ورود به جنگ با ایران برای ترامپ یک تصمیم ایدئولوژیک بود
فیودور لوکیانف
24 ژوئن 2025
ورود ایالات متحده به جنگ اسرائیل علیه ایران، نقطه عطفی در تحولات اوضاع بینالمللی محسوب میشود. مهمترین پیامدهای این اقدامات نه کوتاهمدت، بلکه بلندمدت خواهد بود و این موضوع در درجه اول به سلاحهای هستهای مربوط میشود. گذشته از همه اینها، بهانه رسمی برای اقدام نظامی اسرائیل و آمریکا، جلوگیری از تولید این نوع سلاح توسط ایران است.
![]() |
عکس: گتی ایمیجز
نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل )چپ( و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا )راست( با تهدید آشکار علی خامنهای رهبر ایران، که سیاستهایش را نمیپسندند، قوانین بینالمللی را زیر پا گذاشتهاند.
بیایید این سوال را کنار بگذاریم که آیا تهران به دنبال دستیابی به آن بوده است یا خیر. جمهوری اسلامی رسماً همواره چنین قصدی را قاطعانه انکار کرده است و هیچ مدرک مستقل و قانعکنندهای مبنی بر حرکت در این مسیر وجود نداشته است (اظهارات اسرائیلیها در این مورد آشکارا جانبدارانه است، دلیلی ندارد که آنها را به عنوان مدرک در نظر بگیریم.) همچنین هیچ قطعیتی نیست که برنامه نظامی وجود نداشته باشد. استدلالهایی مبنی بر اینکه ایران به انرژی هستهای نیاز دارد و آنقدر فوری است که ارزش ریسکهای بزرگ در روابط با شرکای خارجی تأثیرگذار را دارد، کاملًا صادقانه به نظر نمیرسد، اما اکنون در مورد چیز دیگری صحبت میکنیم.
سوال این است که اقدامات انجام شده برای جلوگیری از برنامههای هستهای چقدر مؤثر، اگر نگوییم مشروع، هستند. تاریخچه مبارزه با گسترش سلاحهای هستهای، آنطور که در ایالات متحده درک میشود، زمینههای محکمی را برای نتیجهگیریهای زیر فراهم میکند. در درجه اول، وجود سلاحهای هستهای تنها تضمین مصونیت ملی است. دوم اگر دولتی به هر دلیلی از بقای سیاسی خود بیمناک باشد و کسب چنین تضمینی را ضروری بداند، باید سریع و قاطعانه، صرف نظر از هزینهها، این کار انجام شود و سوم، هیچ ورود «دوستانه» و بیدردسری به باشگاه هستهای وجود ندارد؛ توافق در این مورد غیرممکن است، فقط میتوان آن را به عنوان یک واقعیت ارائه داد.
نمونههای کافی برای تأیید این نتیجهگیریها وجود دارد. در واقع، خود اسرائیل که سلاحهای هستهای دارد اما به آن اعتراف نمیکند، آنها را به سرعت و مخفیانه و بدون توجه به هیچ اعتراضی از خارج یا داخل ایجاد کرد. هند و پاکستان سخت روی بمبهای خود کار کردند و به آنچه میخواستند نیز دست یافتند. بارزترین نمونه کره شمالی است که پیوسته به سمت هدف خود حرکت کرده است. خانواده حاکم در آنجا راه دیگری برای تضمین ثبات نمیبیند، به طوری که هیچ کس فکر تلاش برای «تغییر رژیم» به سرش نزند.
نمونههایی خلاف این نیز وجود دارد. نابودی نسخه قبلی دولت عراق در سال 2003 پس از حمله نظامی ایالات متحده به این دلیل امکانپذیر شد که صدام حسین نه تنها سلاح هستهای نداشت، بلکه حتی برنامه هستهای هم نداشت. این موضوع چنان تأثیر عمیقی بر رهبر لیبی، معمر قذافی گذاشت که او داوطلبانه حتی از تلاش برای انجام کاری در حوزه هستهای دست کشید. این تلاشها کمکی نکرد و سرنوشت صدام حسین و قذافی بهترین نمونه برای کسانی است که بر نیاز به سلاحهای هستهای اصرار دارند.
مورد فعلی به ویژه از این جهت پوچ و بیمعنی است که هفت سال پیش، دونالد ترامپ یک توافق دیپلماتیک پیچیده را که توسط خودشان با مشارکت فعال اتحادیه اروپا و روسیه حاصل شده بود، یک شبه دفن کرد. ظاهراً ایران نیز روی مکتب دیپلماتیک شناختهشده پارسی؛ پیچیده و ماهرانه، حساب میکرد. در هر صورت، از نظر طولانی کردن روند، کمتر کسی میتواند با مذاکرهکنندگان ایرانی مقایسه شود. با این حال، با برتری بیچون و چرای قدرت طرف مقابل، میتوان فوراً با چرخاندن میز، بازی را متوقف کرد و این همان چیزی است که اتفاق افتاد.
اکنون او با طرح اولتیماتوم، خواستار توافق جدیدی شده و ادعا میکند که هدف از این حملات تسهیل روند مذاکره است. در اصل، امکان دستیابی به نتیجه دیپلماتیک با چنین طرف مقابلی قابل مشاهده نیست، حتی اگر از نظر او، این واقعاً چیزی بیش از یک بحث روی میز مذاکره نباشد.
جنگ با ایران برای ترامپ یک تصمیم ایدئولوژیک بود. اگرچه او با شور و شوق استدلال میکند که این گام کاملًا با مفهوم «اول، آمریکا» مطابقت دارد، اما بسیاری از حامیان برجسته او آن را اینگونه نمیبینند. گنجاندن اسرائیل در خط «اول» ممکن است توجیهات داخلی داشته باشد، اما نقش این موضوع در سیاست داخلی ایالات متحده بسیار قابل توجه است. اما از نقطه نظر سیاست خارجی، این بدون شک عقبگرد به خط نئومحافظهکاران است، که همین ترامپ سالهاست از انتقاد از آن خسته نشده است. قابل توجه است که دولت جورج دبلیو بوش، که مجموعهای از «جنگهای بیپایان» را که جنبش بزرگ کردن دوباره آمریکا، وعده پایان دادن به آنها را داده بود، آغاز کرد، 20 سال پیش جرأت بمباران ایران را نداشت، اگرچه سرسختترین نئومحافظهکاران چنین نیتی داشتند.
خب، شرایط دیگری هم وجود دارد که باید علاقهمندان به انرژی هستهای را به اقدام سریع ترغیب کند. اگر این اقدام انجام نشود، تغییر رژیم اجتنابناپذیر است. همین نیت برآورده نشده، زمینه را برای این امر فراهم میکند. تصادفی نیست که ترامپ، که از مداخله انتقاد میکرد، پیش از این احتمال برکناری رهبری ایران از قدرت را پذیرفته است. بنابراین برای بازیکنان جاهطلب، قانون شطرنج در اینجا اعمال میشود: لمس – حرکت. در غیر این صورت، کیش و مات اجتنابناپذیر است چراکه صلح اکنون فقط از طریق زور امکانپذیر است.
منبع:
نظر شما