مایا کوچرسکایا" نویسنده، ادیب و منتقد ادبی روس در گفتگو با برنامه تلویزیونی «کلیسا و صلح» به تبیین نقش زبان و ادبیات روسی برای انسان معاصر پرداخت. به اعتقاد وی ادبیات اصلا جای اندرز و پند نیست، چرا که ادبیات یک هنر است و سخنی است با خواننده با استفاده از آرایه ها و تصاویر؛ از این رو نباید مستقیم چیزی را بیان کرد.

   

گفتگو: متروپولیت ایلاریون[۱] در برنامه تلویزیونی «کلیسا و صلح» با مایا کوچرسکایا، نویسنده، ادیب و منتقد ادبی روس درباره نقش زبان و ادبیات روسی برای انسان معاصر به گفتگو نشسته است که در ادامه می­خوانید.

کوچرسکایا: هر سال که می­گذرد در موقع امتحانات پایان ترم دانشجویان بیش از قبل متوجه می­شوم که ادبیات کلاسیک از فضای زندگی جوانان دورتر رفته و با رغبت کمتری به مطالعه آن می­نشینند. امروز ما به این نتیجه رسیده­ایم که با زور نمی­توان دانش­آموزان و دانشجویان را وادار به خواندن آن چیزی کرد که مورد علاقه­اشان نیست. روشی که امروز استفاده می­شود و فهرستی از کتاب­ها به دانشجو می­دهند و از او می­خواهند که مطالعه کند، دیگر کارگر نیست. با وجود اینکه خلاصه کتاب­ها در اختیار دانشجویان قرار می­گیرد، دست به آن نمی­برند.

ایلاریون: آنچه که توضیح دادید تاسف برانگیز است، زیرا آثار کلاسیک روسی با گذشت زمان به حاشیه می­روند و این یک زنگ خطر است. به اعتقاد من سیستم آموزش و جامعه باید به این مساله توجه نشان بدهند. ما باید از خودمان سوال کنیم که «چرا ادبیات کلاسیک را کمتر می­خوانند؟». قطعا پاسخ­های مختلفی به آن می­دهند. برخی می­گویند که «جوانان امروز کلا کمتر کتاب می­خوانند. امروز مردم سرشان با آیفون گرم است و دائم در شبکه­های اجتماعی وقت می­گذرانند و هرآنچه می­خواهند در آنجا بدست می­آورند». من با این نظر اصلا موافق نیستم، زیرا مغازه­های کتابفروشی هیچ وقت خالی نمی­شوند و کتاب­ها به فروش می­روند. من امروز کمتر از مترو استفاده می­کنم اما وقتی در مترو هستم می­بینم که خیلی­ها مشغول خواندن کتاب هستند که در بین آنها جوانان هم کم نیستند.

البته برای دانش­آموزان و دانشجویان ایجاد انگیزه خیلی مهم است. خیلی وقت­ها انگیزه با کتاب درسی و نیازهای آن ایجاد می­شود. به طور مثال، اگر محصل بداند که با خواندن فلان رمان در امتحانش قبول خواهد شد، این کار را می­کند.

خواندن آثار نویسندگان روس در جلسات درس خسته کننده نیست. صرفا باید ذوق و علاقه را نسبت به این آثار در محصل برانگیخت. من فکر می­کنم که همه ما باید (یعنی معلمین و مسئولین آموزش) باهم برای رسیدن به این هدف تلاش کنند.

کوچرسکایا: من موافقم. من به عنوان یک زبانشناس متوجه منظور شما می­شوم. خواندن رمان­ و آثار نویسندگان کلاسیک در کلاس درس برای من و شما جذاب است، اما حتی دانشجویان رشته علوم انسانی هم مثل من و شما فکر نمی­کنند. به همین خاطر، من فکر می­کنم که مدرسین دانشگاه باید اختیار عمل داشته باشند و اجازه داد که به روش خود ادبیات کلاسیک را تدریس کنند.

موضوع دوم این است که کاری بکنیم تا محصلین خود را تحت فشار احساس نکنند. چطور باید این کار را بکنیم؟ باید در برنامه درسی توازن برقرار کرد، پس ادبیات معاصر و کلاسیک باید کنار هم قرار بگیرند. معلم باید در انتخاب آثار شاعران معاصر و آنچه که خود دوست دارد آزاد باشد. در این شرایط معلم شعر را با لحنی می­خواند که در محصل نیز ایجاد علاقه می­کند. به کمک ادبیات معاصر می­­توان محصل را به ادبیات کلاسیک نیز علاقه­مند کرد. زیرا به راحتی می­توان نشان داد که نویسندگان امروز میراث­داران سنت گذشته هستند. وقتی با ساختار ادبیات کلاسیک آشنا نباشیم، ادبیات امروز را هم سطحی می­خوانیم و درک درستی از آن نخواهیم داشت.

به همین خاطر باید کلوپ­های ادبی و بحث راه انداخت. باید درس ادبیات را به درسی زنده با بحث و مناظره تبدیل کرد و نشان داد که ادبیات بخشی از زندگی ماست. آثار معاصر این قابلیت را بیشتر دارند زیرا از نظر زمانی با زندگی ما هماهنگی بیشتری دارند. با این حال آثار تولستوی و داستایفسکی و ... ارزش­های ابدی هستند.

متروپولیت ایلاریون: تنها در یک موضوع با شما موافق نیستم. به نظر من ادبیات کلاسیک مقدمه ادبیات معاصر نیست. شما می­گویید اگر شخص با ادبیات کلاسیک آشنا نباشد، ادبیات معاصر را درک نمی­کند. با آزاد بودن معلم برای انتخاب اثر موافقم، اما در چارچوب مشخص. به عبارتی معلم نباید بین اشعار پوشکین و یک شاعر معاصر اولویت خود را بگذارد. درس ادبیات کلاسیک و ادبیات معاصر باید از هم جدا باشند و این آزادی در چنین چارچوبی معنا پیدا می­کند. نباید کاری کنند که تدریس ادبیات معاصر به ادبیات کلاسیک آسیب بزند.

تا جایی که اطلاع دارم شما کتابی درباره لِسکوف تحت عنوان «زندگی انسان­های بی­نظیر» می­نویسید. نیکلای لسکوف چندان نویسنده معروفی نیست اما او کاشف یک دنیای جدید است، از جمله دنیای کلیسا که نویسندگان روس چندان به آن توجه نشان نمی­دهند. از بین کسانی که به این موضوع پرداخته­اند می­توان به گوگول و داستایفسکی اشاره کرد. اما لسکوف روی توصیف واقعیات کلیسایی تمرکز جدی کرده است. قهرمانان اثر او «سوبوریان» روحانیون هستند و من فکر می­کنم که این اثر نباید از چشم محصلین و دانشجویان ما دور بماند.

کوچرسکایا: قطعا همینطور است. اما اگر استادی یک نویسنده دیگر را به لسکوف ترجیح بدهد، برای من قابل درک است. همانطور که شما هم اشاره کردید، هیچ نویسنده کلاسیک روس همچون لسکوف با چنین عشق و عمقی روحانیت را توصیف نکرده است.

ایلاریون: کمی درباره ادبیات دین مسیحیت در دوره معاصر صحبت کنیم. در ۳۰ سال گذشته شاهد آثار زیادی درباره دین مسیحیت، کلیسا یا حتی انگیزه­های دینی و مسیحی بوده­ایم. این کتاب­ها عمدتا به علوم الهیات مربوط نمی­شوند، بلکه آثار ادبی هستند. مادر من داستان «جواری» را در سال ۱۹۸۷ نوشت و منتشر کرد. در آن زمان کتاب مادرم اولین پرستوی بشارت دهنده بهار بود. کم کم آزادی دینی فرارسید و نویسندگان به قلم دست بردند.

شما به موضوع مسیحیت در آثار خود توجه زیادی دارید. لطفا بگویید امروز به نویسنده­ای که روی این موضوعات کار می­کند چه لقبی می­دهند؟

کوچرسکایا: اولا، من سال­هایی را به خاطر دارم که ما به خاطر «دنیای جدید» با پیدایش اولین داستان دینی همدیگر را پاره کردیم. اما امروز رمان­هایی به عرصه ظهور رسیده­اند که از ابتدا تا آخرشان با موضوع «حجره رهبانیت» و محل عبادت است. اثر «لاور» نوشته یوگنیا وادالازکینا از نظر ادبی بسیار عالی است و به زبانی هنری و شایسته زندگی یک قدیس را توصیف کرده است. قبلا اینطور نبود. تمام نگرانی­های ما درباره اینکه خواننده این موضوعات را نمی­فهمد یا نمی­خواند کاملا بیهوده از آب درآمدند. فرقی ندارد که ایمان داشته باشی یا نه، اگر علاقه داشته باشی می­خوانی، زیرا اثر قابل توجه است. به نظر من این کتاب یک شاهکار است.

ایلاریون: متاسفانه من هم به دلیل مشغله کاری این کتاب را نخوانده­ام و البته از دیگر آثار معاصر نیز جا مانده­ام. به عبارتی با اندوخته گذشته­ام زندگی می­کنم.

به نظر من ارتباط امروز انجمن نویسندگان با کلیسا باید توسعه پیدا کند. ما در کلیسای ارتدوکس جایزه پاتریارک داریم که هر ساله به نویسندگان آثار با موضوع مسیحیت اعطا می­شود. نویسندگان برجسته و اهل فن در هیات ژوری حضور دارند. این جایزه پلی است بین کلیسا و دنیای ادبیات.

کوچرسکایا: در پایان می­خواهم بگویم که امروز وظیفه نویسنده سنگین­تر از قبل است. زیرا نویسنده نمی­تواند همچون تولستوی و داستایفسکی نکته­های اخلاقی را به طور مستقیم بیان کند. خواننده امروز چنین سخنانی را نمی­پذیرد و دوست ندارد. ادبیات اصلا جای اندرز و پند نیست. ادبیات یک هنر است، سخنی است با خواننده با استفاده از آرایه­ها و تصاویر. نباید مستقیم چیزی را بیان کرد. تصاویر با قلب خواننده سخن می­گویند و آنچه که باید به او می­رسانند.

پس ادبیات نقش تربیتی خود را همچون گذشته حفظ کرده است.

منبع: سایت کلیسای ارتدوکس روسیه

http://www.patriarchia.ru/db/text/۴۵۵۷۱۱۳.html

کد خبر 2244

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 17 =