زنانی که در دوران طالبان با دورانی بسیار سخت از محرومیت‌های اجتماعی و فرهنگی مواجه بوده و علاوه بر فشارهای جامعه مردسالار گذشته که در بسیاری از موارد خشونت و بی‌مهری بخشی از رفتارهای غالب در برخورد با ایشان بوده است، قوانین سخت‌گیرانه و متصلب طالبانی را نیز تجربه کرده‌اند، حال در دوران جدید با فضایی مواجه شده‌اند که تلاش می‌کند هنجارهای برآمده از انباشت تجربیات جامعه غربی را بر زندگی ایشان حاکم نماید.

بی‌شک جامعه افغانستان را می‌توان یکی از مصداق‌های مهم جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته دانست که در جهان پسامدرن می‌تواند نمونه خوبی برای مطالعه و بررسی در این زمینه باشد.

به صورت طبیعی در چنین دورانی گروه‌های اجتماعی که در دوران سنتی در محرومیت قرار داشته‌اند و هنجارهای جامعه، ایشان را بیش از سایر گروه‌ها محدود کرده بیشتر دستخوش تغییر و تلاطم هویتی و اجتماعی می‌شوند.

در این بین زنان به علت ویژگی‌های خاص همواره مورد توجه بانیان تغییر و حامیان تثبیت بوده‌اند. زنان افغانستان در دوران پساطالبان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

زنانی که در دوران طالبان با دورانی بسیار سخت از محرومیت‌های اجتماعی و فرهنگی مواجه بوده و علاوه بر فشارهای جامعه مردسالار گذشته که در بسیاری از موارد خشونت و بی‌مهری بخشی از رفتارهای غالب در برخورد با ایشان بوده است، قوانین سخت‌گیرانه و متصلب طالبانی را نیز تجربه کرده‌اند، حال در دوران جدید با فضایی مواجه شده‌اند که تلاش می‌کند هنجارهای برآمده از انباشت تجربیات جامعه غربی را بر زندگی ایشان حاکم نماید.

تجربیاتی که ضمن سابقه طولانی تاریخی اساسا در زمینه فرهنگی متفاوتی به نتیجه رسیده است.

بر این اساس مشاهده می‌شود که عمده فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی کشورهای غربی و نهادهای بین‌المللی وابسته به ایشان متمرکز بر این حوزه می باشد و برنامه های متعدد و متنوعی در حوزه‌های مختلف برای این گروه اجتماعی اجرا می‌شود. اما فصل مشترک تمام این برنامه آشنا کردن بانوان با هنجارهای غربی در زمینه زنان می باشد.

در ارتباط با چرایی این توجه ویژه می‌توان به چند عامل اشاره کرد: نخست، اهمیت این گروه اجتماعی. در واقع به نظر می رسد هر گروهی در دوران گذار بتواند ارزش های حاکم بر دنیای زنان را در اختیار بگیرد آینده جامعه را بر اساس خواست خود شکل خواهد داد.

این گروه هم از آن رو که روند میزان حضور اجتماعی‌یشان به صورت تصاعدی افزایش خواهد یافت و هم از منظر تربیت نسل آینده می‌توانند نقش جدی در شکل دادن به فضای اجتماعی افغانستان در میان مدت داشته باشند.

دوم، اساسا گروه‌های اجتماعی که در دوران قبل از گذار مشمول محرومیت‌های گسترده‌تر باشند، در دوران گذار آمادگی بیشتری برای تغییر و پذیرش هنجارهای جدید دارند. لذا به نظر می‌رسد در افغانستان جدید زنان بیش از سایر گروه‌ها آمادگی هزینه کردن برای تغییر و پذیرش حرف‌های نو و تازه را داشته باشند.

در نهایت باید به جذابیت ظاهری هنجارهای غربی برای نسل های جدید اشاره کرد. موضوعی که در جامعه جوان افغانستان که بخش عمده‌ای از ایشان به تازگی پای در مسیر تحصیل و کسب علم گذاشته‌اند بسیار مهم خواهد بود. اساسا جوامع جوان‌تر آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییر دارند.

