ارزش یابی مقاومت... و مشروعیت، مقدمات و لوازم آن (بخش نخست)

چگونه می توانیم پرونده ها را تجزیه کرده و تصویری روشن از مشروعیت مقاومت، ماهیت نبردهای جاری، و موازنهٔ قدرت ارائه دهیم؟ به باور ما این امر تحقق پذیر نیست مگر آنکه همهٔ امور را در جایگاه واقعی خود قرار دهیم. زیرا موضوعات اساسی و مهمی وجود دارند که مسائل فرعی و ثانوی نمی توانند بر آن ها سایه بیفکنند.

به قلم: عادل عبدالمهدی

چگونه می توانیم پرونده ها را تجزیه کرده و تصویری روشن از مشروعیت مقاومت، ماهیت نبردهای جاری، و موازنهٔ قدرت ارائه دهیم؟

به باور ما این امر تحقق پذیر نیست مگر آنکه همهٔ امور را در جایگاه واقعی خود قرار دهیم. زیرا موضوعات اساسی و مهمی وجود دارند که مسائل فرعی و ثانوی نمی توانند بر آن ها سایه بیفکنند.

بر همین اساس، این پژوهش را به دو بخش تقسیم خواهیم کرد: بخش نخست دربارهٔ افول نظام سلطهٔ جهانی؛ و بخش دوم دربارهٔ صعود مقاومت و مشروعیت سلاح آن خواهد بود.

افول نظام سلطه

لازم است در ابتدا بر سر برخی پرسش ها به توافق برسیم؛ چراکه بدون پاسخ به این پرسش ها، هیچ گونه مبنای روشنی برای ارزیابی مسائل نخواهیم داشت.

پرسش نخست:

آیا جهان امروز متشکل از «مجموعه ای از کشورها» است، و در درون هر کشور نیروهای مختلفی وجود دارند که با یکدیگر در تعارض یا توافقند، و برآیند این تعارض ها و توافق هاست که سیاست ها را در سطح هر کشور اولاً، ثانیا در سطح منطقه ای ، و ثالثاً در سطح جهانی ترسیم می کند؟

یا اینکه جهان یک «نظام یکپارچه» است که توسط برخی کشورها هدایت می شود، کشورهایی که اهداف مشخصی برای سلطه و سیطره بر سایر کشورهای جهان دارند، و رژیم صهیونیستی در این ساختار نقش معینی را ایفا می کند؟ و این ساختار است که سیاست ها را در سطح جهانی ، در سطح منطقه ای ، و در سطح هر کشور ترسیم می کند؟

کسی که جهان را صرفاً به مثابهٔ «مجموعه ای از کشورها» می بیند و می پندارد که سیاست نهایی، حاصل تعاملات گوناگون درون ملی است، دچار سردرگمی در مواجهه با جزئیات و رویدادهای متعدد خواهد شد؛ جزئیاتی که او را از تمییز دادن مهم از اهم، مسائل اصلی از فرعی، نیروهای بزرگ و مؤثر از نیروهای حاشیه ای و موقتی، و همچنین از درک نقش رژیم صهیونیستی در تمام این عرصه ها بازمی دارد.

در این صورت، تصویر کلی روشن خواهد شد و در جزئیات و مسائل روزمره که موجب اختلال در بینش می شوند، غرق نخواهیم شد. زیرا کسی که دیدگاه نخست را اختیار می کند، کار خود را با وام گیری از شعار رئیس جمهور آمریکا، «ترامپ»، آغاز خواهد کرد و خواهد گفت: «اول آمریکا»، و به نوبهٔ خود نیز شعار «اول کشور من» را سر خواهد داد؛ بی آن که درک کند «ترامپ» هنگامی که این شعار را سر می دهد، در حقیقت هدفش تأکید بر سیطره و رهبری آمریکا بر جهان است.

حال اگر برخی از نخبگان ما حتی از روی حسن نیت این شعار را تکرار کنند، معنایش آن خواهد بود که یا از این واقعیت غافلند یا عمداً آن را نادیده می گیرند: و آن این که ما تحت سلطهٔ یک «نظام بین المللی» (و به تبع آن نظامی منطقه ای) دقیق و محکم هستیم که ما را کنترل می کند؛ و همین نظام، علت اصلیِ تفرقه ها، جنگ های داخلی، عقب ماندگی، وابستگی، اشغال سرزمین ها، و تضعیف حاکمیت ملی ماست.

پس اگر ما صرفاً به مسائل داخلی کشورمان مشغول شویم و برای رهایی از وابستگی های خارجی خود که علت اساسی همین بحران های داخلی است اقدامی نکنیم، همواره از یک بحران به بحران دیگر، از یک بن بست به بن بستی دیگر، و از تفرقه و فتنه ای به فتنه ای تازه درخواهیم افتاد. و در این مسیر، نظام سلطه خواهد توانست سلطهٔ خود را بر ما تکمیل کند و استحکام بخشد. زیرا نظام سلطه و استعمار، سامانه هایی را بنیان نهاده که حتی اگر ما حاکمان رسمی آن باشیم، همچنان ما را کنترل می کنند.

از سوی دیگر اگر ما در مسیر طرح ها و برنامه های آن نظام گام برداریم، آنگاه منافع آن را تأمین کرده ایم و در وابستگی به آن باقی خواهیم ماند؛ نظامی که حقوق، ثروت، و حاکمیت ما را از ما سلب می کند، سپس آن ها را در قالب ارزش هایی بیگانه به ما بازمی گرداند.

نظام سلطه سامانه هایی برای کارکردهای سیاسی، اقتصادی و اداری ما تعیین کرده که سرمایه ها و نخبگان ما را به خارج منتقل می سازد، فساد را در میان ما گسترش می دهد، ما را به بدهی هایی گرفتار می سازد که در صورت همراهی، بارها همان بدهی ها را در قالب جدول های جدید دوباره و چندباره از ما می گیرند؛ و در صورت مخالفت، ما را با فشارهای مالی مواجه می سازد.

این نظام جهانی اخلاق، فرهنگ و تاریخ خود را بر ما تحمیل می کند، ضوابط و قواعد نظامی و امنیتی و اطلاعاتی برای ما تعیین می کند، و نیروهایی را بر ما تحمیل می کند که مدعی است برای حمایت از ما هستند. و این موارد تنها بخشی از آنچه تحمیل می شود به شمار می آید.

اگر ما در برابر این نظام سلطه ایستادگی کنیم، تحریم ها و فتنه ها بر ما فرود خواهد آمد.

پس اگر ما از این قید رهایی نیابیم، یا دست کم آن را تا حدی نشکنیم و خود را از عوامل و منابع تغذیه کنندهٔ آن آزاد نسازیم، در این صورت حتی مهم ترین مسائل داخلی ما نیز به مسائلی فرعی تبدیل خواهند شد که راه حلی برایشان وجود نخواهد داشت.

ما –چه بخواهیم چه نخواهیم– در این نظام جهانی، بازیگری مغلوب، ضعیف و تحت سلطه هستیم.

بنابراین، مسائل ما با منطقه و جهان به گونه ای ارگانیک به هم پیوسته اند، و این پیوستگی اساس و بنیان تحولات درونی ما را شکل می دهد؛ تحولاتی که از طریق ساختارهایی که این نظام سلطه بر ما تحمیل کرده و می کند، جهت می گیرند. و مقابله با همهٔ این ها، ممکن نخواهد بود مگر از طریق درگیر شدن با آن، نه از طریق کناره گیری و بی طرفی.

پرسش دوم:

اگر بپذیریم که جهان یک «نظام یکپارچه» است، در این صورت ارزیابی و فهم وضعیت و شرایط آسان تر خواهد شد. آنگاه پرسش این خواهد بود: آیا «نظام جهانی» در حال پیشروی است یا عقب نشینی؟ و آیا ایالات متحده (و به طور کلی غرب) در حال پیشروی هستند یا در حال افول؟

پاسخ به این پرسش، پیامدی مستقیم به همراه دارد و آن انتخاب نوع معیارهایی است که برای ارزیابی وضعیت های منطقه ای و درون هر کشور به کار گرفته می شود؛ و در نتیجه می توان به سنجش سودمندی یا بی ثمری مقاومت پرداخت.

چرا که از منظر منطق راهبردی، باید وضعیت های خاص و فرعی با وضعیت های کلی و اساسی هماهنگ و همسو باشند.

پس باید پرسید: آیا جبههٔ غرب و ایالات متحده در حال پیشروی است، یا در حال عقب نشینی؟

ادامه دارد....

کد خبر 25120

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 13 =