و بازیگر فیلم اهل شوروی و روسیه است. کارگردان و فیلمنامهنویس فیلمهای معروف روسی طبق نظرسنجیهای مجله «آفیشا» وی کارگردان ۱۰۰ فیلم اصلی فدراسیون روسیه و ۱۰۰ فیلم برتر تمام دوران به زبان روسیست.
[14] . فئودور ساولیویچ خیتروک (2012-1917) کارگردان و فیلمنامهنویس فیلمهای انیمیشن شوروی و روسی، معلم، مترجم؛ هنرمند مردمی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۸۷)، برنده دو جایزه دولتی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۷۶، ۱۹۸۲).
[15] . آلن الکساندر میلن (1956-1882) نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس بریتانیایی بود که بیشتر به عنوان نویسنده داستانهای پریان درباره وینی پو شناخته میشود. پیش از انتشار کتابهای وینی پو، میلن نمایشنامهنویسی نسبتاً شناخته شده بود، اما موفقیت وینی پو چنان ابعاد گستردهای پیدا کرد که دیگر آثار میلن اکنون چندان برای عموم مردم شناخته شده نیستند.
[16] . یوری بوریسوویچ نورشتین (متولد ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۱) کارگردان و انیماتور فیلمهای انیمیشن شوروی و روسی است. هنرمند مردمی فدراسیون روسیه (۱۹۹۶). برنده جایزه دولتی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۷۹). او بیشتر آثار خود را در حین کار در استودیوی سایوزمولتفیلم خلق کرد.
[17] . سرگئی گریگوریویچ کوزلف (2010-1939) نویسنده شاعر و فیلمنامهنویس اهل شوروی بود. مشهورترین آثار او داستان و فیلمنامه کارتونی با همین نام، «جوجه تیغی در مه» است.
[18] . هایائو میازاکی (متولد ۵ ژانویه ۱۹۴۱، توکیو) یک انیماتور ژاپنی است. او به همراه ایسائو تاکاهاتا، استودیوی انیمیشن استودیو جیبلی را تأسیس کرد که بیشتر فیلمهای او را منتشر کرده است. میازاکی اغلب در ژانرهای فانتزی و رئالیسم جادویی کار میکرد. او کارتونهایی برای بزرگسالان و کودکان میساخت که با تصاویر روشن و دقیق دستساز و اشارات مکرر به فولکلور ژاپنی، اغلب با مضامین ضد جنگ یا محیط زیستی، متمایز میشدند.
[19] . میشل اوسلوت (متولد 27 اکتبر 1943، فرانسه) کارگردان، فیلمنامهنویس، هنرمند و تهیهکننده فرانسوی فیلمهای انیمیشن است. او نماینده «موج نو» انیمیشن فرانسه به حساب میآید.
[20] . الکساندر میخائیلوویچ تاتارسکی (2007-1950) انیماتور، هنرمند و تهیهکننده شوروی و روسی بود؛ هنرمند افتخاری فدراسیون روسیه (۱۹۹۶)، برنده جایزه دولتی فدراسیون روسیه (۱۹۹۸) و جایزه نیکا (۱۹۹۷).
[21] . گری یاکوولویچ باردین (متولد 11 سپتامبر 1941) انیماتور، کارگردان، فیلمنامهنویس و بازیگر شوروی و روسی است. او به خاطر آثارش در ژانرهای انیمیشن خمیری و عروسکی شناخته میشود. برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن و برنده جایزه دولتی فدراسیون روسیه (1999).
[22] . «پروستوکواشینو» یک سریال انیمیشن روسی است که ادامه مجموعه کارتونهای شوروی «سه نفر از پروستوکواشینو»، «تعطیلات در پروستوکواشینو»، «زمستان در پروستوکواشینو» و ادامه کارتون روسی «بهار در پروستوکواشینو» است. این سریال انیمیشن با استفاده از فناوری رایانهای و دوبعدی ساخته شده است.
نظر شما