"اگر گندهارا مرکز فکری آیین بودا بود، سوات خلوتگاه معنوی آن بهشمار میرفت. فاشیان در وصف درهای نوشت که آنقدر پر از صومعه بود که گویی سرزمین خدایان است".
فاشیان نخستین راهب چینی نبود که برای جستوجوی حکمت بودایی به سوی غرب سفر کرد، اما گزارشهای او بهخاطر دقت و جزئیاتش برجسته است. در دورانی که سفر با عبور از بیابانهای سوزان، جادههای پر از راهزن و بیثباتی سیاسی همراه بود، اراده و عزم او شگفتانگیز بود. او و همراهانش از راه ابریشم پرخطر گذشتند و به سرزمینی وارد شدند که امروزه شمال پاکستان خوانده میشود – سرزمینی که در آن دوران با نام گندهارا شناخته میشد.
برای فاشیان، اینجا زمینی مقدس بود. گندهارا تنها یک ایستگاه در سفر او نبود؛ بلکه بخشی زنده از دوران زرین آیین بودا بهشمار میرفت. صومعههای این منطقه پر از راهبانی بود که به مناظرههای فلسفی میپرداختند، هنرمندانی که مجسمههای پیچیده بودا را میتراشیدند، و زائرانی که برای نیایش به پای استوپاهای عظیم میآمدند. نوشتههای او شگفتیاش را در برابر این شکوه به تصویر میکشد – احساسی که هنوز هم هنگام بازدید از این مکانها در دل بیننده زنده میشود.
یکی از توصیفات برجسته فاشیان، مربوط به پوروشاپورا (پیشاور امروزی) است؛ جایی که زمانی استوپای افسانهای کانیشکا قرار داشت.
خواندن روایت فاشیان در روزگار ما، آنچه بیش از جزئیات تاریخی به چشم میآید، احساس پیوستگی و ارتباط است.
تصور کنید برجی عظیم، نزدیک به ۴۰۰ فوت ارتفاع، آراسته به طلا و نقره، و تاجی مزین به حجرهای پر از جواهرات. فاشیان مینویسد که این بنا از باشکوهترین چیزهایی بود که در عمر خود دیده بود.
امروزه، از آن استوپا جز اسناد تاریخی و چند شیء پراکنده چیزی باقی نمانده، اما خاطرهاش هنوز زنده است. مردم محل هنوز به تپهای در شاهجی کی دهری اشاره میکنند که به باور آنها بقایای همان استوپاست. ایستادن در آن مکان، آدمی را وا میدارد تصور کند فاشیان چگونه با شگفتی به آن بنای عظیم نگاه میکرد – درست مانند بازدیدکنندگان امروزی که آثار باقیمانده هنر گندهارا را در موزههای پیشاور تحسین میکنند: مجسمههای لطیف بودا با ویژگیهای هلنیستی که یادآور پیوند منحصربهفرد فرهنگ یونانی و آیین بودایی است.
اگر گندهارا مرکز فکری آیین بودا بود، سوات (اودیانه باستانی) پناهگاه معنوی آن محسوب میشد. فاشیان در توصیف این دره مینویسد که آنقدر از صومعهها آکنده بود که به نظرش "سرزمین خدایان" میرسید. راهبان در غارها مدیتیشن میکردند، شاگردان در حیاط صومعهها به بحث و مطالعه میپرداختند و استوپاها سراسر تپهها را زینت داده بودند.
امروزه، در قدم زدن در سوات، ردپاهایی از آن گذشته هنوز پیداست. در نزدیکی مینگوره، استوپای بوتکارا بهعنوان شاهدی خاموش از قرنها نیایش پابرجاست. در کوههای اطراف نیز، غارهایی که زمانی محل مراقبه راهبان بود، هنوز دستنخورده باقیماندهاند. تعجبی ندارد که سوات به "دره مقدسین" شهرت یافته است.
هیچ سفری به گذشته بودایی پاکستان بدون بازدید از تختهبائی (تکسلا) کامل نمیشود. در زمان فاشیان، این شهر یکی از بزرگترین مراکز دانش در جهان بود؛ جایی که فلسفه، پزشکی و ستارهشناسی در کنار متون بودایی تدریس میشد. او از صومعههایی پر از دانشمندان و کتابخانههایی با دستنوشتههای گرانبها یاد میکند.
امروزه، ویرانههای تکسلا که بر فراز تپههایی گسترده شدهاند، هنوز روح علمدوستی آن دوران را زنده نگه داشتهاند. استوپای دارماراجیکا با حکاکیهای دقیق، و صومعه جولیان که زمانی محل گردهمایی شاگردان در تالارهای درس بود، بهطرز شگفتآوری حفظ شدهاند. گام زدن در این مکانها، باعث میشود که تحسین و احترام فاشیان را بهخوبی درک کنیم. تکسلا تنها یک مرکز دینی نبود، بلکه شهری دانشگاهی بود؛ جایی که اندیشهها مرزها را پیش از جهانیسازی مدرن پشت سر میگذاشتند.
آنچه در خواندن گزارشهای فاشیان بیش از همه برجسته است، نه فقط جزئیات تاریخی، بلکه احساس ارتباط است. مکانهایی که او بازدید کرد، مردمی که دید، و نیایشی که مشاهده کرد، همگی بخشی از میراث مشترکی هستند که فراتر از مرزهای امروزی معنا دارند. گذشته بودایی پاکستان اغلب زیر سایه تاریخ متأخر آن قرار میگیرد، اما سخنان فاشیان به ما یادآوری میکنند که این سرزمین زمانی چهارراهی از ایمان و دانش بوده است. برای گردشگران، مورخان، یا هر کسی که به پیوندهای میان سنتهای معنوی آسیا علاقهمند است، پیمودن مسیر فاشیان در پاکستان، سفری به قلب میراث آیین بودا است.
نظر شما