جنگ جهانی سوم آغاز شده است

بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران و پایگاه غنی‌سازی هسته‌ای فوردو توسط نیروی هوایی ایالات متحده، آغاز جنگ جهانی سوم است. سلاح‌های هسته‌ای دیگر کسی را متوقف نمی‌کنند و حملات به تأسیسات هسته‌ای اساساً توسط اسرائیل که در سطح بین‌المللی پاسخ قاطعی دریافت نکرده است و اکنون توسط ایالات متحده نیز تأیید شده است. آنقدر از خطوط قرمز عبور شده است که مشخص نیست آیا خطوط قرمزی باقی مانده است که از آنها عبور نشده باشد؟

جنگ جهانی سوم آغاز شده است

الکساندر دوگین

جنگ جهانی سوم آغاز شده است


23 ژوئن 2025

بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران و پایگاه غنی‌سازی هسته‌ای فوردو توسط نیروی هوایی ایالات متحده، آغاز جنگ جهانی سوم است. سلاح‌های هسته‌ای دیگر کسی را متوقف نمی‌کنند و حملات به تأسیسات هسته‌ای اساساً توسط اسرائیل که در سطح بین‌المللی پاسخ قاطعی دریافت نکرده است و اکنون توسط ایالات متحده نیز تأیید شده است. آنقدر از خطوط قرمز عبور شده است که مشخص نیست آیا خطوط قرمزی باقی مانده است که از آنها عبور نشده باشد؟

همه اینها مستقیماً به روسیه مربوط می‌شود. نازی‌های کی‌یف پیش از این چندین بار سعی کرده‌اند به تأسیسات هسته‌ای در خاک روسیه حمله کنند و حملات به فرودگاه‌های استراتژیک هوایی، که به طرز چشمگیری یادآور تاکتیک‌های اسرائیل در ایران است، شکی باقی نمی‌گذارد: این اکنون یک روش کاملًا قابل قبول برای انجام عملیات نظامی علیه هر کسی است. اگر هنوز هیچ حمله هسته‌ای مستقیمی صورت نگرفته است، پس مسئله زمان است. جعبه اتمی پاندورا[1]باز است. استعاره آنتون چخوف در مورد اسلحه روی صحنه بارها در مورد سلاح‌های هسته‌ای به کار رفته است: «اگر در پرده اول اسلحه‌ای را به دیوار آویزان کنید، باید در پرده بعدی از آن شلیک نمایید. در غیر این صورت، آن را آنجا آویزان نکنید». اسلحه در پرده اول، که جنگ سرد بود، به دیوار آویزان بود. آنها اکنون

شروع به شلیک آن کرده‌اند و این اجتنابناپذیر است. تمام سلاح‌های اختراع شده توسط مردم دیر یا زود به کار گرفته شدند. سرگئی کاراگانوف مدتها پیش در مورد این موضوع صحبت کرد، اما همه او را یک هشداردهنده یا کسی که اغراق می‌کند، می‌دانستند. او صرفاً در مورد اجتناب‌ناپذیر بودن آن هشدار می‌داد. با این حال، برای تصور جنگ‌های هسته‌ای آینده، ارزش دارد که در نظر بگیریم تحت چه پرچم‌های ایدئولوژیکی به راه خواهند افتاد؟ برای چه آیندهای طراحی شده‌اند، زیرا هنگام شروع یک جنگ جهانی، باید حداقل تقریبی‌ترین ایده را از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، داشت.

بیایید از دریچه چشمان جهانی‌گرایان به اوضاع نگاه کنیم؛ کسانی که ترامپ و حامیانش اخیراً آنها را «دولت پنهان» می‌نامیدند، اما خودشان در مقابل چشمان ما به ابزار آنها تبدیل می‌شوند. ایدئولوژی جهانی‌گرایی و نگاه آنها به آینده شامل دو مرحله است. اولین قدم، ایجاد قدرت کامل حکومت جهانی و لغو دولت‌های مستقل؛ اصول اولیه سیستم وستفالیای است. برای انجام این کار، لازم است که همه مردم به طور کامل با هم ترکیب شوند، مرزهای ملی از بین بروند و تمام بشریت به یک دیگ ذوب واحد تبدیل گردد. علاوه بر این، لازم است اصل فردگرایی را تا حد امکان به چالش کشید و جنسیت را لغو کرد و آن را به یک موضوع انتخابی تبدیل نمود (همانطور که لیبرال‌ها پیش‌تر مذهب، طبقه و ملت را به یک موضوع انتخابی تبدیل کرده بودند). کسانی که در مقابل این [روند] می‌ایستند و از حاکمیت و ارزش‌های سنتی حمایت می‌کنند، باید نابود شوند. غربِ جمعی پیش از ترامپ، آینده خود را اینگونه می‌دید، در حالی که در اوکراین علیه روسیه می‌جنگید، برای جنگ با چین آماده می‌شد و جهان اسلام را با انقلاب‌های رنگی و حتی تهاجم‌های مستقیم فرسایش می‌داد. در عین حال، جهانی‌گرایان نیز در حال متزلزل کردن قدرت هندوتوا[2]در هند بودند.

