ابوالفضل جلالالدین محمد که بعدها در هند او را اکبر نامیدند، در سال ۹۴۹ هجری (۱۵۴۲ میلادی) در «اومارکوت» ناحیه سند متولد شد. در هنگام تولد، پدرش همایون به ایران گریخته بود و چون به هند بازگشت، سلطنت را دوباره به دست گرفت، اما پس از مدت کوتاهی در سال ۹۶۳ در گذشت.
اکبرنوه بابر (موسسه سلسله گورکانیان) و از نوازدگان چنگیزخان مغول بود. در دوران کودکی تمایل آنچنان به تحصیل و فراگیری علوم زمان خود نشان نمیداد و از نوشتن نیز سرباز میزد، اما در مقابل خود را با ورزش مداوم و خطرناک برای شاهی تربیت میکرد، در سوارکاری کامل شد، چوگان شاهانه بازی میکرد و هنر رام کردن رمندهترین فیلان را به خوبی میدانست. همیشه آماده بود که راهی شکار شیر و ببر شود و تن به هر خستگی میداد و آماده به رزم بود و مانند اجداد خود از ریختن خون انسانها بیزار نبود. وقتی که در چهارده سالگی از او خواستند که با کشتن یک اسیر هندو لقب غازی ـ یعنی کافر کش ـ بگیرد، او با یک ضربه شمشیر آن مرد را گردن زد. اینها سرآغاز درنده خویانه مردی بود که مقدر بود از فرزانه ترین و با فرهنگترین همه شاهان سلسله گورکانی باشد.
در هیجده سالگی اداره کامل امور را از وکیل السطنه تحویل گرفت. در آن هنگام قلمروش یک هشتم گستردة خاک هند بود. با شور و ولع پدر بزرگش به راه افتاد تا مرزها را گسترش دهد. با یک سلسله جنگهای خونین فرمانروای شد. قدرتش مطلق بود و صاحبان همه مناصب مهم را حتی در ایالتهای دور به دست خود بر میگماشت. دستیاران او چهار نفر بودند:
۱ – صدر اعظم یا وکیل
۲ – وزیر دارایی یا به اصطلاح آن زمان وزیر دیوان صدا میزدند.
۳ – وزیر دربار
۴ – صدر که رأس امور دینی مسلمانان هند بود.
همین که حکومت اکبر قوام و اعتبار یافت دیگر کمتر به قدرت نظامیاش تکیه کرد و به یک ارتش ثابت بیست و پنج هزار نفری قانع بود. در زمان جنگ امرای نظامی ولایات سپاهی میفرستادند و این نیروی متوسط را تقویت میکردند و این یک ترکیب موقت بود که عامل موثری در سقوط سلسله تیموریان هند، در عهد اورنگ زیب شد. بازار رشوهخواری و اختلاس در میان حکام و زیر دستهایشان گرم بود، از اینرو بیشتر وقت اکبر مصروف مقابله با این فساد میشد. با صرفه جویی دقیقی خرج دربار و در گاهش را منظم میکرد. قیمت غذا و چیزهایی که برایش میآوردند و همچنین دستمزد کارگرانی که اجیر دولت بودند، معین میکرد. چون در گذشت، نقدینة خزانهاش معادل یک میلیارد دلار تخمین زده می شد و امپراطوریاش نیرومندترین امپراطوری روی زمین بود.
اکبرشاه فردی قانون مدار و در گرفتن مالیات بسیار سخت بود. او امپراطوری قانون گذار، مجری و قاضی بود. در مقام دیوان عالی ساعتها وقتش را صرف شنیدن حرفهای دادخواهان مهم میکرد. بنابر قانون او ازدواج در سنین کودکی ممنوع و ازدواج مجدد با بیوگان مجاز شد. رسم بردگی اسیران و کشتار حیوانات را برای قربانی بر انداخت و به همه ادیان آزادی داد. راه صاحبان استعداد، با هر عقیده و یا نژادی را باز کرد و جریمهای که حکام افغان از هندوان که به آیین خود استوار بودند میستاند. در پایان سلطنتش از اجرای احکام قانون جزایی که شامل مجازاتهای مثل قطع عضو بود، صرفه نظر میکرد.
اکبر بر خلاف پادشاهان آن زمان علاقه بسیار به آموختن پیدا کرد، با این که هرگز سواد خواندن پیدا نکرد اما بیش از بیست و چهار هزار جلد کتاب در کتابخانهاش بود. او به خیلی از مطالب علاقه داشت ولی به بحث و تحقیق درباره ادیان دیگر علاقه بیشتر نشان میداد. از پارسیان، هندوان و مسیحیان دعوت میکرد که به دربار بیایند و عقاید خود را بیان کنند. حامی بی دریغ شاعران بود و یکی از آنها، بیربال، هندو را چنان دوست میداشت که یکی ازملازمان درگاهش کرد و سرانجام هم منصب سرداری به او داد. این شاعر در یکی از لشکر کشیها ضمن فرار کشته شد. اکبر دستیار ادبیش را به ترجمه شاهکارهای ادبیات، تاریخ و علم هندو
به فارسی گماشت. فارسی، زبان دربارش بود، خودش به ترجمه طولانی حماسه مهابهاراتا نظارت میکرد، هر هنری به حمایت و تشویق او رونق میگرفت. موسیقی و شعر هندو در آن عصر در اوج شکوفایی بود. نقاشی سبکهای هندی و ایرانی با حمایتهای او در مرحله اوج و کمال بود. در آگرا بنای قلعه مشهوری را تحت نظارت خود قرارداد و در داخل آن پانصد بنا ساخت که معاصران آن زمان، آنها را در شمار زیباترین بناهای جهان دانستهاند. اما نوة او شاه جهان بی پروا آنرا خراب کرد به طوری که اکنون تنها از روی بقایایی معماری اکبر نظیر مقبره همایون در دهلی و بقایای از فتحپور سیکری، که بقعة دوست محبوبش شیخ سلیم چشتی عارف، آنجاست و از زیباترین بناهای هند به شمار میرود، را میشود عنوان کرد.
میل شدید او به تفکر از علاقه وافرش به ساختمان و آبادی عمیقتر بود. این امپراطور تقریبا به همه کاری توانا بود، اما آرزو داشت فیلسوف شود. کما اینکه بسیاری از فیلسوفان شرق تفکرامپراطور شدن را دارند ولی نمیتوانند.
باید گفت که اکبرشاه به هندوان سرزمینهای تحت فرمانروایی خود امتیازات زیادی میداد و با بسیاری از زنان هندو نیز ازدواج کرد. در دربار او جشنهای مخصوص هندوها، لباسها و سنتهای آنان رواج یافت. در اواخر سلطنتش از مالیات جزیه که هندوان میپرداختند را لغو کرد و همین رفتار باعث گردید که هندوها در بسیاری از نقاط هندوستان اقلیتهای مسلمان را زیر سلطه خود بگیرند و امتیازات فراوانی که به هندوها داد که موجب اعتراض علمای مسلمان نظیر الفسانی شد.
سال ۱۳۹۵
نظر شما