اما سوالی که با مرور فعالیت‌های گسترده نهادهای غربی در مورد زنان بدون توجه به ریشه های فرهنگی ارزش‌های اجتماعی یک جامعه سنتی به ذهن می‌رسد این است که پیامد این اقدامات برای جامعه افغانستان چه می باشد؟

به نظر می‌رسد نخستین و مهم‌ترین پیامد آن ایجاد و تعمیق ۳ شکاف افقی و عمودی اجتماعی یعنی شکاف نسلی، جنسیتی و ارزشی خواهد بود.

این موضوع در جامعه‌ای که خود دارای شکاف عمیق قومی می‌باشد می‌تواند اثرات سوء داشته باشد. شکاف نسلی منجر به جدایی عمیق نسل‌های گذشته و نسل نو خواهد شد و به صورت طبیعی فرآیند جامعه پذیری را دچار اختلال خواهد کرد و نوعی بحران ارزشی را موجب خواهد شد

در شکاف جنسیتی مردان در برابر از دست دادن برتری اجتماعی و خانوادگی سابق خود مقاومت خواهند کرد که در بسیاری از موارد این مقاومت با برخوردهای خشونت آمیز توام خواهد بود که نمونه های فراوانی از آن را می توان در سال های اخیر در بین صفحات حوادث روزنامه ها سراغ گرفت.

اما شاید بتوان شکاف ارزشی را مهم‌ترین و ماناترین شکاف ناشی از تلاش برای گذار سریع از سنت به ارزش های مدرن فاقد زمینه اجتماعی در افغانستان دانست. به طوری که به اذعان برخی از بانوان فعال در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بعضی از نهادهای بین‌المللی طوری وانمود می‌کنند که یک زن در افغانستان یا باید به صورت کامل پایبند به ارزش‌ها و هنجارهای سنتی بوده و خود را از فعالیت‌های اجتماعی محروم سازد، یا به صورت کامل ولو در ظاهر هنجارهای غربی را بپذیرد و بر خلاف عرف جامعه بر اساس آن‌ها عمل نماید و راه سومی متصور نمی‌باشد.

در اثر چنین فرآیندی به صورت طبیعی پایه‌های ارزش‌های سابق متزلزل شده بی آن که ارزش‌های مورد ادعای جدید در جامعه تعمیق شود که نتیجه طبیعی چنین فرآیندی بی‌ثباتی هویتی و بحران‌های اجتماعی خواهد بود.

پیامد دیگری که می‌توان به عنوان نتیجه فرعی عملکرد غربی‌ها در این حوزه می‌توان به آن پرداخت نهادینه کردن استفاده ابزاری از برخی مفاهیم بدون باور به آن ها خواهد بود. چرا که ایشان ابزار لازم برای پیشبرد این پروژه را که همان نیروی انسانی باورمند به هنجارهای غربی است، در اختیار ندارند.

به این ترتیب باید گفت فعالیت کشورهای غربی و نهادهای بین‌المللی برای زنان در افغانستان باعث افزایش و تعمیق شکاف‌های اجتماعی، نهادینه‌سازی برخی بی‌ثباتی‌های اجتماعی و افزایش خشونت و بی‌عدالتی شده‌است.

این در حالی است که شاید بتوان به راه میانه‌ای فکر کرد که زنان ضمن پایبندی به ارزش‌های واقعی و اصیل جامعه افغانستان به گسترش دامنه فعالیت‌های اجتماعی خود بپردازند.

در پایان میتوان گفت انتقال تجربیات جمهوری اسلامی ایران در این زمینه به عنوان کشوری با بیشترین تشابهات فرهنگی را باید جدی گرفت. این تجربیات بیش از تجربیات هر کشور دیگری می تواند مورد پذیرش جامعه افغانستان قرار بگیرد و به تثبیت جایگاه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران کمک نماید. این مهم از طریق توسعه رفت و آمدهای بانوان نخبه از هر دو سو و توسعه اختصاص بورسیه های تحصیلی بیشتر به بانوان افغانستان می تواند حاصل شود.

کد خبر 10653

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 5 =