خلاصه متن:
اسد دوراکوویچ، اندیشمند و استاد دانشگاه بوسنیایی، در کتاب خود "فلسطین بر وجدان بشریت" به تحلیل و نقد وضعیت فلسطین و نقش صهیونیسم در تحولات خاورمیانه پرداخته است. او معتقد است که هدف اصلی صهیونیستها ایجاد یک اسرائیل بزرگ است که شامل فلسطین، اردن، لبنان، سوریه، بخشهایی از مصر و حتی عربستان سعودی باشد. این هدف برای آنها یک اصل راسخ است و حتی به بهای فاجعهای جهانی به آن دست خواهند زد.
دوراکوویچ در کتاب خود به "فروپاشی تمدن" اشاره کرده و این روند را نتیجه نابودی حقوق بشر، حقوق بینالملل و انسانیت در خاورمیانه میداند. وی این وضعیت را با کشتارهای صورتگرفته در غزه مقایسه کرده و آن را همچون تماشای کشتار انسانها در کولوسئوم روم باستان ارزیابی میکند. به باور او، این جنایات توسط قدرتهای جهانی، از جمله ایالات متحده و کشورهای اروپایی، حمایت میشود و این حمایتها به جنایات و نسلکشیهای جدید در منطقه دامن میزنند.
در بحث تاریخ منطقه، دوراکوویچ به اهمیت تاریخی غزه و تأسیس آن توسط کنعانیان اشاره میکند و به تلاشهای متعدد امپراتوریها برای فتح آن پرداخته است. او غزه را نماد مقاومت و پایداری میداند که علیرغم گذشت زمان و تغییر قدرتها، همچنان ایستاده است.
وی همچنین به نقد سیاستهای غربی و به ویژه اروپا در قبال فلسطین و اسرائیل پرداخته و معتقد است که حمایت کشورهای غربی از اسرائیل نشاندهنده ریاکاری است. در این میان، کشورهایی چون ایالات متحده، بریتانیا و برخی کشورهای اروپایی و عربی در حمایت از اسرائیل نقشی اساسی دارند. دوراکوویچ بهویژه از نازیسم صهیونیستی صحبت میکند که شباهتهایی به نازیسم دوران هیتلر دارد، اما با شدت و خشونت بیشتری از سوی صهیونیسم مسیحی و بنیادگرایان انجیلی تقویت میشود.
دوراکوویچ در پایان تأکید میکند که جنگها و جنایات در خاورمیانه نه تنها تهدیدی برای فلسطینیها بلکه برای کل جهان است و این وضعیت در نهایت به فروپاشی اخلاقی و تمدنی جهانی منجر خواهد شد.
نتیجهگیری: این متن نقدی است بر سیاستهای صهیونیسم و نقش کشورهای غربی در تحولات خاورمیانه. دوراکوویچ با تحلیل تاریخ و وضعیت کنونی، معتقد است که هدف نهایی صهیونیسم ایجاد یک اسرائیل بزرگ است و این سیاستها به نسلکشی و فروپاشی اخلاقی جهان منجر خواهد شد.
متن کامل:
صهیونیستها (یهودی و اوانجلیکال) هدفشان ایجاد اسرائیلی است که تمام فلسطین، اردن، لبنان، سوریه، بخشی از مصر و حتی بخشی از عربستان سعودی را در بر بگیرد. این برای آنها یک عقیده راسخ است و حتی به بهای فاجعهای عمومی که در واقع هدف نهایی آنهاست، از آن دست نخواهند کشید. این را اسد دوراکوویچ، آکادمیسین برجسته بوسنیایی و عضو وابسته آکادمی علوم جمهوری عربی مصر و آکادمی علوم عربی دمشق، در گفتوگو با پورتال DEPO بیان کرده است.
چند روز پیش در سارایوو، مراسم رونمایی از کتاب پروفسور دکتر اسد دوراکوویچ با عنوان «فلسطین بر وجدان بشریت» برگزار شد. این کتاب که توسط انتشارات Planjax Komerc و Kult منتشر شده است، شاهدی بر فروپاشی کامل تمدن و دفن انسانیت و حقوق بینالملل در خاورمیانه است.
اسد دوراکوویچ، آکادمیسین برجسته بوسنی و هرزگووین و عضو وابسته آکادمی علوم جمهوری عربی مصر و آکادمی علوم عربی دمشق است. کتاب «فلسطین بر وجدان بشریت» مجموعهای از ستونهای مطبوعاتی او است که بیشتر آنها از زمان آغاز نسلکشی در غزه در رسانههای آنلاین منتشر شدهاند.
دلیل این گفتوگو کتاب جدید اوست، اما موضوع بحث فراتر از این کتاب است...
آقای دوراکوویچ، در کتاب «فلسطین بر وجدان بشریت»، مجموعهای از ستونهایی که در آنها درباره رنج فلسطین و مردم فلسطین صحبت میکنید، به "فروپاشی کامل تمدن" و "دفن انسانیت و حقوق بینالملل در خاورمیانه" نیز اشاره میکنید. این "فروپاشی تمدن" چه ابعادی دارد و برای آینده نه فقط خاورمیانه، بلکه جهان چه معنایی خواهد داشت؟
بیشتر این ستونها را از زمانی نوشتهام که این نسلکشی صهیونیستی در غزه آغاز شد. سرانجام احساس کردم که لازم است آنها را گردآوری کرده و به صورت کتابی با ترتیب زمانی منتشر کنم. این کتاب گواهی است بر خودکشی تمدن ما و سقوط کامل اخلاقی دنیایمان که بزرگترین ارزشهای خود را در خاورمیانه در برابر چشمان افکار عمومی جهان، قربانی میکند. جهانی که امروز نظارهگر کشتار و نسلکشی در غزه است، به همان شیوهای که رومیان باستان در کولوسئوم با تماشای قتل حیوانات و انسانهای «طبقه پایین» سرگرم میشدند.
غزه و کولوسئوم از نظر ماهوی یکسان هستند، چرا که هر دو نشاندهنده یک نیاز روانی و پاتولوژیک «انسانی» هستند؛ لذتی بیمارگونه از رنج و مرگ انسانهای بیدفاع که توسط «نخبگان» به عنوان پایینتر و غیرانسانی قلمداد شدهاند. جهان فقط از نظر فناوری پیشرفت کرده است، اما از لحاظ اخلاقی حتی یک قدم هم جلو نرفته است. غزه و واکنش جهان به آن، بیچون و چرا گواهی بر این حقیقت است.
خاورمیانه، زادگاه تمدن
خاورمیانه زادگاه تمدن است؛ نه فقط تمدن عربی یا اسلامی-شرقی، بلکه تمدن غربی نیز. در این منطقه بود که نخستین خطها شکل گرفتند، ادیان توحیدی پدید آمدند، و عیسی (یا عیسی علیهالسلام) برای نجات بشریت خود را قربانی کرد و عشق به دیگری، بخشش و مهربانی را تبلیغ کرد.
اما امروز، در همین منطقه، تمام این ارزشهای متعالی دفن میشوند: حقوق بینالملل و حقوق بشر به طور کلی، انسانیت و ایمان، چرا که در اینجا به شکل گستردهای انسانهای بیگناه – پیر و جوان، بهویژه کودکان – کشته میشوند؛ حتی باغهای زیتون آنها نابود و چاههایشان با بتن پر میشوند.
این جهان که خود را متمدن میپندارد، آشکارا زادگاه خود را نابود میکند و تمام ارزشهای برتر تمدن را در آن دفن میسازد. ما شاهد آن هستیم که دنیای ما به طرز تراژیکی قطبنمای اخلاقی خود را گم کرده است، و چنین چیزی نمیتواند بدون پیامدهای جدی برای این جهان به پایان برسد.
بسیاری از امپراتوریهای قدرتمند از اینجا گذشتهاند و ناپدید شدهاند، اما غزه همه آنها را پشت سر گذاشته است
در یکی از اولین مقالاتتان، پس از تشدید درگیریها در غزه، نوشتید که "از اروپایی که امروز از کسانی حمایت میکند که هولوکاست بر آنها انجام شد، اما اکنون خودشان بر مردم بیگناه نسلکشی میکنند، احساس شرم میکنید"، همراه با این پرسش: آیا نمیفهمی که تعصب و انحصارگرایی تو در برابر دیگری چقدر کفرآمیز است؟ !
قدرتهای استعماری اروپایی در سراسر جهان تمدنها و ملتهای بسیاری را نابود کردند. در میان افراد متعدد، کارل گوستاو یونگ نوشت که در «دوران 'مسیحی' ما، دین بزرگترین کشتار تاریخ جهان را تسهیل کرد» (در: «تیپهای روانشناختی»، کاسموس، بلگراد، ص. ۱۵۹). البته، نمیتوان مسیحیت را به این مسئله محدود کرد، زیرا این دین صرفاً مورد سوءاستفاده قرار گرفت! اما انتظار میرفت که در دوران ما، در قرن ۲۱، چنین رویدادهایی دیگر ممکن یا مجاز نباشد. با این حال، در فلسطین و غزه شاهد یک نسلکشی وحشتناک هستیم که توسط دولتهای اروپایی، ایالات متحده و کانادا انجام میشود و – متأسفانه – نشان میدهد که این کشورها نمیتوانند بدون جنایات جمعی و گسترده به زندگی ادامه دهند، به هر شیوهای که باشد. اخیراً چنین اتفاقی در بوسنی نیز رخ داد.
بیش از یک سال از این وقایع گذشته است و جنگ در خاورمیانه فراتر از یک درگیری صرف میان فلسطین و اسرائیل رفته است. امروز نگاه شما به رفتار اروپا و کل جهان در برابر آنچه در خاورمیانه میگذرد چگونه است؟
کشورهای پیشرو اروپایی و برخی دیگر از کشورهایی که به این دایره فرهنگی و تمدنی تعلق دارند (ایالات متحده، کانادا و غیره)، با تمام توان – سیاسی و نظامی – از یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان (ارتش اسرائیل) در نسلکشی علیه غزه حمایت میکنند، منطقهای که بزرگترین اردوگاه جهان به شمار میرود. در این میان، کشورهای عربی یا مسلمان با سکوت همدستانه، اسیر فقر اخلاقی و دینداری دروغین خود هستند یا حتی با این مهاجمان متعدد و قدرتمند که نسلکشی علیه فلسطینیان بیگناه و رهاشده به سرنوشتشان انجام میدهند، همکاری میکنند. در تاریخ بیسابقه است، تا آنجا که میدانم، که ملتی چنین کوچک و بیدفاع تحت چنین تجاوز وحشیانه و مرگباری از سوی تعدادی از قدرتمندترین کشورهای جهان قرار گیرد. حتی در حماسهها نیز چنین چیزی وجود ندارد. بیفزایید به این مسئله حقیقت تلخ اینکه تأثیرگذارترین رسانههای جهان به طور خیانتآمیز، جنایتکارانه، از مأموریت خود تخطی میکنند و از دولتهایی حمایت میکنند که نسلکشی علیه فلسطینیان را انجام میدهند. شر به شکلی «کامل» درآمده است. به صورت یک کلیت حماسی. و برای تکمیل این پارادوکس و کفرگویی، همه این اقدامات، عمدتاً، به نام خدا انجام میشود. بنابراین، امروز در خاورمیانه، غرب و جهان «مسلمان» حتی دینداری خود را دفن میکنند.
از چنین اروپایی که در آن زندگی میکنم و ریاکاری آن، متأسفانه، به شکلی عجیب و هیولاوار درآمده است، احساس شرمساری میکنم.
با وجود همه اینها، رهبران (و حتی بسیاری از مردم عادی) به طرز گستاخانه و ریاکارانهای به، به اصطلاح ارزشهای اروپایی میبالند. از چنین اروپایی که در آن زندگی میکنم و ریاکاری آن، متأسفانه، به شکلی عجیب و هیولاوار درآمده است، احساس شرمساری میکنم.
در ارتباط با این جنایت جمعی تعداد زیادی از کشورها علیه فلسطینیان بیدفاع (همانطور که دیروز در بوسنی رخ داد)، ارزش آن را دارد که حداقل یک بار دیگر از یونگ نقل کنیم: «نیروهای غریزی آلودهشده در انسان متمدن بسیار مخربتر و خطرناکتر از غرایز انسانهای ابتدایی هستند، زیرا انسانهای ابتدایی به طور مداوم غرایز منفی خود را در حدی متواضعانه تخلیه میکنند.» (همان منبع.)
مدتها قبل از آنکه جنگ در غزه دوباره شعلهور شود، شما نسبت به پیامدهای ویرانگر انتقال سفارت آمریکا به قدس (در سال ۲۰۱۸) هشدار داده بودید. و آشوب بسیار سریع به وجود آمد... چرا این اقدام اینقدر اشتباه و خطرناک بود؟
قدس یک شهر چندمذهبی و چندملیتی بود. این شهر فضای مقدسی برای هر سه دین ابراهیمی است. با انتقال پایتخت اسرائیل به قدس، صهیونیستها پیام خود را به تمام جهان ارسال کردند که قدس به طور انحصاری یهودی میشود – از نظر مذهبی و ملی (نژادی)؛ بدین ترتیب بر این نکته تأکید میشود که دیگران در قدس آیندهای ندارند. واضح است که این اقدام به نوعی تجاوز به همه چیزهای دیگر و متفاوت بود. اما این عمل غیرمنتظره نبود اگر استراتژی و هدف نهایی صهیونیسم را در نظر بگیریم. به عبارت دیگر، صهیونیستها با سیاست خود از دستورات ادعایی یهوه برای ایجاد اسرائیل بزرگ در منطقه خاورمیانه پیروی میکنند. آنها سیاست خود را بر اساس پیشگوییهای کتاب مقدس شکل میدهند و چون قدرت عظیم و حمایت بیقید و شرط آمریکا، بریتانیا، آلمان، فرانسه و غیره را دارند، این خطر بزرگی نه تنها برای آن منطقه بلکه برای کل جهان است. بنابراین، انتقال پایتخت به قدس تنها یکی از مراحل دستیابی به هدف نهایی صهیونیسم بربرمنشانه است.
صهیونیستها (یهودی و انجیلی) هدف خود را ایجاد اسرائیلی میدانند که تمام فلسطین، اردن، لبنان، سوریه، قسمتی از مصر و حتی بخشی از عربستان سعودی را دربر بگیرد. این برای آنها یک هدف مقدس است و آنها از این هدف دست نخواهند کشید، حتی به قیمت فاجعهای جهانی که در واقع هدف نهایی آنهاست.
تمام آنچه که پس از آن رخ داد تصویری ایجاد میکند که در خاورمیانه امروز همه با همه در جنگ هستند، در حالی که در سخنرانیهای خود بنیامین نتانیاهو مداوم به مبارزه اسرائیل علیه آنطور که میگوید «قاتلان جمعی حماس» اشاره میکند و از دفاع اسرائیل در برابر حملات لبنان و ایران صحبت میکند. آیا میتوانید در مورد درگیریهای فعلی در این منطقه توضیح دهید، گروههای درگیر، اهداف آنها و روابط متقابل آنها را روشن کنید؟
کشور یهودی اسرائیل (با خواست بریتانیا و ایالات متحده) بر سرزمین دیگری تأسیس شد. در زمان نکبه (۱۹۴۸)، بیش از ۸۰۰,۰۰۰ فلسطینی از خانههای خود اخراج شدند و بسیاری از روستاها با خاک یکسان شدند. بنابراین، این کشوری است که بر پایه خشونت و تهاجم بنا شده، بر سرزمینی غصبشده تأسیس شده و حتی امروز همچنان با نسلکشی تکمیل میشود. اشاره به اینکه این سرزمین، بهگفتهی برخی، دو هزار یا نمیدانم چند سال پیش یهودی بوده است، کاملاً غیرمنطقی است، زیرا اگر دیگر ملتها شروع کنند به مطرح کردن خواستههایی برای سرزمینهایی که پنجصد یا هزار سال پیش متعلق به آنها بوده، این کاملاً غیرقابل تصور است، اما اسرائیل "حق" چنین کاری را دارد. این کشور فراتر از تمام جهان است!
بنابراین، صهیونیستها (یهودی و انجیلی) هدفشان ایجاد اسرائیلی است که تمام فلسطین، اردن، لبنان، سوریه، قسمتی از مصر و حتی بخشی از عربستان سعودی را در بر گیرد. این برای آنها یک اصل است و آنها از آن دست نخواهند کشید، حتی به قیمت یک فاجعه عمومی که در واقع هدف نهایی آنها است. آنها از این حقیقت استفاده میکنند که سنیها و شیعهها در تضاد تاریخی هستند، که قرنها در حال نبرد بودهاند و هنوز هم به شدت یکدیگر را بیشتر از صهیونیسم که تهدیدی برای همه آنها است، مورد نقد قرار می دهند. صهیونیستها با مهارت از این اختلافات استفاده میکنند و بهویژه با موفقیت از این حقیقت استفاده میکنند که رژیمهای عربی بهطور عمده، اگر نه همه، مشتریان ایالات متحده و بریتانیا هستند که تنها منافع و اهداف اسرائیل را تأکید میکنند. این رژیمها بسیار دوست دارند که هر چه زودتر غزه و کرانه باختری نابود شوند و فلسطینیها بهطور کلی از میان بروند، زیرا با بقای خود تنها روابطشان با ایالات متحده و اسرائیل را پیچیدهتر میکنند.
در نوشتههای خود، همچنین بهطور مکرر به قدرت یهودیان انجیلی اشاره میکنید، اشاره کردهاید که "هیولای جدیدی به نام نازیسم صهیونیستی بهوجود آمده" و اینکه "تاریخ در بدترین شکلهای خود تکرار میشود". برای شما "نازیسم صهیونیستی" چیست و چه شباهتی به نازیسم دوران هیتلر و پیروانش دارد؟
تا آنجایی که میدانم، در ایالات متحده حدود ۵۰ میلیون انجیلی بنیادگرا وجود دارند. آنها قدرت عظیمی دارند و تأثیر زیادی بر کنگره، بهویژه بر حزب جمهوریخواه، دارند، هرچند فقط محدود به آن نیستند، بر رسانهها و سرمایهگذاریها هم تأثیرگذارند. آنها کنترل کنگره را در دست دارند. اوانجلیست ها با ظرفیت عظیم خود از صهیونیستها و سیاستهای آنها حمایت میکنند. آنها این را مخفی نمیکنند: چندین بار علناً تأکید کردهاند که بیقید و شرط از اسرائیل حمایت میکنند.
این نوعی نازیسم به سبک هیتلر است، با این تفاوت که "با شدت بیشتری" بهوسیلهی بنیادگرایی بهحدی به کمال رسیده که خواستار کشتن حتی حیوانات عربی نیز است.
صهیونیسم مسیحی باعث تشکیل اسرائیل بهعنوان یک کشور شد و هنوز هم بهطور مداوم آن کشور و سیاست صهیونیستی را که نژادپرستانه است و کاملاً نسبت به تمام اعراب در خاورمیانه، نه فقط فلسطینیها، غیرقابل تحمل است، تقویت میکند. صهیونیستهای یهودی امروزی باید از صهیونیسم مسیحی تشکر کنند که به آنها کمک کرده تا برنامه اصلی خود را عملی کنند: ایجاد یک دولت یهودی که دیگر ملتها را بهعنوان شهروند نپذیرد. بنیامین نتانیاهو، سفیر اسرائیل در سازمان ملل، به صهیونیستهای مسیحی خطاب کرد: "در ما یهودیان آرزوی قدیمی بازگشت به سرزمین اسرائیل شعلهور بود. این رویای دو هزار ساله در ما از طریق صهیونیستهای مسیحی فوران کرد. " در این زمینه، باید به لرد لیندزی نیز اشاره کنم که در سال ۱۸۴۰ بهشدت از نژاد یهودی حمایت کرده است. بنابراین، یک دولت نژادپرست (توجه کنید: با ادعای حقطلبی بر سرزمینی پس از ۲۰۰۰ سال!) ایجاد شده است که هدف آن نابودی تمام اعراب در این منطقه است، تنها بهخاطر اینکه آنها عرب هستند و نه یهودی. این نوعی نازیسم به سبک هیتلر است، با این توضیح که "با شدت بیشتری" بنیادگرایی بهحدی به کمال رسیده که خواستار کشتن حتی حیوانات عربی است.
هدف چیست؟ !
این یک جنون جمعی است که امروز توسط قدرتمندترین کشورهای جهان که خود را با (البته دروغین) انسانگرایی، دموکراسی، آزادیهای انسانی و غیره میفروشند، پشتیبانی میشود. هدف در این است که امروز جهان، با حمایت از این سیاست وحشیانه اسرائیل در خاورمیانه، نشان میدهد که در فروپاشی اخلاقی کامل قرار دارد، همانطور که قبلاً اشاره کردم، و این شامل قدرتمندترین کشورهای جهان ماست. این یک تهدید ترسناک برای کل جهان است.
چگونه سقوط رژیم بشار اسد در سوریه با این داستان مرتبط است؟ و نه فقط او، بلکه سقوط حکمرانی یک خانواده استبدادی که بیش از ۵۰ سال حکومت کرده است... آیا دیکتاتور اسد با یک دیکتاتور جدید جایگزین خواهد شد و چه کسی از این وضعیت سود خواهد برد؟
این رژیم واقعاً استبدادی بود و قطعاً باید سقوط میکرد، اما به شیوهای دیگر، در زمان یا زمینهای متفاوت. بشار و پدرش حافظ بیش از ۵۰ سال (به طور استبدادی) حکومت کردند. مدتها پیش باید آنها را سرنگون میکردند. چرا این رژیم حالا و به این روش، با این بازیگران خاص، سقوط میکند!؟
این اقدام بر اساس سناریوی سیو-ایوانجلیستها انجام شده است. سوریه منطقهای است که باید بخشی از اسرائیل بزرگ شود، همانطور که قبلاً گفتهام، بر اساس پروژه صهیونیستی. این کشور مانعی بزرگ برای تحقق پروژه صهیونیستی بود. روابط بسیار خوبی با ایران داشت که از حزبالله حمایت میکند و علیه صهیونیسم است. با سرنگونی رژیم در سوریه، زمانی که حزبالله پیشروی صهیونیستها در لبنان را متوقف کرده بود، حمایت ایران از حزبالله از طریق سوریه قطع میشود. صهیونیستها به هدف بسیار مهمی دست یافتهاند. به همین دلیل، آنها بلافاصله تمام توان نظامی سوریه را نابود کردند، تپه جولان را اشغال کردند و غیره. آنها به اینجا پایان نخواهند داد. بسیاری از مردم، به ویژه در جهان به اصطلاح مسلمان، به ویژه در سوریه، سرنگونی این رژیم را جشن میگیرند. بار دیگر تاکید میکنم، رژیم بشار به شدت استبدادی بود و به عنوان یک رژیم استبدادی حق بقای نداشت و در این معنا میتوانم شادی مردم را درک کنم، اما اکنون سوریه وارد مرحله بیثباتی بلندمدت، جنگهای داخلی فرقهای و احتمالاً جنگ داخلی خواهد شد، و همه اینها فقط به نفع اسرائیل است. در نهایت، با این بیثباتی در سوریه، ایران به هدفی واضحتر، آسیبپذیرتر و بسیار نزدیکتر تبدیل میشود و در تیررس صهیونیسم قرار میگیرد. سیو-ایوانجلیستها هر کاری خواهند کرد تا ایالات متحده را وارد جنگ با ایران کنند، جنگی که قصد دارند با سلاحهای قدرتمند از فاصله دور ایران را نابود کنند. خوشحال میشوم اگر اشتباه کنم!
نظرتان در مورد نقش ترکیه در درگیریهای خاورمیانه چیست؟ اردوغان اغلب تهدیدات و هشدارهای خشمگینانهای ارسال میکند، اما به نظر میرسد که پشتپرده واکنشهای او کاملاً متفاوت است...
رسانهها گزارش دادهاند که در طول تمام حملات به غزه، ترکیه همچنان با اسرائیل تجارت میکرد. این شگفتآور است زیرا از آنجا مسیر دیگری برای رفتار و رابطه گفته میشد. همچنین طبق آنچه میدانیم، ترکیه یکی از عوامل کلیدی در سرنگونی رژیم اسد بود. این حقیقت دوم به خصوص من را شگفتزده کرد. (جدا از اینکه گفته شده بود بشار و اردوغان دوست بودهاند.) باور دارم که این مسئله برای ترکیه مشکلاتی به دنبال خواهد داشت – و خیلی خوشحال میشوم اگر اشتباه کنم – زیرا اکنون امکان ایجاد یک کشور جدید در این منطقه – کردستان – به شدت جدی است که بزرگترین تهدید برای تمامیت خود ترکیه است. یک کانون جدید، بسیار خطرناک و بلندمدت در حال شکلگیری است. جهان مسلمان (که ترکیه نیز جزو آن است) وارد مرحله بیثباتی منطقهای کلی میشود، و این منافع اصلی سیو-ایوانجلیستها است. نشان میدهد که اردوغان تنها انتقاد لفظی از اسرائیل را ابراز کرده و پشتپرده اوضاع کاملاً متفاوت بوده است. همینطور رژیمهای عربی عمل میکنند: ترکیه و کشورهای عربی به رنج فلسطینیها همدلی دارند و به همین دلیل رژیمهایشان با بیانیههای خود مردم را فریب میدهند.
از نظر من، به خصوص ترکیه به ثبات چنین همسایه مهمی مثل سوریه نیاز داشت و مسئله رژیم استبدادی باید به شیوهای دیگر و در زمانی متفاوت حل میشد. صهیونیستها این همه چیز را به خوبی زمانبندی و همراستا کردهاند.
این وضعیت فرصتهایی را ایجاد میکند که تا به حال به این شدت وجود نداشته است برای ایجاد یک کشور جدید در این منطقه – کردستان – که جدیترین تهدید برای یکپارچگی خود ترکیه به شمار میآید. این باعث ایجاد یک کانون جدید، بسیار خطرناک و بلندمدت میشود.
همچنین به نظر میرسد که فریاد سیاست رسمی فلسطین به دلیل مصیبتهای مردمش اغلب بسیار ضعیف، نامشخص، ناکافی و حتی بیصداست... گویا ساکنان غزه در مبارزه خود به نوعی رها شدهاند. آیا در این موضوع حقیقتی وجود دارد؟
تجزیه کلی در خاورمیانه (این یک استراتژی آزموده شده توسط امپراتوری بریتانیا و سپس حکومت آمریکا بود) حتی فلسطین را نیز تحت تأثیر قرار داده است. سوال شما عالی است و بسیار مهم است. درگیریهایی میان حماس و فتح وجود دارد، دقیقتر بگوییم – میان حماس و دولت فلسطینی در کرانه باختری. حماس در انتخابات دموکراتیک پیروز شد (نباید فراموش کرد که در تشکیل آن اسرائیل نقش کلیدی داشت با هدف خاصی، اما بعداً حماس از آن رها شد) و سپس شکاف با فتح ایجاد شد که امروز در کرانه باختری توسط عباس، رئیس دولت فلسطینی رهبری میشود، زیرا حتی در خود فتح نیز جناحهایی وجود دارند. دولت فلسطینی – هرچند که این به نظر دردناک و پارادوکسیکال میآید – در حوزه نفوذ آمریکا است، یعنی در حقیقت در نفوذ صهیونیستها، در حالی که حماس اینگونه نیست. فتح (عباس) سفیران فلسطینی را در سراسر جهان منصوب میکند و با توجه به رابطهای که بین فتح و ایالات متحده وجود دارد، متأسفانه به نظر میرسد که حتی این سفیران در سراسر جهان به درستی وظیفه خود را برای منافع عمومی فلسطینیها انجام نمیدهند. بنابراین عمل واحدی وجود ندارد. فریادهای غزه به آسمان میرسد و آن را پاره میکند (که به لطف جزئیات بسیار زیاد شبکه الجزیره است)، اما چنین فریادی یا پژواکی در جایی که عباس است، شنیده نمیشود. پارادوکس به پایان میرسد زیرا نسلکشی در کرانه باختری نیز در حال انجام است و رهبری فتح نمیبیند که آنها نیز در انتظار سرنوشتی مشابه غزه هستند. در "منو" کلی-انجیلگرایی، علاوه بر تمام فلسطین، لبنان، اردن، سوریه در حال حاضر "پایین افتاده" است...
با این حال، علیرغم همهی اتفاقات، شما معتقدید که چنین سیاست یهودی-انجیلگرایانه، نسلکشی و تجاوز نمیتواند به صلح منجر شود و "اسرائیل در حال حاضر در حال 'سرمایهگذاری' برای نابودی خود است! " در مورد پیامدهایی که در رابطه با خاورمیانه و حتی فراتر از آن صحبت میکنید، چه میگویید؟ چگونه جهان زمانی که این جنگها روزی (یا شاید هرگز) به پایان برسد، خواهد بود؟
دو احتمال وجود دارد. اول اینکه، با توجه به اینکه سیاست صهیونیستی اسرائیل اکنون پشتیبانی بیقید و شرط و مطلق از کشورهای قدرتمند غربی و سکوت همکارانه و غلاموار دنیای مسلمانان دارد، بدون شک جنگها و خشونتها در این منطقه بیشتر و بیشتر تشدید خواهد شد، اما ممکن است – با توجه به این پتانسیلهای نظامی عظیم و تعصب سیاسی-دینی کلی-انجیلگرایان – به یک فاجعه عمومی برسیم. حقیقت این است که مردم باید بدانند که هدف نهایی این قدرتها ایجاد آرماگدون، فاجعه جهانی، پایان تاریخ است تا به باور خودشان شرایط برای ظهور مسیح فراهم شود. دومین امکان تغییر رژیم در دنیای مسلمانان است و فعال شدن نیروهایی که میتوانند در برابر گسترش صهیونیستی و نازیسم بایستند.
هیچگاه در تاریخ، یا در آیندهای که سیاره ما اگر اصلاً ادامه داشته باشد، چنین جنایات وحشتناکی فراموش نخواهد شد. روزی از اسرائیل انتقام گرفته خواهد شد. به همین دلیل میگویم که این سرمایهگذاری اسرائیل در نابودی خود در نهایت است.
در هر صورت و در نتیجه نهایی، اسرائیل نمیتواند پیروز نهایی باشد. در اسرائیل حدود نه میلیون نفر جمعیت وجود دارد در حالی که در منطقه ۴۵۰ میلیون عرب و همچنین ایرانیها، ترکها و غیره وجود دارند. در چنین محیطی نمیتوان پیروزی دائمی به دست آورد. اما با این بربریت، وحشیگری و این ویرانی عظیم، اسرائیل نفرت غیرقابل وصفی در میان صدها میلیون نفر ایجاد میکند و این نفرت نسلها ادامه خواهد داشت... هیچگاه در تاریخ، یا در آیندهای که سیاره ما اگر اصلاً ادامه داشته باشد، چنین جنایات وحشتناکی فراموش نخواهد شد. روزی از اسرائیل انتقام گرفته خواهد شد. به همین دلیل میگویم که این سرمایهگذاری اسرائیل در نابودی خود در نهایت است.
منبع:
https://depo.ba/clanak/۲۶۶۴۸۶/na-meniju-cio-evangelizma-su-palestina-liban-jordan-sirija-je-vec-povaljena-ali-sve-ce-izraelu-doci-na-naplatu
۱۴۰۳/۱۰/۱۱
نظر شما