زندگینامه ستار بهلولزاده
ستار بهلولزاده در ۱۵ دسامبر ۱۹۰۹ در روستای امیرجان باکو متولد شد. پدرش بهلول بَی و مادرش حکیمه خانم نام داشت. ستار بهلولزاده تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه محله گذراند. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ در مدرسه هنرهای زیبای آذربایجان به تحصیل پرداخت. این هنرمند جوان و با استعداد، فعالیت هنری خود را تحت نظر عزمالدین آذربایجانی، هنرمند مشهور و محبوب آن زمان، در روزنامه «کمونیست» آغاز کرد. اولین کاریکاتورهای او با مضامین مدرن در سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۳ در این روزنامه منتشر شد.
اما استادش به او توصیه کرد که استعداد خود را در نقاشی امتحان کند و برای این کار به ادامه تحصیل بپردازد. بنابراین، ستار جوان به مسکو رفت و وارد انستیتو دولتی هنرهای زیبای مسکو شد. در آنجا، او از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰ تحت نظارت هنرمندان مشهور و. آ. فاورسکی و ق. م. شاقال به طور جدی به آموزش هنر، به ویژه نقاشی پرداخت.
به محض بازگشت ستار بهلولزاده به وطن، آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. هنرمندان آذربایجان به همراه دیگر روشنفکران، تمام تلاش خود را برای خلق آثاری که مردم را برای پیروزی برانگیزد، به کار بستند. آنها پوسترهای تبلیغاتی طراحی کردند و بی وقفه برای ایجاد نمایشگاههای سیار هنری تلاش میکردند. جنگ جهانی دوم و نفرت از اشغالگران خارجی، موضوع اصلی آثار هنرمندان در آن زمان بود. ستار بهلولزاده در سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ آثاری چون «شورش بابک» و «فتحعلی خان» را خلق کرد. در این آثار، او شخصیتهای تاریخی را به تصویر کشید که حاضر بودند جان خود را فدای سرزمینشان کنند. تابلو «دفاع از قلعه بز» با هماهنگی رنگها و واقعگرایی رنگها متمایز است و در عین حال، احساس عشق به وطن را برمیانگیزد.
پس از جنگ، ستار بهلولزاده به تدریج به سمت نقاشی منظره تمایل پیدا کرد و آثار کاملتری در این سبک خلق کرد. در سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۷، آثار او از جمله «میدانهای نفتی بوزونا»، «امیرجان»، «آتشبازی در باکو» و ... در نمایشگاههای هنری جمهوری به نمایش گذاشته شد. منتقدان هنری، رشد و بلوغ این هنرمند با استعداد را که سبک جدیدی را دنبال میکرد، ستودند.
ستار بهلولزاده یک هنرمند امپرسیونیست بود. او توانایی خاصی در انتقال احساسات و برداشتهای خود از طبیعت، زمانهای مختلف روز و فصول سال با استفاده از رنگهای زنده داشت. آثار او مانند «آتش باستانی» (۱۹۶۷)، «سرزمین آتشین»، «افسانههای جاودان»، «طاق آبشورون» (۱۹۷۰) مملو از احساسات شاعرانه و هیجان است.
این هنرمند با سفر به مناطق مختلف آذربایجان، مناظر طبیعی متنوعی را خلق کرد. او کوههای سرسبز، باغهای میوه، مزارع پنبه، زیبایی بهار و رنگهای طلایی پاییز را بارها و بارها با شور و اشتیاق به تصویر کشید. آثار او مانند «دشتهای بومی» (۱۹۵۷)، «اردکها در برکه» (۱۹۵۵)، «داغ آلتی» (۱۹۵۵)، «دشت جیدر» (۱۹۵۷)، «کوههای مه آلود» (۱۹۵۷)، «فرش سبز» (۱۹۵۷) زیباییهای لنگران و قرهباغ را به تصویر میکشد. این هنرمند همیشه به دنبال موضوعات جدید در طبیعت بود و زیباییهای طبیعت را با دستاوردهای انسانی پیوند میداد. در این راستا، مجموعه آثار او درباره «سکوهای نفتی» جایگاه ویژهای دارد. این مجموعه تصویری شاعرانه از شهری افسانهای در دریای خزر ارائه میدهد. آثار «زیبایی خزر» (۱۹۶۰)، «آتشگاه سوراخانی» (۱۹۷۰)، «سرزمین افسانهای» (۱۹۷۱) از جمله آثار شاخص این مجموعه هستند. ستار بهلولزاده با غنیسازی پالت رنگ خود و استفاده از رنگهای تزیینی، به سبک منحصر به فردی در این آثار دست یافت.
اثر «عصر بر فراز خزر» (۱۹۵۸) از مشهورترین آثار این هنرمند است. در این اثر، پلکان افسانهای و دکلهای نفتی بر فراز دریای آبی و مه آلود به تصویر کشیده شده است. این منظره شاعرانه، وحدت طبیعت و صنعت را نشان میدهد.
آثار «ساحل گودال چای» (۱۹۴۷-۱۹۵۳)، «دره گودال چای»، «راهی به سمت بنفشه» و همچنین «اشکهای کوزه» (۱۹۶۵)، «بهار وطن من» (۱۹۶۷)، «قصه آذربایجان» (۱۹۷۰)، «شاهنبات» (۱۹۷۳)، «نخجوان. عصرگاه در باغهای اردوباد» (۱۹۷۴) از دیگر آثار لیریک و شاعرانه این هنرمند هستند که نشان از عشق او به سرزمین مادری دارد. در این آثار، هنرمند با ترکیب عناصر واقعی و خیالی، به خلق تصاویری زیبا و رویایی میپردازد.
ستار بهلولزاده جایزه دولتی آذربایجان را دریافت کرد و به عنوان هنرمند مردمی آذربایجان و هنرمند افتخاری آذربایجان شناخته شد. آثار او در نمایشگاههای جمهوری، اتحاد جماهیر شوروی و همچنین در الجزایر، مصر، لبنان، سوریه، تونس، نروژ، آلمان، چک، بلغارستان، مجارستان، رومانی، عراق، کوبا، کانادا، بلژیک، فرانسه، ژاپن و بسیاری از کشورهای دیگر به نمایش گذاشته شده است. در حال حاضر، آثار او در موزه هنرهای جمهوری آذربایجان، گالری دولتی هنرهای آذربایجان و همچنین موزههای مسکو و سایر شهرها نگهداری میشود.
ستار بهلولزاده سبک منحصر به فرد و اصیلی در هنر نقاشی آذربایجان ایجاد کرد. آثار او نه تنها در آذربایجان بلکه در سراسر جهان شناخته شده است. او به عنوان یکی از بزرگترین هنرمندان قرن بیستم در آذربایجان شناخته میشود و نام او همیشه در تاریخ هنر آذربایجان درخشان خواهد بود.
جنبههای شخصی و کمتر شناخته شده زندگی ستار بهلول زاده:
پدر ستار چهار فرزند داشت و ستار سومین فرزند خانواده بود. ستار فردی آرام و ساکت بود و استعداد ویژهای در ریاضیات داشت. به همین دلیل، بسیاری تصور میکردند که او در آینده ریاضیدان بزرگی خواهد شد. او به دوستان و همسایگانش که در درک ریاضیات مشکل داشتند کمک میکرد و علاقه او به رنگها در کنار این توانایی، مورد توجه همه قرار میگرفت.
اولین موفقیتهای او در دوران تحصیل، توجه عزمالدین آذربایجانی، هنرمند بزرگ، را به خود جلب کرد. او ستار را به همکاری در روزنامه «کمونیست» که خود سردبیر آن بود، دعوت کرد. بهلولزاده در طول دو سال همکاری با این روزنامه، سبک فردی خود را در هنر گرافیک شکل داد.
در سال ۱۹۳۳، ستار به بخش گرافیک انستیتو هنرهای زیبای مسکو به نام سوریکوف راه یافت. در طول تحصیل، اتفاق مهمی در زندگی او رخ داد. در طول دوره کارآموزی تابستانی در کریمه، هنرمند معروف گ.م. شگال که به ویژگیهای منحصر به فرد آثار او پی برده بود، از او دعوت کرد تا در رشته نقاشی ادامه تحصیل دهد. ستار با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت و از سال سوم به کارگاه شگال پیوست. در پایان تحصیل، او موضوع شورش بابک را برای پایاننامه خود انتخاب کرد. با این حال، به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱، او نتوانست از پایاننامه خود دفاع کند.
تکروی و عدم ازدواج این هنرمند که تمام وقت خود را وقف هنر کرده بود، خانواده و دوستانش را نگران میکرد. اما مادرش حکیمه خانم، با عشق مادری به او محبت میکرد.
ستار بهلولزاده هرگز ازدواج نکرد، اما دلباخته زنی بود. او همراه با معشوقه خود در مسکو به تحصیل پرداخت، اما عشق او یکطرفه بود. معشوقه او بعدها با فرد دیگری ازدواج کرد و این رابطه به جدایی انجامید. گفته میشود که هر دوی آنها هنرمند بودند و چشمهای آبی زیبایی داشتند. راز بزرگ عاشقانه ستار بهلولزاده، مارال رحمانزاده، هنرمند و گرافیست مشهور، بود.
شاعر خلیل جمال روایت میکند که یک بار سوار اتوبوس شده بود که ستار بهلولزاده را دید. کودکی که همراه مادرش سوار اتوبوس شده بود، با دیدن چهره ستار به شدت ترسید و شروع به گریه کرد. ستار از اتوبوس پیاده شد تا کودک آرام شود.
ستار بهلولزاده عادتهای عجیب و غریبی داشت. یک بار در خانه دوستش بختیار وهابزاده، با انگشت خود روی فرش طرحی شبیه به آهو کشید و گفت: «همه غزلهای نظامی گنجوی یک پرتره کامل هستند. اگر من نقاش پرتره بودم، نه تنها غزلهای او، بلکه هر بیت از غزلهایش را به تصویر میکشیدم».
او همیشه به نظامی گنجوی علاقه زیادی داشت و میگفت: «من به عنوان یک هنرمند، تحت تأثیر سه هنر باستانی قرار گرفتهام: فرشبافی و مینیاتور و شعر آتشین نظامی گنجوی»
یک بار در روز تولدش، شمعهای زیادی روشن کرد و از دوستانش خواست که شعر «شب هجران» نظامی را با او بخوانند. در آن لحظه، او احساس میکرد که مجنون است.
در دهه ۷۰، دستمزد چند ماهه او در مجله «اولدوز» پرداخت نشده بود. وقتی برای دریافت دستمزد خود به دفتر مجله رفت، تمام مبلغ را به یتیمخانه اهدا کرد و از آنها خواست که برایش یک بسته سیگار بخرند.
ستار بهلولزاده زندگی سادهای داشت و به ظاهر خود اهمیت نمیداد. او همیشه لباسهای ساده میپوشید و حتی لباس نظامی خود را نیز با افتخار میپوشید. یک بار در قطار به سمت امیرجان، کلاه خود را روی صندلی گذاشت و خوابش برد. وقتی بیدار شد، دید که مسافران سکههایی در کلاه او انداختهاند، زیرا او را با گدا اشتباه گرفته بودند.
ستار بهلولزاده در طول زندگی خود رنجها و سختیهای زیادی را تحمل کرد و بیماری خود را دیر فهمید. او از بیتوجهی اطرافیان رنج میبرد و احساس میکرد که به اندازه هنرمندان دیگر مورد توجه قرار نمیگیرد.
در سال ۱۹۷۳، او به دلیل بیماری زردی در بیمارستان بستری شد. دوستانش هر روز برایش گل و میوه میبردند. او حتی در تب بالا، نقاشیهایی از گلها و میوهها میکشید و آنها را به دیوار میچسباند.
با وجود بیماری، او مشتاق بود تا در نمایشگاه انفرادی خود در مسکو شرکت کند، اما پزشکان به او اجازه ندادند. پس از مدتی، پزشکان متوجه شدند که او به بیماری زردی مبتلا نیست و به او اجازه دادند به مسکو برود. اما بیماری او رو به وخامت گذاشت و او تحت عمل جراحی قرار گرفت.
پس از عمل جراحی، موهایش تراشیده شده بود، اما او همچنان با لبخند به استقبال دوستانش رفت و از آنها خواست تا از جراح و پرستارانی که از او مراقبت کرده بودند تشکر کنند. جراح او بدون دریافت هیچ دستمزدی گفت: «او انسان مقدسی است و نیازی به تشکر نیست. بیماری او پیشرفت کرده و کبد و کیسه صفرای او دچار سرطان شده است. اگر مراقب خودش باشد، یک سال و اگر مراقب خودش نباشد، شش ماه دیگر عمر میکند. او را به مسکو نیاورید، این کار بیهوده است.»
ستار بهلولزاده که از بیماری خود بیخبر بود، با خوشحالی به آذربایجان بازگشت. این هنرمند بزرگ در ۱۴ اکتبر ۱۹۷۴ درگذشت و طبق وصیت خود در روستای امیرجان در کنار مادرش به خاک سپرده شد.
منبع:
https://www.anl.az/down/meqale/baki_xeber/۲۰۱۸/fevral/۵۷۷۱۱۹.htm
نظر شما