جعبه پاندورا* امروز باز شد
درباره حملات اسرائیل به ایران
ولادیمیر اورلف؛ مدیر اندیشکده پیر و استاد دانشگاه دولتی روابط بینالملل مسکو
13 ژوئن 2025
برای رژیم بینالمللی عدم اشاعه هستهای، امروز قطعاً جمعه سیزدهم است، نیازی به نگاه کردن به تقویم نیست. حملات اسرائیل به ایران، به ویژه به تأسیسات هستهای آن، آخرین میخ را به تابوت دیپلماسی هستهای کوبیده است.
میزان واقعی خسارت ناشی از حملات اسرائیل به زیرساختهای هستهای ایران، به ویژه کارخانه غنیسازی نطنز، هنوز بر اساس منابع مستقل ارزیابی نشده است و داستان هنوز تمام نشده بلکه در مقابل چشمان ما در حال آشکار شدن است. در این مرحله، موارد زیر واضحاند:
اول. تمام تلاشهای بلندمدت و چندجانبه برای حل دیپلماتیک مسئله هستهای ایران، برای اجرای اقدامات کنترلی اضافی بر برنامه هستهای پیشرفته ایران (که زمانی ماهیت نظامی محدودی نیز داشت) اکنون سرانجام از هم پاشیده است. چندین «سری» از این تلاشها وجود داشت. برخی برای کل جهان شناخته شده بودند، در حالی که برخی دیگر «نامرئی» ماندند. معروفترین «سری» تقریباً ده سال پیش، در 14 ژوئیه 2015، با امضای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به پایان رسید. این یک سند متعادل و به تعبیری خوب، مصالحهآمیز بود که اجازه میداد نگرانیهای اصلی در مورد جاهطلبیهای هستهای ایران از طریق مسالمتآمیز برطرف شود.
اولین تیر به سوی برجام توسط دونالد ترامپ، در اولین حضورش در کاخ سفید، شلیک شد: ایالات متحده از این توافق خارج شد.
این یک گام مرگبار بود. برجام به شدت آسیب دید..پس از آن، ایران دیگر تمایلی به امتیازدهی یکجانبه نداشت زیرا اعتماد خود را به این سازوکار چندجانبه از دست داده بود. امروز، اسرائیلیها با یک تیر به برجام پایان دادند و جنین «برجام جدید» را که ایرانیها و آمریکاییها در مذاکرات دوجانبه خود در عمان فرصتی برای هدایت آن داشتند، از بین بردند.
دوم. آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وضعیت منفی قرار دارد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتواند همچنان یک «واسطه صادق» باقی بماند و بازرسیهای بیسابقهای از ایران انجام دهد (هیچ کشور دیگری در جهان چنین بازرسیهای عمیقی را تجربه نکرده است). با این حال، اکنون در مورد چه نوع بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی صحبت میکنیم، در حالی که اسرائیل در همین لحظه، با نیروهای مسلح خود و با حملات دقیق (اینکه چقدر مؤثر است، سوال دیگری است، ما منتظر اطلاعات هستیم) در حال «بازرسی» ایران است و به ایران در مورد «خلع سلاح هستهای» بیقید و شرط اولتیماتوم میدهد: یا ایران به اسرائیل اجازه میدهد زیرساختهای هستهای خود را با زور «پاکسازی» کند، یا اسرائیل نیز تأسیسات صنعت نفت و گاز را بمباران خواهد کرد.
سوم. ترامپ در موقعیت منفی قرار دارد. من اشتباه نکردم. من متوجه هستم که اکنون، مانند یک شومن باتجربه، چهره خوبی از خود نشان میدهد: مثلاً، ایرانیها خودشان را به دردسر انداختهاند، من به آنها هشدار دادم، به آنها مهلت دادم... اما این چهره خوب در مواجهه با یک بازی بسیار بد از سوی واشنگتن است. ترامپ ابزار و فرصتهایی را برای هدایت دیپلماتیک به سمت یک گفتگوی تمام عیار با تهران داشت. بله، شما نمیتوانید با ایرانیها با اولتیماتوم مذاکره کنید، و مجبور کردن آنها به ترک کامل غنیسازی اورانیوم آشکارا غیرواقعی بود. خب، مذاکرات برای همین است، به خصوص با ایرانیها: ابتدا بالاترین قیمت را تعیین میکنید، و سپس چانهزنی شروع میشود... با یک چرخش خاص از وقایع، نتیجه میتواند هر دو طرف چانهزنی را راضی کند. اما اسرائیل مداخله کرد. از سازشها راضی نبود.
یعنی مهم نیست چقدر در مورد «کاهش عامل نفوذ اسرائیل در دولت دوم ترامپ» صحبت میکنند، اما اکنون همه این فرضیهها با حملات موشکی امروز اسرائیل به ایران نقش بر آب شده است. خب، وقتی ترامپ علناً اعلام میکند که از حملات اسرائیل به زیرساختهای هستهای ایران حمایت میکند، به نظر من، ایالات متحده را به یک شریک گفتگوی «تزلزلناپذیر» در مورد مسائل مربوط به عدم اشاعه هستهای تبدیل مینماید. از این گذشته، در این مورد، حملات توسط کشوری انجام میشود که سلاح هستهای دارد و پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) علیه کشوری که عضو این پیمان است و سلاح هستهای ندارد، نادیده میگیرد. بگذارید یادآوری کنم که ایالات متحده ضامن NPT و یکی از سه کشور امانتدار آن (به همراه روسیه و بریتانیا) است. یک ضامن خوب... میدانم، میدانم، حالا دولت ترامپ و برخی رسانهها شروع به ساختن افسانهای خواهند کرد که «بدون زور نمیتوان با ایرانیها به توافق رسید، آنها الان فقط بیشتر به ترامپ احترام میگذارند» و خودشان درخواست مذاکره در مورد شرایط تسلیم شدن را خواهند کرد. خب، خب...
چهارم. منطقه خاورمیانه در وضعیت منفی قرار دارد. تجاوز امروز اسرائیل، آن را به ورطه جدیدی از درگیریها فرو میبرد. به نظر میرسد که این برای این منطقه رنجدیده بیش از حد است. اما اسرائیل محاسبات خود را انجام داده، جعبه پاندورا را باز کرده است... اکنون تمام منطقه میوههای تلخ آن را درو خواهد کرد. همان سعودیها و دیگر «کشورهای خلیج فارس»، که از ایران خوششان نمیآید و از برنامه هستهای آن نگران هستند، در این شرایط خود را به اظهارات نیمهکاره «همدردی» با ایران محدود میکنند. محاسبه اسرائیل این است که ایران قدرت نظامی کافی برای پاسخ مناسب (و نه فقط «برای نمایش») ندارد. روزهای آینده این داستان را روشن خواهد کرد.
پنجم. روسیه در موقعیت منفی قرار دارد. در طول دهههای گذشته، مسکو تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک عظیمی را برای جلوگیری از توسعه نظامی وقایع پیرامون ایران انجام داده است. ما یکی از مبتکران برجام بودیم و در زمانی که کشتیهای جنگی آمریکایی به کریمه روسیه نزدیک میشدند و روابط نزدیک به «نقطه انجماد» بود، با دولت دموکرات ایالات متحده روی آن کار کردیم. اما در مورد ایران، مسکو تصمیم گرفت به همکاری با آمریکاییها ادامه دهد، گویی هیچ چیز مانع آن نمیشود.
مسکو بیش از حد مشتاق موفقیت برجام بود و به همراه آن فرصتی برای متقاعد شدن به ماهیت منحصراً صلحآمیز برنامه هستهای ایران از طریق بازرسیهای معتبر بینالمللی، به جای اشارات اطلاعاتی آمریکاییها و اسرائیلیها، که برخی از آنها در سالهای گذشته به «اطلاعات نادرست» تبدیل شدند، داشت. هنگامی که ترامپ از برجام خارج شد و این توافق شروع به فروپاشی کرد، مسکو همچنان تهران را متقاعد کرد که اقدامات تلافیجویانه شدیدی انجام ندهد و وانمود کند که برجام بیشتر زنده است تا مرده. در فوریه امسال، ترامپ از پوتین خواست که «در مورد ایران کمک کند». مسکو با موافقت پاسخ داد.
منظورم همین است در مورد آمریکاییها و در مورد اسرائیلیها. آنها به وضوح به مسکو علامت دادهاند، از جمله در طول سفرهایشان به اینجا؛ تا آنجا که من به یاد دارم، در فوریه امسال (و احتمالاً بعداً هم)، که صبرشان در برابر ایران رو به پایان است. آنها گزارش دادند که اکنون نه چندان نگران برنامه غنیسازی اورانیوم ایران هستند (گفتند بگذارید ترامپ نگران این موضوع باشد)، بلکه نگران پیشرفت ایران در زمینه تسلیحاتی شدن هستند. چه این درست باشد چه نباشد، اسرائیلیها هشدار دادند که اگر تهران در کوتاهترین زمان ممکن به خود نیاید (یا اگر کوتاه نیاید؛ احتمالاً فرض بر این بود که مسکو کوتاه خواهد آمد)، جنگ رخ خواهد داد. مشکل اینجا سندرم «گریه نکن گرگ» بود. اسرائیلیها آنقدر بارها در مورد «سناریوی نظامی» هشدار داده بودند که اعتماد به تهدیدهای آنها ممکن بود کمرنگ شده باشد و احتمالاً این توهم وجود داشت که ترامپ، با پوشیدن ردای یک صلحطلب، آنها را مهار خواهد کرد…
اما در مورد برنامه هستهای ایران چطور؟ تجربه تاریخ به ما میآموزد که حملات نظامی علیه تأسیسات هستهای لزوماً منجر به خاموش شدن برنامههای هستهای نمیشود. کاملاً برعکس. در 7 ژوئن 1981، اسرائیل به بهانه اینکه عراق میتواند از رآکتور هستهای اوسیراک عراق (که اتفاقاً با کمک فرانسه و ایتالیا ساخته شده بود) در برنامه تسلیحات هستهای خود استفاده کند، حمله هوایی انجام داد. رآکتور به شدت آسیب دید. با این حال، پس از این، عراق نه تنها برنامه هستهای خود را تعطیل نکرد، بلکه برعکس، تصمیم گرفت برنامه هستهای نظامی خود را ایجاد کند؛ نه بر اساس پلوتونیوم، بلکه بر اساس اورانیوم و سپس در توسعه این برنامه نظامی پیشرفت نسبتاً موفقی داشت.
مثال دیگر: کره شمالی. نه، هیچ کس به تأسیسات هستهای آن حمله نکرد اما آنها تهدید به حمله کردند، بارها و بارها. کلینتون در یک مقطع حمله به کره شمالی را در نظر گرفت (اما سپس نظر خود را تغییر داد). بوش پسر، کره شمالی را در فهرست «محور شرارت» قرار داد. پیونگ یانگ زیاد فکر نکرد. خروج خود از NPT را اعلام نمود و توسعه هستهای - نظامی خود را تسریع کرد. سلاحهای هستهای ایجاد کرد و این را با آزمایشهای هستهای تأیید نمود. نمونه دیگر لیبی تحت حکومت معمر قذافی بود که سلاحهای هستهای خود را ایجاد نکرد، اما به طعنه گفت که قصد انجام این کار را دارد. آنچه در نهایت برای معمر قذافی اتفاق افتاد، در پیونگ یانگ به خوبی آموخته شده بود و امروز آنها در تهران به همین موضوع فکر میکنند.
واژگان کلیدی: منع گسترش سلاحهای هستهای؛ ایران؛ ایران-اسرائیل
*جعبه پاندورا در روسی همان منبع بدبختیها و فجایع است.
منبع:
نظر شما