فقیر ایپی[1] در منطقهٔ رزمک در یک گردهمایی عمومی سخنرانی کرده و گفته بود که حکومت افغانستان تا آن زمان مرا در اشتباه نگاه داشته و به نام «اسلام» مرا فریب داده بود. او به پیروان خود دستور داد که اگر دولت افغانستان در آینده به نام من طرحی علیه پاکستان بریزد، هرگز با آن همکاری نکنند. فقیر ایپی از نخستین توطئههایی بود که از سوی افغانستان و هند برای بیثباتسازی پاکستان در مناطق پشتون از طریق عملیات مسلحانه طراحی شده بود، اما او بهزودی این دام را درک کرد. به همین سبب، دولت افغانستان بیانیهای علیه او صادر کرد و اعلام داشت که فقیر ایپی از دست آنان خارج شده است.
با در نظر گرفتن این وضعیت، درک روابط پاکستان و افغانستان صرفاً به عنوان رابطهای موقتی یا حادثهای گذرا، به هیچ وجه روش درستی نیست. هنگامی که میخواهیم وضعیت کنونی روابط پاکستان و افغانستان را بفهمیم، ناگزیر باید رویدادها را از زمان ورود چکمههای سربازان اتحاد جماهیر شوروی به خاک افغانستان دنبال کنیم. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که پاکستان بیجهت دستان خود را در مسائل داخلی افغانستان درگیر کرد، دستانی که اکنون در آتش آن میسوزند.
رویدادها تنها به فقیر ایپی محدود نمانده بودند. دولت پاکستان از آغاز، این خطر را احساس کرده بود. قائداعظم (رحمهالله) (محمد علی جناح بنیانگذار پاکستان)در دسامبر سال ۱۹۴۷ به کاردار امور آمریکا، آقای لوئیس، اطلاع داده بود که اطلاعات موثقی دربارهٔ فعالیت مأموران شوروی در قلات و گلگت در اختیار دارد. او هشدار داده بود که مأموران شوروی در حال تحریک افغانستان هستند تا این کشور را به تصرف بخشهایی از منطقهٔ قلات، از جمله یک بندرگاه، ترغیب کنند.
و این بیم، ساخته و پرداختهٔ ذهن نبود؛ بلکه عموی ظاهرشاه که در آن دوران او نخست وزیر افغانستان نیز بود در گفت وگویی با روزنامهٔ «استیتسمن» اظهار کرده بود که اگر نتوان یک پشتونستانِ مستقل تأسیس کرد، آنگاه باید ایالت سرحد (ایالت مرزی اسم قدیم ایالت خیبرپختونخواه فعلی پاکستان) به افغانستان ملحق گردد. او گفته بود: «همسایهٔ ما پاکستان باید درک کند که کشور ما، به سبب جمعیت و تجارت خود، به یک راه خروج به دریا نیاز دارد و این امری است بسیار ضروری.»
قدرتهای بینالمللی نیز این وضعیت را بهخوبی احساس میکردند. در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۷، وزارت خارجهٔ بریتانیا در لندن به کاردار امور آمریکا اطلاع داد که اگر میان پاکستان و هند جنگی تمامعیار درگیرد، به گمان او افغانستان نیز از فرصت بهره خواهد برد و در کنار هند قرار خواهد گرفت.
سپس در سپتامبر سال ۱۹۵۰، از سوی افغانستان حملهای رسمی صورت گرفت که در آن، ارتش افغانستان و قبایل این سوی مرز(داخل حاک پاکستان) شرکت داشتند. این نبرد شش روز به طول انجامید و در پایان، نیروهای مهاجم ناچار به فرار شدند. در دوران حکومت سردار داوود (از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳)، در سال ۱۹۵۵ سفارت پاکستان در کابل و کنسولگری آن در قندهار به آتش کشیده شد. در سال ۱۹۶۰ نیز حملهای رسمی به منطقهٔ باجور انجام گرفت که نخستین بار قبایل مرزی پاکستانی آن را عقب راندند، و این درگیری تا یک سال ادامه یافت.
آنگاه که ظاهرشاه برکنار شد و سردار داوود قدرت را به دست گرفت، در سخنرانی رادیویی خود چنان زهر و دشمنی علیه پاکستان پراکند که ذوالفقار علی بوتو ناچار شد سفر خارجی خود را نیمهتمام رها کرده و فوراً به کشور بازگردد. پس از آن، داستان ورود اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان آغاز شد ما همه از آن آگاهیم اما لازم است این دروغ را باید اصلاح کرد که گویا پاکستان به تحریک آمریکا یا به طمع دلارها از افغانها حمایت کرده بود.
هنگامی که شوروی وارد افغانستان شد، در ایالات متحده دولت کارتر بر سر کار بود که در قبال پاکستان رفتاری سرد و بیاعتنا داشت. زمانی که آمریکا پیشنهاد کمک چهل میلیون دلاری داد، ضیاءالحق آن را «دانههای بادامزمینی» خواند و رد کرد. در آغاز، پاکستان خود با آشفتگیهای درونی افغانستان درگیر بود و تا پیش از روی کار آمدن دولت ریگان در سال ۱۹۸۱، بهتنهایی با آن دستوپنجه نرم میکرد. پاکستان از رفتارهای خصمانهٔ افغانستان در رنج بود و برای محافظت از خویش، نخستین کشوری بود که عملاً به میدان وارد شد.
داستانِ دلارها، مربوط به دوران بعد است. هدف از بیانِ همهٔ این مطالب آن است که باید این نکته را در ذهن نگه داشت که در افغانستان، هر حکومتی که بر سر کار آید و هر اندازه که پاکستان بر آن حکومت احسان کرده باشد، طرز تفکر آن در مورد پاکستان همواره پیرامون یک دیدگاه خاص میچرخد. ما باید این حقیقت را هنگام نوشیدن چای با طالبان افغان به یاد میآوردیم، که ملا عمر نیز از پذیرش موضع پاکستان دربارهٔ خط دیورند سر باز زده بود. در این زمینه، چه ظاهرشاه باشد، چه سردار داوود و چه طالبان افغان همگی بر عرشهٔ یک کشتی سوارند.
در همین روزها، نبی عمری، معاون وزیر داخلهٔ طالبان افغان، گفته است که درگیریهای مرزی میان پاکستان و افغانستان به افغانها این فرصت را داده است که بر سرزمینهایی که در اختیار پاکستاناند، ادعای مالکیت کنند، و اگر خدا بخواهد، این سرزمینها باز به ما بازخواهند گشت. از آن سو، گاه به نام دین و گاه به نام قومگرایی، مشکلاتی از جانب آنان پیوسته سر برمیآورند و ادامه خواهند یافت.
اکنون این پرسش پیش میآید که پاکستان در برابر این وضعیت چه باید بکند؟ نخست آنکه، بهجای آنکه در پی شعارهای احساسی روان شویم، لازم است با نگاهی کاملاً عاری از هیجان، رویدادها و شرایط را بررسی کنیم تا دریابیم مسئله ها دقیقاً چه هستند و کدام یک تا چه اندازه قابلِ حلاند. در سراسر جهان، نیرومندترین نردبان برای برقراری صلح و ایجاد بردباری میان ملتها، روابط اقتصادی است.
اگر بتوانیم پیوند منطقهای (Regional Connectivity) را که از آسیای جنوبی تا آسیای مرکزی امتداد مییابد و میان دو کشور نیز باید از سطح کنونی بسیار فراتر رود تحقق بخشیم، در آن صورت، بازرگانان بهرهمند از این روند حتی اگر از میان رهبران طالبان افغان باشند از جنگ پرهیز خواهند کرد. اما اگر نتوانیم میان دو کشور الگویی مشترک در زمینهٔ تجارت و اقتصاد پدید آوریم، آنگاه این سردردِ مزمن ادامه خواهد یافت، هرچند که شاید در برههای کوتاه، اندکی تسکین یابد.
در فراز و نشیبِ هفتاد سالهٔ روابط پرتنش میان پاکستان و افغانستان، تاریخ بارها گواهی داده است که همسایگی لزوماً به معنای همدلی نیست. از فقیر ایپی تا طالبان امروز، از شعار دین تا ادعای قومگرایی، مسیر روابط دو کشور همواره در میان سوءظن، رقابت و مصلحتجویی در نوسان بوده است. اکنون که سایهٔ جنگ و بیاعتمادی همچنان بر مرز دیورند سنگینی میکند، پرسش اصلی این است: آیا میتوان این دیوار بلند بیاعتمادی را با پلهای اقتصاد و منافع مشترک فرو ریخت، یا تقدیر این دو ملت در تکرار گذشته رقم خورده است؟[2]
نویسنده: محمد مهدی[3]
ترجمه و شرح برخی واژه ها: دکتر عسکری
منابع: روزنامه جنگ
[1] . میرزاعلی خان وزیر، مشهور به «فقیر ایپی»، (حدود ۱۸۹۷ – ۱۶ آوریل ۱۹۶۰) یکی از برجستهترین رهبران قبیلهای وزیرستان بود که هم در برابر راج بریتانیا و هم بعدها در برابر دولت تازهتأسیس پاکستان ایستادگی کرد. او در سال ۱۸۹۷ در وزیرستان شمالی زاده شد و پس از تحصیل مقدماتی و دینی، به چهرهای مذهبی و اجتماعی در منطقه بدل شد.
[2] .. https://jang.com.pk/news/1521660.
[3] . محمد مهدی، نویسنده و پژوهشگر مسائل سیاسی و منطقهای، از تحلیلگران در حوزهٔ روابط پاکستان، افغانستان و آسیای مرکزی بهشمار میرود. او با نگاهی تاریخی و واقعگرایانه به تحولات ژئوپلیتیکی جنوب آسیا مینگرد و تلاش دارد تا ورای شعارها و احساسات، روابط دو کشور همسایه را بر پایهٔ منافع مشترک و واقعیتهای میدانی تحلیل کند. نوشتههای او اغلب آمیزهای از نثر ادبی، دقت تاریخی و تحلیل ژرف سیاسیاند که خواننده را به تأمل دربارهٔ مسیر آیندهٔ منطقه فرامیخوانند.
نظر شما