افغانستان به عنوان بخش بزرگی از خراسان بزرگ، از گذشته یکی از وارثان جریان تصوف بوده‌است.

کابل افغانستان به عنوان بخش بزرگی از خراسان بزرگ، از گذشته یکی از وارثان جریان تصوف بوده‌است. با نگاهی به محل زندگی و پرورش بزرگان صوفیه درمی‌یابیم که بسیاری از ایشان در محدوده فرهنگ‌پرور خراسان کهن پرورش یافته‌اند. بزرگانی مانند ابراهیم ادهم، شقیق بلخی، حاتم اصم، احمد خضرویه و خواجه عبدالله انصاری از جمله آن‌ها هستند؛ به عبارت دیگر، تصوف در افغانستان امروزی، فرزند خلف همان تصوف در خراسان بزرگ است.

به گفته سید مخدوم رهین، وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ افغانستان، تصوف در قرن پنجم هجری قمری در سرزمین‌های خراسان کهن و نیز افغانستان امروزی گسترش یافت و در این زمان بود که تصوف به همراه شماری از صوفیان افغانستان به شبه‌قاره هند منتقل شد. تاج محمد زریر، استاد دانشگاه تعلیم و تربیت می‌گوید: «ابوالحسن مشهور به علی هجویری غزنوی، یکی از عرفای افغانستان، برای نخستین بار با نوشتن کتابی بنام کشفالمحجوب، اذکار و مقامات تصوف را مشخص کرد. کتاب کشف‌المحجوب نخستین تاریخ اجتماعی تصوف در سرزمین خراسان است».

برای بررسی تصوف در افغانستان شایسته است که به جایگاه اجتماعی صوفیه در این سرزمین اشاره‌ای داشته باشیم.

در جامعه سنّتی افغانستان و در تقسیم‌بندی ساختار طبقاتی آن، هنگامی که به نام «صوفی» برمی‌خوریم و معمولاً با عنوان «پیر» یا «عارف» نیز خوانده می‌شود، می‌بینیم که بنا بر یک باور عمومی، مردم او را از طبقه روحانی به شمار می‌آورند. پیر یا عارف بدین علت تقدّس یافته که در پی دستیابی به قرب الهی است و غالباً به یکی از فِرَق صوفیه وابسته است.

عموماً دو نوع تصوف در افغانستان مشاهده می‌شود: یکی تصوف سنّتی یا همان رابطه مراد و مریدی، و دیگری، پیروی قبیله‌ای از یک پیر که در این نوع دوم، معمولاً پیران طریقت را به جای مرید، «مخلص» می‌نامند.

از نکات شایسته توجه در افغانستان این است که تصوف در میان قبایل پشتون، تبلور سیاسی یافته‌است، اما در سایر مناطق افغانستان، تصوف در واقع، تأییدی بر پیروی دقیق از اسلام راستین است که این نوع تصوف سنّتی، بدون ‌چون و چرا احترام خاصی برای فقیه و شریعت اسلامی قائل است و در این موارد، بسیار اتفاق می‌افتد که پیر و مراد، یک عالِم دینی است. یک نظر هم این است که تصوف سنّتی در افغانستان ناشی از اصلاحات شیخ احمد سرهندی (مجدّد الف ثانی) و شاه ولی‌الله دهلوی است.

صوفیان معروف و شناخته‌شده زندگی بسیار روحانی دارند، اما بدان تظاهر نمی‌کنند. آنان عموماً در گروه‌های کوچک و در مکانی دورتر از اغنیا (خانقاه) گرد هم می‌آیند که غالباً به یک مدرسه متصل است و با رهبری پیر خود مشغول ذکر می‌شوند. از نمونه‌های بارز این عمل در افغانستان امروزی، می‌توان به مجامع صوفیه هرات اشاره کرد که در جوار مدفن خواجه عبدالله انصاری در شهر هرات باستان برگزار می‌شود. صوفی در زندگی روزمره، خود را به یک نظم فکری مقید کرده‌است که این نظم فکری بی‌آنکه او را از دیگران جدا سازد، از دیگران متمایز ساخته‌است. پیوند میان ادبیات فارسی و تصوف در افغانستان، پیوندی بسیار قوی و محکم است و این به‌ویژه به سبب وجود نویسندگان محبوبی چون خواجه عبدالله انصاری، جامی و مولوی بلخی است.

1. فِرَق صوفیه

فِرَق صوفیه جایگاه و نقش والایی در تاریخ افغانستان، به‌ویژه در جنبش مقاومت این کشور دارند. در این کشور، تصوف در سه فرقه نقشبندیه، قادریه و چشتیه متجلی شده‌است که در میان طبقات متوسط شهرها و نواحی اطراف آن‌ها نفوذ دارند. طریقت سهروردیه را نیز می‌توان به عنوان چهارمین سلسله صوفیانه در این سرزمین نام برد که پیروان اندکی دارد و بیشتر پیروان این سلسله در پاکستان و هند پراکنده‌اند.

1ـ1. قادریه

قادریه یکی از شاخه‌های تصوف است که بیشترین پیروان را در افغانستان دارد. این فرقه در قرن شانزدهم میلادی در هند مستقر شد و از همان جا برخی از پشتون‌ها را به خود جذب و جلب نمود. فرقه قادریه، در میان قبایل پشتون، که در افغانستان از اکثریت برخوردارند، پیروان بسیاری دارد. رهبری این فرقه در افغانستان به دست خاندان گیلانی است.

حضرت نقیب صاحب، پدر سید احمد گیلانی، در دهه دوم قرن نوزدهم میلادی، رهبری این فرقه را در حومة جلال‌آباد از نواحی شرقی افغانستان بر عهده داشت که پس از او، این سیادت به فرزندش (احمد گیلانی) منتقل شد. در کنار رهبری فرقه قادریه، وی به کارهای سیاسی و تأسیس حزب محاذ ملّی افغانستان پرداخت که این حزب در کنار سایر سازمان‌های‌ جهادی، در جنگ علیه روس‌ها نقش فعالی داشت؛ زیرا خاندان گیلانی از اقوام سببی محمد ظاهرشاه هستند.

1ـ2. نقشبندیه

در میان قبایل پشتون و دیگر مردمان افغانستان، فرقه نقشبندیه احترام و جایگاه خاصی دارد. تصوف نقشبندی، طریقتی معتدل و میانه‌رو است که اصول آن را می‌توان در پیروی از سنّت پیامبر(ص)، حفظ آداب شریعت و دوری از بدعت بیان کرد که در آن، خلوت، عزلت، ذکر جهر و سماع دیده نمی‌شود. همین آسانی، سادگی و اعتدال سلوک نقشبندیه از جمله علل رواج آن شد؛ چنان‌که این طریقه به‌سرعت از ایالات مسلمان‌نشین غرب چین و هند تا مصر و شام و نیز از بلخ تا بصره و بغداد انتشار یافت. از مراکز مهم تجمع نقشبندیان در افغانستان، شهرهای کابل و هرات است. سعدالدّین کاشغری و عبدالرّحمن جامی این طریقه را در هرات برای اولین بار رواج دادند. این فرقه شعب زیادی در افغانستان پیدا کرده‌است، ولی دو گرایش آن پررنگ‌تر است که عبارتند از: 1ـ شاخه غربی و شمالی کشور (احراریّه؛ منسوب به خواجة احرار) که با مهد این فرقه، یعنی آسیای میانه در ارتباط است. 2ـ شعبه شرق و قندهار که مستقیماً به خانواده مجدّدی‌ها وابسته‌اند (= مجددّیه).

مجدّدی‌ها خود را از اولاد شیخ احمد فاروق کابلی می‌دانند که در قرن شانزدهم، در جنوب کابل زاده شد و در زمان سلطنت اکبرشاه از سلسله مغولان هند، به آن دیار مهاجرت کرد و در طریقت صوفیه مشهور شد. ایشان خود را منسوب به حضرت ‌ها می‌دانند که نَسَب ایشان به خلیفه دوم می‌رسد. ضمناً گفته می‌شود که شیخ احمد سرهندی (ملقب به مجدّد الف ثانی) از همین خانواده است و خانواده مجدّدی نام خود را از لقب همین شخص گرفته‌است. در قرن نوزدهم میلادی، برخی اعضای این خانواده به کابل بازگشتند و یک مدرسه و خانقاه در شوربازار کابل تأسیس کردند که بعدها مرکز تأثیرهای مهم مذهبی و سیاسی در افغانستان شد.

محمد ظاهرشاه قلعه‌جواد را در 1936 میلادی به این خانواده بخشید و ایشان تا قتل‌عام خانواده خود به دست نظام کمونیستی (آوریل 1979م.) در آنجا به سر می‌بردند. خانواده مجددی همواره به دربارهای شاهی افغانستان وابسته بودند و از طریق خویشاوندی، بیش از پیش به دربار نزدیک، و صاحب احترام زیادی شدند.

مجددی‌ها به حیث پیرهای پرنفوذ، غیر از کابل به عنوان مرکز اصلی قدرت، چندین مرکز دیگر نیز داشتند. شعبه دیگر این خانواده با لقب «حضرت صاحب گازرگاه» در هرات قرار دارد که از لحاظ نفوذ سیاسی هرگز به پای شعبه کابل نمی‌رسد. با تجاوز شوروی به کشور و شروع جهاد علیه نیروهای متجاوز، به‌تدریج احزاب و سازمان‌های اسلامی با هدف جهاد با کمونیسم و از پا درآوردن رژیم دست‌نشانده شوروی ایجاد و تأسیس شدند.

در جنبش مقاومت در برابر تجاوز شوروی (دهة 80)، شخصیت‌های روحانی که گاه نماینده فرقه‌ای از فِرَق صوفیه در افغانستان نیز هستند، به عنوان سران احزاب سیاسی درآمدند؛ اشخاصی مانند پیر سیداحمد گیلانی (رهبر محاذ ملّی)، مولوی محمدیونس خالص (رهبر حزب اسلامی)، مولوی محمدنبی محمدی (رهبر حرکت انقلاب اسلامی)، آقای صبغت‌الله مجدّدی (رهبر نجات ملّی)، آقای برهان‌الدّین ربانی (استاد پیشین دانشکدة شرعیات دانشگاه کابل و رهبر جنبش اسلامی)، آقای عبدالرّب رسول سیّاف (استاد پیشین دانشکدة شرعیات دانشگاه کابل و رهبر اتحاد اسلامی)، شیخ محمدآصف محسنی قندهاری (رهبر حرکت اسلامی)، قاضی وقاد (رهبر شاخة حزب اسلامی)، قاضی محمدامین وردک (رهبر بخشی از جنبش اسلامی مقاومت) و گلبدین حکمتیار (عضو برجسته و نامدار اخوان‌المسلمین مصر و رهبر حزب اسلامی).

این سازمان‌ها با مشارکت جانبازانه تمام گروه‌ها و طبقات مردم، نقش چشمگیری در شکست شوروی و سرنگونی دولت کمونیستی افغانستان داشتند.

صبغت‌الله مجددی (رهبر جبهه نجات ملّی) از خانواده حضرت شوربازار به‌صراحت می‌گوید اولین کسی است که قیام علیه رژیم خلق کمونیستی را در مارس سال 1979 میلادی در هرات اعلان نموده‌است و تا آن نظام را سرنگون نساخته، از پای ننشسته‌است. در گذشته، ایشان ریاست مجلس سنای افغانستان را بر عهده داشتند.

1ـ3. چشتیه

چشتیه از دیگر طریقه‌های تصوف است که پیروان این سلسله اتصال‌ خود را به حضرت علی(ع) نسبت می‌دهند. بسیاری از محققان و صوفیان، طریقه چشتیه را متولّد خراسان می‌دانند، اما درباره بانی اصلی آن روایات مختلفی وجود دارد. برخی ابواسحق شامی را مؤسس این طریقه می‌خوانند، شمار دیگری سید احمد ابدال حسنی و تعدادی هم خواجه حسن سنجری، مشهور به خواجه معین‌الدّین چشتی را که در ولسوالی چشت از ولایت هرات افغانستان زاده شده، مؤسس طریقه چشتیه می‌دانند.

به گفته متین مونس، یکی از محققان تصوف، طریقه چشتیه در خراسان و افغانستان امروزی به پختگی رسید و به وسیله برخی صوفیان از جمله خواجه معین‌الدّین چشتی، تا شبه‌قارة هند گسترش یافت. پیروان این فرقه در افغانستان امروزی نسبت به دیگر فرقه‌های موجود متصوفه در این سرزمین (مثل نقشبندیه و قادریه) در اقلیت هستند و مکان اصلی و مرکزی تجمع آن‌ها روستای چشت شریف، در کنار هریرود در هرات است. خواجه ابدال چشتی، خواجه مودود چشتی، نظام‌الدّین اولیاء و... از بزرگان این طریقت‌ هستند.

چشتیه، نزدیک‌ترین فرقه تصوف به تشیع است و پیروان آن ارادت فراوانی به اهل بیت(ع) دارند. شجره طریقه چشتیه از طریق ابراهیم ادهم و حسن بصری به حضرت علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) می‌رسد.

فرقه چشتیه در افغانستان تا سال 1981 میلادی بر بیست مدرسه مجهز به کتابخانه نظارت داشت و اکنون در چشت شریف نیز مدرسه و کتابخانه خوبی دارد. چشتی‌های افغانی آشکارا از دخالت در امور سیاسی پرهیز می‌کنند و به دور از قیل و قال دنیای جدید، در دنیای خود به سر می برند، اما این امر بدین معنا نیست که پیروان این طریقه به مسائل سیاسی و اجتماعی بی‌توجه‌ هستند و انزوا و گوشه‌گیری از اجتماع را اختیار کرده‌اند، بلکه بعضی از بزرگان و مشایخ این سلسله درگیر با اینگونه مسائل هستند و نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی واکنش‌هایی داشته‌ و در این زمینه اظهار وجود کرده‌اند.

این طریقه اکنون در کابل نیز پیروان و مریدانی دارد که در خانقاهی مربوط به این طریقه جمع می‌شوند و مجلس سماع و حلقه ذکر برگزار می‌کنند. اما در حال حاضر، برای این طریقه در کابل پیر و شیخ ظاهری خاصی وجود ندارد. البته افراد دیگری هستند که در کنار طریقه‌های دیگر، در این طریقه نیز به ارشاد می­پردازند. همچنین، این طریقه در خاستگاه اولیه خود، یعنی شهر هرات، طرفداران و مریدان زیادی دارد و برخی از مشایخ تصوف در هرات به این طریقه متصل و مربوط می‌شوند. این فرقه در سازماندهی داخلی و بین‌فرقه‌ای خود نظم و انسجام خوبی دارد.

باورهای متفاوتی درباره شیوه‌های برگزاری مجالس طریقه چشتیه وجود دارد. برخی می‌گویند که مشایخ چشتیه در گذشته از آلات موسیقی برای برگزاری مجالس بهره نمی‌جستند، ولی امروزه در مجالس این طریقه از آن استفاده می‌شود.

بسیاری از ارادتمندان این طریقت، استفاده از برخی آلات موسیقی را برای برگزاری مجالس خود ضروری، و موسیقی را وسیله‌ای برای رسیدن به معنویات و عالم برین می‌دانند. سید احمدشاه مددی، مرشد خانقاه چشتیه هرات، می‌گوید: آلات موسیقی که در مجالس چشتیه استفاده می‌شود، غیر از آن وسایل موسیقی است که در محافل غیرعرفانی نواخته می‌شود. او می‌گوید:

«سماع، سرود و موسیقی که آن را می‌شنویم و پیروان سلسله چشتیه آن را دوست دارند، تا آخرین دمی که بشر روی کُرة زمین زندگی می‌کند، قابل دفاع است. ما نیز موسیقی مبتذلی را که علمای شریعت رَد می‌کنند، قبول نداریم».

یکی دیگر از مراسم طریقت چشتیه، «قوالی‌خوانی» است. امیرخسرو دهلوی سنگچارکی، متولد سنگچارک از نواحی بلخ قدیم که در قرن هشتم هجری می‌زیست و از پیشتازان طریقت چشتیه بود، برای ترویج بیشتر این طریقت، «قوالی»، یعنی «قول خواندن» را در موسیقی کلاسیک ایجاد نمود تا مطربان و پیروان این طریقت بتوانند با همراهی سازها، اشعار عرفانی و مذهبی را در خانقاه‌ها بخوانند و از یک سو عبادت کنند و از سوی دیگر، به وجد آیند و لذت ببرند و با برهمنان که در معابدشان «بجن» می‌خواندند، رقابت نمایند. به گفته برخی پیروان طریقت چشتیه در کابل، رسم قوالی‌خوانی به وسیلة مولوی یارمحمد نیازی چشتی، از هندوستان وارد کابل شد. گفته می‌شود حدود صد سال پیش، مولوی یارمحمد نیازی چشتی پس از رواج این رسم از سوی حکام متعصب، محکوم به سنگسار شد.

داوود اعظمی، از پژوهشگران عرصه تصوف، می‌گوید افزون بر چهار شاخه عمده تصوف، ده‌ها سلسله دیگر صوفیه نیز در افغانستان وجود داشته‌است که به‌تدریج پیروان آن کاهش یافته‌است و دیگر در این کشور وجود ندارند. از این میان، می‌توان به روشانیه، مولویه، خلوتیه و ادهمیه اشاره کرد.

2. پراکندگی جغرافیایی تصوف

2ـ1. هرات

پراکندگی و گوناگونی بسیار جالبی از فِرَق صوفیه در این شهر مشاهده می‌شود. تعدد مقابر صوفیه و پیرها (زیارت‌گاه‌ها) در این شهر گویای آن است که کم‌وبیش هر یک برای خود مریدانی داشته‌اند. اکنون حلقه‌های صوفیه، فعال و پویا و با آزادی کامل مراسم مذهبی خود را انجام می‌دهند. این مراسم بیشتر در آرامگاه خواجه عبدالله انصاری برگزار می‌شود.

2ـ2. شمال

در نواحی اطراف میمنه، در فاریاب، قندوز و مزار شریف، گروه‌های بزرگ نقشبندیه حضور دارند.

2ـ3. شرق

ایالات شرقی پشتون‌نشین افغانستان، به‌ویژه وردک، پکتیا، ننگرهار و اقوام کوچ‌نشین، تحت تأثیر تعالیم قادریه هستند.

2ـ4. جنوب و جنوب غربی

در این نواحی، با مرکزیت قندهار، شاهد پراکندگی و تنوع فِرَق صوفیه هستیم، ولی حضور نقشبندیه و قادریه در این نواحی، در کنار فِرَق کوچک‌تر پررنگ‌تر است.

2ـ5. مناطق مرکزی (هزاره‌جات)

در این مناطق، تصوف با سادات رابطة تنگاتنگی دارد. هنگامی که بخواهیم اولین نشانه‌های ورود سادات به افغانستان را جستجو کنیم، درمی‌یابیم که جدا از ورود سادات در ایام دشوار امویان و عباسیان و در نتیجه، مهاجرت به خراسان، ایشان اغلب بعد از سرکوب قیام سربداران در سال‌های 737ـ788 هجری از سبزوار به سوی دیگر مناطق مهاجرت نموده‌اند. خانواده‌های بزرگ سادات سبزوار در شهرهای بامیان، سنگلاخ، وردک و شمال قندهار اقامت کرده‌اند. این سادات همچون سید قلندر، سید یخ‌سوز و دیگران اغلب وابسته به شاخه نعمت‌اللّهیه از شاخه‌های شیعی تصوف می‌باشند.

3. وهابیت و تصوف

تصوف تا اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم هجری در خراسان یا افغانستان امروزی به اوج خود رسید و ولایات بلخ، هرات و غزنی از مراکز اصلی تصوف اسلامی به حساب می‌آمدند. اما در حمله چنگیز به خراسان در سده سیزدهم و تخریب بسیاری از شهرهای بزرگ این کشور، تصوف و اهل صوفیه سخت آسیب دیدند.

به گفته محققان، پس از این حادثه، تصوف اسلامی دچار دگرگونی‌هایی شد که ریشه در اصالت تصوف نداشت و برخی پدیده‌های منفی، از جمله توجه به بیکارگی، مفت‌خوری و کم‌علاقگی به کسب علم وارد تصوف شد. دهه‌های اخیر نیز عصر پُر فراز و نشیبی برای تصوف و اهل صوفیه در افغانستان بوده‌است. مشکلات مختلف سیاسی، اجتماعی و جنگ‌های سه دهه اخیر بر تصوف در افغانستان تأثیر گذاشته‌است. یکی از پژوهشگران عرصه تصوف می‌گوید:

«اختلاف بین صوفیان و متشرعان زمانی افزایش یافت که برخی مجاهدان از مدارس مذهبی با تأمین مالی گروه‌های وهابی فارغ‌التحصیل شدند. افغانستان از معدود کشورهایی است که اختلاف فکری میان متشرعان و اهل تصوف در آن بسیار کم بوده‌است و تقریباً می‌توان گفت اختلافی بین آن‌ها وجود نداشته‌است. بیشتر علمای افغانستان صوفی بوده‌اند، اما در سال‌های جهاد، زمانی که ده‌ها هزار تن از کشورهای عربی برای جهاد وارد افغانستان شدند، با خود عقاید مختلفی از جمله مذهب وهابیت را نیز وارد افغانستان کردند».

او می‌افزاید:

«وهابیت یک عقیده رفورمیست (اصلاح‌طلب) است که در عربستان امروزی به وجود آمده‌است و وهابی‌ها از دین اسلام تعبیر لفظی دارند. در بسیاری از موارد، آنان اعمال صوفیه را رد می‌کنند. اکنون به نظر می‌رسد که وهابیت در افغانستان پیروان بیشتری پیدا کرده‌است. در سال‌های جهاد نیز اختلاف‌نظر میان صوفیان و متشرعان شدت یافت. پس از سال‌های جهاد، این اختلاف‌نظرها گسترش یافت و در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان به اوج خود رسید. امروزه این اختلاف­ها با همان گستردگی خود در افغانستان وجود دارد».

با این حال، تصوف در دوران طالبان به حیات خود ادامه داد. از میان فِرَق مختلف صوفیه، چشتیه بیشتر از دیگران مورد آزار طالبان قرار گرفت؛ زیرا مراسم ذکر و تشریفات صوفیانه آن‌ها همراه با موسیقی و آواز گروهی است که طالبان به علت حرام دانستن موسیقی، به‌شدت با برگزاری مراسم این فرقه مخالف بودند. در دوران طالبان، پیروان چشتیه مخفیانه به برگزاری مراسم می‌پرداختند. اما دو فرقه عمده دیگر بدون مشکلی خاص به حیات خود ادامه دادند، حتی نظری هست که ملاعمر (رهبر مذهبی طالبان) را از اعضای فرقه نقشبندیه می‌داند.

سید محمود گیلانی، از خلفای سلسله قادریه، گروه‌های افراطی را تهدیدی برای تصوف و اهل صوفیه می‌خواند و می‌گوید:

«افراط‌گرایی تهدید دیگری در برابر صوفیه است. در برخی مناطق ناامن، شاهد رفتار نادرست از شماری از افراد هستیم؛ زیرا آن‌ها صوفیه را مخالف خود تصور می‌کنند و می‌دانند که در اجتماع صوفیان، راه حق و باطل به مردم نشان داده می‌شود. از سوی دیگر، تصوف کشتار مردم را رد می­کند و بر صلح و برادری میان مسلمانان تأکید دارد».

هرچند به گفته برخی متشرعان، رهروان تصوف «به بیراهه روان هستند»، اما صوفیه می‌گویند که در حال حاضر، معنویت‌گرایی افراطی در تقابل با مادّی‌گرایی افراطی در سراسر جهان رواج یافته‌است و تصوف واقعی پاسخی به این مشکلات است.

در پایان، باید گفت آنچه گذشت، آشنایی مختصری با فِرَق صوفیه در افغانستان از نگاه تاریخ‌نگاران و پژوهشگران بود. اکنون چون گذشته این فِرَق به حیات خود ادامه می‌دهند و پایگاه‌های پیشین را برای خود حفظ کرده‌اند، ولی با گذشت زمان و دخالت عناصر و عوامل جدید در وضعیت سیاسی افغانستان، به نظر می‌رسد که از نفوذ ایشان کاسته شده‌است. نکته شایسته توجه و بی‌نظیر در افغانستان، خصومت نداشتن علمای دینی و رهبران صوفیه با یکدیگر، برخلاف تقابل معمول دو جریان فقها و صوفیه است، به گونه‌ای که حتی در بسیاری از موارد، رابطه بسیار نزدیک و برادرانه‌ای با هم دارند. مورد دیگر، احترام شایان توجه مردم عادی به صوفیان است که آن‌ها را صاحب کرامت و منشاء خیر و برکت می‌دانند و از این رو، احترام و تکریم صوفیان را بر خود واجب می‌دانند. به همین علت، تصوف در میان مردم قدرت فراوانی دارد. نکته آخر اینکه، امروزه اغلب مزارهای صوفیه به زیارتگاه تبدیل شده‌است.

کد خبر 322

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =