هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

کاوش در ژرفای آیین‌های زمستانی فلات ایران و آسیای مرکزی، ما را به درکی نوین از همبستگی فرهنگی این منطقه رهنمون می‌سازد. یلدا و نارتوغان، دو نام برای یک حقیقت واحد هستند: ایمان انسان به پیروزی نور. این آیین‌ها نشان می‌دهند که مردمان این سرزمین، قرن‌ها پیش از اختراع مرزهای سیاسی مدرن، در برابر هجوم سرمای سخت استپ‌ها و کوهستان‌ها، پیمانی نانوشته بسته‌اند؛ پیمانی برای پاسداری از آتش، تکریم خورشید و زنده نگه داشتن امید تا طلوع نوروز.

هندسه مقدس زمان در فلات ایران و دشت‌های آسیای میانه

در پهنه وسیع جغرافیایی که از دامنه‌های زاگرس آغاز شده و تا استپ‌های بی‌پایان قزاقستان و کوهستان‌های پامیر امتداد می‌یابد، زمان تنها یک کمیت فیزیکی نیست؛ بلکه بستری است برای روایت مداوم نبرد میان نیروهای متضاد هستی. انقلاب زمستانی، به عنوان کوتاه‌ترین روز و بلندترین شب سال، در ناخودآگاه جمعی مردمان این منطقه، نه یک پدیده نجومی صرف، بلکه تجلی‌گاه اوج قدرت اهریمن و تاریکی است که در دل خود، نطفه شکست و زوال را پرورش می‌دهد. این گزارش پژوهشی با رویکردی پدیدارشناسانه و تطبیقی، می‌کوشد تا لایه‌های زیرین آیین «یلدا» (شب چله) در حوزه تمدنی ایران و همسنجی آن با جشن باستانی «نارتوغان» در میان اقوام ترک‌تبار آسیای میانه را واکاوی کند. تمرکز این مطالعه بر پنج کشور کلیدی این حوزه (تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و ترکمنستان) استوار است تا ضمن تبیین وجوه اشتراک و افتراق این مناسک، خط سیر تاریخی و فلسفی آن‌ها را تا رسیدن به نقطه اوج تقویم، یعنی «نوروز»، ترسیم نماید.

فرضیه بنیادین این نوشتار آن است که آیین‌های زمستانی در این منطقه، جشن‌هایی منفصل و جداافتاده نیستند، بلکه فصل نخست از یک درام کیهانی سه‌پرده‌ای (تولد خورشید در یلدا، بلوغ آتش در سده/چله‌ها، و پیروزی نهایی در نوروز) محسوب می‌شوند. شواهد گردآوری شده از منابع متعدد تاریخی، اسطوره‌شناختی و انسان‌شناسی، نشان می‌دهد که چگونه مردمان یکجانشین و کوچ‌نشین این منطقه، با وجود تفاوت‌های زبانی و قومی، در مواجهه با «سرما» و «تاریکی» به راهکارهای آیینی مشابهی دست یافته‌اند که همگی در خدمت بقا و استقبال از بهار بوده‌اند.

هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

تبارشناسی یلدا و چله؛ فلسفه زایش در تاریکی مطلق

واژه «یلدا» که ریشه‌ای سریانی دارد و به معنای «میلاد» و «زایش» است، کلیدواژه‌ای حیاتی برای درک فلسفه وجودی این آیین به شمار می‌رود. این واژه به طور مشخص به ولادت خورشید (مهر/میترا) اشاره دارد که در باورهای مهرپرستی پیش از زرتشت و حتی در سنت‌های زرتشتی متأخر، نماد نظم و قانون (اشه) و پیمان‌داری بوده است. در جهان‌بینی ثنویتی ایران باستان، شب نماد اهریمن و روز نماد اهورامزدا است. طولانی‌ترین شب سال، اوج سلطه نیروهای تاریکی پنداشته می‌شد، اما مردمان با هوشمندی اسطوره‌ای، این تهدید را به فرصت تبدیل کردند: آن‌ها دریافتند که درست در لحظه‌ای که تاریکی به اوج می‌رسد، زوال آن آغاز می‌شود و خورشیدِ نوزاد متولد می‌گردد.

این مفهوم «زایش نور از دل تاریکی» چنان قدرتمند بود که مرزهای جغرافیایی را درنوردید. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که انتخاب روز ۲۵ دسامبر برای کریسمس (تولد عیسی مسیح) در قرن چهارم میلادی، تلاشی برای جایگزینی جشن‌های رومی «سول اینویکتوس» (خورشید شکست‌ناپذیر) و ساتورنالیا بود که خود متأثر از میترائیسم ایرانی بودند. بنابراین، یلدا نه تنها یک جشن ملی، بلکه مادر بسیاری از جشن‌های زمستانی جهان است که هسته مرکزی آن‌ها «تولد منجیِ نورانی» است.

چله: ریاضیات مقدس و تقویم زراعی

در کنار واژه سریانی یلدا، اصطلاح بومی و کهن‌تر «چله» قرار دارد که ساختار زمانی زمستان را در فلات ایران و آسیای میانه تعریف می‌کند. عدد چهل در فرهنگ شرقی نشان‌دهنده کمال، بلوغ و گذار از یک مرحله به مرحله دیگر است (چله‌نشینی صوفیان، چهل روزگی نوزاد). در تقویم سنتی، زمستان به دو بازه تقسیم می‌شود که درک آن‌ها برای فهم آیین‌های منطقه حیاتی است:

چله بزرگ : از اول دی‌ماه (۲۱ دسامبر) آغاز شده و چهل روز تا دهم بهمن‌ماه (۳۰ ژانویه) ادامه دارد. صفت «بزرگ» به دلیل طولانی بودن روزهای این دوره و شدت مطلق سرماست. در این دوره، زمین در خواب عمیق است و نیروهای حیات‌بخش به زیر خاک پناه برده‌اند.

چله کوچک : از دهم بهمن تا آخر بهمن (۲۰ روز). از آنجا که این دوره کوتاه‌تر است، به آن چله کوچک می‌گویند، اما شدت سرما و گزندگی آن در این دوره به اوج می‌رسد و به همین دلیل در فرهنگ عامه گفته می‌شود که چله کوچک به چله بزرگ می‌گوید: «اگر من عمر تو را داشتم، بچه را در قنداق و نان را در تنور خشک می‌کردم».

این تقسیم‌بندی زمانی در تمام کشورهای مورد مطالعه (از تاجیکستان تا ترکمنستان) با تفاوت‌های اندک وجود دارد و نشان‌دهنده یک «تقویم زراعی مشترک» است که زندگی دهقانان و دامداران را تنظیم می‌کرده است. یلدا، شبِ ورود به این دوره ریاضت چهل‌روزه است؛ شبی که باید با بیداری و گرما، آمادگی روانی و جسمانی برای مقابله با چله بزرگ کسب شود.

هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

 نارتوغان؛ حماسه خورشید در کیهان‌شناسی تُرک

در حالی که یلدا در سنت هندواروپایی ریشه دارد، در استپ‌های اوراسیا و در میان اقوام ترک‌تبار، جشنی همزاد با نام «نارتوغان» یا «ناردوغان» وجود دارد که از منظر پدیدارشناسی، آیینه‌ای تمام‌نما از یلداست. واژه نارتوغان از دو بخش تشکیل شده است:

نار: در ترکی باستان و مغولی به معنای خورشید، آتش و روشنایی است.

توغان/دوغان: به معنای زایش، تولد و طلوع کردن.

بنابراین نارتوغان به معنای «زایش خورشید» است. این جشن ریشه در آیین «تنگری‌باوری» دارد که مذهب باستانی ترکان و مغولان پیش از اسلام بوده است. در کیهان‌شناسی تنگری، جهان از سه طبقه تشکیل شده است: دنیای بالا (قلمرو نیکی و نور)، دنیای میانی (زمین و انسان‌ها) و دنیای زیرین (تاریکی و مرگ). در روز انقلاب زمستانی، نبردی سهمگین میان خدای خورشید و نیروهای تاریکی به رهبری «ارلیک خان» فرمانروای جهان زیرین درمی‌گیرد. پیروزی خورشید در این نبرد، آغاز سال نو و بازگشت برکت محسوب می‌شود.

شخصیت‌شناسی: آیاز آتا در برابر ننه سرما

در روایت‌های نارتوغان، شخصیتی به نام «آیاز آتا» یا پدر سرما حضور دارد که معادل «بابا نوئل» غربی یا «عمو نوروز» ایرانی است. آیاز آتا که روحی زمستانی است، به همراه نوه خود «قار قیز» (دختر برفی) ظاهر می‌شود و به یاری نیازمندان و کودکان می‌شتابد. وجود این شخصیت در اساطیر ترک، در تقابل با شخصیت «ننه سرما» در فولکلور ایرانی است که معمولاً نماد سختی و خشونت زمستان است و با آمدن عمو نوروز (نماد بهار) باید برود. این تفاوت ظریف نشان‌دهنده نوع تعامل متفاوت کوچ‌نشینان استپ (که سرما بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌شان بود و باید با آن کنار می‌آمدند) با کشاورزان فلات ایران (که سرما دشمن کشت و کارشان بود) است.

 تطبیق آیین‌ها در پنج کشور آسیای میانه

در این بخش، با عبور از مبانی نظری، به بررسی عینی و میدانی بازتاب این آیین‌ها در پنج کشور آسیای مرکزی می‌پردازیم. این کشورها پس از استقلال از شوروی، در حال بازتعریف هویت ملی خود هستند و احیای جشن‌های باستانی بخشی از این پروژه ملت‌سازی است.

هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

تاجیکستان: حافظان آتش و فرهنگ سده

تاجیکستان به عنوان تنها کشور فارسی‌زبان در آسیای میانه، عمیق‌ترین پیوند را با آیین‌های ایرانی حفظ کرده است.

شب چله و پیوند ادبی: در تاجیکستان، انقلاب زمستانی غالباً با نام «شب چله» شناخته می‌شود. سنت‌های این شب، از جمله چیدن سفره با انار و هندوانه و خشکبار، و خواندن شعر (به ویژه حافظ و بیدل دهلوی)، کاملاً با ایران همسان است. تاکید بر ادبیات کلاسیک فارسی در این شب، ابزاری برای حفظ هویت زبانی در برابر نفوذ فرهنگی روسی و ترکی بوده است.

جشن سده: نکته متمایز در تقویم تاجیکان، اهمیت استراتژیک جشن «سده» است. در حالی که یلدا در سطح خانوادگی برگزار می‌شود، سده (۱۰ بهمن/۳۰ ژانویه) به عنوان یک جشن ملی بزرگ در فضاهای عمومی برگزار می‌گردد. سده پایان چله بزرگ و آغاز چله کوچک است. تاجیکان با روشن کردن آتش‌های عظیم، به صورت نمادین به جنگ سرمای باقی‌مانده می‌روند تا مقدمات نوروز را فراهم کنند.

خیر-پیچور: در مناطق کوهستانی پامیر، آیینی منحصر به فرد به نام خیر-پیچور وجود دارد که در پایان چله بزرگ برگزار می‌شود. در این مراسم، مردم با پختن غذاهای آیینی مثل «بات» (نوعی حلیم) و «باج» (آش غلات) و ریختن دانه‌ها در آتش مقدس اجاق خانه، برای سال زراعی پیش‌رو فال می‌گیرند. این آیین نشان‌دهنده باور عمیق به قداست آتش و اجاق در فرهنگ پامیری است.

ازبکستان: گذار از چله کلان با نغمه‌های گل برفی

ازبکستان، با میراثی ترکیبی از فرهنگ ترکی و فارسی (تاجیکی)، سنت‌های پیچیده‌ای دارد.

چله کلان و ریاضت: در فرهنگ ازبکی، دوره چهل‌روزه اول زمستان «کیتا چیلِ» ( چله بزرگ) نامیده می‌شود. این دوره نه تنها یک مفهوم تقویمی، بلکه در سنت‌های صوفیانه رایج در ازبکستان (نقشبندیه)، زمانی برای خلوت‌گزینی و چله‌نشینی معنوی بوده است.

بای‌چیچک: اگرچه جشن انقلاب زمستانی به پررنگی یلدای ایرانی نیست، اما نقطه پایان زمستان با آیینی بسیار مهم به نام «بای‌چیچک» (گل برفی/بهمن) جشن گرفته می‌شود. کودکان با دیدن اولین گل‌های برفی که از زیر یخ‌ها سر برآورده‌اند، آن‌ها را چیده و خانه به خانه می‌گردند و ترانه‌های مخصوص می‌خوانند. این ترانه‌ها که مضمون آن‌ها خداحافظی با سختی زمستان و نوید بهار است، کارکردی شبیه به حاجی‌فیروز یا نوروزخوانان ایران دارد.

تحلیل: ترانه بای‌چیچک ("بای‌چیچک من ریسمان بسته، از دوغت نمی‌نوشم، از بهارم نمی‌گذرم...") نمادی از

مقاومت حیات در برابر انجماد و اصرار بر آمدن نوروز است.

قزاقستان: بازگشت به ریشه‌های نارتوغان

قزاقستان در سال‌های اخیر، پیشگام احیای جشن نارتوغان به عنوان بخشی از هویت ملی خود بوده است.

مهندسی فرهنگی: دولت و نخبگان فرهنگی قزاقستان می‌کوشند تا نارتوغان را به عنوان جایگزینی بومی برای کریسمس و سال نو میلادی معرفی کنند. در این رویکرد، نمادهای کریسمس (درخت، بابا نوئل) با نمادهای بومی (آک‌چام، آیاز آتا) بازتفسیر می‌شوند تا هم مدرنیته را داشته باشند و هم اصالت را.

آیین‌ها: در سنت های گذشته مردم قزاق در این شب لباس‌های نو می‌پوشدند، به دیدار بزرگان قبیله می‌فتند و غذای آیینی «نوروز کوژه» را طبخ می‌کردند. اگرچه نام این غذا به نوروز اشاره دارد، اما به عنوان غذای «گذار» در جشن‌های زمستانی نیز مصرف می‌شود تا نیروی هفت‌دانه را به بدن منتقل کند. همچنین مسابقات «آیتیس» (مشاعره و آوازخوانی بداهه) در این شب‌ها رونق دارد که یادآور سنت‌های شفاهی کوچ‌نشینان است.

درخت آرزوها: رسم نوشتن آرزوها و بستن آن به درخت (یا ماکت‌های درخت در میادین شهر) در قزاقستان مدرن بسیار رواج یافته و مستقیماً به ریشه نارتوغان ارجاع داده می‌شود.

قرقیزستان: همزیستی کوهستان و خورشید

قرقیزستان با جغرافیای کوهستانی خشن، نگاهی تقدس‌آمیز به بازگشت خورشید دارد.

نارتوغان و آتش: در قرقیزستان، جشن نارتوغان با روشن کردن آتش‌های بزرگ و پریدن از روی آن همراه است. این رسم که اشتراکات آشکاری با جشن سده و چهارشنبه‌سوری دارد، در قرقیزستان با نام «آلاس» پاکسازی با آتش شناخته می‌شود. مردم معتقدند آتش، ناپاکی‌های زمستان و ارواح خبیثه را می‌سوزاند.

شکار زمستانی: زمستان فصل برگزاری جشنواره‌های شکار با عقاب و سگ‌های تازی است. این جشنواره‌ها که اغلب در حوالی انقلاب زمستانی و ماه‌های بعد برگزار می‌شوند، نوعی جشن تعامل انسان با طبیعت وحشی است. قرقیزها با نمایش مهارت خود در شکار، به طبیعت نشان می‌دهند که با وجود سرما، زندگی و قدرت انسان ادامه دارد.

ترکمنستان: گاه‌شماری دقیق بیابانی

در ترکمنستان، زندگی در حاشیه کویر قره‌قوم، وابستگی حیاتی به شناخت دقیق فصل‌ها ایجاد کرده است.

تقویم چله: ترکمن‌ها با دقت ریاضی‌گونه‌ای زمستان را به چله بزرگ (۴۰ روز) و چله کوچک (۲۰ روز) تقسیم می‌کنند. پایان چله کوچک (اواسط فوریه)، با شادی زیادی همراه است زیرا به معنای آغاز فصل زایش دام‌هاست.

غذای آیینی: پختن غذاهایی مانند «یارما» (نوعی حلیم با گندم کوبیده) و نان‌های روغنی «چورک» در شب‌نشینی‌های آغاز چله مرسوم است. ترکمن‌ها معتقدند خوردن غذای گرم و چرب در این شب، بدن را در برابر سرمای چله بیمه می‌کند.

پیوند با آب: برخلاف سایر مناطق که تمرکز بر آتش است، در برخی باورهای ترکمنی و ازبکی، تقدس آب در زمستان نیز دیده می‌شود و باور دارند که آب‌ها در چله گرم می‌شوند.

پیوند ارگانیک با نوروز؛ از زایش تا رستاخیز

مهم‌ترین دستاورد تحلیلی این پژوهش، اثبات این گزاره است که «یلدا و نارتوغان، پیش‌نیاز هستی‌شناختی نوروز هستند». بدون درک این جشن‌های زمستانی، فهم نوروز ناقص خواهد بود. رابطه این دو را می‌توان در قالب یک فرآیند بیولوژیک و کیهانی توضیح داد:

اسطوره رپیتوین و گرمای زیرزمینی

در الهیات زرتشتی و باورهای کهن ایرانی، ایزدی به نام «رپیتوین» وجود دارد که سرور گرمای نیمروز و فصل تابستان است. باور بر این است که در آغاز زمستان (یلدا)، که دیو سرما به زمین هجوم می‌آورد، رپیتوین به زیر زمین می‌رود. وظیفه او در زیر زمین، گرم نگه داشتن ریشه‌های گیاهان و آب‌های زیرزمینی است تا از مرگ قطعی آن‌ها جلوگیری کند.

یلدا: لحظه خداحافظی با رپیتوین و سپردن حیات به مراقبت‌های زیرزمینی اوست.

سده: زمانی است که آتش‌های روی زمین روشن می‌شوند تا به رپیتوین در زیر زمین پیام دهند و او را یاری کنند.

نوروز: لحظه بازگشت پیروزمندانه رپیتوین به روی زمین است. وقتی او برمی‌گردد، زمین گرم می‌شود، آب‌ها جاری می‌شوند و گیاهان می‌رویند.

بنابراین، یلدا جشن «مقاومت» و آغاز عملیات نجات زیرزمینی است، در حالی که نوروز جشن «پیروزی» عملیات است.

چرخه سه‌مرحله‌ای: نطفه، جنین، تولد

اگر سال را یک موجود زنده در نظر بگیریم:

یلدا/نارتوغان (نطفه‌بندی): خورشید متولد می‌شود، اما ضعیف و نوزاد است (روزها اندکی بلند می‌شوند). این مرحله «امید» است.

چله‌ها/سده (دوران جنینی): زمین آبستن بهار است. سرما سخت است اما در بطن زمین، گرما در حال رشد است. آتش سده، سونوگرافی این جنین آتشین است.

نوروز (تولد و رستاخیز): نوزاد بهار متولد می‌شود. طبیعت جامه عوض می‌کند و وعده یلدا محقق می‌شود.

تحلیل نمادها و خوراکی‌ها؛ کیمیاگری زمستانی

هندسه رنگ سرخ: خونِ خورشید در رگ‌های زمین

در تمام فرهنگ‌های مورد مطالعه، رنگ سرخ در آیین‌های زمستانی نقش محوری دارد.

در یلدا: انار و هندوانه. انار با دانه‌های فراوان، نماد تکثیر خورشید است. هندوانه (که در تابستان ذخیره شده) حامل گرمای خورشید تابستان است که باید در زمستان آزاد شود.

در نارتوغان: بستن روبان‌های سرخ به درخت و پوشیدن لباس‌های با تم سرخ (توسط ارلیک خان یا شمن‌ها). در اساطیر ترک، آتش مقدس است و رنگ سرخ نماد حیات و خون است.

تحلیل: مصرف خوراکی‌های سرخ در واقع نوعی «خون‌رسانی جادویی» به طبیعت و بدن انسان است تا در فصل رنگ‌باختگی و سفیدی (برف)، حیات جریان یابد.

درخت آرزوها: محور گیتی

رسم بستن دخیل و آرزو به درخت، که در نارتوغان دیده می‌شود و در جشن‌های خیریه مدرن ایران و افغانستان با نام «درخت آرزوها» بازتولید شده است، ریشه در مفهوم «محور گیتی» دارد. درخت، تنها موجودی است که سه جهان را به هم وصل می‌کند.

در باورهای عامیانه آسیای میانه، درختان کهنسال (توت، چنار) نظرکرده هستند. در شب نارتوغان، تزیین درخت کاج، بازسازی نمادین این محور است تا راه برای نزول برکت از آسمان به زمین باز شود.

تطبیق: سرو یلدا (که در برخی متون باستانی به تزیین آن اشاره شده) و کاج نارتوغان، هر دو کارکرد مشابهی دارند: نماد ایستادگی و سبز ماندن در برابر مرگِ زمستان.

ابعاد جامعه‌شناختی و دیپلماسی فرهنگی

پس از فروپاشی شوروی، کشورهای آسیای میانه با چالشی بزرگ روبرو بودند: چگونه خلأ ایدئولوژیک کمونیسم را پر کنند و چگونه با نفوذ فرهنگی روسی (مثل جشن سال نو میلادی و دد ماروز) مواجه شوند؟

احیای نارتوغان پاسخی به این چالش بود. این جشن به آن‌ها اجازه می‌دهد تا فرم جشن‌های مدرن (درخت، هدیه، شادی) را حفظ کنند، اما محتوای آن را بومی و ترکی کنند. این "بازگشت به خویشتن" ابزاری قدرتمند برای ملت‌سازی در قزاقستان و قرقیزستان بوده است.

در تاجیکستان، تاکید بر یلدا و سده، ابزاری برای تمایز از دنیای ترک‌زبان اطراف و اتصال به جهان ایرانی است.

یلدا و نارتوغان به مثابه پل دیپلماتیک

ثبت جهانی یلدا به عنوان میراث مشترک ایران و افغانستان در یونسکو، و پرونده‌های چندملیتی نوروز (با حضور ۱۲ کشور)، نشان می‌دهد که این آیین‌ها پتانسیل عظیمی برای «دیپلماسی فرهنگی» دارند. همزمانی برگزاری جشن نارتوغان در کشورهای آسیای میانه با یلدای ایران، فرصتی استثنایی برای ایجاد گفتگوی فرهنگی است. این جشن‌ها زبان مشترکی هستند که نیاز به ترجمه ندارند؛ زبانِ انار، آتش و خورشید.

نتیجه‌گیری

کاوش در ژرفای آیین‌های زمستانی فلات ایران و آسیای مرکزی، ما را به درکی نوین از همبستگی فرهنگی این منطقه رهنمون می‌سازد. یلدا و نارتوغان، دو نام برای یک حقیقت واحد هستند: ایمان انسان به پیروزی نور.

این آیین‌ها نشان می‌دهند که مردمان این سرزمین، قرن‌ها پیش از اختراع مرزهای سیاسی مدرن، در برابر هجوم سرمای سخت استپ‌ها و کوهستان‌ها، پیمانی نانوشته بسته‌اند؛ پیمانی برای پاسداری از آتش، تکریم خورشید و زنده نگه داشتن امید تا طلوع نوروز.

ارتباط این جشن‌ها با نوروز، ارتباطی خطی و علی-معلولی است. یلدا «تعهد» به بقاست و نوروز «پاداش» این بقا. همان‌گونه که در شعر حافظ (که زینت‌بخش یلداست) آمده است: «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»، این وعده‌ای است که در سردترین شب سال داده می‌شود و در نوروز محقق می‌گردد.

امروز، احیای این آیین‌ها و شناخت ریشه‌های مشترک نارتوغان و یلدا، نه تنها بازگشت به گذشته نیست، بلکه ترسیم‌کننده افقی روشن برای همگرایی منطقه‌ای و صلح پایدار در قلب آسیاست.

گاه‌شماری تطبیقی آیین‌های زمستانی در مسیر نوروز

هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

واژه‌شناسی تطبیقی عناصر آیینی

هم‌آوایی یلدا و نارتوغان تا نوروز در آسیای مرکزی

آلماتی قزاقستان

منابع:

https://tadaweekly.org/nardugan/

https://www.researchgate.net/publication/316274197

https://ucentralasia.org/media/s22fgoai/chhu-rp-4-eng.pdf

http://ddstdt.tj/the-history-of-festival-sada/

https://folkways.today/tajik-holidays/

https://simerg.com/2017/03/21/a-story-about-a-celebration-that-heralds-nawruz-in-a-remote-village-in-pamirs/

https://uzbek-travel.com/about-uzbekistan/cuisine/islam/

https://www.t-science.org/arxivDOI/2019/12-80/PDF/12-80-9.pdf

https://eurasia.travel/kazakhstan/traditions/

https://folkways.today/kyrgyz-holidays/

https://www.dookinternational.com/blog/festivals-of-central-asia/

https://nomads-life.com/blog/traditions-and-culture-of-turkmenistan/festivals-and-celebrations-in-turkmenistan/

https://www.datcasarap.com/copy-of-tr-nardugan

کد خبر 25787

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =