روسلان پوخوف، مدیر مرکز آنالیز راهبردها و فناوریها در در مقالهای تحت عنوان «طوفان در قفقاز» که در روزنامه کامرسانت منتشر شده است درباره پیامدهای جنگ دوم قره باغ مینویسد. در چکیده این مقاله گفته میشود: جنگ ۴۴ روزه قره باغ که ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۰ در گرفت نقطه عطفی برای طرفهای آن، ارمنستان و آذربایجان، بود.
این جنگ توزان سیاسی و نظامی قوا در قفقاز جنوبی را تغییر داد و موجب ارتقاء بیشتر جایگاه ترکیه به عنوان یک قدرت منطقه ای شد و حدود واقعی نفوذ روسیه در قفقاز جنوبی و میزان واقعی جذابیت این بخش از حوزه شوروی سابق برای آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا را مشخص کرد. دستیابی آذربایجان به برتری در آسمان به کمک پهپادها و پدافند هوایی نه تنها یکی از عوامل تعیین کننده نتیجه جنگ بودند، بلکه حتی گامی در توسعه هنر نظامی در مناقشات مسلحانه در چنین مقیاسی بود.
نویسنده ادامه میدهد از منظر راهبردی جنگ قره باغ برای ناظرانِ دقیق غیر منتظره نبود. چند سال قبل مرکز آنالیز راهبردها و فناوریها کتاب تحت عنوان «در انتظار طوفان: قفقاز جنوبی» را منتشر کرد. با توجه به اینکه مناقشه ارمنستان و آذربایجان بعد از وقفه ۲۶ ساله اینقدر با سرعت و قدرت فعال شد، وضعیت کنونی در قره باغ را نباید پایدار تلقی کرد. Status quo کنونی در منطقه از ابتدا ناپایدار است. اهداف پیشین روسیه برای حفظ بلند مدت توازن بین ارمنستانِ متحد و آذربایجانِ شریک با حفظ نقش مسکو به عنوان حکم که اوضاع در منطقه مناقشه راکنترل میکند، واقع بینانه نیست. آتش بسی که با میانجی گری مسکو در سال ۱۹۹۴ برقرار شد، بیش از یک ربع قرن حفظ شد، اما در نهایت مانع از جنگ جدید نشد. تلاش کردن برای بازسازی دوباره چیزی مشابه به آن بر روی شکستههای قره باغ کوهستانی بی معنی است.
مقامات روسیه فعلا نسبتا موفقیتآمیز توانستهاند در سطح تاکتیکی مانور بدهند. مسکو با حفظ توازن بین طرفهای درگیر در جنگ دوم قره باغ، ارمنستان را به عنوان متحد و آذربایجان را به عنوان شریک حفظ کرد؛ واقعیت حضور ترکیه در قفقاز را پذیرفت و تا حدودی وجهه خود را به عنوان تنها میانجی بین ایروان و باکو حفظ کرد و آمادگی خود را برای همکاری با هر دولت ارمنستان که به منافع روسیه وفادار باشد را مشخص کرد.
در عین حال روسیه ماهرانه از صحبت درباره مسأله وضعیت قره باغ کوهستانی اجتناب میکند. همه این مانورها خوب هستند، اما آنها یا در جریان جنگی که به وقوع پیوست انجام شدهاند، یا اینکه تنها از منظر صرفا بدست آوردن وقت، هنوز اهمیت خود را حفظ میکنند. در خصوص موضوع آخر، [بدست آوردن زمان]، باید نگران این بود که زمان از دست نرود.
نویسنده در ادامه پیشبرد پروژه همکاری اقتصادی در قفقاز از جانب مسکو، مشابه آنچه که برای رفع مناقشه اعراب و اسرائیل و ساخت «خاورمیانه جدید» بکار گرفته شد، را مطرح میکند و می نویسد: اشاره به خاورمیانه اتفاقی نیست. با فروپاشی برگشت ناپذیر و تشدید شونده حوزه شوروی سابق به مثابه فضای مشترک پساامپراتوری، قفقاز جنوبی دائما از روسیه دورتر میشود و به تدریج به منطقه خاورمیانه می پیوندد و در چشم انداز بخشی از آن میشود. سطح پایین مشارکت آمریکا و فرانسه در تلاش برای آتش بس در قره باغ بسیار شاخص است.
این یک کمبودِ توجهِ ناشی از شرایط نیست. ترکیه، ایران و اسرائیل هستند که روی آنچه که در آذربیایجان و ارمنستان و بین آنها رخ می دهد، دائما تأثیر بیشتری می گذارند، نه آمریکا و اروپا. این وضعیت باید سیاست روسیه را به سمت جستجوی رویکردهای منطقیتر نسبت به همسایگان قفقاز جنوبی- در فضایِ گسترده تر خاورمیانه، نه در فضای شوروی سابق یا فضای روسیه با غرب- سوق بدهد. سالها تلاش روسیه و سایر رؤسای گروه مینسک در زمینه قره باغ یک نتیجه قطعی دارد. حل نهایی مناقشه قره باغ همچون گذشته صرفا از طریق دیپلماتیک، در سطح بین دولتی، امکانپذیر نیست.
مسیر صلح حرکت واقعی گروههای گسترده نخبگان و در کل جوامع دو کشور به سمت مصالحه را طلب می کند، چیزی که در آینده نزدیک عملا غیر محتمل است. راه حل نظامی مسأله وجود دارد، اما مستلزم رویارویی مستقیم با صلح بانان روسیه است. این مانعی جدی است، اما بعید است که آن را برای طرفی که با حمایت نظامی خارجی سعی خواهد کرد مسأله را به نفع خود حل کند، بتوان کاملا رفع نشدنی تلقی کرد. نرخ ریسک برای روسیه بدین ترتیب حالا در مقایسه با جنگ های اول و دوم قره باغ به شدت بالاتر رفته است. نیروهای روسیه هم اکنون بین آذربایجانی ها و ارامنه ایستاده اند. مسکو در چنین شرایطی نمی تواند خود را کنار بکشد، اما خارج شدن از بازی تحت فشارِ از خارج صدمات عظیمی را برای وجهه آن در بر خواهد داشت. بدین خاطر هدف راهبردی روسیه در مناقشه ارمنستان و آذربایجان در پنج سال آینده دستیابی به صلح پایدار در قره باغ بر مبنای قرارداد صلح مرضی الطرفین نمی تواند باشد، چیزی که بعید است امکانپذیر باشد، بلکه پیشگیری از جنگ سوم در منطقه است. چنین جنگی در مقایسه با مناقشه سال ۲۰۲۰ پیامدهای به مراتب نامساعدتری میتواند داشته باشد. دستیابی به این هدف در صورت تلفیق خط مشیهای مشخص شده برای احیاء تعاملات اقتصادی بین طرفهای مناقشه و توسعه ارتباطات لجستیک در محور شمال-جنوب همراه با سیاست فعال در رابطه با ارمنستان و آذربایجان و همچنین ترکیه و ایران، امکانپذیر است.
هدف نه تنها جلب مشارکت این بازیگران در کارِ احیاء ارتباطات در قفقاز جنوبی، بلکه پیش از هر چیز ممانعت از فشار آنها به روسیه، می تواند باشد. نویسنده آنجا که مربوط به روابط روسیه و آذربایجان میشود مینویسد: مصلحت است که مشخصا به باکو فهمانده شود که روابط خوب با مسکو برای این کشور چقدر ارزشمند است. در شرایط کنونی که سیاست خارجی باکو چندوجهی است، توازن برقرار کردن باکو بین مسکو و آنکار، حداکثر چیزی است که امکانپذیر است.
او در رابطه با ترکیه مینویسد: مسکو حضور ترکیه، که عضو ناتو است، در قفقاز جنوبی را پذیرفته است و با مشارکت نظامیان ترکیه در کار مرکز نظارت مشترک در آغدام موافقت کرده است. در عین حال ادامه توسعه طلبی نظامی و سیاسی ترکیه در قفقاز پیامدهای منفی برای امنیت روسیه خواهد داشت. باید آن را متوقف کرد و اگر نیاز باشد آسیب پذیری مواضع ترکیه در سایر مناطق را مورد اشاره قرار داد. روابط روسیه و ترکیه که تلفیقی از عناصر هم رقابت و هم همکاری است، متناسب با گسترش نفوذ و بلندپروازی های آنکارا نه تنها در کشورهای امپراطوری عثمانی سابق، بلکه در کشورهای ترک زبان ترکستان و آسیای مرکزی و همچنین در قفقاز شمالی روسیه، در کریمه، آبخازیا و مناطق دیگر، بیشتر رقابتی می شود.
نویسنده مقاله خود را اینگونه به پایان می برد: در نهایت اینکه باید در سطح نظامی نتیجه گیری های مهمی شود. جنگ دوم قره باغ نمونه بارز انقلاب در امر نظامی در سطح مناقشات نظامی محدود بود. قره باغ کوهستانی در سالهای دهه ۱۹۹۰ برای روسیه حلقه اول زنجیره بلند مناقشات مسلحانه در قلمرو شوروی سابق بود. روسیه در تمامی این مناقشات به نحوی از همان ابتدا مشارکت داشته است. مسکو بدین خاطر نمی تواند تأثیر جنگ اخیر قفقاز روی تفکر و اقدامات احتمالی مقامات اکراین نسبت به دونباس یا گرجستان نسبت به آبخازیا یا اوستیای جنوبی را به حساب نیاورد. نیروهای محدود روسیه در ترانس دنیستر نیز در موقعیت به لحاظ جغرافیایی خاص و ایزوله قرار دارند. بدیهی است که در تمامی این مناطق تدقیق و اصلاحِ نه تنها راهبرد سیاسی، بلکه راهبر نظامی نیز نیاز است.
نظر شما