الکساندر گاپوننکو: چگونه می‌توانیم ملت روسیه را بسازیم؟

تجزیه و تحلیل تاریخ گروه قومی روسیه به ما اجازه می‌دهد تا تعدادی از اصول را برای ساختن چنین شکلی به عنوان یک ملت تدوین کنیم.

ترجمه: زهره حمدیه (با اندکی تلخیص)-13 سپتامبر 2023

18 سپتامبر 1990، الکساندر سولژنیتسین؛ نویسنده منتقد که در ایالات متحده در تبعید به سر می‌برد، مقاله‌ای را در « روزنامه ادبیات»منتشر کرد: «چگونه می‌توانیم روسیه را توسعه دهیم؟»

در متنی طولانی، نویسنده دیدگاه خود را در مورد چگونگی تغییر روسیه در مواجهه با فروپاشی تهدیدآمیز اتحاد جماهیر شوروی بیان کرد. او پیشنهاد داد که با اوکراین، بلاروس و قزاقستان به یک کشور فدرال جدید متحد شویم و در عین حال استقلال هریک از جمهوری‌ها حفظ شود. در عمل، این در مورد حذف مردم بالتیک، ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی از ملت شوروی و تبدیل بقیه به ملت روسیه بود، اگرچه خود نویسنده از این اصطلاح استفاده نکرده است.این مهاجر آمریکایی که خود را به عنوان یک میهن پرست ارتدوکس روسی معرفی می‌کرد، هیچ چیز برای توسعه ملت روسیه ارائه نکرد، به جز برخی تنظیمات در مکانیسم دولتی. این مقاله شاید تنها پروژه منسجم برای دگرگونی کشور شوروی با حداقل در نظر گرفتن منافع مردم روسیه بود. متن آن در مطبوعات شوروی توزیع شد، به عنوان یک بروشور جداگانه در تیراژ بزرگ منتشر و متن به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفت.

کمی بیش از یک سال بعد، رهبران شوروی قراردادی را امضا کردند که به موجودیت کشور شوروی پایان داد. بوریس یلتسین، لئونید کراوچوک و استانیسلاو شوشکویچ لازم ندانستند که اهداف توافقنامه منعقد شده بین آنها را در متنی منسجم قرار دهند. این بسیار بد بود: اولاً، فراهم کردن فرصتی برای افراد منتخب برای تصاحب اموالی که توسط همه اعضای کشور شوروی ایجاد شده است. ثانیاً، از بین بردن یک جامعه اجتماعی کاملاً قابل دوام شوروی به نفع قدرت‌طلبی نخبگان قومی که برای کسب قدرت تلاش می‌کنند. ثالثاً، مردم روسیه را که ستون اتحاد جماهیر شوروی بودند، در همه جمهوری‌های جدید در موقعیت تحقیرآمیز قرار دهند.

مردمان صاحب نام چهارده جمهوری که بر روی ویرانه‌های اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفتند شروع به ساختن ملت‌های خود بر اساس قومیت صرف کردند. روسیه جدید پروژه‌ای را که آ. سولژنیتسین برای تشکیل یک ملت غیرقومی روسی، تنها بدون اوکراینی‌ها، بلاروسی‌ها و قزاق‌ها، پیشنهاد کرده بود به عنوان الگو گرفت.بنای ملت روسیه برای یک سوم قرن به آرامی ادامه یافت. عوامل اصلی در این فرآیند، الیگارش‌های روسی و سیاستمداران «دمکراتیک» بودند که بر اساس الگوهای تحمیلی از بیرون توسط نخبگان حاکم آنگلوساکسون عمل می‌کردند. در این پروژه غربی جایی برای مردم روسیه وجود نداشت. محاسبات این بود که به مرور زمان ملت روس مانند شوروی تجزیه و نابود خواهد شد.با این حال، آنگلوساکسون‌ها عجله کردند و کودتای نازی‌ها را در پایان سال 2013 در کیف آغاز کردند. مشخص شد که هدف از این کودتا سرکوب نخبگان محلی روسیه و اصلاح ساختار تمامی ساکنان اوکراین بر مبنای ضد روسی بود.

در پاسخ به این طرح‌ها، روسیه سرزمینی را ضمیمه کرد که از نظر استراتژیک بسیار مهم بود و بسیاری روس‌ها، اوکراینی از زمان شوروی، در کریمه ساکن بودند. بنابراین، تحت تهدید فشار خارجی، تحکیم قهرآمیز ملت روسیه و نه روسیه آغاز شد. جمهوری‌های تازه‌تأسیس روسیه دونباس، برای محافظت از آنها در برابر نیروهای نازی اوکراین کمک‌های لازم را دریافت کردند. پس از این، «دموکرات‌های» روسیه موفق شدند «بهار روسیه» را که چند سالی است آغاز شده بود، منجمد کنند.

در فوریه 2022، در پاسخ به نسل‌کشی روس‌ها که توسط کی‌یف سازماندهی می‌شد، یک عملیات نظامی ویژه آغاز شد. هدف از این عملیات توسط رهبری روسیه، غیرنظامی کردن اوکراین تعیین شد. چهار منطقه روس‌نشین دیگر اوکراین در روسیه گنجانده شد: دونتسک، لوگانسک، خرسون و زاپوروژیه.پس از شروع منطقه نظامی شمالی، آنگلوساکسون‌ها به عوامل نفوذ خود دستور دادند که از تضعیف به سمت نابودی ملت روسیه حرکت کنند. وضعیتی که در حوزه اجتماعی به وجود آمد توسط نخبگان حاکم روسیه کاملاً درک نشد. ملت روسیه، همانطور که می گویند، شروع به «متلاشی شدن» کرد.

آیا الیگارش ویاچسلاو کانتور که رکورد رشد ثروت شخصی 5.3 میلیارد یورویی را در سال 2022 ثبت کرد، در دفاع از ملت روسیه صحبت کرد؟ آیا رومن آبراموویچ الیگارش به دفاع از ملت روسیه برخاست و بی‌خیال با بزرگترین قایق بادبانی جهان که قیمتی بیش از یک ناوچه نظامی درجه یک دارد در دریاها حرکت کرد؟ آیا الکساندر پیسارنکو، وزیر کمیته منطقه‌ای استاوروپل برای ملیت‌ها و امور قزاق‌ها، به عملیات نظامی کمک موثری کرد؟ شاید لیا آخدژاکوا، هنرمند خلق روسیه، مانند الکساندر سولژنیتسین ناراضی و نگران سرنوشت ملت روسیه باشد؟

نه، ویاچسلاو کانتور ترجیح داد پول خود را به نیازهای کنگره یهودیان اروپا اهدا کند و رومن آبراموویچ برای یک «معامله غلات» به نفع اوکراین نازی به ما فشار آورد. الکساندر پیسارنکو 76 میلیون روبل از بودجه اختصاص داده شده برای حمایت از کسانی که از سرزمین مادری دفاع کردند اختلاس کرد. و لیا آخدژاکوا از رهبری کشور انتقاد کرد و دومی را چیزی کمتر از سرزمین مادری-اورودینا نامید. در این میان، همه این شخصیت‌ها نقش فوق‌العاده مهمی در ساختار اجتماعی به نام ملت روسیه داشتند.

میهن را نیم میلیون روس نجات دادند که در طول نبردهای اوکراین از جان خود دریغ نکردند، میلیون‌ها نفر از مردم بسیار فقیر روسیه که برای خرید جلیقه‌های ضد گلوله و کوادکوپتر برای جنگنده‌ها پول اهدا کردند، الکساندر زاخارچنکو، که در محل پست خود به دست تروریست‌های نازی درگذشت، و آنا دولگاروا شاعره، که اشعار نافذی در مورد آنچه در دونباس اتفاق می‌افتد می‌نویسد و روس‌ها را با اشعارش از حدود یک قرن بی‌خیالی اخلاقی بیدار می‌کند.

بنابراین همه این افراد حق دارند این سؤال را بپرسند: «چگونه می‌توانیم ملت روسیه را بسازیم که برای آن جان خود را فدا کنند و فداکاری کنند؟»

برای پاسخ به پرسش مطرح شده و تدوین ایدئولوژی روسی، اجازه دهید به تاریخ اقوام روس در صد سال اخیر بپردازیم.

تلاش برای گذار از مردم روسیه بزرگ به ملت روسیه

در آغاز قرن 18 امپراتوری روسیه، اشراف از ملیت‌های روسی، مردم روسیه بزرگ را تشکیل دادند. اشراف مطابق با پروژه ساخت روسیه مقدس عمل کردند. این پروژه در حوزه اجتماعی توسط کشیش کلیسای ارتدکس اجرا شد. کلیسا تصویر جهان را در آگاهی عمومی شکل داد، یک جمع از قهرمانان و از قدیسان ساخت، یک تقویم مسیحی از اعیاد و نمادهای مسیحی ایجاد کرد، محتوای مراسم و آیین‌ها را تعیین نمود و از توسعه زبان و ادبیات روسی حمایت کرد. کلیسا مدارس و حوزه‌های علمیه را کنترل می‌کرد؛ بر محتوای آموزش علوم انسانی نظارت داشت و در انتشار کتاب و کار کتابخانه مشارکت می‌نمود.

اواسط قرن نوزدهم، نخبگان اجتماعی سکولار به فعالیت‌های اجتماعی کشیش ارتدکس پیوستند. آنها در دانشگاه‌ها تدریس می‌کردند، کتاب می‌نوشتند در روزنامه و مجلات مطلب منتشر می‌کردند. این نخبگان ابزارهایی را برای تأثیرگذاری بر توده‌ها ایجاد کردند که دیگر در ماهیت ایمان نبود، بلکه در ماهیت ایدئولوژی سکولار بود. مؤسسات فرهنگی مانند تئاترها، موزه‌ها، گالری‌های هنری، روزنامه‌ها و مجلات توسعه یافتند و کتاب‌ها در تیراژ بالا منتشر شدند. پروژه نخبگان نجیب در حوزه اجتماعی تعدیل شد و قبلاً با شعار «ارتدکس، خودکامگی» ملیت در حال اجرا بود. این تغییرات امکان حرکت به سمت ساخت کشور روسیه را فراهم کرد.

نخبگان نجیب که توسط سیستم قدرت استبدادی سازماندهی شده بودند به مردم روسیه بزرگ تکیه کردند و گسترش سرزمینی را انجام دادند و تعداد زیادی از مردم، ملیت‌ها و قبایل همسایه به آنها وابسته شدند. گروه‌های قومی، مشاغل، شیوه زندگی و مذهب خود را حفظ کردند. نخبگان آنها به نخبگان بزرگ روسیه دسترسی پیدا کردند و بخشی جدایی‌ناپذیری از آنها شدند. جذب خارجی‌ها به مردم روسیه بزرگ با کمک نخبگان خودشان انجام شد، اما با سرعتی آهسته پیش رفت اما بخش قابل توجهی از جمعیت امپراتوری، حتی روسی نمی‌دانستند.

در آغاز قرن بیستم، بورژوازی در زندگی اقتصادی امپراتوری روسیه موقعیت‌های پیشرو را به دست آورد. فوریه 1917، در اتحاد با بخشی از اشراف، استبداد سرنگون شد و ساختن یک سیستم قدرت لیبرال دموکراتیک شروع شد.بورژوازی برای روس‌ها پروژه اجتماعی جذابی نداشت. آنها همچنین نمی‌دانستند چگونه توده عظیمی از جمعیت کشور را که برای روس‌های بزرگ بیگانه بودند به سمت خود جذب کنند. خارجی‌ها در حومه امپراتوری شروع به سازماندهی خود کردند و از روسیه بزرگ دور شدند. این مشکل با درگیری این کشور در جنگ جهانی اول تشدید شد.

اکتبر 1917، نخبگان قدیمی که سیستم سیاسی خودکامه را از دست داده بودند و سیستم جدیدی ایجاد نکردند، توسط ضد نخبگان - حزب بلشویک - از قدرت کنار گذاشته شدند. جنگ داخلی آغاز شد. بورژوازی یک پروژه «سفید» را مطرح کرد که عنصر جدایی‌ناپذیر آن «عدم تصمیم‌گیری» در مسائل ساختار سیاسی کشور و حفظ «روسیه متحد و تجزیه‌ناپذیر» بود. این پروژه نه روس‌ها و نه اقلیت‌های قومی را راضی کرد، در نتیجه، ساخت کشور روسیه هرگز تکمیل نشد.

بلشویک‌ها: پروژه «قرمز» و ساخت کشور شوروی

بلشویک‌ها پروژه «قرمز» را برای اجتماعی کردن همه ابزارهای تولید و تضمین انباشت سرمایه دولتی، با تبدیل همه اعضای جامعه به کارگران مطرح کردند. بخش جدایی‌ناپذیر این پروژه، رشوه دادن به نخبگان خارجی از طریق تأمین منافع مادی و موقعیت اجتماعی آنها بود که ابتدا از نخبگان قدیمی روسیه و سپس از مردم که در حال از دست دادن موقعیت بزرگ (دولت ساز) خود بودند، گرفته شد. از همه اقوام دعوت شد تا در ساختن یک جامعه اجتماعی واحد شرکت کنند که به مرور زمان به نام ملت شوروی شناخته شد. به طور کلی این پروژه‌ای برای ساختن یک جامعه کمونیستی بود.حزب بلشویک با تکیه بر کارگران اجیر شده، تا حد زیادی میان تمام گروه‌های اجتماعی علاقمند به تحقق اهداف تعیین شده توسط بلشویک‌ها، شروع به اجرای کارکردهای نخبگان کرد.

بلشویک‌ها در حالی که بر سر موضوع انباشت سرمایه دولتی و تبدیل همه به کارگران اجیر شده متحد بودند، در موضوع نگرش نسبت به مردم روسیه به سه گروه بزرگ تقسیم شدند: انترناسیونالیست‌ها، بلشویک‌های ملی و کمونیست‌های ملی.انترناسیونالیست‌ها به رهبری ال. تروتسکی بر استقرار سریع نظم‌های کمونیستی در سراسر جهان تمرکز داشتند و معتقد بودند که ابزار اصلی سازندگی کمونیستی خشونت است. در جریان ساخت کشور شوروی، آنها تهدید اصلی را در روس‌ها می‌دیدند که معتقد بودند مردم را به زور در سطح توسعه اجتماعی نگه می‌دارند، ابزارها و نهادهای اجتماعی را که ایجاد کرده بودند حذف و ابزارهای جدیدی را ایجاد می‌کنند. تروتسکیست‌ها خود را در نقش اشراف جدید می‌دیدند که از حق تصاحب اموال دولتی و تصاحب درآمد حاصل از آن برخوردار بودند.

ناسیونال بلشویک‌ها به رهبری ای. استالین معتقد بودند که لازم است مرحله اول کمونیسم - سوسیالیسم در کشوری که قبلاً در آن قدرت داشتند ساخته شود و باید نه تنها بر خشونت، بلکه بر منافع مادی مردم نیز تکیه کند. توده‌های کارگران و نیز روش‌های آموزش کمونیستی. روس‌ها از نظر این گروه حزبی تهدیدی برای وحدت ملت شوروی تلقی می‌شدند، اما باید از تحولات آنها در زمینه ابزارها و نهادهای اجتماعی استفاده می‌شد، نه اینکه دور ریخته شود و وسایل جدیدی ایجاد گردد. استالینیست‌ها خود را در نقش اشراف خدمتگزار می‌دیدند که حق تصاحب اموال دولتی را مشروط به کار مؤثر دریافت کردند اما حق نداشتند خودسرانه درآمد حاصل از آن را تصاحب کنند.

کمونیست‌های ملی بر ساختن مردم خود و تبدیل آنها به ملت‌های مستقل در آینده تمرکز کردند. برای انجام این کار، آنها آماده پذیرش موقت ایدئولوژی کمونیستی بودند که به جلوگیری از درگیری‌های اجتماعی داخلی کمک کرد و به آنها اجازه داد تا سرمایه اجتماعی را با تلاش دیگران انباشته کنند. کمونیست‌های ملی روس‌ها را تهدیدی برای قدرت و موقعیت اجتماعی خود می‌دانستند و در صورت امکان سعی در استثمار و تبعیض علیه آنها داشتند. طبیعتاً کمونیست‌های ملی درآمد حاصل از اموال عمومی را متعلق به خود می‌دانستند.

ساخت کشور شوروی از طریق تعامل هر سه گروه از نخبگان بلشویک انجام شد. آنها با هم یک سلسله مراتب قومی چند سطحی را در داخل کشور شوروی ایجاد کردند که در آن روس‌ها پایین‌ترین موقعیت‌های اجتماعی را اشغال کردند.با این حال، مبارزه بین تروتسکیست‌ها، استالینیست‌ها و کمونیست‌های ملی در تمام دوره قدرت شوروی ادامه یافت و تسلط یکی از نخبگان، اشکال اصلی روند ملت‌سازی را تعیین کرد.

تروتسکیست‌ها و پروژه آنها برای ساختن کشور شوروی

دو دهه اول پس از انقلاب اکتبر تحت سلطه گروه تروتسکیست بود. این او بود که مکانیسم حمایت از نخبگان ملی کمونیست را با در اختیار گذاشتن مناصب عالی در چارچوب اتحاد ایجاد شده و جمهوری‌های خودمختار، سرزمین‌های ملی، مناطق و واحدهای ملی روستایی ایجاد کرد. ملت روسیه که عملاً شکل گرفته بود بین این واحدهای ملی-سرزمینی تقسیم شد.اشراف و بورژوازی روسیه، کشیشان ارتدوکس و روشنفکران سکولار روسیه در معرض تخریب و تبعیض توسط تروتسکیست‌ها قرار گرفتند.نخبگان اقلیت‌های قومی سهمیه‌های تضمین شده‌ای در حزب، شوروی، دستگاه‌های اقتصادی و نهادهای اجتماعی دریافت کردند و حق ایجاد ابزار و نهادهای اجتماعی خود را داشتند. روند اخراج روس‌ها از موقعیت‌های کلیدی در زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی «بومی‌سازی پرسنل» نامیده شد.

تروتسکیست‌ها ابزارها و نهادهای اجتماعی بزرگ روسیه را نابود کردند و سعی کردند ابزارهای جدید شوروی ایجاد کنند.

دگرگونی زیر با ابزارهای اجتماعی صورت گرفت: الف) گالری بزرگ قهرمانان روسیه به طور کامل ویران شد و به جای آن گالری از قهرمانان ایجاد شد که در استقرار و دفاع از نظام شوروی از جمله قتل و سرکوب روس‌ها مشارکت داشتند. ب) تقویم اعیاد ارتدکس با تقویم جشن پیروزی‌های بلشویک‌ها در مبارزه برای قدرت جایگزین شد؛ ج) نمادهای ارتدکس با نمادهای سکولار و غیرقومی جایگزین شدند. ه) مراسم‌ مبتنی بر سنت‌های ارتدکس با مراسم سکولار و غیرقومی جایگزین شدند. د) زبان و ادبیات از محتوای روسی پاک شد و به شوروی تبدیل شد.

نهادهای اجتماعی روسیه نیز دستخوش دگرگونی شدند: الف) فعالیت کلیسای ارتدکس ممنوع شد، تا حدی جای آن را حزب بلشویک گرفت، که توده‌ها به آینده کمونیستی ایمان بیاورند. ب) مؤسسات آموزشی شروع به انجام آزمایشاتی کردند که به شدت اثربخشی فعالیت‌های آنها را کاهش داد. مدرسه روسی به شدت با مدارسی جایگزین شد که در آنها تدریس به زبان‌های اقلیت انجام می‌شد و ارزش‌های قومی معرفی شد. ج) مطبوعات برای معرفی اصول کمونیستی در قالب شعار تغییر جهت دادند. انتشار روزنامه‌ها و مجلات به زبان اقلیت‌های قومی با غلبه مولفه قومی در آنها گسترش یافته است. د) انتشار کتاب و کتابخانه‌ها به کانال‌هایی برای انتشار ایدئولوژی کمونیستی تبدیل شدند، همچنین با عناصر قومی و به زبان‌های اقلیت. د) سینمای شوروی در درجه اول به عنوان وسیله‌ای برای تبلیغات توسعه یافت.

