"الکساندر اِتکیند" نویسنده کتابی با عنوان «اندوه کج و معوج؛ یاد کسانی که به خاک سپرده نشدند» در گفتگویی با «نووایا گازتا» به توضیحاتی درباره این کتاب و شرایط پیچیده حاکم بر جامعه کنونی روسیه و مقایسه آن با دوران شوروی می‌پردازد. از دید وی، اوضاع کنونی روسیه قربانی ‌بازی‌های سیاسی با تاریخ است؛ او ایرادهایی نیز به شیوه‌های آموزش علوم انسانی در روسیه دارد که در این گفتگو می‌خوانید.

الکساندر اِتکیند اهل سن­پترزبورگ، فرهنگ‌شناس و استاد یک دانشگاه اروپایی در فلورنس است که به تازگی کتابی با عنوان «اندوه کج و معوج. یاد کسانی که به خاک سپرده نشدند» به چاپ رسانده­ است. موضوع این کتاب غم و اندوهی است که درباره آن صحبت نشده، میلیون­ها قربانی دوره شوروی است که کسی در غم آنها نگریسته و امتناع جامعه است از پذیرفتن گناهی که همه با هم مرتکب شده­اند. بنابراین خداحافظی با غم، فراموش کردن گناه و حوادث این دوره برایشان مقدور نیست. خاطرات فراموش نشده گذشته به شکلی عجیب و غریب در اذهان باقی می­ماند.

اِتکیند معقتد است که امید ما به فرداها و وقوع تحولی در جهت گذار به حالتی جدید است. اتکیند در این گفتگو درباره احساس گناه، نقش جدید مقبره لنین و اینکه چرا منابع علمی در روسیه تا این اندازه غیرجذاب هستند با خبرنگار «نووایا گازتا» گفتگو می­کند.

-        اواخر دهه ۸۰ همه به فاجعه بزرگی پی­ بردند که طی سال­های ۱۹۵۳-۱۹۱۸ در اتحاد جماهیر شوروی رخ داده بود. اما امروز عملا مردم به این قضیه و عزاداری برای قربانیان فکر نمی­کنند. دلیل آن چیست؟

هر چه تلفات و قربانی­ها بیشتر می­شود، عزاداری برای آن سخت­تر می­شود. در این فرایند شاهد چرخش­های پرشمار، ایستادگی و حتی عقب­نشینی از راه­های مستقیم و غیرمستقیم هستیم. مردم در این فرایند به خودی خود درگیر نمی­شوند. موضوع اصلی عزاداری، سیاسی است و این کار به نهادهای دولتی مربوط می‌شود. همه چیز آنگونه که باید پیش نمی­رود، حکومت و نهادها کار خود را به درستی انجام نمی­دهند، به همین خاطر من نام کتابم را «اندوه کج و معوج» گذاشتم.

گرچه، با نظر شما هم درباره فراموش شدن این حوادث در ذهن مردم موافق نیستم. این فرایند امروز هم ادامه دارد، فقط شکل آن تغییر کرده و کمی از حالت اصلی منحرف شده و «کج و معوج شده». کافی است که تلویزیون را روشن کنید یا به یکی از کتابفروشی­ها سری بزنید، می­بینید که بحث و مناظره درباره گذشته سایه سنگینی بر مفهوم «حال» انداخته. امروز سیاستمداران بیشتری به این موضوع می­پردازند و دیگر صدای مورخان به گوش نمی­رسد.

-        این کم­کاری یا عزاداری نکردن برای گذشته چه پیامدهایی به دنبال دارد؟ آیا می­توان گفت که روسیه امروز به «دو ملت» تقسیم شده؛ نسل قربانیان و نسل سربازان و ژنرال­های ترور؟

اینجا صحبت از میراث مطرح نیست. از زمان ترورهای شوروی سه یا چهار نسل می‌گذرد؛ امروز دیگر نسل قربانیان با نسل جلادان در هم آمیخته­اند. تقریبا در خانواده­های ساکن مسکو با این پدیده روبرو هستیم.

ما و شما نظرمان این است که تنها موضع اخلاقی و شایسته، شناسایی قربانیان است. اما من تصور می­کنم که بسیاری از افراد در مناصب حکومتی در شرایط کنونی و در سال ۲۰۱۶ شبیه به جلادان سال­های ۳۰ سده گذشته هستند. آنها خود را در مقابل ترسی که از آینده دارند، حفاظت می­کنند و از اینکه به مساله مهم گذشته می­پردازند، رضایت خاطر دارند. شاید با این کار می­خواهند از سرزنش وجدان در امان بمانند.

پرداختن به گذشته فقط شکاف موجود در جامعه را عمیق­تر می­کند، زیرا امروز برای شکاف افتادن میان طبقات جامعه دلایل کافی وجود دارد. برای نمونه می‌توان به نابرابری اقتصادی اشاره کرد که قبلا وجود نداشته است.

-        شما در کتابتان به «اشکال سخت» یادبودها در اروپا (مجسمه و یادبود عزای ملی و آشتی ملی) و «اشکال نرم» یادبودها در روسیه مانند رمان، یادداشت­ها و فیلم اشاره می­کنید. در روسیه یک مسابقه برای پیشنهاد طرح­های مختلف یادبود قربانیان گذشته برگزار شده است. گیورگی فرانگولیان روی یادبودی کار می­کند که موزه «گولاگ» (اداره کل اردوگاه­های کار و اصلاح در زمان حکومت استالین) نام دارد. برای ساخت یادواره «بوتوفسکی پالیگون» (منطقه ­ای تاریخی که در آن افراد زیادی اعدام شدند) مناقصه برگزار کرده­ اند. طرح «آخرین آدرس» توسط مردم به اجرا درآمده است.  پیشنهاد تدریس مجمع ­الجزایر گولاگ در مدارس مطرح شده و ...

من فکر می­کنم که همه اینها مهم هستند، به ویژه زمانی که پیشنهاد از طرف وزارتخانه یا حکومت نباشد، بلکه مردم خودشان مشابه طرح «آخرین آدرس»[۱] عمل می­کنند. اما عکس این اتفاق هم در حال رخ دادن است. امروز می­بینیم که برخی موزه ­ها بسته می­شوند و یادبودها تخریب می­شوند. گاهی اوقات نحوه تفسیر حوادث در محل یادبودها تغییر می­کند، مثلا به جای اینکه در سوگ قربانیان صحبت شود، از جلادان قدردانی می­شود. یادبود سخت از خود قدرتی ندارد و آن چیزی را منتقل می­کند که روی آن نوشته شده است.

-        سال ۲۰۱۷ یکصد سالگی انقلاب روسیه و ۸۰ سالگی ترور بزرگ است. لطفا بگویید «درک درست و مفید» از این وقایع چگونه است؟

معمولا این قبیل حوادث با انفجار اطلاعاتی همراه می­شوند: برگزاری همایش­ها، کتاب و فیلم­های جدید و غیره. من فکر می­کنم به همین مناسبت باید در سال ۲۰۱۷ موزه بزرگی از دوره شوروی بسازند. محل استقرار آن هم می­تواند کرملین یا مثلا زیرزمینی کنار کرملین باشد.

اگر موزه را زیر زمین بسازند، می­توانند ورودی را از داخل مقبره لنین عبور دهند. آنوقت دوباره برای ورود به این محل مردم صف می­کشند.

-         سال ۲۰۱۰ پروژه بزرگی با مدیریت شما در کمبریج راه اندازی می­شود که نام آن «جنگ خاطرات. روسیه، لهستان، اوکراین...» است. لطفا توضیحاتی در این باره بفرمایید.

این پروژه سه ساله با موفقیت به پایان رسیده است. ما چهار کتاب و تعداد زیادی مقاله به زبان انگلیسی منتشر کردیم. یکی از این کتاب­ها هم «اندوه کج و معوج» بود. در این کتاب درباره خاطرات جنگ روسیه زیاد نوشته ­ام، اگرچه کار در این حوزه پروژه­ های زیادتری را می­طلبد.

-        کتاب شما با عنوان «دنیا می­توانست شکل دیگری باشد: ویلیام بولیت جویای تغییر قرن ۲۰» (چاپ مسکو، انتشارات ورمیا، ۲۰۱۵) به دوره خاصی اختصاص دارد که نقطه انشعاب تاریخ است. اگر معاهده ورسای در سال ۱۹۱۸نسبت به آلمان سخت­گیرانه نبود، آنوقت نازیسم زاده نمی‌شد. اگر وودرو ویلسون (بیست و هشتمین رییس جمهور امریکا) پیشنهاد لنین را در سال ۱۹۱۹ درباره تجزیه امپراطوری روسیه به چند دولت «سفید» و «سرخ» با مرکزیت مسکو و پتروگراد می­پذیرفت، تاریخ روسیه در قرن ۲۰ به طور غیرقابل تصوری متفاوت می­شد. آیا شما در حوادث امروز مشابه چنین چیزی یعنی وجود نقطه انشعاب تاریخی مشاهده می­کنید؟ آیا شخصیتی شبیه به ویلیام بولیت می­شناسید که ایده ­هایش بتواند دنیا را به سوی بهتر شدن تغییر دهد؟

من خوشحالم که شما از کتاب زندگی نامه بولیت خوشتان آمده است. تاریخ پیوسته در دو راهی و چندراهی است. اگر به طور مثال، قهرمانان خیال پرداز مطالب محرمانه ­ای مشابه آنچه ویکی لیکس و یا «جنجال پانام» منتشر کردند در اختیارشان قرار نمی­گرفت، به اعتقاد من، دنیا شکل دیگری داشت، شاید بدتر بود. هر تصمیم سیاسی دنیا را تغییر می­دهد و وظیفه مورخ این است که همه چیز را مطالعه کند.

-        کتاب­های شما که سال­های ۱۹۹۰ به چاپ رسیده بودند، به چاپ­های بعدی رسیده و به شکل جدیدی آنها را می­خوانند: «اروس غیرممکن. تاریخ روانکاوی در روسیه»، «سدوم و روان. شرح تاریخ دوره نقره­ای»، «شلاق، فرقه. ادبیات و تاریخ». نگاه ۲۰ سال پیش به این کتاب­ها چگونه بود؟

در آن زمان آنها را نادیده می­گرفتند. این کتاب­ها خیلی دور از عادت بود، نه موضوعشان به روز بود و نه آنطور که باید نوشته شده بودند. من بارها شنیدم که می­گفتند سبک نگارش کتاب­ها علمی نیست و کتاب علمی باید سنگین و خسته کننده باشد. متن باید پیچیده باشد تا تلاش واقعی نویسنده را نشان بدهد...

به نظرم، یا کتابها زمان را تغییر دادند یا اینکه خواننده خود را به دنبال نگارنده کشانده است. به خاطر همین باید بگویم که چندان خوش شانس نبوده­ام.

-        شما تاریخ روسیه را بررسی می­کنید. قطعا با نمونه­ های متعدد تلاش برای انجام اصلاحات و نوین‌گرایی روبرو شده­اید. اما در قرن بیستم همه چیز با وقوع انقلاب و فاجعه اجتماعی به پایان رسید. اتفاق مشابهی هم در سال­های ۱۹۹۰ رخ داده است. چرا در روسیه اصلاحات رخ نمی‌دهد؟ آیا در فرهنگ روسیه ژن بازدارنده اطلاحات وجود دارد؟

خیر، چنین ژنی وجود ندارد. بدبختی­های تاریخ روسیه را نباید در میان مردم جستجو کرد، بلکه مشکل در حکومت­هاست. من در کتاب «استعمار داخلی. تجربه امپراطوری روسیه» (مسکو، ن.ا.او. ۲۰۱۳) هم به این مورد اشاره کرده ­ام.

ولی امروز این ویژگی­های قدیمی حکومت روسیه شکل قوی، ترسناک و غیرعادی به خود گرفته ­اند. برای این حرفم دلایل اقتصاد سیاسی دارم. نمونه آن، عدم وابستگی حکومت روسیه به مردم و کار آنها بود که در دوره کوتاهِ گران بودن قیمت نفت رخ داد. نفت منبع اصلی درآمد حکومت بود.

ببینید چطور همه چیز تغییر کرد! معمولا، این مردم، کار آنها و مالیاتی که کی‌پردازند تنها منبع حکومت‌هاست. مردم هم با دیدن این شرایط می­گویند: «خدمات نباشد، مالیاتی هم نخواهد بود».

-        شما در حوزه‌های تاریخ، زبانشناسی، علوم سیاسی و روانشناسی مطالعه می­کنید. آیا حوزه فعالیت و مطالعه شما بیش از اندازه گسترده نیست؟ نظرتان راجع به قوانین جدید روسیه برای دفاع از پایان‌نامه دکتری در حوزه‌ای غیر از تخصص شخص چیست؟

توصیه من به یک پژوهشگر تازه کار این است: کاری را انجام بده که برایت جالب است و از هیچ کس نترس. به جز موضوعات خسته کننده، همه سبک­ها و موضوعات خوب هستند. در دانشگاه­های خارج از روسیه تخصص از دوره ­های بالاتر شروع می­شود و در بهترین دانشگاه­ها دانشجو موظف است دو حوزه را با هم کار کند. فقط در روسیه است که دانشجو روی یک موضوع متمرکز می­شود و با یک استاد راهنما کار می­کند. محدود کردن شخص در یک حوزه با ماهیت علم تناقض دارد.

قوانین جدید برای دفاع از پایان‌نامه دکتری در روسیه خیلی وحشتناک است. این قوانین باعث می­شوند که دانشجو با پایان‌نامه خود به خارج از کشور فرار کند. موضوع فقط کمک هزینه تحصیلی، تجهیزات و کتابخانه نیست بلکه یکسان بودن مدرک تحصیلی دوره متوسطه با پایان‌نامه دکتری نیز مطرح است. اصلا برای چه باید دیپلم و پایان‌نامه روی یک موضوع باشد؟ شاید بهتر باشد قانون دیگری بگذارند و بگویند که موضوع باید کاملا متفاوت باشد.

هر تحقیق و پژوهشی در حوزه تاریخ، روانشناسی و دیگر علوم انسانی باید به خوبی مورد مطالعه قرار بگیرد. بنابراین زبان تحقیقات باید زبان قابل فهم باشد، نه زبان پرندگان. هر کتاب علمی باید برای اهل فن و افرادی که صرفا تحصیل کرده هستند قابل فهم باشد. قطعا چنین کتاب­هایی از مقالات علمی مجزا می­شوند.

در دانشگاه غرب سطح کار یک استاد با کتاب­هایی که نوشته مشخص می­شود، نه مقالاتش. در دانشگاه کمبریج و یا هاروارد یک تاریخ‌نگار نمی­تواند بدون نوشتن دو یا سه کتاب به تدریس مشغول شود. یک کتاب معمولا بر اساس پایان‌نامه دکتری نوشته می­شود و کتاب­های بعدی بر اساس مطالعات بعدی.

توانایی نگارش مطلب، هنر دانشمند است. نشان دهنده مهارت او در خواندن و فکر کردن است. تمام این مهارت­ها را باید به شیوه ­های خاص فرا گرفت. در روسیه هنوز این موضوع را نمی­دانند، در اینجا بسیاری از دانشمندان به نوشتن با زبان پرندگان ادامه می­دهند. بعضی حتی به این سبک نگارش خود افتخار می­کنند.

-        شکی نیست که کیفیت تدریس علوم انسانی و اجتماعی برای بالابردن رتبه دانشگاه مهم است. در روسیه تقریبا تمام تلاش برای بالابردن رتبه دانشگاه به علوم طبیعی وابسته است. دانشگاه­های روسیه چه نواقصی دارند؟ چطور می­توان کیفیت آموزش و سطح پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی را بالا برد؟

چند نسخه ساده وجود دارد که به دلایلی در دانشگاه ­های روسیه از آن ها استفاه نمی­شود. تمام امتحانات باید کتبی باشند. استفاده از متن دیگران بدون ارجاع به منبع به اخراج ختم شود. دانشجو باید آزادی و حق انتخاب کامل داشته باشد تا دوره، موضوع و استاد راهنمایش را خود انتخاب کند.

تمام نمرات و تصمیمات اساتید باید به صورت گروهی باشد؛ کار هر دانشجو را باید دست کم دو استاد بخوانند. باید استادانی را به صورت قراردادی برای برگزاری رقابت آزاد با کارشناسان خارجی استخدام کنند. وابستگی روانی دانشجو به استاد باید از بین برود.

مهارت نگارش به دو زبان باید یکی از معیارهای اصلی برای ارزیابی باشد. باید روی این مهارت کار کرد؛ به طور مثال، باید به روزنامه ­نگاران یاد داد که چطور به سبک­های مختلف بنویسند؛ داستان کوتاه، خلاصه نویسی، گزارش، گفتگو. درست به همین صورت باید به دانشجوی علوم تاریخ و علوم انسانی دیگر هم یاد داد.

-        شما زیاد به روسیه می­آیید، اما فقط در دانشگاه غرب تدریس می­کنید. به نظرتان ارتباط بین افرادی که در روسیه می­مانند با همکارانشان که از کشور مهاجرت کرده­اند چطور است؟ زمانی درباره بازگرداندن دانشمندان به روسیه زیاد صحبت می­شد...

بعضی کارها را در شرایط سیاسی امروز می­توان انجام داد، اما بعضی کارها ممکن نیستند. برنامه بازگشت مهاجران از نظر من جزو گروه دوم است، یعنی ممکن نیست. با این حال باید همه کار کرد تا شرایط بهتری حاصل شود، برای نمونه باید برای همکاری میان دانشمندان روس و دانشمندان مهاجر اعتبار تعیین کرد.

ما همه چه در داخل چه خارج از مرزهای روسیه در شرایط بحران رو به رشد زندگی می­کنیم. نقش روشنفکران در این شرایط همیشه مهم است. حفظ عادات، کار کارمندان دولت است، ما باید راهکار برون‌رفت از شرایط سخت امروز را پیدا کنیم. این کار وظیفه اندیشمندان است، البته اگر مایل به شنیدن آن باشند.

منبع: نووایا گازتا

http://www.novayagazeta.ru/arts/۷۲۹۵۴.html          


[۱]  یک اقدام سراسری است که روی دیوار خانه افرادی که در زمان استالین سرکوب شده­اند تابلویی نصب کرده و زمان بازداشت و دیگر مشخصات شخص را درج می­کنند. این اقدام اولین بار در اروپا به یاد قربانیان «هولوکاست» به اجرا درآمد. در روسیه نیز سرگی پارخومِنکو روزنامه نگار و ناشر، پیشنهاد انجام کار مشابه را برای قربانیان سرکوب­های استالین مطرح کرد. این طرح در حال اجرا است و انجمن «یادبود» از آن حمایت می­کند. 

کد خبر 2991

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 4 =