مروری بر حواشی فرهنگی المپیک 2024 فرانسه

توضیحی در مورد حواشی المپیک فرانسه

پیش نگارش

بازیهای المپیک 2024 در حالی در شهر پاریس آغاز شد که از همان افتتاحیه با موجی از حواشی روبرو بود. پیش از نگاهی کلی به آنچه رخ داده، لازم به ذکر است که صرف برگزاری هر رویدادی توسط "انسان" به معنای ناقص بودن آن است و در هیچ برنامه ای هرگز همه طرفین راضی نخواهند بود و به یقین همواره نقاط ضعفی برای رفع و نقاط مثبتی برای بهتر شدن وجود دارد و این محدود به هیچ کشور و فرهنگی نیست، حال آنکه قرار باشد سلیقه و نگرش مردمانی از بیش از دویست کشور و ملیت نیز بر آن نظاره کنند و آن را ارزیابی نمایند که قطعا باید در انتظار انتقادات فراوان بود.

این پیش در آمد از آن جهت نوشته شد که انصاف و حقیقت باید پیش از هر قلم فرسایی بر صفحه تجلی بیابد تا آن محتوا قابل اعتماد و اعتنا گردد، بنابراین با در نظر گرفتن آنکه درصدی از خطا و اشکال و اشتباه را باید طبیعی و نتیجه ذات برگزاری هر رویدادی دانست، به آن دسته از موارد فرهنگی می پردازیم که به نظر میرسد جای تامل جدی تری دارد.

در خلال برگزاری افتتاحیه و سپس مسابقات ورزشی، شاهد رخ دادن اتفاقاتی بودیم که هنوز برای آنها توجیهی ارائه نشده و گروه های معترض به آن نیز با پاسخی قانع کننده مواجه نشده اند. در این متن "دلیل اتفاق" از خود اتفاق با اهمیت تر فرض شده، چه آنکه توسط یکی از اهالی فرهنگ نگارش میشود که دغدغه اش آسیب شناسی با هدف عدم تکرار یا عدم سرایت این امور به سرزمین مادری محسوب میشود، بنابراین آنچه در این متن درج خواهد شد توصیف ماوقع نیست.

ارائه نمایش بر اساس میزانسن تابلوی شام آخر حضرت مسیح

آنچه در این بخش ارائه شد یک تصویرسازی سه بعدی از میزانسن  تابلوی شام آخر مسیح بود که به جای حواریون و حضرت مسیح با حضور مجموعه ای از نمایندگان گروه های ناهنجار اجتماعی نظیر همجنس گرایان، زنان ناسالم، شیطان پرستان و ... همراه بود. اتفاقی که توسط گروه های متعددی از مسیحیان کشورهای مختلف اعم از آمریکا، ایتالیا، فرانسه،... و همچنین بخشی از مسلمانان مورد تقبیح و انتقاد تند واقع شد.

اگرچه پس از انتقادات صورت گرفته از این اقدام، توجیهاتی از سوی برگزار کننده برنامه ارائه شد نظیر آنکه "منظور تصویر گری شیاطینی بود که در جلو این تابلو قرار دارند"، یا اخباری مبنی بر عذرخواهی بابت این "سوتفاهم" و غیره اما هیچکدام رافع عصبانیت بوجود آمده نشد و این اقدام را توجیه نکرد.

اما دلیل این اقدام را باید در معنای "لائیسیته" جستجو کرد و نه در میان برنامه های هنری و تابلوهای داوینچی. سالهاست کشورهایی نظیر فرانسه خود را پیرو تفکر وسیاست های اجتماعی لائیسیته می دانند و آن را "نمود اجتماعی فاقد نشانه های دینی" تعریف کرده اند و نتیجه "محترم شمردن تمامی ادیان" توصیف می کنند. همان که جوامع دیندار از آن به عنوان "بی دینی" یاد می کنند، اما ماجرا نه آن است و نه این. لائیسیته در حقیقت تفکری دین ستیز است. دینی بشری، علیه تمامی ادیان الهی! لائیسیته مطلقا به معنای پذیرش و محترم شمردن همه ادیان نیست بلکه به معنای مجوزی برای قیام علیه همه ادیان است. چنین میشود که با اهانت به پیامبر اعظم مسلمانان(ص) در فرانسه آغاز میشود و از سوزاندن کتاب الهی قرآن در سوئد گذر می کند و به تحقیر و تمسخر عیسی بن مسیح(ع) در المپیک پاریس میرسد و این مسیر ادامه خواهد داشت و حد یقفی ندارد، تا آنکه تحت نام آزادی بیان و لائیسیته در برابر تمامی مقدسات و تمامی ادیان الهی صف آرایی کنند، و تا آنجا که میشود با تکرار چنین اقداماتی حساسیت ها را نسبت به مقدس زدایی کردن از مفاهیم الهی کم کنند. بنابراین آنچه در افتتاحیه به نمایش در آمد در المپیک پاریس آغاز نشده که با عذرخواهی و توجیهات ساده انگارانه در المپیک پاریس خاتمه یابد و اجماعی اصولی و جهانی از ادیان الهی را می طلبد که بدانند هدف، کمیته المپیک فرانسه نیست، هدف لائیسیته است و باید آن را نشانه رفت.

حضور افراد تراجنسیتی در مسابقات زنان

از دیگر حواشی المپیک امسال، حضور ورزشکاران تراجنسیتی در رقابت های زنان است که می توان از آن جمله بین به نیکی هیلتز اشاره نمود، که گرایش دوجنسیتی خود را رسما نشان داده است اما رسانه های غربی چندان صحبتی درباره آن به میان نمی آورند، چیزی که در خصوص رقابتهای ایمان خلیف، بوکسور اهل الجزایر به کرات مطرح شد و مورد مذمت قرار گرفت.

در اینجا چند نکته مهم وجود دارد، مهمتر از همه آنکه در مورد ایمان خلیف و بر اساس مطالعات میدانی انجام گرفته از افراد شیعه و قابل اعتماد الجزایری مقیم فرانسه که ادعا می کنند خلیف را از پیش می شناخته اند، ظاهرا مساله مرد بودن او منتفیست. آنطور که از افراد مذکور شخصا شنیده شده، این فرد مونث است و از بدو کودکی نیز به عنوان یک دختر شناخته شده و اگرچه دچار نوعی از بیماری است که منجر به رشد اسکلت بندی و اندکی اختلال در هورمون است اما همیشه خود را مونث دانسته، مونث معرفی کرده و تمایلات ناهنجار نداشته است و "ایمان" نیز در الجزایر نامی برای زنان است و نه مردان. بنابراین به نظر میرسد به دلیل عدم قطعیت در یافته ها، سکوت در این زمینه به انصاف و حق نزدیکتر باشد تا احیانا سهمی در بسط دادن حرف ناحقی نداشته باشیم، اما به هر صورت ولو در شرایطی که هر دو نفر ترنس بوده باشند، ضروریست این نکته مد نظر قرار گیرد که میان کسی که خود را متمایل به هر دو جنسیت اعلام می کند گاهی تمایلات مردانه بروز می دهد و گاهی زنانه، زیر پرچم ال جی بی تی مسابقه می دهد و از ایشان حمایت می کند و شریک زندگی را از بین زنان انتخاب می کند اما حاضر به مسابقه دادن با مردان نیست (نیکی هیلتز) و آنکه از ابتدا خود را زن می داند و زن می نامد و مدرسه دخترانه میرود و گرایش ها و رفتارهای مردانه بروز نمی دهد و در همه حال در حال تلاش برای اثبات زن بودن خود است (ایمان خلیف) حتما تفاوت است.

اما نکته ای دیگر در این میانه مطرح است و آن اینکه اگر "پذیرش جنسیت اعلام شده از سوی هر فردی" آنقدر اصالت دارد و مطابق آنچه دیکته میشود باید آن را بدور از هر منفعت طلبی تفسیر نمود و به رسمیت شناخت، چگونه است که فقط مردانی که خود را زن می دانند در میان مسابقات زنان رویت میشوند و چرا هرگز زنانی که خود را مرد می دانند در رقابت با مردان پا به عرصه نمیگذارند؟!... همین نکته کافیست تا بدانیم خود ایشان نیز می دانند تفاوت زن و مرد اساسی تر از آن است که با یک ادعا بتوان آن را جا به جا نمود. از سویی دیگر چنانچه عرصه را برای چنین بروزاتی باز بگذاریم به زودی شاهد حذف شدن زنان ورزشکار قهرمان خواهیم بود که جایشان را یکی پس از دیگری به مردان می دهند! و در این میان گروه های فمینیستی نیز هیچ اعتراضی نمی کنند زیرا تناقض باورهایشان که ادعا می کنند هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست، بیش از همه برای خودشان آشکار میشود.

اینها تنها سطحی ترین و غیر مهم ترین تاثیر به رسمیت شمردن گروه های ال جی بی تی در اجتماع است که این "به رسمیت شمردن" عین بی مسئولیتی در برابر ایشان محسوب میشود. جامعه ای که باید به فکر درمان و کمک به تعیین هویت افرادی باشد که از منظر روحی، روانی یا جسمی سردرگم هستند، به جای هر اقدامی دیگر با عبارت" به رسمیت شناختن آنچه هستند" بابی برای بهبود ایشان باز نمی کند. پرچم رنگین کمان پیش از هر جای دیگری خود فرانسه را نابود خواهد کرد.

در کنار این موارد اما سوالی مطرح است، چرا جنجال رسانه ای برپا شده انقدر آسان از کنار نیکی هیلتز می گذرد اما از کنار ایمان خلیف نه؟ این امر می تواند در دو جنبه معنا دار باشد، اول به رسمیت شناساندن مساله دو جنسیتی ها در

جوامع مسلمان که اصلی ترین مخالفان بحث ال جی بی تی محسوب میشوند و قبح زدایی کردن از این امر با حضور قهرمانی از خودشان که در عین قدرت اما مظلومانه در برابر رسانه ها اشک میریزد و جملاتش می تواند همدردی قلبی بیننده را با او همراه نماید و این خود مقدمه ایست بر "حق دادن" به این دسته از افراد. دوم آنکه تمام شخصیت ها و گروه های غربی که نسبت به این ورزشکار مسلمان عکس العمل تند نشان داده اند هیچ واکنشی به نیکی هیلتز آمریکایی نداشته اند و این شائبه نژادپرستانه بودن اعتراضاتشان را پیش از هر چیز دیگری ایجاد می کند. آیا اگر ایمان خلیف غیر مسلمان آمریکایی بود و نیکی هیلتز یک مسلمان الجزایری تفاوتی در انعکاسات رسانه ای این اتفاق وجود نداشت؟

در مرحله ای ضعیف تر از آنچه گفته شد، لازم است به بروزات فردی و پوشش نیز به عنوان ظاهری ترین لایه انعکاس یک فرهنگ توجه ویژه ای نمود. اینکه ایجاد ظاهر و پوشش مردانه برای یک زن، (ایمان خلیف) حتما از مواردیست که کار وی را برای اثبات هویتش سخت تر خواهد کرد و رعایت این امر نیاز به تعلیم در دوران کودکی دارد.

فراتر

فرانسه را باید از نگاهی دیگر دید. فرانسه ای که زمانی مهد هنر و ادبیات بوده است و امروز شاهد فرانسوی هایی هستیم که افسوس آن روزگار فرانسه را می خورند و نماینده ایشان در مجلس می گوید: آه! فرانسه من چه بر سر تو آمده است.

مساله ای به نام همجنس گرایان که در تضاد با اصول اجتماع سالم و عقل و منطق و فطرت سالم بشری است، در برخی کشورها به رسمیت شمرده میشود اما آنجا که به شکل افراط گونه تبدیل به قانون میشود و هر نوع بی احترامی به این جمعیت جرم انگاری میشود و دستور "لزوم استخدام چنان افرادی در فروشگاه ها" صادر میشود فرانسه است. کشوری که برای صحه گذاری بر این قبح عمومی و فطری، به آشکارسازی روابط ناهنجار بین مسئولین رده بالای کشوری اش می پردازد و آن را افتخار می داند. کشوری که علیرغم خواست اکثریت مردمان خود آموزش های مبتنی بر رفتارهای ناهنجار را بصورت اجباری در برنامه های متعدد وارد می کند و انواع تمهیدات مادی و معنوی را فراهم می آورد تا ترجیحا هر چه بیشتر افرادی به این گروه ها بپیوندند. گروه هایی که صرف حضورشان در اجتماع با تعارض و تناقض مواجه است و تکلیف خودشان نیز با خودشان مشخص نیست.

فرانسه را زمانی کشور حقوق بشر می دانستند. در جریان حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به کودکان و غیرنظامیان غزه، آنجا که حتی اعتراض کشورهای دوست و نزدیک این رژیم نیز بلند شد، فرانسه در مقام "اسرائیل دوم" تمام قد به حمایت از این رژیم پرداخت. شاید به وضوح می توان گفت یکی از دو کشوری که بیشترین حمایت مادی و معنوی را پیشکش جنایات این رژیم نموده، فرانسه است. از تایید حملات تا سکوت در برابر جنایات. فرانسه را برخی کشور آزادی بیان می دانستند، کشوری که کامنت نویسی بر علیه حملات رژیم صهیونیستی را جرم توصیف نمود و ابراز همدردی با مردم غزه را تهدید محسوب کرد! و اینکه چه شد که اعتراض به جنایات رژیم صهیونیستی اقدام علیه امنیت ملی فرانسه محسوب شد خود جای تامل دارد! فرانسه داعیه حمایت ویژه از زنان را دارد به نحوی که خود را غرق در فمینیسم افراطی نموده است، 

و در برابر تمامی جنایات و تجاوزاتی که علیه زنان و دختران فلسطینی حادث میشود سکوت مطلق اختیار کرده است. حتی فریاد مردمانش را که ماه هاست هر شنبه فریاد میزنند زنان و کودکان فلسطینی را نکشید! نمی بیند و نمیشنود. به نظر میرسد برخی مسئولین این کشور برای سفید نگه داشتن چهره جنایت، از مردم خودشان نیز عبور می کنند و رسما فرانسه را فدایی ایجاد جایی به نام اسرائیل خواهند نمود.

از این دست نمونه ها را می توان در سیاست های اداره فرانسه امروز به وفور یافت و مهم دانستن این نکته است که آنچه امروز در فرانسه جاریست، نتیجه استیلای گسترده ولایت طاغوت است، که شبیه به یک لشگرکشی علیه آنچه ریشه در نور دارد عمل می کند. این کافیست تا بتوان نه تنها دلیل بروز بسیاری از اقدامات این کشور را دانست که موارد دیگری از آنچه هنوز بروز نکرده است را نیز پیش بینی نمود.

کد خبر 20662

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =