28 فوریه 2024
چشمانداز جهانی متنوعتر و پیچیدهتر میشود. بازیگران جدیدی در سیاست جهانی ظهور میکنند، مشکلات جهانی جدیدی را به ارمغان میآورند و موقتی بودن که با گذار از پسامدرنیسم به فرامدرنیسم، مجازیسازی و سرعت پرشتاب تنوع مشخص میشود در حال تغییر است. در پرتو این رویدادها، بازگشت جهان به یکنواختی ایدئولوژیک یا منطق دوقطبی غیرممکن میشود.با تنوع ایدئولوژیکی که مسیر ادامه این قرن را شکل میدهد، رویکرد منطقی برای تبدیل بینظمی جهانی به مرحله انتقالی، تقویت عاملیت دولت است و توانایی حل مشکلات آنها به طور مستقل و جمعی برای کشورها اهمیت ویژه دارد.
چندقطبی به معنای بازگشت به جهانیسازی نیست که با حضور دولتها مانند قرن بیستم مشخص میشود. همچنین به این معنا نیست که در قرن بیست و یکم بازیگران متعددی در جهان وجود خواهند داشت و مفهوم دولت همانطور که زمانی انتظار میرفت، از بین خواهد رفت.منظره چندقطبی سال 2040 شبیه یک جعبه شنی خواهد بود که در آن دولت تنها به عنوان یکی از گزینههای ممکن ارائه م شود، اگرچه هنوز هم بیشترین درخواست را دارد.
این دقیق همان چیزی است که میتواند نقش رو به افول نهادهای جهانی را بر اساس هنجارهای نظم جهانی دولتمحور و در درجه اول سازمان ملل متحد توضیح دهد.
در سال 2040، دولت نقش جدیدی را به خود اختصاص خواهد داد و در جهانی با رقابت فزاینده برای دستیابی به منابع و نفوذ در غیاب یک قدرت هژمونیک، حاکمیت به کالایی کمیاب برای دولتها تبدیل خواهد شد. این تغییر منجر به آن خواهد شد که دولت در صلح وستفالیا[1]به عنوان یک امتیاز به جای یک حق در نظر گرفته شود. در حالی که مردم روسیه، چین، ایران، ترکیه، عربستان سعودی و هند هنوز حکومت را ترجیح میدهند، نظرسنجیها در کشورهای غربی نشان میدهد که اعتماد مردم به دولت اخیرا به پایینترین حد تاریخی رسیده است. این نشاندهنده آن است که برخی از نهادهای دولتمحور بازیگران فعال نظم جهانی در حال ظهور باقی خواهند ماند. در حالی که برخی دیگر نوعی نهادهای فراملی با مرزهای مبهم خواهند بود که در نتیجه رقابت بین دولتهای مستقل ایجاد میشود.
این نشان میدهد که مفهوم دولت مدرن، عمیقا متاثر از ایدههای هابز و لاک، پانزده سال بعد همچنان مرتبط باقی خواهد ماند و به احیای جنبشهای حاکمیتی به رهبری قدرتهای جهانی (ایالات متحده، روسیه و چین) و بازیگران منطقهای؛ ترکیه، ایران و عربستان سعودی کمک میکند. این کشورها با تقویت و ایجاد پیوندهای قوی در داخل مرزهای جغرافیایی خاص، چشمانداز جهانیشدن را شکل خواهند داد. این روند جایگزینی جدی برای مفهوم حوزه اقتصادی و سیاسی-ایدئولوژیکی جهانی خواهد شد که در دهه 1990 توسعه یافت.
بازیگران بینالمللی که از شکست Pax Americana[2] در دهه 2020 سرخورده شدهاند، حاکمیت مناطق خود را در اولویت قرار میدهند و منجر به تشکیل بلوکهای فنی-اقتصادی فراگیر میشوند که در آن قدرت سیاسی را در دست دارند.
با رشد جهانی شدن، مناطق محروم از حاکمیت به عرصه رقابت بین این بلوکها تبدیل خواهند شد. ساکنانی که اصل تعلق به این یا آن دولت را رد میکنند، جوامع مدنی جهانی را ترجیح میدهند و با بهرهگیری از مزایای سیاسی و اقتصادی این بلوکها در این فضاها خواهند ماند. سوال این است که آیا آنها میتوانند امنیت اقتصادی که به طور معمول توسط دولت تامین میشود را تضمین کنند؟
منبع:
https://ru.valdaiclub.com/a/reports/charting-the-2040/
نسخه کامل گزارش با فرمت پی دی اف در ویژهنامه دیدگاه نسل جوان برای نظم جهانی آینده؛ فوریه 2024 اندیشکده گفتگوی بینالمللی والدای
https://ru.valdaiclub.com/files/47564/
[1] . صلح وستفالیا به دو قرارداد صلح مونستر و اسنابروک اشاره دارد که به ترتیب در 15 مه و 24 اکتبر 1648 امضا شدند. آنها به جنگ سی ساله در امپراتوری روم پایان دادند و نظام جدیدی از روابط بینالمللی را پایهگذاری کردند.
[2] . صلح آمریکایی، الگوبرداری از Pax Romana و Pax Britannica؛ همچنین به نام صلح طولانی؛ اصطلاحی است که برای مفهوم صلح نسبی در نیمکره غربی و بعدها در جهان به کار رفت بویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، زمانی که ایالات متحده به قدرت غالب اقتصادی، فرهنگی و نظامی جهان تبدیل شد.
نظر شما