آنچه بر سوریه خلال جنگ و بحران ۹ ساله اخیر رفته است ، نوعی صف بندی محکم و تقابل میان گرایش دینی با گرایش ملی گرایی ایجاد کرده و یا به تعبیری دیگر ، صف بندی و تمایز موجود قبل از بحران را تشدید و تعمیق نموده است.

آنچه بر سوریه خلال جنگ و بحران ۹ ساله اخیر رفته است ، نوعی صف بندی محکم و تقابل میان گرایش دینی با گرایش ملی گرایی ایجاد کرده و یا به تعبیری دیگر ، صف بندی و تمایز موجود قبل از بحران را تشدید و تعمیق نموده است . این تقابل در ذیل تقابل سکولاریسم با تدیّن قرار می گیرد زیرا ملی گرایی عربی یا ناسیونالیسم عربی و قومی گرایی عربی ، عموماً جنبش هایی با ماهیت لائیک و سکولار می باشند . حزب بعث سوریه که حدود نیم قرن بر سوریه حکومت رانده است از جمله احزاب ملی گرای عربی محسوب می شود و خلال سال های حکومت خود بر سوریه با چالش های جدی جنبش های اسلامگرا به ویژه اخوان المسلمین مواجه شده است . این تقابل پیش از این هم به جنگ و خونریزی منجر شده است از جمله در اوایل دهه هشتاد میلادی گذشته که سوریه صحنه بمبگذاری ، ترور و آشوب از سوی اخوان المسلمین بود و خلال آن دوره ، مقامات و مؤسسات دولتی و اعضای حزب بعث و طرفداران نظام در هر رده ای از سوی عناصر اخوان المسلمین و تحت شعارهای تند طائفه ای و مذهبی هدف قرار می گرفتند و حاکمیت نیز با این موج خشونت ، مقابله شدید و خونین نمود . هم اکنون و در دوره پسا بحران سوریه شاهد رویکردی متفاوت از رویکرد قبلی نظام سوریه در قبال گرایش دینی و تدیّن هستیم که در تلاش بر آشتی دادن میان ملی گرایی و قومی گرایی عربی با تدیّن و اسلامگرایی بروز کرده است . حزب حاکم بعث که با پشت سر گذاشته شدن مرحله خطر سقوط و از دست دادن حاکمیت ، همچنان حزب حاکم محسوب می شود ، برنامه های متنوعی را در این راستا در دستور کار قرار داده است از جمله جلسات توجیهی برای کادرهای حزب بعث ، برگزاری نشست ها و همایش های متعدد در شهرهای مختلف سوریه و انتشار یادداشت ها و مقالات در روزنامه البعث . به عنوان نمونه بنا به گزارش روزنامه البعث شماره ۱۶۴۴۴ مورخ ۳۰/۹/۲۰۱۹ در همین چارچوب آقای رائد المحمد رئیس اتحادیه دانشجویی ( از تشکل های زیر مجموعه حزب بعث ) طی سخنانی در یک گردهمایی عمومی تحت عنوان "تکامل میان عروبت و اسلام" ، اظهار داشته است ، عروبت انتماء و هویت و اصل است و اسلام دین تسامح ، محبت و اخلاق می باشد . چالش ها و خطراتی که امت عربی را هدف گرفته اند همانها اسلام متسامح را هدف قرار داده اند . وی در ادامه در زمینه رابطه میان عروبت و اسلام از نظر حزب بعث گفت ، عروبت و اسلام از یک جنبه مستقل از هم هستند و از جنبه دیگر یکدیگر را کامل می کنند . اسلام و عروبت از این جهت که دین و قومیت می باشند ، از هم مستقل هستند ولی از این نظر که انقلابی فراگیر در واقعیتی فراتر از چارچوب صرفاً دینی و فراتر از چارچوبی صرفاً قومیتی می باشند یکدیگر را در چشم انداز تمدنی انسانی تکمیل می کنند . این دو نیروی محرکه مبارزه عربی باید در طرح رستاخیز نوین یکدیگر را کامل نمایند زیرا مفهوم قومیت برای حزب بعث دربردارنده بُعد انسانی و روحی می باشد و همواره موضعش مخالفت با تعصب قومی و دینی و مخالفت با مکاتب جهانشمولی که خود را به دین منتسب و آزادی ها را مصادره و به حقوق انسان تجاوز می کنند ، بوده است . در همین راستا روزنامه البعث در شماره  ۱۶۴۵۱ خود مورخ  ۸/۱۰/۲۰۱۹  مقاله ای را از آقای دکتر ابراهیم علوش ، یکی از شخصیت های ملی گرای عرب چاپ نموده که در آن سعی نموده برداشتی نوین از برخی آیات قرآن کریم در خصوص عدم تعارض میان ملی گرایی و قومی گرایی با باورهای دینی و اندیشه اسلامی ارائه کند . اهمیت این مقاله در پرداختن به موضوع مورد بحث از خلال نگاه دینی و تفسیر آیات قرآن کریم می باشد در حالی که عموماً به موضوع نگاهی سیاسی و از خلال مباحث سیاسی و اجتماعی پرداخته می شود . ترجمه این مقاله در پی می آید .  

------------------------------------------------------------------------        

رویکرد قومیتی در قرآن کریم

شاید برخی از روشنفکران و نخبگان از مطرح کردن مسائل دینی در گفتمان سیاسی و ایدئولوژیکی ابراز ناراحتی و بیزاری بکنند ، اما برای مبارزین ملی گرا که با تکفیر و گرایش های طایفه گرایانه در محله های مردمی و روستاها مقابله می کنند ، اسلام خیلی مهم تر از آنست که به جنبش های اسلامگرای سیاسی واگذار شود . جنبش هایی که پیوسته تلاش کرده اند تأویل ناهنجار خود را از اسلام به کار گیرند تا همه ملی گرایان و ناسیونالیست ها و چپ گرایان را تکفیر کنند که البته تأثیر خود را روی طیفی از مردم می گذارد و باعث می شود نسبت به گروه های یادشده بدگمان شوند . پس می توان گفت نبرد آگاه سازی مردم در برابر تکفیر و فضاهای همسو و امتدادهای آن در یکی از ابعادش ، نبرد بر تأویل و تفسیر اسلام است . نبردی که در آن هیچ فرد متعهدی نباید به بهانه جدایی دین از سیاست به آن بی اعتنا باشد و از کنارش بگذرد.

 جدای از نوشته ها و گفته های بسیاری که درباره ارتباط تنگاتنگ بین عروبت و اسلام  وجود دارد ، کسی که قرآن را با تدبر تلاوت می کند ، متوجه می شود روش قرآن بیشتر بر جماعت متمرکز است تا فرد، این امر در به کارگیری "واوِ جمع" در بسیاری از آیات متجلی می شود، از قبیل "یا أیها الذین آمنوا .." و در امرها و نهی ها و هشدارهایی که ده ها بار تکرار می شوند(  نود بار تکرار شده است و شاید هم بیشتر).

همچنین ملاحظه می شود که در آیه ای از سوره توبه می فرماید: "وقل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون. (۱۰۵)  . نگفته است ، قل إعمل ( صیغه مفرد به کار نبرده است ) و همچنین این کار را تنها خداوند متعال نظاره نمی کند بلکه مؤمنان نیز در این کار مهم مشارکت می کنند . پس مخاطب این آیه جماعت است نه فرد ، مثلا در آن ندا یا خطابی شبیه: (یا أیها الذی آمن)، یا، (یا أیتها التی آمنت) نیست ، بلکه همواره با صیغه "واوِ جمع" دیده می شود ، همچنین "یا أیها الذین آمنوا" ده ها بار با صیغه خبری و مثبت تکرار می شود و "الذی آمن" یا "التی آمنت" را در صیغه مفرد نمی یابی زیرا جماعت از افراد ، تشکیل می شود ، اما چنانچه با صیغه مفرد بیاید آنگاه حس جمعی در آن ناپدید می شود ، در حالی که دعوت و تبلیغ اسلام جنبه اجتماعی دارد و نه فردی و استثنای آن آیاتی می باشد که مخاطب آن شخص پیامبر اکرم (ص) یا سایر انبیاء هستند . اما همین استثنا نیز جنبه فردی به خود نمی گیرد ، بلکه گرایش جمعی را نشان می دهد . این گرایشِ جمعی نیز به هر شکلی و هر جوری که باشد ، نیست بلکه جنبه قومیتی به خود می گیرد ، همان طور که در این آیه می فرماید: "إنما أنت منذر ولکل قوم هاد" (الرعد، الآیه ۷)  و "وإنه لذکر لک و لقومک"(الزخرف، الآیه ۴۴) . علاوه بر آن آیات دیگری وجود دارند که خطاب به قوم پیامبر هستند یا خطاب به پیامبر در مورد قومش صحبت می کنند.  

در واقع، کلمه "قوم" صدها بار در قرآن کریم تکرار شده است (در یکی از منابع آمده ۳۸۴ بار ذکر شده است) . قومیت در اصل مصدری مشتق از قوم است و در سبک و سیاق عمومی قرآن به جماعتی از مردم اطلاق می شود که در یک صفتی مشترک می باشند و ضرورتاً معنای جدید قومیت از آن فهمیده نمی شود . این واژه در قرآن کریم بر اساس سبک و سیاق ، بار معنایی منفی یا مثبت دارد  ، اما اغلب به مردمی تعلق دارد که پیامبران نزد آن ها آمدند ، یعنی قومی که پیامبران برای دعوت یا هدایت یا هشدار به سمت آنان برانگیخته شدند.

حال این سؤال مطرح می شود : قوم محمد (ص) که قرآن آن ها را خطاب خود قرار داده کیستند؟ در سوره شوری می فرماید: "وکذلک أوحینا إلیک قرآنا عربیا لتنذر أم القری ومن حولها.." (۷)  و اُم القری به طبیعت حال شهر مکه و عرب های پیرامون آن ، است . در نوشتار دیگری با عنوان "عربیت و زبان عربی در قرآن کریم" نوشته ام که یازده آیه درباره عربیت قرآن کریم ذکر شده است با این که اسلام یک دین جهانی است، اما بی شک قرآن عربی و به زبان عربی است و در یک فضای عرب زبان نازل شده و مردم عرب پرچمدار آن به عنوان پیامی برای جهانیان بودند . اما مفهوم نوین قومیت در سوره حجرات ذکر می شود "یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر" (۱۳) اگر در واژه شعوب کمی بیندیشیم می بینیم می تواند شامل مفهوم نوین قومیت ها شود، یعنی جماعتی از مردم که زبان، فرهنگ، تاریخ، و زمین مشترکی دارند. چرا شعوب قبل از قبایل ذکر شده است ؟ در سلسله مراتب طبیعی معمولاً از کوچک به بزرگ منتقل می شویم لذا لازم بود ابتدا از قبایل و پس از آن از شعوب سخن به میان آید ، نه بر عکس . این امر تصادفی نیست ، بلکه به شعوب (ملت ها) رتبه ای بالاتر از قبایل می دهد . همچنین قبایل را از شعوب جدا می کند ، زیرا شَعبی [ملتی] که به صورت قبیله ای ادامه حیات دهد ، به درجه شَعب [ملت] نمی رسد ، چون سد و مانعی می شود در برابر ادغام قومیتی . می توان قبایل را چندگونه تفسیر کرد به گونه ای که به معنای لفظی قبیله محصور نماند ، بلکه فراتر از آن ، هرگونه گسستگی و جدایی بر اساس طایفه ای و نژادی و غیره را در بر بگیرد . بدیهی است که "إن أکرمکم عند الله أتقاکم" در سیاق سخن از شعوب و قبائل ، پیامی است در مخالفت با هرگونه نژاد پرستی و هرگونه خود برتر بینی بر اساس زاده شدن در قبیله یا طایفه یا منطقه ای معین .  این به عنوان موضعی در برابر حقیقت وجود بشریت به شکل قومیت ها روی زمین ، قلمداد نمی شود ، بلکه دقیقاً بر عکس، قرآن می گوید بشر همان شعوب [ملت ها] و قبایل هستند همانگونه که از ذکر و انثی آفریده شده اند و این با حقیقت بشر بودن و آدم بودن آنها منافاتی ندارد . واژه "انسان" به صورت تنها هم ده ها بار در قرآن ذکر شده است، (نزدیک به شصت بار) اما غالباً با بار منفی: "إن الإنسان لیطغی" "خلق الإنسان ضعیفاً" "وکان الإنسان عجولاً" "وکان الإنسان أکثر شیء جدلاً"  و... البته به ندرت به صورت مثبت ذکر شده است همانگونه که می فرماید: "لقد خلقناالإنسان فی أحسن تقویم". اما در کاربرد واژه های انسان که انسانیت از آن مشتق شده است ، هیچ گونه دعوتی برای انجام کاری یا فعالیتی یا موضعگیری زیر سایه و در راستای آن نشده است آنچنان که در "یا قوم"، "یا أیها الذین آمنوا" مشاهده می کنیم اما از انسان خواسته شده که تفکر و تأمل بکند: "فلینظر الإنسان مم خلق" (الطارق ۵) با کمی دقت متوجه می شویم که صحبت درباره انسان در این آیات بیشتر به صیغه مفرد غائب است و مخاطبی از قبیل "أنتم" در آیه "یا أیها الذین آمنوا" یا "یا قوم" در کار نیست و تفاوت بین صحبت درمورد "هو" و "أنتم" بسیار می باشد. در نتیجه مخاطب آن جماعت و قومیت است ودعوت شدگان برای کار و فعالیت در میان جماعت و قومیت کسانی هستند که به این اندیشه و رسالت باور داشته باشند ، نه انسان به صورت انتزاعی، یا فردی که از هرگونه وابستگی قومیتی و تمدنی جدا شده باشد.