استالینیست‌ها و پروژه آنها برای ساختن کشور شوروی

تروتسکیست‌ها نتوانستند مشکلات انباشت سرمایه اجتماعی (صنعتی شدن، جمعی‌سازی)، تشکیل نیروی کار بسیار واجد شرایط مورد نیاز برای تولید (انقلاب فرهنگی) و ایجاد دستگاه دولتی از جمله ارتش را به طور مؤثر حل کنند. از این رو استالینیست‌ها ابتدا در خلال پاکسازی‌های حزبی سعی در برکناری آنها از قدرت داشتند و سپس به سرکوبی که در ادبیات به آن ترور بزرگ گفته می‌شد، پرداختند.در همان زمان، سیاست «بومی‌سازی پرسنل» در نهادهای ملی-سرزمینی متوقف شد. کمونیست‌های ملی نیز تحت سرکوب قرار گرفتند. بلافاصله قبل و در طول جنگ بزرگ میهنی، اوضاع به تبعید دسته جمعی نخبگان ملی کمونیست، همراه با توده ه‌ی تحت کنترل آنها رسید، زیرا آنها شروع به مبارزه علیه قدرت شوروی و نابودی سایر اقوام شوروی با همکاری آلمان‌ها کردند. اشغالگران استالینیست به عنوان مجازات خیانت، برخی از جمهوری‌ها و مناطق خودمختار را منحل کردند و مرزهای اتحادیه و جمهوری‌های خودمختار را تغییر دادند.

با این حال، مکانیسم اساسی حمایت از کمونیست‌های ملی بدون تغییر باقی ماند و بر اساس آن، گنجاندن گروه‌های قومی جدید در کشور شوروی، اعطای کشوری به آنها در چارچوب جمهوری‌های اتحادیه‌ای جدید موجود و به‌ویژه ایجاد شده و اختصاص سرزمین‌های اضافی به آنها بود. تمام مناطق جدید به این شرط به جمهوری‌های اتحادیه منتقل شد که مردم ساکن در آنها در اجرای پروژه «قرمز» و در ساختن کشور شوروی شرکت کنند.ملت شوروی که بر اساس پروژه بلشویکی ساخته شده بود، انسجام فوق‌العاده بالایی از خود نشان داد و توانست در مبارزه با تمام کشورهای قاره اروپا که تحت پروژه نازی آلمان متحد شده بودند مقاومت کند.

پس از جنگ، استالینیست‌ها برای مدت طولانی با نخبگان بالتیک و غرب اوکراین جنگیدند، که از ساختن کشورهای خود بر اساس اصول نازی‌ها دفاع می‌کردند. برخی از این نخبگان بخشیده شدند، برخی اخراج شدند، اما نهادهای ملی-سرزمینی آنها دست نخورده باقی ماندند.گروه ملی کمونیست روسیه که در طول جنگ تشکیل شد، پس از پایان آن تلاش کرد تا موقعیت مردم روسیه و سطح حمایت مادی آنها را افزایش دهد، اما در جریان «لنینگراد» توسط بلشویک‌های ملی سرکوب شد. افزایش موقعیت اجتماعی مردم روسیه و کاهش منابع مادی گرفته شده از آنها مشارکت نخبگان ملی کمونیست در پروژه «قرمز» و در ساختن کشور شوروی را زیر سوال برد. بنابراین، روس‌ها در هرم قومی-اجتماعی شوروی در پایین‌ترین سطح باقی ماندند.

استالینیست‌ها ابزارهای اجتماعی شوروی را به طور قابل توجهی متحول کردند: الف) گالری قهرمانان شامل افرادی بود که سهم قابل ملاحظه‌ای در ساخت کشور شوروی و دفاع از آن در برابر دشمنان، برخی از قهرمانان بزرگ روسیه و تروتسکیست‌ها داشتند: ب) تقویم تعطیلات با روزهای پیروزی بر نازی‌ها تکمیل شد و روز کمون پاریس از آن حذف شد. ج) تشریفات شوروی توسعه یافت. د) آزمایشات تروتسکیستی در زمینه زبان و ادبیات روسی متوقف شد، آنها توسط همه اعضای ملت شوروی مورد مطالعه قرار گرفتند.

همچنین تغییراتی در ترکیب و فعالیت‌های نهادهای اجتماعی به وجود آمد: الف) آزار و شکنجه فعالان کلیسای ارتدکس متوقف شد. ب) موسسات آموزشی افزایش قابل توجهی را در سطح عمومی فرهنگی و حرفه‌ای تعداد زیادی از ساکنان کشور تضمین کردند، همه آنها تحت شوروی سازی مؤثر قرار گرفتند. ج) مطبوعات، نشر کتاب، کتابداری، رادیو و سینما نیز شوروی شدن مؤثر جمعیت را تضمین کردند. موضوعات روسی از فعالیت همه این مؤسسات حذف شد و موضوعات قومیتی به حداقل رسیده است.

اجماع نخبگان بلشویک و تجزیه ملت شوروی

پس از مرگ استالین، اجماع هر سه گروه نخبگان در حزب بلشویک شکل گرفت. این شامل کنار گذاشتن استفاده از سرکوب در مبارزات داخلی و مصونیت همه اعضای نومنکلاتورا بود. در شرایط انحصار قدرت حزب کمونیست، این توافق ناگفته از یک سو به توسعه سرمایه خصوصی به شکل مخفیانه و ادغام آن با بخشی از نخبگان کمونیستی و از سوی دیگر به توسعه منجر شد. کمونیست‌های ملی روسیه هرگز گروه مستقل خود را بازسازی نکردند و تأثیر زیادی بر مردم روسیه که بخشی از ملت شوروی بودند نداشتند. تروتسکیست‌ها به طرز ماهرانه‌ای ناسیونال بلشویک‌ها را با ایجاد وحشت، موقعیت فرودست مردم روسیه را در ساختار قومی-اجتماعی شوروی حفظ کردند.

دوره اجماع نخبگان در اتحاد جماهیر شوروی «رکود» نامیده شد. در این دوره، بخش بسیار مهمی از مردم روسیه، اوکراین و بلاروس مردم شوروی شدند. مردمان بالتیک، ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی که توسط کمونیست‌های ملی از کنترل مسکو خارج و به مردمانی مستقل تبدیل شدند.در دهه 70-80 قرن بیستم. جامعه شوروی با مشکل گذار از انباشت سرمایه اجتماعی به استفاده کارآمدتر از آن مواجه بود. راه حل این مشکل مستلزم پذیرش سرمایه خصوصی در تعدادی از حوزه‌های تولید اجتماعی بود. حزب کمونیست سیاست پرسترویکا را آغاز کرد که قرار بود اجازه کارکرد محدود سرمایه خصوصی را بدهد.با این حال، قدرت در حزب کمونیست توسط فعال‌ترین و سازمان یافته‌ترین گروه - گروه تروتسکیست - تصرف شد. او به تصاحب قدرت و اموال دولتی توجه داشت.

تحت رهبری ام. گورباچف ​​در سطح اتحادیه و بی. یلتسین در سطح روسیه، تروتسکیست‌ها راه را برای تجزیه ملت شوروی به عناصر قومی تشکیل دهنده آن رهبری کردند. برای انجام این کار، آنها شروع به تخریب ابزارها و نهادهای اجتماعی شوروی نمودند.کمونیست‌های ملی از موقعیت بحرانی استفاده کردند و حاکمیت اتحادیه و جمهوری‌های خودمختار را که در رأس آنها بودند اعلام و شروع به ساختن ملت‌های خود کردند.تلاش ملی بلشویک‌ها برای نجات پروژه «قرمز» و کشور از طریق ایجاد کمیته اضطراری دولتی شکست خورد.

دموکرات‌ها و پروژه آنها برای ساختن ملت روسیه

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، بخش عمده‌ای از مردم روسیه در قلمرو فدراسیون تازه اعلام شده روسیه زندگی می‌کردند. نخبگان کمونیستی قدیمی در آنجا قدرت گرفتند. فقط انترناسیونالیست‌ها نام دموکرات‌ها را برگزیدند، بلشویک‌های ملی به دولت‌گرا تبدیل شدند و کمونیست‌های ملی از جمهوری‌ها، سرزمین‌ها و مناطق خودمختار به دموکرات‌های ملی تبدیل شدند. دموکرات‌های روسیه به شدت ضعیف بودند و اجازه نداشتند به قدرت برسند.

ابتدا دموکرات‌ها در روسیه قدرت داشتند و با موفقیت خصوصی‌سازی را انجام دادند و به افراد نزدیک خود اجازه دادند تا اموال دولتی را در ازای سکه خریداری کنند. این گونه بود که یک لایه باریک از مردم به وجود آمدند که هم قدرت و هم دارایی در دستان آنها متمرکز بود – الیگارش‌ها. الیگارش‌ها عمدتاً از عرضه مواد خام روسیه به خارج سود می‌بردند و بنابراین در موقعیتی وابسته به سرمایه‌های بزرگ غربی بودند که به این مواد خام نیاز داشتند. سیاستمداران و الیگارش‌های دموکرات به نخبگان جدید روسیه تبدیل شدند.دموکرات‌ها پروژه ساخت و ساز ملی خود را نداشتند. آنگلوساکسون‌ها توانستند با موفقیت پروژه ساخت کشور روسیه را به آنها تحمیل کنند.ملت روسیه یک کپی از ملت شوروی بود، فقط هدف آن نه استخدام همه برای دولت و به تدریج افزایش سطح رفاه همه، بلکه تضمین انباشت ثروت توسط الیگارش‌ها بود.

سیاستمداران دموکرات مبارزه همه علیه همه، ثروت‌اندوزی، تحقیر قوانین و منافع عمومی، غرور و مصرف‌گرایی افراطی، سادومی را در مرکز دکترین ایدئولوژیک خود قرار داده‌اند.ملت روسیه یک سلسله مراتب قومی داخلی را حفظ کرد که در آن مردم روسیه در پایین‌ترین موقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی قرار داشتند. آنگلوساکسون‌ها روی این واقعیت حساب می‌کردند که با گذشت زمان، اقلیت‌های قومی روسیه را از هم خواهند پاشید، همانطور که اتحاد جماهیر شوروی را از هم پاشیدند. تجلی بارز این سیاست، برای مثال، دو جنگ روسیه و چچن بود که در آن می‌توان ردپای آشکار غرب را دنبال کرد.

یکی از مهم‌ترین پیامدهای حکومت نخبگان جدید، تمایز چشمگیر جامعه روسیه به تعداد انگشت‌شماری از الیگارش‌های ثروتمند به سرعت در حال رشد و کارگران مزدبگیر فقیر بود. در کنار بمب قومی، یک بمب اجتماعی بود که در بنیان ملت روسیه گذاشته شد.به منظور اجرای پروژه ساختن ملت روسیه، دمکرات‌ها شروع به توسعه ابزارهای اجتماعی خود کردند و نهادهای اجتماعی را تحت سلطه خود درآوردند.

دموکرات‌ها گالری قهرمانان شوروی را ویران کردند و گالری خود را از سیاستمداران موج نو، الیگارش‌ها، خوانندگان، نویسندگان، مفسران و هنرمندان انگلوفیل و روسیه هراسی خلق کردند. تاریخ مهم شوروی از تقویم اعیاد حذف شد و موارد مرتبط با نابودی ملت شوروی گنجانده شد، به عنوان مثال، کودتای اکتبر 1993. نمادهای شوروی کاملاً رها شدند؛ آنها نمی‌خواستند نمادهای قبل از انقلاب را بازسازی کنند، زیرا آنها دارای اجزای بزرگ روسی و ارتدکس بودند. مراسمی که از غرب می‌آمد، مانند جشن هالووین و روز ولنتاین، بر جامعه تحمیل شد. زبان روسی مورد هجوم ابتذال‌گرایی و انگلیسی‌گرایی قرار گرفت و ادبیات غیر قومی «روسی» توسعه یافت.

دموکرات‌ها اجازه دادند کلیسای ارتدکس روسیه بازسازی شود، اما روحانیت را به حوزه آموزش یا رسانه‌ها راه ندادند. رسانه‌ها شروع به گسترش اعتقاد به «دنیای جدید شجاعت» آنگلوساکسون کردند. همین باور در برنامه‌های آموزشی مدارس و دانشگاه‌ها وارد شد. ادبیات بی‌کیفیت غربی در نسخه‌های انبوه منتشر شد و آثار نویسندگان روسی و میهن پرست شوروی به طرز ماهرانه‌ای از بازار کتاب خارج شدند. فیلم‌های هالیوود و صنایع دستی روسی بر اساس آنها در تلویزیون و سینما به نمایش درآمد. شبکه‌های اجتماعی که به کانالی قدرتمند برای شکل‌گیری احساسات غرب‌گرایانه در میان روس‌ها تبدیل شده‌اند، باید مورد توجه ویژه قرار گیرد.

از دیدگاه ملت روسیه، همه روس‌هایی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند به عنوان یک عنصر کاملاً بیگانه تلقی می‌شوند. آنها توسط مقامات قوم‌سالار جمهوری‌های شوروی سابق مورد تبعیض بدون مجازات قرار گرفتند و اگر برای زندگی در روسیه نقل مکان کردند، مشکلات بسیار بزرگی را در زمینه قانونی‌سازی و توسعه اقتصادی تجربه کردند.

آمارها: پروژه ملت روسیه مانند یک چمدان بدون دسته است

در اوایل دهه 2000 دموکرات‌های در قدرت به طور قابل توجهی توسط دولت‌گرایان جایگزین شدند. این امر به این دلیل اتفاق افتاد که دولت‌گرایان شروع به حمایت از بورژوازی داخلی در مبارزه با سلطه سرمایه غربی کردند. با این حال، نخبگان دموکراتیک همچنان روابط نزدیک خود را با الیگارش‌ها حفظ کردند و در راس بلوک اقتصادی دولت و سیستم بانکی باقی ماندند.دولت‌گرایان پروژه ملت‌سازی خود را نداشتند و این منطقه را به دست دموکرات‌ها واگذار کردند. فقط تلویزیون و رادیو و چندین روزنامه مرکزی توقیف شد. ساخت و ساز ملت روسیه ادامه یافت، اگرچه بناهای یادبودی از شخصیت‌های تاریخی روسیه ظاهر شد، روز پیروزی به طور گسترده‌ای جشن گرفته شد و روز وحدت ملی برقرار گشت، راهپیمایی‌های هنگ جاویدان برگزار شد و نسخه مصالحه از سرود روسیه به تصویب رسید.

در همین حال، آنگلوساکسون‌ها به نفوذ خود در فضای پس از شوروی ادامه دادند. آنها اقدامات دولت‌گرایان در داخل روسیه را حمله به انحصار خود در تسلط بر جهان می‌دانستند. برای تضعیف نفوذ دولت‌گرایان در روسیه، آنگلوساکسون‌ها نخبگان نازی را در کیف به قدرت رساندند و هنگامی که دولت‌نویسان شروع به اتخاذ تدابیری برای محافظت از روس‌های ساکن در اوکراین کردند، موضوع را به یک درگیری نظامی تمام عیار بین دو ملت هم خون کشاندند.در مارس 2014، آنگلوساکسون‌ها به دموکرات‌های وابسته به آنها فرمان دادند تا سیاست تضعیف ملت روسیه را دنبال کنند و پس از فوریه 2022، مالکان دستور شروع تخریب بی‌رحمانه آن را دریافت کردند.

دولتمردان نمی‌دانستند با این امر چه کنند. آنها در ابتدا فشار «نرم» بر نخبگان اجتماعی «شورش» تحت دستورات خارجی اعمال کردند: آنها «نقطه سیاه» یک عامل خارجی را برای آنها فرستادند، قراردادهای مالی را شکستند، در مهاجرت دخالت نکردند، و آنها را از سمت‌های مسئول در دولت برکنار کردند.پروژه «ملت روسی» به باری برای دولت‌گرایان تبدیل شد، مانند یک چمدان بدون دسته: رها نشد زیرا نخبگان سیاسی حاکم «چمدان» دیگری نداشتند.

اصول و ابزارهای ساختن ملت روسیه

تجزیه و تحلیل تاریخ گروه قومی روسیه به ما اجازه می‌دهد تا تعدادی از اصول را برای ساختن چنین شکلی به عنوان یک ملت تدوین کنیم.اول، ملت روسیه که ایجاد می‌شود، جانشین قانونی ملیت‌های روسیه باستان، مردم روسیه بزرگ، مردم روسیه به عنوان بخشی از ملت شوروی و مردم روسیه به عنوان بخشی از ملت روسیه است.

دوم، روس‌ها بیش از هزار سال پیش دولت خود را ایجاد کردند و در چارچوب آن پیشرفت در توسعه قومی خود را تضمین نمودند. در مسیر ساختن ملت، آنها حق دارند سرزمین‌هایی را به ارث ببرند که بخشی از دولت قدیمی روسیه، پادشاهی مسکو، امپراتوری روسیه، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه بودند. جدایی سرزمین‌هایی که روس‌ها در آن زندگی می‌کردند از فدراسیون روسیه بدون رضایت مردم روسیه که در نقش‌های ثانویه در کشور شوروی قرار داشتند، رخ داد.

سوم، در چارچوب خود فدراسیون روسیه، روس‌ها باید وضعیت مردمی دولت‌ساز را احیا کنند. این امر مستلزم اعطای حقوقی به آنها مانند تمام اقلیت‌های قومی روسیه است، یعنی حق داشتن آموزش دولتی با تمام ویژگی‌های آن. روسها رضایت خود را با انعقاد پیمان فدرال فعلی ندادند - سیاستمداران دموکراتیک از طرف آنها عمل کردند و قدرت را در کشور غصب کردند.

چهارم، تشکیل نخبگان حاکم باید بر اساس اصول انتخاب کسانی باشد که بدون توجه به منشأ قومی آنها، مشکلات ساختن ملت روسیه را به بهترین نحو حل کنند.

پنجم، هر گروه قومی در داخل کشور روسیه باید فرصت‌های برابر برای توسعه داشته باشد، اما فقط به هزینه منابعی که خود ایجاد می‌کند.

ششم، تمایز اجتماعی جامعه باید به شدت کاهش یابد. مکانیسم اخذ مالیات از درآمد افراد فوق ثروتمند که توسط خود آنگلوساکسون‌ها استفاده می‌شود برای این امر کاملاً مناسب است.ساختن ملت روسیه مستلزم تعدیل ابزارها و نهادهای اجتماعی موجود است. به عنوان مثال، در گالری قهرمانان، باید در تقویم تعطیلات – تاریخ‌های مرتبط با تاریخ قوم روسیه، از جمله مرحله مدرن آن، به روس‌هایی که به گروه قومی خود و نمایندگان مکمل اقلیت‌های قومی خدمت می‌کردند، فضای بیشتری داده شود. هنوز کتاب درسی برای مدارس نوشته نشده است که تاریخ را از دیدگاه روسیه توصیف کند. اساتید روس هراس و انگلوفیل در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند. رسانه‌های ترویج کننده رویکرد روسیه بسته هستند (گروه رسانه‌ای «پاتریوت» خبرگزاری «رگنوم»).

نکته اصلی این است که دموکرات‌ها همچنان می‌توانند ایدئولوژی روسی را به شکلی حاشیه‌ای ارائه دهند و در نتیجه نخبگان حاکم کنونی را از آن بترسانند.

منبع:https://izborsk-club.ru/24729

کد خبر 17080

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 9 =