ادبیات فارسی در شبه قاره هند دارای تاریخچه کهن است و تا یک قرن پیش زبان رسمی و اداری به شمار می رفت. در جنوب این سرزمین پهناور، دولت های بر سر کار آمدند که از همان آغاز تاسیس، نگاه به ایران داشتند و از نظر عقیدتی هم شیعی بودند.
عادل شاهیان دکن، پس از سلاطین بهمنی بزرگترین حامیان شعر و شاعری به شمار می آیند. پادشاهان دکن با ایران روابط فرهنگی عمیقی داشتند و در نتیجه تعداد زیادی شاعر، ادیب و محقق در پایتخت آنها گرد آمدند. در برخی موارد خود شاهان به دنبال شاعران و ادبا می گشتند و حتی آنان را از ایران و عراق دعوت می کردند. با وجود اینکه حاکمان دکن به نسبت دربارهای دهلی و آگرا قدرت کمتری داشتند، اما دارای سهم بیشتری در جلب شعرا و ادبا در قرون دهم و یازدهم هجری بودند.
باید خاطر نشان کرد که تعداد زیادی از مهاجران ایرانی هم به جهت حمایت حاکمان هندی از آنان و تشویقاتشان از ادب فارسی و نیز به دلیل آب و هوای مناسب راهی آن کشور می شدند. شاید هم برای برخی آسانتر بود که به جای دهلی به دکن روند.
"ملازهری"، "مالک قمی" و "حیدر زرینی" از مهمترین شاعرانی هستند، که از ایران به هند مهاجرت و در دکن سکنی گزیدند، آنان موجب رشد و توسعه ادب فارسی در جنوب هند شدند. معلوم است که همزمان با دوران اقتدار صفویه در ایران، پادشاهان دکن در مسند قدرت بودند و عادل شاهیان در بیجاپور و قطب شاهیان در گل کوندا و نظام شاهیان در احمد نگر به جهت حمایت سلاطین صفوی از آنان و مذهب شیعه از شعر و شاعری مراقبت می کردند. دکن مدتها مرکز بزرگ فرهنگ ایرانی بود، از دیدگاه تاریخی برای اولین بار قسمتی از آن ولایت خلجی به تصرف علاء الدین در (۷۱۵- ۷۲۵) درآمد و سپس محمد تغلیق (۷۲۵ – ۷۹۰) حدود مملکت را توسعه داد و قسمت اعظم دکن را تصرف کرد، اما هنگامی که شورش های داخلی رخ داد، دکن اولین ایالتی بود که به فرمانداری علاءالدین حسن گنگو بهمنی (مقلب به ظفر خان) استقلال یافت.
توسعه ممالک بهمنی مستلزم تقسیم آنها به ولایاتی شد و همین تقسیم راه را برای تجزیه سلطنت دکن فراهم ساخت. چنانکه یوسف عادلشاه در سال ۸۹۵، قاسم در ۸۹۷، و سلطان قلی شاه در ۹۱۸، به تدریج ولایات خود را مستقل اعلام کردند.
باید گفت که سلاطین دکن، عادلشاهی و قطب شاهی اصلا ایرانی و چنانچه ذکر شد، شیعه بودند. غالب آنها به جای پادشاهان تیموری هند، شاهان ایران را به عنوان پادشاه اصلی و فرمانروای خود قبول داشتند و همین امر یکی از علل اساسی برچیده شدن بساط قدرت آنان به دست تیموریان هند بود.
سلاطین بهمنی به ادب و هنر علاقه فراوانی داشتند و با دیگر هم عصرانشان در بسط و گسترش زبان و ادب فارسی به رقابت می پرداختند و هدایای نفیسی به فضلا و شعرا نثار می کردند. در برخی موارد خود شاهان نیز شعر می سرایدند که از جمله آنان می توان از یوسف عادلشاه، اسماعیل عادلشاه ثانی نام برد.
این همه علاقه به فرهنگ و زبان فارسی باعث گردید که دربار آنان دائما مرکز و مجمع ادبای ایرانی باشد و خصوصیات زبان مشترک موجب شد که منطقه حاصلخیز و پر برکت دکن رنگ ایرانی به خود گیرد و آثار ارزشمند و ارزنده ای پدید آید که تا به امروز دلیلی بر غنای فرهنگی آن سرزمین است.
متاسفانه درگیری های داخلی حکام محلی، همراه با ترفندهای زیرکانه ای که دولت و دربار دهلی برای تفرقه آنها به کار می آورد، موجب شد که عمر این دولت های خیر اندیش دیر نپاید. ضعف مفرطی که بر اجزای حکومت دیرپای تیموری نیز سایه افکنده بود، به نوبه خود موجب شد که انگلیسی ها از کم و کیف گرفتاریهای بومیان وقوف تمام پیدا کنند و با کنار زدن رقبای اروپای خویش که در راس همه
فرانسویان و پرتغالی ها بودند، به مرور بر کل منطقه حاکمیت یابند.
یقینا داستان زبان فارسی به همین جا ختم نمی شود، چون علاقه به ادب، فرهنگ، هنر و تاریخ ایران زمین، به اشتراکات متعددی مربوط می گردد که مردم هر دو منطقه با هم دارند. در طول تاریخ هم زندگی هر دو قوم بسته به اراده پنهان و آشکار همه وابستگان و نیز به دوام موجودیت و هویت مشترک مللی که تاریخی را ذخیره زندگانی خود گردانیده اند.
سال ۱۳۹۶
نظر شما