اعطای نشان پس از مرگ در تاریخ هر ملت، انسانهایی هستند که ستون اصلی هویت و خودشناسی آن ملت میشوند. برای قرقیزستان، چنین شخصیتی ایمانعلی حیدربیکوف بود - دولتمرد، اصلاحطلب، رهبر تحت سرکوب و انسانی که حاضر نشد در ازای حفظ جانش، علیه همراهان، دوستان و همفکران خود دروغی امضا کند. سرنوشت او تنها تراژدی نیست، بلکه پیروزی است؛ پیروزی یاد، شرافت و عدالت تاریخی. در سال ۲۰۲۴، رئیسجمهور فرمانی صادر کرد که طی آن پنج شخصیت برجسته عنوان «پدران بنیانگذار دولت مدرن قرقیزستان» را دریافت کردند: عبدکریم صدیقوف، ایمانعلی حیدربیکوف، یوسف عبدرحمانوف، عبدقادر آرازبیکوف و ایشانعلی آرابایف. صادر جباروف دستور داد مجموعهای از برنامهها برگزار شود و همه شهروندان را فراخواند که پاسداشت یاد و خاطره این بزرگان را وظیفهای مقدس بدانند. خبرگزاری ۲۳.کیجی به روایت زندگی پدران بنیانگذار کشور از زبان بازماندگان آنها ادامه میدهد. نوه یکی از آنها، چنگیز حیدربیکوف، درباره مبارزه برای ثبت تاریخ و سرنوشت قابل توجه جد بزرگ خود سخن میگوید. سازنده دولت از خاندان ماناپها ایمانعلی حیدربیکوف در سال ۱۸۸۴ در خانواده ماناپ (حاکم قبیلهای) حیدربیک توردین به دنیا آمد. چنگیز حیدربیکوف روایت میکند: «در منابع شوروی، درباره تبار فقیرانه ایمانعلی حیدربیکوف نوشتهاند، اما این بر اساس پرسشنامهای بود که خودش تحت درخواست حزب پر کرده بود. قدرت میبایست از میان مردم باشد. در واقع او از خانوادهای اشرافی و ثروتمند برخاسته بود. ایمانعلی بزرگترین فرزند خانواده بود. پدرش فردی بسیار مترقی بود، وظایف قاضی محلی را انجام میداد، به کشاورزی و دامداری مشغول بود و رهبری یک خاندان بزرگ را بر عهده داشت. تبار او به او جایگاه اجتماعی میداد، اما همین ویژگیهای شخصی، تحصیلات درخشان او در مدرسه روسی-بومی، مدرسه کشاورزی پیشپِک و مؤسسه هیدروتکنیک تاشکند بود که راه او را به سیاست بزرگ باز کرد». ایمانعلی حیدربیکوف در دوران تحصیل در دبیرستان. پیشپک، سال ۱۹۰۲ در ادامه، تبار واقعی ایمانعلی حیدربیکوف اغلب به ضرر او تمام میشد؛ سایه «فرزند خانوادهای اشرافی» سراسر زندگی او را دنبال میکرد و یکی از دلایل اعدام او شد. انقلاب ۱۹۱۷ او را در مقام مدیری با تجربه یافت. او به سرعت مسیر خود را از دبیر در سطح قریه تا شخصیت کلیدی در دستگاه دولتی جدید پیمود. در پرآشوبترین سالها، او ریاست کمیتههای انقلابی، کمیتههای اجرایی و بخشهای زمین را بر عهده داشت و بنیاد قدرت شوروی را در منطقه گذاشت. تیم همراهان همفکران نزدیک ایمانعلی حیدربیکوف شامل عبدکریم صدیقوف و ایشانعلی آرابایف بودند؛ آنها ایدئولوگهای احیای دولت قرقیز به شمار میرفتند. این سه نفر در سال ۱۹۲۲ نخستین تلاش برای ایجاد استان کوهستانی قرقیز را انجام دادند. ایمانعلی حیدربیکوف (راست) با عبدکریم صدیقوف پس از آن، تعداد زیادی از همفکران به آنها پیوستند، مانند عبدقادر آرازبیکوف، قاسم تینیستانوف و یوسف عبدرحمانوف جوان و بلندپرواز. در کنگرهای که آنها برگزار کردند در سال ۱۹۲۲، بیش از ۴۰۰ نماینده از گوشه و کنار کشور شرکت کردند و به ایجاد استان کوهستانی قرقیز رأی مثبت دادند. اما در مقابل تلاشهای پدران بنیانگذار، گروه سیاسی دیگری به رهبری رحمانقول خدایقولوف و دویشِنعلی باباخانوف فعالیت میکرد که با ارسال اطلاعات نادرست به مرکز تلاش میکردند کار رهبران قرقیز را بیاعتبار کنند و ادعا میکردند که نوادگان ماناپها میخواهند ایدههای پانترکیسم و پاناسلامیسم را ترویج دهند و دولتی مستقل علیه حکومت شوروی ایجاد کنند. واکنش سریع و قطعی بود و دستور لغو تصمیم ایجاد استان کوهستانی صادر شد، اما بنیانگذاران از ایده خود منصرف نشدند. چنگیز حیدربیکوف میگوید: «دو سال بعد، پدران بنیانگذار ما به کار خود ادامه دادند. عبدکریم صدیقوف به خاطر ایدههایش تحت تعقیب قرار گرفت. ایمانعلی حیدربیکوف از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۴ ریاست استان سِمیرِچینسک (جِتیسو) را بر عهده داشت و به کار برای ایجاد استان خودمختار قرهقرقیز ادامه داد. این منطقه از نظر وسعت سه برابر جمهوری کنونی قرقیزستان بود. قرار بود قرقیزستان شوروی به جمهوری قزاقستان تغییر نام دهد، و در استان ترکستان جمهوریها تشکیل شوند، اما تشکیل یک جمهوری مستقل برای قرقیزها در برنامه نبود. در درون سرزمین ما گروه سیاسی دیگری فعالیت میکرد که ایده پیوستن سرزمینهای ما به کشورهای همسایه را ترویج میداد. در این شرایط، پدران بنیانگذار ما، با سطح تحصیلات بالا و تجربه کاری در خدمات دولتی، تواناییهای غیرعادی در ارتباطات و سازماندهی، تواناییهای فکری و مهمتر از همه ویژگیهای رهبری از خود نشان دادند. پدران ما فعالانه با مردم کار کردند، گفتگو با مسکو برقرار کردند و خودمختاری در چارچوب جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی را پیشنهاد دادند. این درستترین تصمیم بود. به لطف کار هماهنگ پدران بنیانگذار ما، توانستیم پس از قرنها دولت خود را بازسازی کنیم، علیرغم موانع کشندهای که در مسیرشان بود». عصر سازندگی در ژوئن ۱۹۲۴، کمیته مرکزی حزب کمونیست بلشویک قرقیزستان تصمیم تاریخیای برای تقسیم آسیای میانه به دولتهای ملی گرفت. بر اساس این تصمیم، در قلمرو جمهوری کنونی قرقیزستان، در ۱۴ اکتبر ۱۹۲۴، استان خودمختار قرهقرقیز به عنوان بخشی از جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی تأسیس شد. از میان شخصیتهای بزرگ آن زمان، ایمانعلی حیدربیکوف به عنوان رهبر شایسته معرفی شد - دولتمردی تحصیلکرده، با تجربه و دارای اعتماد مردم. او ریاست کمیته انقلابی استان خودمختار تازه تأسیس را برعهده گرفت، کمیتهای که شامل ۱۷ شخصیت فعال و شناختهشده اجتماعی-سیاسی بود. این تصمیم در ۱۸ اکتبر ۱۹۲۴ توسط رهبر شوروی، یوسف استالین، تأیید شد. این رویداد تاریخی بود: برای نخستین بار پس از زمانهای خانات بزرگ قرقیز (قرن نهم تا دهم میلادی)، مردم پراکنده قرقیز در قالب یک دولت واحد در جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی متحد شدند. چنگیز حیدربیکوف روایت میکند: «در آن زمان، کمیته انقلابی تمام وظایف شاخههای دولت - اجرایی، قانونگذاری و قضایی - را بر عهده داشت. در شش ماه، مسائل کلیدی تشکیل دولت حل شد و تمام نهادهای دولتی ضروری ایجاد گردید. با تصمیم ایمانعلی حیدربیکوف، نخستین ساختارهای دولتی شامل سیستم قضایی، دستگاههای انتظامی - دادستانی کل، وزارت کشور، وزارت دارایی، وزارت آموزش، دفتر وکلا و دیگر نهادها تأسیس شد. در سال ۱۹۲۴، مرزهای اداری داخلی و خارجی تعیین گردید. در شش ماه کار، ۵۶ جلسه دولت برگزار شد و بیش از ۶۵۰ مسئله مورد بررسی قرار گرفت - حجم عظیمی از کار. تحت هدایت حیدربیکوف، نهادهای دولتی از تاشکند به پیشپِک - پایتخت آینده قرقیزستان - منتقل شدند. او در سن ۴۰ سالگی به اولین رهبر کشور تبدیل شد و پایههای اقتصاد و مدیریت آن را پیریزی کرد». نامه ۳۰ نفر با این حال، مسیر پدران بنیانگذار پر از پیچ و خم و دشواری بود. آنها مجبور بودند با فشارهای عظیم از سوی افراد مختلف رو به رو شوند. چنگیز حیدربیکوف در مورد خطرات مسیر شکلگیری دولت قرقیزستان به «نامه ۳۰ نفر» اشاره کرد. منظور نامهای است که در سال ۱۹۲۵ توسط ۳۰ کارمند حزبی و شوروی قرقیزستان به کمیته مرکزی حزب کمونیست بلشویک، دفتر آسیای میانه کمیته مرکزی و کمیته حزب ارسال شد و تحلیل اقدامات انجامشده برای بازسازی دولت را ارائه میکرد. در این نامه، کار دستگاه حزبی و تلاشهای آن برای دخالت در امور دستگاه شوروی و موارد مشابه مورد انتقاد قرار گرفت. این نامه بلافاصله به عنوان اقدامی ملیگرایانه ارزیابی شد. در همان سال، رهبران «۳۰ نفر» از حزب اخراج شدند و از پستهای رهبری برکنار گردیدند. با این حال، این اقدام نقش تاریخی خود را ایفا کرد - عالیجناب خاکستریپوش، میخائیل کامِنسکی، بازگردانده شد و نفوذ گروه خدایقولوف کاهش یافت. ایمانعلی حیدربیکوف سهمی بیبدیل در شکلگیری دولت قرقیزستان و توسعه بخشهای اقتصادی داشت که انگیزهای برای توسعه پایدار کشور فراهم کرد. از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۷، او عضو هیئت مدیره سازمان تهیه، فرآوری و تجارت نان، غلات و علوفه آسیای میانه و بانک کشاورزی قرقیزستان بود. در سال ۱۹۲۷، رئیس شورای مرکزی امور اقتصادی مردمی جمهوری خودمختار سوسیالیستی قرقیزستان شد؛ از ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۹، رئیس دادگاه عالی جمهوری خودمختار سوسیالیستی قرقیزستان بود؛ در سال ۱۹۲۹، کمیسر مردمی صنایع سبک و کمیسر مردمی بازرگانی جمهوری خودمختار سوسیالیستی قرقیزستان شد. سایه «ترور بزرگ» اما عصر سازندگی جای خود را به عصر نابودی داد. در سال ۱۹۳۵، بر اساس گزارش دروغین، ایمانعلی حیدربیکوف از حزب اخراج شد و با برچسب «ملیگرا، دو رو، که از عبدرحمانوفگرایی دست نکشیده» معرفی گردید (به نام رهبر دیگری که تحت سرکوب بود، یوسف عبدرحمانوف). این آغاز پایان بود. در ۴ سپتامبر ۱۹۳۷، او بازداشت شد. اتهامات، استاندارد آن زمان بودند: حزب سوسیال-توران ساختگی و فعالیت ضد شوروی. جالب این که وقتی او بدنام شد، از حزب اخراج و بر اساس گزارش دروغین بازداشت گردید، بازپرس به او پیشنهاد کرد تا در ازای جانش، نامهای را امضا کند که در آن علیه عبدرحمانوف، عیساکئیِف، تینیستانوف و تورِقول آیتماتوف (پدر چنگیز آیتماتوف) به عنوان «دشمنان مردم» دروغ نوشته شده بود. در صورت امتناع، تهدید به اعدام شد. حیدربیکوف از امضا خودداری کرد و گفت: «من به همراهان و دوستانم افتخار میکنم. حتی اگر مرا اعدام کنید، کارهای ما توسط نوادگانمان ادامه خواهد یافت». در واکنش، بازپرس با شدت او را با یک چهارپایه به سر زد. این مورد در پرونده شخصی او ثبت شده است. حیدربیکوف بیهوش شد و بازپرس دیکته کرد: «باید فوراً نابود شود، قانع کردن ممکن نیست». متن آن بازجویی توسط رافا حیدربیکوا خوانده شد. زنی قوی که تمام جنگ را گذرانده و بسیار دیده بود، حتی او پس از خواندن این وحشت بیهوش شد - آنقدر وحشتناک و غیرقابل تحمل بود که این کابوس را بخواند. بیش از یک سال، ایمانعلی حیدربیکوف در زندان نگه داشته شد، شکنجه شد، مورد بازجویی قرار گرفت و از او خواسته شد تا علیه همرزمانش دروغ بنویسد. پروفسور زینالدین قورمانوف در کتاب «اولین» درباره حیدربیکوف نوشت که بر اساس مدارک بررسیشده، ایمانعلی یکی از معدود کسانی بود که خود را آلوده نکرد و دروغی امضا نکرد. او پاک زندگی کرد و پاک رفت. فشار بر سیاستمدار استوار، شکلهای وحشتناکی به خود گرفت. در سپتامبر ۱۹۳۷، کمی پس از بازداشت او، جسد دختر بزرگش، ۲۲ ساله و دانشجو، توقتوبو، در یکی از خیابانهای بیشپک پیدا شد. تحقیقات جدی صورت نگرفت، اما خانواده همیشه مطمئن بودند: این یک قتل سیاسی بود - ابزاری وحشیانه برای باجگیری و شکستن اراده پدرش. اما او هرگز نشکست. دختری که سرنوشت را شکست تراژدی خانواده به اینجا ختم نشد. دوستان خانواده حیدربیکوفها (او با کیچکِن حیدربیکوا ازدواج کرده بود) خانواده را از این موضوع آگاه کردند که به زودی نوبت دختر کوچکتر، رافا (راپیا) نیز خواهد رسید. برای نجات او، تصمیمی ناامیدکننده گرفته شد - دختر به صورت مخفیانه به مسکو فرستاده شد. راه نجات، تحقیرآمیز و مرگبار بود: رافا در تمام مسیر، در یک جعبه فلزی مخصوص حمل حیوانات، زیر واگن قطار پنهان شد. اینگونه، شهری که از آن دستورهای سرکوب صادر میشد، به مکانی برای نجات او تبدیل شد. ایمانعلی حیدربیکوف با دخترش رافا سرنوشت رافا حیاربیکوا ستایشی است بر قدرت روح انسانی. در مسکو، او به عنوان پرستار مشغول به کار شد، وارد مؤسسه پزشکی شد و آن را زودتر از موعد به پایان رساند، سپس داوطلبانه به جنگ میهنی بزرگ پیوست. پس از بازداشت، کیچکِن - همسر ایمانعلی حیدربیکوف - بیخانه و بیسرپناه ماند، زیرا تمام داراییهای خانواده مصادره شده بود. علاوه بر این، او مورد آزار قرار میگرفت و «همسر دشمن مردم» خوانده میشد. کیچکِن حیدربیکوا (دوم از چپ) در آن زمان، دخترشان رافا در جبهه حضور داشت. او بستههای غذایی صرفهجوییشده را برای مادر میفرستاد. این بستهها همیشه به دست گیرنده نمیرسیدند. با این حال، کیچکن حیدربیکوا، با وجود شرایط بسیار دشوار، زنده ماند و انتظار دخترش از جنگ را کشید و حتی نوهاش - عظمت - را دید. او پس از بیماری طولانی در سال ۱۹۴۹ درگذشت. رافا حیدربیکوا تمام دوران جنگ را به عنوان جراح در بیمارستانهای صحرایی گذراند، اغلب در خطوط مقدم، بیش از ۹۰۰ عمل جراحی انجام داد و جان صدها نفر را نجات داد. او تا برلین پیش رفت و پیروزی را در پراگ به عنوان سرهنگ خدمت پزشکی جشن گرفت و اولین زن پزشک قرقیزستان شد که در دوران جنگ به چنین درجه بالای افسران نائل آمد. رافا حیدربیکوا رافا ایمانعلیونا تا درجه سرهنگی در خدمت پزشکی ارتقا یافت و به عنوان پزشک برجسته جمهوری سوسیالیستی قرقیزستان شناخته شد. او به زادگاه خود بازگشت، سیستمی را پشت سر گذاشت که پدر و خواهرش را کشته بود و زندگی خود را وقف نجات دیگران کرد. چنگیز حیدربیکوف افزود: «مادربزرگم شخصیتی بسیار ارادهمند و سخت داشت. جنگ بر اخلاق او اثر گذاشت. او مدتها نمیدانست که پدرش در سال ۱۹۳۸ اعدام شده است. او نامههایی به استالین در مسکو مینوشت و درخواست آزادی پدرش را داشت، اثبات میکرد که او به ناحق محکوم شده و به او تهمت زدهاند. حقیقت را رافا حیدربیکوا تنها در سال ۱۹۵۹ دانست، زمانی که دادگاه عالی اتحاد جماهیر شوروی حکم اعاده حیثیت ایمانعلی حیدربیکوف را صادر کرد». رافا حیدربیکوا در مرکز جنگ مانع عشق نشد رافا حیدربیکوا در جبهه با عشق خود آشنا شد - پزشک نظامی زیفار ایگِمِبردییِف، که بعدها نخستین وزیر بهداشت جمهوری سوسیالیستی قرقیزستان شد. پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم، آنها ازدواج کردند. چنگیز حیدربیکوف افزود: «نمیتوان به شخصیت بینظیر و برجسته زیفار ایگِمِبردییِف اشاره نکرد. او فردی خردمند، تیزبین و بسیار باسواد بود. پزشکی خداداد، که در طول جنگ صدها زخمی را نجات داد و پس از جنگ نیز فعالانه به کار خود ادامه داد. نخستین قرقیزی که دانشگاه پزشکی مسکو را به پایان رساند. اساتید او پزشکان شناختهشدهای مانند ویشنِفسکی و دیگر چهرههای برجسته حوزه بهداشت بودند که در طول زندگی با آنها ارتباط داشت. او دفاعیه دکترای خود را به انجام رساند. از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸، زیفار ایگِمِبردییِف معاون اول وزارت بهداشت بود و از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ نخستین وزیر بهداشت جمهوری سوسیالیستی قرقیزستان شد». از این ازدواج، پسری به نام عظمت متولد شد. رافا حیدربیکوا با زیفار ایگِمِبردییِف و پسرشان چنگیز حیدربیکوف افزود: «پدربزرگم، زیفار ایگمبردییف، با توجه به اینکه ایمانعلی حیدربیکوف وارثی باقی نگذاشته بود، همراه با مادربزرگم تصمیم گرفتند نام پدرم را حیدربیکوف عظمت ایمانعلییِویچ بگذارند. در این تصمیم، خرد و بزرگی زیفار ایگمبردییف پدربزرگم دیده میشود. نام خانوادگی من از پدرم به من منتقل شد، به عنوان یک میراث و امانت. این تصمیم همچنین خواست رافا حیدربیکوا بود که میخواست نسل حیدربیکوفها ادامه پیدا کند. پدرم مسیر والدینش را ادامه داد، از آکادمی پزشکی دولتی قرقیزستان فارغالتحصیل شد و به عنوان جراح در مرکز سرطان کار کرد. متأسفانه، او در سال ۲۰۰۵ به علت بیماری سختی ناگهانی درگذشت، پس از آنکه نوشتن رساله دکترای خود را به پایان رسانده و آماده دفاع در مرکز برجسته سرطان مسکو شده بود». عظمت حیدربیکوف با خانواده خانواده حیدربیکوف یک سلسله کامل از پزشکان برجسته را به کشور ارائه داد. همسر عظمت حیدربیکوف - زیفارگول حیدربیکوا - از کارکنان برجسته آموزش جمهوری قرقیزستان، استاد و دکترای علوم پزشکی است. او در حال حاضر ریاست گروه هیستولوژی، سیتولوژی و جنینشناسی آکادمی پزشکی دولتی قرقیزستان به نام عیسی آخونبایف را بر عهده دارد. زیفارگول حیدربیکوا دختر آنها - پروفسور و دکترای علوم پزشکی، آیجان حیدربیکوا - نیز در حوزه پزشکی فعالیت میکند. تنها چنگیز حیدربیکوف تصمیم گرفت مسیر دیپلماتیک را انتخاب کند. در این عرصه توانست خود را نشان دهد. او دفاع از پایاننامه دکترای را انجام داد و در مناصب حساس خدمت کرد، از جمله وزیر امور خارجه و سفیر جمهوری قرقیزستان در ژاپن. هماکنون چنگیز حیدربیکوف نماینده پارلمان است. نکات شخصیتی چنگیز حیدربیکوف میگوید: «درباره پدربزرگم، از زبان مادربزرگم رافا حیدربیکوا شنیدهام که او را بسیار باسواد، روشنفکر، باوقار و مهربان توصیف میکرد. پدربزرگم خانوادهدوست بود، همسری دلسوز و پدری مراقب بود که هرگز صدایش را بلند نمیکرد. اما در محل کار، انسانی ارادهمند و پرتلاش بود که به قدری مشغله داشت که عملاً در خانه حضور نداشت. خانواده ایمانعلی حیدربیکوف همیشه به یاد سخنان پدرم هستم. او به من میگفت: «تو نواده شخصیتهای ویژه و پدربزرگهای بزرگ هستی، باید انسانی شایسته باشی». این همیشه به عنوان نصیحت، تربیت و انضباط گفته میشد. مادربزرگ و والدینم همیشه به من میگفتند خوب درس بخوان و زیاد مطالعه کن. تحصیل همیشه در اولویت بود. اگر فردی تحصیلکرده و روحانی رشد یافته باشد، تصمیمات متعادلی خواهد گرفت و برای جامعه مفید خواهد بود. اینها وصیتهای اجداد من است که من در زندگی رعایت میکنم». یادبود، حک شده در برنز و در قلبها در نوامبر ۱۹۳۸، ایمانعلی حیدربیکوف در حیاط زندان فرونزه اعدام شد. جسد او در گودالی در کارخانه آجر در روستای چونتاش به خاک سپرده شد، همراه با ۱۳۷ شهروند دیگر که مورد سرکوب قرار گرفته بودند. دفن مجدد بقایای او بعدها در مجموعه یادبود «آتا-بِییت» انجام شد. آتا-بِییت نام ایمانعلی حیدربیکوف تنها در سال ۱۹۵۹ تبرئه شد، اما بازگرداندن کامل عدالت تاریخی دههها طول کشید. این مأموریت بر عهده خانواده او بود. ابتدا رافا ایمانعلییِونا و پس از مرگ او، عروسش زیفارگول حیدربیکوا و پسرش چنگیز حیدربیکوف. نتیجه این سیاستمدار میگوید: «مادرم همراه با رافا حیدربیکوا از دهه ۱۹۹۰ مشغول بازسازی عدالت تاریخی بودند، آنها به ادارات و نهادها مراجعه میکردند، با خوشرویی پذیرفته میشدند، وعده کمک داده میشد، اما هیچ تغییری رخ نمیداد». تنها در سال ۲۰۰۶ بود که پارلمان تصمیم به جاودانه کردن یاد ایمانعلی حیدربیکوف گرفت و کار از بنبست خارج شد. در اسناد، ساخت یادبود برای پدربزرگ و تغییر نام خیابان مرکزی ذکر شده بود. اگرچه قدم اول انجام شد و در ۱۳۰مین سالگرد تولد او، مجسمه ایمانعلی حیدربیکوف در بیشکک در «خیابان پدران مؤسس» نصب شد، اما تصمیم دوم همچنان روی کاغذ باقی ماند. تندیس ایمانعلی حیدربیکوف چنگیز حیدربیکوف میگوید: «اما ما هنوز امیدواریم که روزی یکی از خیابانهای مرکزی شهر به نام پدربزرگم