اولین قدم، استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را در نظر گرفت، زیرا موانع موجود در مسیر حکومت جهانی باید به هر قیمتی از بین بروند و بشریت به عنوان یک کل در اینجا حیف نیست؛ اگر صرفاً از نظر کمی در نظر بگیریم، در حال حاضر بیش از حد کافی از آن وجود دارد.

قرار است گام دوم حتی رادیکال‌تر باشد: غلبه آگاهانه و حتی نابودی بشریت به نفع هوش مصنوعی قوی. این تکینگی[3] نامیده می‌شود و به یک مفهوم رایج در میان آینده‌پژوهان جهانی‌گرا تبدیل شده است. در ابتدا، مهاجران جایگزین جمعیت بومی می‌شوند، افراد تراجنسیتی جایگزین دو جنس طبیعی و خانواده‌های سنتی می‌شوند و در نهایت، خود مهاجران و افراد تراجنسیتی با هوش مصنوعی و سایبورگ‌ها جایگزین خواهند شد.

این همان چیزی است که قبل از پیروزی ترامپ، زمانی که غرب جمعی طبق این طرح حرکت می‌کرد، مطرح بود. ترامپ و جنبش «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» او دقیقاً به این دلیل در انتخابات ایالات متحده پیروز شدند که با این پروژه آینده مخالف بودند. این شامل ضد نظامی‌گری، ضد مداخله‌گرایی، رد مهاجرت غیرقانونی و ممنوعیت  LGBT  می‌شد؛ یعنی، آینده بیشتر در شرایط یک جهان چندقطبی بود، همانطور که مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، مستقیماً در مورد آن صحبت کرد و نابودی هسته‌ای بشریت لغو یا عقب افتاد. همچنین قرار بود درگیری‌های اوکراین و خاورنزدیک را که توسط جهانی‌گرایان آغاز شده بود، محدود نماید.

ترامپ مدت زیادی برنامه «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» خود را دنبال نکرد. او به برخی دستاوردها دست یافت: او LGBT را ممنوع نکرد، اما حداقل آن را به طور قابل توجهی به عقب راند و شروع به شناسایی و اخراج سختگیرانه مهاجران غیرقانونی کرد. او حتی دفتر مرکزی جهانی‌گرایان برای صدور لیبرالیسم و انقلابهای رنگی USAID را تعطیل کرد و همه کارمندان آن را اخراج نمود. به نظر می‌رسد که هولوکاست هسته‌ای به تعویق افتاده و تمام توجهات به قاره آمریکای شمالی؛ به کانادا که همچنان در دست جهانی‌گرایان است و به گرینلند معطوف شده است.

با این حال، درست زمانی که جهان نفس راحتی کشید و پایگاه انتخاباتی «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» آمریکا شادمان و سرشار از امید به آیندهای جایگزین؛ بدون جنگ و زمستان هسته‌ای شد، اسرائیل جنگی را علیه ایران آغاز کرد، به ظرفیت هسته‌ای آن حمله کرد و ترامپ به این جنگ پیوست و فوردو، ایستگاه تحقیقات هسته‌ای ایران را بمباران کرد و دوباره، یک چرخش شدید در رابطه با آینده و در واقع، آغاز جنگ جهانی سوم. به هر حال، اگر جعبه پاندورا را باز کنید، نمی‌توانید آن را ببندید. ترامپ آن را باز کرد و با در نظر گرفتن ایدئولوژی خود ترامپ، که از بسیاری جهات هنوز (هرچند نه به اندازه‌ای که همه امیدوار بودند) از جهانی شدن لیبرال فاصله دارد، تصویر این آینده چیست؟

اگر به عنوان یک فرضیه بپذیریم که همان «دولت پنهان» جهانی‌گرایی که ترامپ سعی در از بین بردن آن داشت، قوی‌تر از آن چیزی بود که همه تصور می‌کردند، پس شاید دقیقاً همین دولت بود که از ترامپ و برنامه ملی‌گرایانه او سوءاستفاده کرد. تنها در صورتی که ترامپیست‌ها معتقد بودند که ملی‌گرایی به معنای تمرکز بر مشکلات داخلی ایالات متحده و ریشه‌کن کردن جهانی‌گرایان است، آنگاه «دولت پنهان» ایده‌های خاص خود را در این مورد داشت. اما آنها چه هستند؟

منطقی‌ترین فرض این است: برنامه‌های جهانی‌گرایان برای انتقال آرام و داوطلبانه قدرت به یک دولت جهانی شروع به متوقف شدن کرد و سپس به بن‌بست رسید. ظهور روسیه و چین، حرکت به سوی حاکمیت تمدنی هند، جهان اسلام، آفریقا و آمریکای لاتین، ظهور و تقویت بریکس مستقیماً چندقطبی بودن را در مقابل تک‌قطبی بودن جهانی

قرار داد و جنگ جمعی غرب لیبرال-جهانی‌گرا علیه اکثریت جهان، حتی یک جنگ هسته‌ای، نمی‌تواند به نفع غرب تمام شود.

در آن زمان بود که تصمیم موذیانه‌ای گرفته شد مبنی بر اینکه در برابر چرخش محافظه‌کارانه، رشد ناسیونالیسم و پوپولیسم و تقویت چندقطبی مقاومت نکنند، بلکه از آن برای اهداف خود بهره ببرند. تصمیم گرفته شد که تأسیس دولت جهانی به تعویق بیفتد و فعلًا پروژه موقت «برخورد تمدنها» اتخاذ شود. برای این منظور، به قدرت رسیدن ترامپ ناسیونالیست در ایالات متحده مجاز شمرده شد. این علامت، «درود بلامی»[4] بود که دو بار توسط ایلان ماسک و سپس توسط استیو بنن و دیگر شرکت‌کنندگان کنفرانس اقدام سیاسی محافظه‌کاران اجرا شد، جایی که معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده، جی. دی. ونس، حضور داشت. اکنون چهره آمریکا دقیقاً به ملی‌گرایی تبدیل شده است. به نظر می‌رسد که این دقیقاً نقطه مقابل بین‌المللی‌گرایی جهانی‌گرایان است، اما اگر برنامه‌های بلندمدت برای آغاز جنگ هسته‌ای را در نظر بگیریم، این دقیقاً راه رسیدن به نتایج به سریعترین شکل ممکن است.

یکی دیگر از رژیم‌های ملی‌گرای افراطی، دولت نتانیاهو در اسرائیل، به نمونه دیگری از دامن زدن به «برخورد تمدن‌ها» تبدیل شده است و در اینجا روش اسرائیلی‌ها برای جنگ با فلسطینی‌ها، یعنی نسل‌کشی گسترده علیه جمعیت غیرنظامی غزه، بار دیگر شبیه همان رژیم‌هایی است که خود یهودیان در طول جنگ جهانی دوم قربانی آنها شدند. نتانیاهو نسخه اسرائیلی «درود بلامی»است. حملات به لبنان و اکنون تحریک جنگ با ایران کاملًا در این الگو جای می‌گیرند و ظرفیت هسته‌ای ایران که اسرائیلی‌ها در حال حمله به آن هستند، فعال‌سازی یک بمب کثیف است، یعنی آغاز یک درگیری هسته‌ای. اکنون ترامپ نیز به این جمع پیوسته است.

اما این همه ماجرا نیست. اوکراین در وضعیت فعلی خود ابزار دیگری برای جهانی‌گرایان است و نئونازیسم در آشکارترین شکل خود در آنجا در حال شکوفایی است و اعاده حیثیت از جنایتکاران نازی، آزار و اذیت به دلایل زبانی و مذهبی به رویه روزمره تبدیل شده است و باز هم عامل هسته‌ای. گلوله‌باران مداوم نیروگاه هسته‌ای زاپوروژیا، تلاش برای حمله به نیروگاه هسته‌ای کورسک و در نهایت، حمله به سه‌گانه هسته‌ای روسیه و همه اینها، البته، نه فقط با تأیید جهانی‌گرایان، بلکه تحت کنترل مستقیم و به دستور آنها انجام می‌شود.

اما آیا درگیری آزمایشی بین دو قدرت هسته‌ای؛ پاکستان و هند در همین دسته قرار نمی‌گیرد؟ ضمناً، کسانی که آن را تحریک کردند هرگز شناسایی نشده‌اند.

تنها کاری که باقی میماند این است که چین و کره شمالی را وارد این ماجرا کنیم و منتظر بمانیم تا روسیه، که صبرش تمام شده است، به روند تشدید هسته‌ای بپیوندد.

نتیجه‌گیری اصلی: کاملًا محتمل است این جهانی‌گرایان هستند که تصمیم گرفتند مناقشه هسته‌ای را که قبل‌تر به سمت آن سوق داده شده بودند، از نو شکل دهند. نه فقط رویارویی بین غرب جمعی و دنیای چندقطبی (اینجا ممکن است ببازید)، بلکه جنگی از همه علیه همه، که حتی از دشمنانشان مانند ترامپ، برای اهداف خود استفاده می‌کنند. در این صورت، حکومت جهانی اکنون برقرار نخواهد شد، بلکه پس از یک جنگ هسته‌ای، زمانی که بخش قابل توجهی از بشریت نابود شده، بقیه برای هر صلحی به هر دلیلی دعا خواهند کرد و ربات‌ها و هوش مصنوعی جایگاه‌های رهبری را به دست خواهند گرفت، زیرا جنگ‌های مدرن تقریباً منحصراً به آنها وابسته هستند. بنابراین، تکینگی داوطلبانه نخواهد آمد، بلکه از طریق موجی از خشونت کامل به وجود می‌آید.

و اینجاست که معنای «درود بلامی» آشکار می‌شود. واضح است که نه سوسیالیسم و نه لیبرالیسم دیگر نمی‌توانند الهام‌بخش کسی باشند. اینها دردهای خیالی ایدئولوژیکی از گذشته‌ای غیرقابل بازگشت هستند. این ایدئولوژی‌ها دیگر مفید نیستند، به چیزهای بیارزش، زشت و فاسد تبدیل شده‌اند. آنها زمانی الهام‌بخش شور و شوق بودند، اما اکنون به طور کامل منزجرکننده و انرژی‌ها در سمت پوپولیسم و گاهی ناسیونالیسم و انقلاب محافظه‌کارانه هستند.

پیش از این، لیبرال‌ها هرگونه نشانه‌ای از میهن‌پرستی را سرکوب می‌کردند و محافظه‌کاران را به هر طریق ممکن مسخره و اکنون تصمیم گرفتند تاکتیک‌های خود را تغییر دهند..ابتدا، آنها روی نئونازیسم اوکراینی تمرین کردند و باید اعتراف کرد که این کار بسیار مؤثر واقع شد: کشوری که با جمعیتی سردرگم و الیگارشی که تحت حاکمیت دیوانگان تمام‌عیار می‌جنگیدند، در حال تکه‌تکه شدن بود، به سلاحی جوش‌خورده و مؤثر تبدیل شد که با نفرت و خشم زندگی می‌کند. در چنین وضعیتی، جامعه با «درود بلامی» و رژه‌های مشعل‌دارش قادر است همه اطرافیان و حتی خودش را بکشد. از این روست که بمب کثیف، مقاومت خشمگین ارتش روسیه و حملات تروریستی بی‌وقفه رواج پیدا می‌کند.

با دیدن چگونگی این روند، به احتمال زیاد جهانیگرایان تصمیم گرفتند که ترامپ را زودتر از موعد نکشند و اکنون آنها از او برای همان اهداف استفاده می‌کنند؛ در واقع، آنها جنگ جهانی سوم را آغاز کرداند. برخلاف کمونیسم و لیبرالیسم فرسوده، ملی‌گرایی تا حد زیادی پتانسیل انرژی خود را حفظ کرده‌اند و هر چه همه بلندتر تکرار کنند «دیگر هرگز»، این «بازگشت بربرها» نزدیکتر می‌شود، از «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» تا اسلام رادیکال، از رژیم کی‌یف تا صهیونیسم راست افراطی با «تورات جنگ» اسحاق شاپیرا، از هندوتوای هندی تا «کلاه‌های قهوه‌ای» قیام آمریکای لاتین در کالیفرنیا و تگزاس، از «زندگی سیاهان مهم است» و نظریه نژادی انتقادی تا یورومیلیتاریسم جدید مرز، ماکرون و استارمر[5]. احتمالًا همه می‌دانند جورج ملونی کیست، این همچنین یک «درود بلامی» است. فکر نمی‌کنم لازم باشد به شما یادآوری کنم که جهانی‌گرایان در غرب به کشور ما چه می‌گویند؛ خودتان حدس بزنید.

معلوم می‌شود که جهانی‌گرایان تصمیم گرفته‌اند تاکتیک‌های خود را تغییر دهند، نه برای مبارزه با ظهور ناسیونالیسم و چندقطب‌یگرایی، بلکه برعکس، برای مقابله با آنها در نیمه راه، اما تنها به شرط جنگ همه علیه همه؛ ترجیحاً هسته‌ای یا در حال تبدیل شدن به یک جنگ هسته‌ای و سپس طبق نقشه آنها، یک دولت جهانی تأسیس خواهد شد، یک تکینگی رخ خواهد داد و آنچه سنت مسیحی آن را «پادشاهی دجال» می‌نامد، فرا خواهد رسید.

و این واقعیت که یک درگیری هسته‌ای در سرزمین مقدس در حال شعله‌ور شدن است و این درگیری توسط سیاستمداران اسرائیلی آغاز شده است که معتقدند در حال هموار کردن راه برای آمدن مسیح هستند و شیعیان با این امید که «امام غایب»؛ مهدی که مقدر شده است دجال را شکست دهد، به زودی وارد این نبرد خواهد شد، به آنها پاسخ می‌دهند، همه اینها نمی‌تواند یک تصادف ساده باشد.

روسیه در چنین شرایطی چه باید بکند؟ احمقانه‌ترین کار این است که به بازی‌های نقش‌آفرینی گربه لئوپولد ادامه دهد، به بقایای یک جهان‌بینی سوسیالیستی صلح‌آمیز و ساده‌لوحانه لیبرال قدیمی بچسبد و به سازمان ملل و دوستی مردم تکیه کند. چنین بی‌احتیاطی در شرایطی که اساساً جنگ جهانی سوم آغاز شده است، نه تنها اشتباه، بلکه جنایتکارانه است. وقت آن رسیده که هوشیارانه به حقیقت نگاه کنیم. وقتی کسانی که با «درود بلامی» به یکدیگر سلام می‌کنند، زبان انسانی و ملاحظات بشردوستانه را نمی‌فهمند، ما آماده‌ایم با چه چیزی در مقابل آن مقاومت کنیم؟ فقط از کودکان غزه که در چرخ گوشت قرار گرفته‌اند بپرسید.

زمانی ما با یک ایدئولوژی تمامیت‌خواهانه سرسخت، قاطع و کاملًا تهاجمی که خواستار فداکاری کامل به نام طبقه و کشور بود، با آلمان نازی مخالفت می‌کردیم. به تدریج، این ایدئولوژی از نفس افتاد و بازگشت به آن غیرممکن است، اما اکنون با جهانی روبرو هستیم که مانند آن زمان، همه چیز بار دیگر تنها با یک چیز تعیین می‌شود: عامل نیروی وحشیانه، عزم راسخ برای ارتکاب عملی بسیار غیراخلاقی و حتی خودکشی، سرعت فزاینده تصمیمات و اقدامات، دروغ بی‌پایان و جسورانه تمام‌عیار، با آرامش قربانی را به عنوان جلاد جا زدن و برعکس.

و اینجا، در این دنیایی که وحشی شده است، روسیه مانند گربه لئوپولد با آگاهی کارتونی صلح‌دوستانه، آماده است تا دشمن را رها کند و با کسانی که همه اینها را برای ما ترتیب داده‌اند، مذاکره نماید. بدون ایدئولوژی، فقط با بهترین نیت‌ها، دوستی و درخواست حاکمیت؛ در صورت امکان، ما را به حال خود بگذارید و پاسخ این است: خیر. و سلاح‌های هسته‌ای هیچکس را از هیچ چیز نجات یا محافظت نمی‌کنند. علاوه بر این، ظاهراً کسانی که همه اینها را برنامه‌ریزی می‌کنند، از قبل تصمیم گرفته‌اند که این جنگی که آغاز شده، هسته‌ای خواهد بود.

بنابراین، قبل از هر چیز، ما به یک ایدئولوژی نیاز داریم. جدید و زنده، سرشار از انرژی، تیز، تازه، بسیج‌کننده و منفجرکننده ذخایر انرژی درونی انسان. ایدئولوژی قدرت مقدس و بی‌پایان روسیه.

منبع:

https://izborsk-club.ru/27041

 

[1] .جعبه‌ مصیبت‌ها که اگر باز شود مصایب بی‌شماری از آن بیرون خواهند آمد.

[2] . شکل غالب ملی‌گرایی هندو در هند

[3] موقعیتی در فضا-زمان است که طبق پیش‌بینی نسبیت عام، در آن چگالی و میدان گرانشی جسم سماوی بینهایت می‌شوند، به‌طوریکه دیگر این کمیت‌ها وابسته به دستگاه مختصات مورد استفاده نخواهند بود.

[4] . یک نوع سلام نظامی که فرنسیس بلامی، کشیش و نویسنده سوسیالیست مسیحی، برای اجرا در کنار تعهد تابعیت آمریکا که خود ایجادش کرده بود، پیشنهاد داد.

[5] . کِی‌یر استارمر نخست‌وزیر بریتانیا

کد خبر 24287

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 6 =