از آنجا که واژه "فرد" فقط چند بار در قرآن کریم ذکر شده و با صیغه ضعف و تنهایی به کار رفته مثل سوره انبیاء که می فرماید: "و زکریا إذ نادی ربه رب لا تذرنی فرداً"(۸۹) و همچنین در سوره مریم: "وکلهم آتیه یوم القیامة فرداً" (۹۵) در نتیجه می توان رگه هایی از رویکرد قومیتی را دور از تأویلات تکفیریان در قرآن کریم یافت. قرآن که مرجع و منبع اصلی است و جایگاه آن از هرگونه تأویل فقهی بالاتر است، هیچ محکومیتی از خود نسبت به قومیت و عربیت نشان نمی دهد. بلکه بر عربی بودن و عربیت پیامبر عربش به عنوان یک حقیقت غیر قابل انکار استناد می کند . همچنین در عمل خطاب خود را متوجه قومیت ها، قبایل، طایفه ها می نماید وآن قوم جز عرب ها نیستند که خداوند پیامبری را از بین آنان بر انگیخت و ارسال کرد . پس قرآن هر چند رسالتی برای همه جهانیان است اما رویکرد قومیتی و عربیتی را در پیش می گیرد و بدین ترتیب یک منشور قومیتی و عربی می باشد که ما از هر تکفیری یا متعصب طایفه ای یا تروریستی که خواهان به کارگیری قرآن برای خدمت به طرح های دشمنان امت عربی و جهان اسلام و کشورهای مستقل جهان است ، به آن سزاوارتر هستیم.

--------------------------------

ملاحظه

سوریه پس از جنگ با پیامدهای فرهنگی و اجتماعی بی سابقه و پیچیده ای روبرو می باشد . بحران هویتی در صدر چالش های امروزین جامعه سوریه قرار دارد . نوعی شکاف و گسست آشکار میان سکولارها و معتقدان به اندیشه لائیک از سویی و متدین ها و دینگرایان از سوی دیگر به وجود آمده است . حزب بعث به عنوان حزب حاکم نمی تواند نسبت به این شکاف بی تفاوت بماند و هر چند خودش در دسته احزاب لائیک قرار دارد ولی باید برای ترمیم گسست ایجاد شده در سطح جامعه اقدام نماید زیرا در غیر این صورت ، بنیان اجتماعی سوریه متزلزل مانده و زمینه برای بازتولید بحران وجود خواهد داشت . به نظر می رسد تلاش برای پیوند میان ملی گرایی و دین گرایی و یا حداقل تبیین عدم تعارض میان ملی گرایی و تدین در همین راستا و به هدف ترمیم و یا کاهش گسست و شکاف میان این دو طیف می باشد . موفقیت حزب بعث در این مورد ، برای آینده سوریه از اهمیت بسزایی برخوردار است . همراهی علمای سوریه نیز می تواند عامل مؤثری در موفقیت این رویکرد حزب بعث باشد  . در این میان مواضع و سخنان مفتی سوریه شیخ احمد بدرالدین حسّون در تأیید این رویکرد ، قابل توجه می باشد هر چند در ذیل مبحث جدایی دین ازسیاست نیز گنجانده می شود . سوریه در این مرحله و در این موضوع خاص نیازمند کمک های فکری و استشاری جمهوری اسلامی ایران و بهره گیری از تجارب آن در زمینه پیوند میان اندیشه دینی و دمکراسی و ارائه مدل مردم سالاری دینی می باشد .

کد خبر 1557

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =