کتاب باغ و بهار اثر میر امن دهلوی، داستانی کوتاه ولی در ادبیات اردو جایگاهی ممتاز و بیهمتا دارد. گفته میشود نام اصلی آن قصهٔ چهار درویش است. میر امن دهلوی این اثر را به درخواستِ جان گلکرست در چارچوب برنامهٔ تألیف و ترجمهٔ کالج فورت ویلیَام نگاشت. بیشتر پژوهشگران بر این باورند که این داستان از روایت فارسیِ امیر خسرو الهام گرفته و گاه ترجمهای از آن دانسته میشود.
در مقدمهٔ کتاب، میر امن خود اذعان دارد که مأخذِ داستان همان روایت امیر خسرو است. جان گلکرست، رئیس کالج فورت ویلیَام نیز تصریح میکند که این قصه پیش از ترجمه به اردو، در زبان فارسی با نام قصهٔ چهار درویش میان خاص و عام شهرت داشت. روایت آن چنین بود که روزی پیر و مرشدِ امیر خسرو، حضرت نظامالدین اولیاء بیمار شدند و امیر خسرو برای دلگرمی و تسکین خاطر ایشان این داستان را به فارسی گفت. نخستین ترجمهٔ آن به اردو به قلم میر حسین عطا خان تحسین با عنوان نو طرزِ مرصع انجام گرفت، اما زبانِ ثقیل و پر از تعابیر عربی و فارسی، آن را از سلاست و روانی دور کرد. از همینرو، میر امن دهلوی — که از نویسندگان فرهیختهٔ فورت ویلیَام کالج بود — این اثر را در قالبی تازه و ساده بازنوشت.
از آن پس بحثها دربارهٔ اینکه باغ و بهار ترجمه است یا تألیف، پایان نمییابد. بسیاری از نویسندگان بدون خواندنِ مقدمه، آن را به اشتباه اثری ترجمهشده از امیر خسرو دانستهاند، در حالیکه شواهد تاریخی نشان میدهد این داستان در اصل تألیفِ میر امن است.
سرچشمهٔ داستان و نقش فورت ویلیَام کالج
منتقدان و پژوهشگران ادبی تصریح کردهاند که هیچ مدرک معتبری وجود ندارد که امیر خسرو واقعاً چنین داستانی به فارسی نوشته باشد. به گفتهٔ حافظ محمود شیرانی، این قصه هیچ ارتباطی با امیر خسرو ندارد و در حقیقت تصنیفِ محمدعلی معصوم است که در کالج فورت ویلیَام به شکل باغ و بهار سامان یافت. این کالج در آغاز قرن نوزدهم برای آموزش زبانهای بومی هند به افسران انگلیسی تأسیس شد، و نویسندگان توانا مانند میر امن مأمورِ نگارش و ترجمهٔ آثار آموزشی و ادبی شدند.
مولوی عبدالحق معتقد است که باغ و بهار در واقع از نو طرزِ مرصع گرفته شده و اقتباسی آزاد از آن است. صرفنظر از این اختلاف نظرها، ناقدانِ ادبی این کتاب را نخستین نمونهٔ نثرِ مدرنِ اردو میدانند. پس از انتشارِ این اثر، برای نخستینبار نثر اردو از پیچیدگیِ فارسی رها شد و سادگی و گفتوگویی طبیعی یافت — سبکی که بعدها به دستِ غالب و دیگر نویسندگان به اوج رسید.
چنانکه سید محمد مینویسد:
«میر امن در باغ و بهار چنان افسونِ بیانی به کار برده که تا اردو زبان زنده است، این اثر محبوب و ارزشمند خواهد ماند».
انگیزهٔ تأسیس فورت ویلیَام کالج
در حدود سال ۱۸۰۰ میلادی، با گسترش سلطهٔ انگلیس بر سراسر هند، افسران کمپانی هند شرقی نیازمندِ یادگیری زبانهای محلی شدند تا بتوانند امور کشور را بهتر اداره کنند. به همین منظور کالج فورت ویلیَام در کلکته تأسیس گردید و جان گلکرست ریاست بخش زبانهای هندی را بر عهده گرفت. او میر امن و دیگر نویسندگان را مأمور ترجمه و بازنویسی داستانهای کهن کرد. در میان آثار منتشرشده تحت نظارت او، باغ و بهار محبوبترین بود.
مقدمهٔ میر امن
خود میر امن در مقدمهٔ کتاب چنین مینویسد:
«سرورانِ دانشمندِ کالج خواستند که با زبان اردو آشنا شوند تا بتوانند با مردمِ هند گفتوگو کرده و امور مملکت را نیکو اداره کنند. از اینرو، چندین کتاب به فرمانِ ایشان تألیف شد.
قصهٔ چهار درویش را نخست امیر خسرو دهلوی برای دلخوشیِ پیرِ خود، حضرت نظامالدین اولیاء، گفت. چون آن حضرت شفا یافت، دعایی فرمود که هر که این قصه را بشنود، به فضلِ خدا تندرست بماند. اکنون جناب گلکرست خواستند که این قصه را به زبانی بنویسم که مردمِ هند — هندو و مسلمان، زن و مرد، کوچک و بزرگ — در گفتوگوهای روزمره به کار میبرند. پس من نیز به همان شیوهٔ گفتاری آغاز به نگارش کردم».
زمان نگارش و انتشار
بر اساس مقدمه، میر امن در آغاز سال ۱۸۰۱ میلادی نگارش کتاب را آغاز کرد و در ۱۸۰۲ به پایان رساند. نخستین نسخهٔ آن در همان سال در مجموعهای آموزشی از گلکرست با عنوان چهار درویش چاپ شد، و نسخهٔ کامل با نام باغ و بهار در سال ۱۸۰۳ در کلکته انتشار یافت.
زندگینامهٔ میر امن دهلوی
دربارهٔ زندگی و تبار میر امن اطلاعات اندکی در دست است. گفته میشود نیاکانش در روزگار مغول به هند آمدند و در دربار مناصب و امتیازاتی یافتند. او در دهلی زاده شد و در همانجا آموزش دید. با دگرگونیهای سیاسیِ عصر خود، از دهلی به عظیمآباد (پتنا) رفت و سپس در سال ۱۷۹۸ به کلکته کوچ کرد. به توصیهٔ میر بهادر علی حسینی به استخدام کالج فورت ویلیَام درآمد و تا ۱۸۰۶ در آنجا خدمت کرد. پس از بازنشستگی، از سرنوشت و زمان درگذشتِ او آگاهی دقیقی در دست نیست.
شخصیتهای اصلیِ داستان
باغ و بهار از دیدگاه فرهنگی و تاریخی اثری پرارزش و خواندنی است. شخصیتِ مرکزیِ آن پادشاه آزاد بخت است که به دادگری و سخاوت شهرت دارد. چهار درویش دیگر نیز قهرمانانِ اصلیاند که با گفتوگوهای خود روایت را پیش میبرند. داستان از شرحِ زندگی و حالاتِ پادشاه آغاز میشود — پادشاهی ثروتمند و آسوده که تنها حسرتِ نداشتنِ فرزند، آرامش از او ربوده است. روزی در اندوهِ بیفرزندی قصر را ترک میکند و در بیابان چهار درویش را در حال گفتوگو مییابد. او پنهانی سخنانشان را میشنود و از اینجاست که ماجرای بلندِ باغ و بهار آغاز میگردد.
نظر شما