محمود کاشغری و ایدئولوژی ترکگرایی: نگاهی از جمهوری آذربایجان
محمود کاشغری، شاهزادهای از دودمان قراخانیان، از نسل ششم بغراخان بوده است. دیوان لغاتالترک بهعنوان یادمانی باشکوه و پرافتخار از ملت ترک شناخته میشود. این اثر با هدف آموزش زبان ترکی به عربها نگاشته شده و نخستین منبع مادر و بنیاد زبان و ادبیات ترکی بهشمار میرود. دیوان در محیط قراخانیان و بهمنظور پاسخ به نیاز شناخت زبان ترکی بهعنوان زبان حکومت و اداره نگاشته شده است. بهگفته نویسنده، خداوند ترکها را برتر آفریده، آنها را بر زمین مسلط ساخته و به آنان زیبایی و دلاوری عطا کرده است.
کتاب دیوان لغاتالترک که در قرن یازدهم میلادی به زبان عربی نگاشته شده است، در خدمت ترویج زبان، فرهنگ، فولکلور، سنتها، قومنگاری، ارزشهای معنوی و ملی، جغرافیا، تاریخ، اقتصاد، روانشناسی، روابط اجتماعی و هویت ملی ترکها در میان عربها و معرفی ترکها به آنان بوده است. از آنجا که دیوان با هدف آموزش زبان ترکی به عربها نوشته شده است، توضیحات آن به زبان عربی و واژگان، عبارات و نمونههای ادبی آن به زبان ترکی آورده شدهاند. واژگان ترکی بر پایه سنتهای فرهنگنویسی عربی مرتب و تنظیم شدهاند. با اینحال، دیوان یک فرهنگ لغت ساده نیست، بلکه دایرةالمعارفی از زبان، ادبیات، تاریخ، جغرافیا و علوم مرتبط با ترکها تا قرن یازدهم محسوب میشود. به همین دلیل، محمود کاشغری «پدر ترکشناسی» نامیده شده و خدمات تاریخی او مورد تجلیل قرار گرفته است.
کاشغری به آینده زبان ترکی ایمان داشت و با اطمینان اعلام میکرد که این زبان از غنا و زیبایی لازم برای رقابت با زبان عربی برخوردار است. نویسنده، با توضیح و تفسیر بیش از ۷۵۰۰ واژه در دیوان نوشته است: «من زبان و قافیههای تمام قبایل ترک را جمعآوری کردم و فقط واژگان فراموششده را وارد این کتاب کردم. واژگانی که بعدها وارد زبان ترکی شدند را نیاوردم.» محمود کاشغری با حذف واژگان بیگانه و تمرکز بر واژگان اصیل ترکی، راهی علمی و درست را برگزیده بود. او همچنین واژگان را براساس تعداد حروفشان دستهبندی کرده و واژگان سه، چهار و پنجحرفی را تحت عنوانهای جداگانه آورده است.
از محتوای دیوان چنین برمیآید که در قرن یازدهم، بیش از ده هزار واژه در زبانهای ترکی مورد استفاده قرار میگرفت که همگی اصیل و متعلق به خود زبان ترکی بودهاند. البته واژگان وامگرفته نیز در زبان دولتمردان یک امپراتوری بزرگ وجود داشته است، اما پرهیز کاشغری از ثبت آنها بهدلیل هدف اصلی او یعنی آموزش واژگان اصیل ترکی به عربها بوده است.
دیوان از دو بخش تشکیل شده است: مقدمه و بخش واژگان. در مقدمه، دلیل نگارش فرهنگنامه، روش کار نویسنده و نمونههای گردآوریشده شرح داده شده است. همچنین درباره قبایل ترک، ساختار واژگان آنها و نحوه ترتیب آنها اطلاعاتی ارائه شده است. دیوان از منظر ادبی-تاریخی نیز یادمانی بینظیر است.
در دیوان بیش از سیصد قطعه شعر به شکل رباعی ثبت شدهاند. کاشغری علاوهبر بیان محل و نحوه گردآوری این اشعار، معنای خاصی برای آنها قائل بوده است: «من این کتاب را با کلمات حکیمانه، آواها، امثال، سرودها، رجَزها و قطعات ادبی در نثر و نظم بر پایه ترتیب الفبایی آراستم.»
البته نویسنده بیشتر سرودههای ثبتشده در دیوان را بدون نام شاعر آورده است و احتمال آن میرود که بسیاری از آنها توسط شاعران و اوزانهای ناشناس سروده شده باشند. از میان شاعران، کاشغری تنها به نام فردی به نام چُچو اشاره کرده است. بدون تردید، برخی از این اشعار از قلم چُچو برخاستهاند.
قدیمیترین نمونه شعر ترکی، مرثیهای برای مرگ آلپ اَر تُنگا است که در آن، اندوه و ماتم ملتهای ترک با اشک و آه تصویر شده است.
در دیوان همچنین اشعاری در ستایش دامداری و شکار، اشعار عاشقانه، و ابیات پندآموز نیز به چشم میخورند. همه رباعیهای دیوان با زبانی روان، طبیعی و زنده نوشته شدهاند.
کاشغری که پاکی زبان ترکی را حفظ کرده، درباره گستره جغرافیایی زبان ترکی و کاربرد آن بهعنوان زبان رسمی نیز اطلاع داده است.
او گویشهای ترکی را به دو دسته تقسیم کرده است: گویش خاقانی و گویش اوغوزی. گویش خاقانی، زبان شهرهای کاشغر و بالاساغون و دولت قراخانیان بوده، در حالیکه گویش اوغوزی متعلق به ترکهای اوغوز، قپچاق، یمک، پچنگ و بلغار محسوب میشده است.
دیوان امروزه نیز بهعنوان یک اثر مشترک توسط تمام ملتهای ترک مورد علاقه، مطالعه و تحقیق علمی قرار دارد. این اثر بار دیگر ثابت میکند که زبان، ادبیات و فرهنگ ملتهای ترک در طول قرون، مشترک بوده و بر سنتها و منابع ادبی-تاریخی واحدی استوار بودهاند.
پروفسور یگانه اسماعیلاوا
https://azertag.az/xeber/mahmud_kasgari_ve_turkchuluk_mefkuresi_azerbaycandan_baxis-۳۵۴۱۸۴۷
تحلیل:
مقالهی مورد بحث، از همان عنوان خود، که ترکیب «ترکگرایی» و «نگاه از آذربایجان» را در کنار هم قرار میدهد، روشن میسازد که هدفش صرفاً تحلیل زبانی یا ادبی نیست، بلکه از منظر یک دیدگاه ملیگرایانه نوشته شده است. تعبیر «ایدئولوژی ترکگرایی» خود بار مفهومی خاصی دارد و با آنکه واژهی آذری «مأفکوره» در متن بهدرستی بهعنوان یک «نظام فکری» تعریف میشود، اما بار عاطفی و سیاسی آن بر فضای علمی مقاله سایه میافکند.
بهویژه تأکید نویسنده بر جملاتی نظیر اینکه «خدا ترکها را برتر آفریده»، بدون هیچ نگاه انتقادی یا بررسی بافت تاریخی-متنی آن، مقاله را از موضع تحلیل علمی به سمت تأیید ایدئولوژیک سوق میدهد. اینگونه گزارهها که امروزه در ادبیات علمی بهعنوان بازتابهای گفتمان «قوممحور» و «برتریطلب» شناخته میشوند، باید با احتیاط و نقد ارائه شوند، نه با پذیرش بیچونوچرا.
دیوان لغاتالترک در قرن یازدهم هجری نوشته شده و برای درک محتوای آن، باید شرایط اجتماعی، سیاسی و زبانی آن دوره در نظر گرفته شود. اما مقاله، بدون تحلیل کافی از زمینهی تاریخی آن، کوشیده است گزارههای موجود در اثر را مستقیماً به دوران معاصر و گفتمان وحدت ترکان تسری دهد. این نوع تاریخزدایی یکی از اشتباهات رایج در مطالعات ایدئولوژیک است که از زمینهمندی اثر (شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی) غافل میشود.
بهعنوان مثال، ساختار فرهنگی امپراتوری قراخانی، سیاستهای زبانی در مواجهه با زبان عربی (زبان رسمی دین و علم آن روزگار)، یا روابط میان قومیتها در عصر سلجوقیان، همگی میتوانستند در تحلیل بهتر دیوان و نگاه کاشغری به ترکها موثر باشند؛ اما مقاله عملاً این زمینهها را حذف میکند و تصویری آرمانی از گذشته میسازد.
در مقاله هیچ تلاشی برای بهرهگیری از دیدگاههای میانرشتهای یا روشهای علمی رایج در زبانشناسی تاریخی، مردمشناسی، یا مطالعات فرهنگی دیده نمیشود. مؤلف تنها به ارجاع به خود متن و احیاناً موضع شخصی خود اکتفا کرده است. این فقدان روششناسی، باعث شده مقاله بیشتر به یک «بیانیهی فرهنگی» نزدیک شود تا یک پژوهش آکادمیک.
همچنین جای خالی دیدگاههای انتقادی دیگر پژوهشگران درباره کاشغری، بهویژه شرقشناسان، زبانشناسان مدرن، و منتقدان پانترکیسم کاملاً احساس میشود. عدم مواجهه با دیدگاههای مخالف، موجب یکسویهگرایی علمی شده است.
نویسنده در تلاش است زبان ترکی را بهمثابه «عنصر هویتبخش ملت ترک» معرفی کند، و از این منظر، اثر کاشغری را بنیانگذار این هویت بداند. اما در این نگاه، مرز میان زبان، ملت و دولت گم میشود. در حالی که در سدهی یازدهم، مفهوم «ملت» به معنای مدرن آن وجود نداشته و ساختارهای قومی، قبیلهای یا مذهبی بر ساختارهای زبانی غلبه داشتهاند.
این مسئله بهویژه در عباراتی که کاشغری لهجهها را به دو شاخه «خاقانیه» و «اُغوز» تقسیم میکند اهمیت دارد، چرا که این طبقهبندی، برخاسته از گویشهای رایج در نواحی خاص، نه یکسانسازی هویتی است. اما مقاله آن را گامی در جهت وحدت ملی ترکان معرفی میکند که از لحاظ مفهومی نادرست است.
در بخشی از مقاله، شعرها و اشعار موجود در دیوان لغاتالترک ستایش میشوند، بهویژه شعرهایی در مدح قهرمانی، سوگوارهها، یا اشعار حکمی. اما مقاله بهجای تحلیل ادبی یا فرهنگی این متون، آنها را بهعنوان «اسنادی برای اثبات فرهنگ درخشان ترکها» ارائه میدهد. این نوع برخورد ابزاری با ادبیات، کاربرد آن را به اثبات یک هویت فرو میکاهد، و از ظرفیتهای پیچیده، چندلایه و گاه متناقض متون ادبی غافل میماند.
نتیجهگیری:
مقالهی «محمود کاشغری و ترکگرایی: نگاهی از آذربایجان» اثری با انگیزهی فرهنگی-ملیگرایانه است که تلاش دارد یک شخصیت تاریخی و کتابی کلاسیک را در خدمت بازسازی هویت ترک قرار دهد. با آنکه شناخت کاشغری و اثرش دیوان لغاتالترک برای مطالعات زبانشناسی و فرهنگی بسیار حائز اهمیت است، اما نحوهی پرداخت مقاله بهواسطهی پررنگ کردن گفتمان برتری قومی، حذف زمینههای تاریخی و فقدان روششناسی علمی آن را از یک پژوهش دانشگاهی به متنی ایدئولوژیک و ناسیونالیستی بدل کرده است.
چنین رویکردی، بهویژه در بسترهای چندقومیتی مانند جمهوری آذربایجان، میتواند به انسداد گفتوگوی علمی و افزایش تنشهای فرهنگی بینجامد. آنچه مورد نیاز است، نه بهرهبرداری سیاسی از متون کلاسیک، بلکه تحلیل تاریخی، انتقادی و چندجانبهی متون برای کشف حقیقت علمی و تنوع فرهنگی است.
نظر شما