نامگذاری شود. او کسی بود که پایتخت را به بیشکک منتقل کرد و عادلانه است که یکی از خیابانهای مرکزی به نام ایمانعلی حیدربیکوف نامگذاری شود». در سال ۲۰۱۵، در مدرسه متوسطه روستای لِبِدینوفکا در بخش آلامِدین که به نام حیدربیکوف نامگذاری شده بود، تندیس او نصب شد. و اخیراً به روستایی در بخش بایتیک، نام ایمانعلی حیدربیکوف داده شد. روستای به نام ایمانعلی حیدربیکوف موزه یادبود رافا، دختر سیاستمدار همچنین آرزو داشت موزهای در خانه پدری که در آن بزرگ شده بود، ایجاد کند. اما در زمان زندگیاش موفق به این کار نشد، زیرا خانه در مرکز شهر (خیابان رزاقوف، بین خیابانهای بوکونبایِف و مسکو) تحت مالکیت دولت بود. همین خانه بود که از آن ایمانعلی حیدربیکوف توسط دستگاه امنیتی برده شد. تمام داراییهای او، از جمله خانهای که در آن زندگی میکرد، به دولت منتقل شد. پس از اعاده حیثیت، هیچ یک از اموال به خانواده ایمانعلی حیدربیکوف بازگردانده نشد. خانه ایمانعلی حیدربیکوف چنگیز حیدربیکوف تصریح میکند: «رافا ایمانعلییِونا چندین بار این ساختمان را به ما نشان داد. در سال ۱۹۹۴، این خانه در چارچوب خصوصیسازی به ۵-۴ خانواده واگذار شد. اسناد آرشیوی از بین رفتهاند. لازم است خانه پدر مؤسس دولت مدرن قرقیزستان به عنوان موزه حفظ شود. امیدواریم وزارت فرهنگ قرقیزستان این خانه را به عنوان میراث تاریخی به رسمیت بشناسد و شهرداری در حل این موضوع کمک کند». او اشاره کرد که در دسامبر ۲۰۲۴، در سن پترزبورگ، نسخه دوم اصلاحشده کتاب «اولین» به زبان روسی منتشر شد که با مشارکت چندین تاریخدان تهیه شده است. کتاب «اولین» نسخه جدید شامل حجم بیشتری از دادههای آرشیوی است که از کشورهای مختلف گردآوری شده است. انتظار میرود نسخه دوم این کتاب به زبان قرقیزی منتشر شود. همچنین یک فیلم مستند یکساعته درباره ایمانعلی حیدربیکوف آماده شده است. معرفی کتاب و فیلم در آینده نزدیک برنامهریزی شده است. یاد جاودان شخصیت ایمانعلی حیدربیکوف بینظیر بود. انتخاب او به عنوان نخستین رهبر قرقیزستان شوروی تصادفی نبود، بلکه کاملاً منطقی بود. پشتوانه او سالها تحصیل در مدارس معتبر بیشکک و تاشکند و تجربه کار در ادارات و امور دولتی بود که در آن مهارتهای مدیریت افراد در شرایط تاریخی نوین را فرا گرفت. در آن زمان چنین افرادی در قرقیزستان کمشمار بودند. تاریخچه ایمانعلی حیدربیکوف یادآور این است که کشور با چه هزینهای ساخته شد و نشان میدهد که یاد واقعی، نه تنها جملاتی در کتابهای درسی، بلکه پیوند زنده نسلهاست که حاضر به فراموشی نیستند. ایمانعلی حیدربیکوف خود را وقف خدمت به مردم کرد و زندگیاش را برای حفظ و شکوفایی سرزمینش فدا نمود. منبع: |

در تاریخ هر ملت، انسانهایی هستند که ستون اصلی هویت و خودشناسی آن ملت میشوند. برای قرقیزستان، چنین شخصیتی ایمانعلی حیدربیکوف بود - دولتمرد، اصلاحطلب، رهبر تحت سرکوب و انسانی که حاضر نشد در ازای حفظ جانش، علیه همراهان، دوستان و همفکران خود دروغی امضا کند. سرنوشت او تنها تراژدی نیست، بلکه پیروزی است؛ پیروزی یاد، شرافت و عدالت تاریخی.
کد خبر 25037
نظر شما