بازگشت مهاجران افغانستان از ایران همچنان ادامه دارد. ظاهرا جمهوری اسلامی در این موضوع جدی است و قرار است تا پایان راه برود. تا این لحظه صدایی از سوی مراجع مهم بینالمللی در حمایت از مهاجران افغان بلند نشده است.
در این روزهای تلخ و دشوار، همبستگی هراتیان در حمایت سخاوتمندانه از مهاجران قدری از سنگینیِ این اندوه سنگین کاسته است. هراتیان آنچه در توان داشتند، وقف دستگیری از مهاجران کردند و تحسین عمومی را برانگیختند. اگر این سعی حداقلی هم نبود، حجم فاجعه سهمگینتر از چیزی بود که حالا شاهدش هستیم.
در کنار آن نمیشود از کمتحرکی مردمان بقیه نقاط کشور چشمپوشی کنیم. واقعیت این است که تا این لحظه ساکنان سایر ولایتها در حمایت از مهاجران کار خاصی انجام ندادهاند. بحرانی عظیمتر از این نمیتوان یافت که نزدیک به نیم میلیون مهاجر در طی کمتر از سه هفته ناچار به بازگشت به وطن گردند، ولی این روند هم دردی همگانی در کشور را برانگیخته نکند و گروهها و نهادهای مؤثر و پرتوان برای حمایت داوطلبانه وارد عرصه نشوند.
در پیوند به آنچه بیان شد، چند نکته قابل ذکر است:
۱- وقتی فجایعی از جنس اخراج دستهجمعی نزدیک به نیم میلیون مهاجر نمیتواند «حس مشترک» بیافریند، میتوان ادعا کرد که وحدت ملی بهمعنای واقعیاش در افغانستان شکل نگرفته است و هنوز راه دور و درازی در پیش است. وقتی وحدت ملی وجود نداشت، مصائب واردشده بر ساکنان یک یا دو ولایت کشور قادر به خلق حس همدردی سراسری نمیشود. در همین نزدیک به چهار سال گذشته اگر ساکنان بخشهایی از افغانستان در پی وقوع آفات طبیعی یا بلایای دیگر آسیب جدی دیدهاند، ساکنان سایر بخشها در قبال این وضعیت، بیتفاوتی اختیار کردهاند که این بیمبالاتی علتهای ویژهای دارد و باید با نگاه آسیبشناسانه بررسی شود.
۲- از یاد نباید برد که افغانستان تحت اداره طالبان در بند فقر گیر کرده است و نگاه غالب ساکنانش به کمکهای بشردوستانه خارجی دوخته شده است؛ کمکهایی که عمدتاً از سوی طالبان حیف و میل میشود و نیازمندان همچنان محروم میمانند. وقتی شهروندان فقیرند و دستشان تهی از نان است، بهدشواری برای دستگیری از صدها هزار مهاجر اخراجشده که هیچ سرپناهی ندارند، آماده میشوند.
۳- «فرهنگ تعاون به یکدیگر در لحظههای پرخطر» تاکنون در جامعه افغانستان بهدرستی ریشه نگرفته است. وقتی در یک کشور، فجایع مهیب و پرپیامد سر بر میکشد، غالباً نهادهای مدنی، مؤسسات خیریه، مراکز دینی، چهرههای معروف و محبوب سیاسی ـ فرهنگی و… وارد میدان میشوند و شهروندان را در حمایت از آسیبدیدگان بسیج میکنند. گسترش فرهنگ دستگیری از نیازمندان در لحظههای پرخطر نیز کار همین مراجع است. همین نهادها و افرادند که با راهاندازی کارزارهای «کمک داوطلبانه»، حل بخشی از چالش را بر عهده میگیرند. در دوره جمهوریت در این خصوص کارهایی انجام شده بود و نمونههایی نیز در اختیار است؛ اما حالا در سایه رژیم طالبان، نهادهای فوق وجود ندارند یا اگر هستند، استقلال در کار را از دست دادهاند که پیامدش در این روزها به قوت حس میشود.
۴- وقتی طالبان خاموش و فقط ناظرند، شهروندان از موضع این گروه اثر میپذیرند. طالبان خوب یا بد، در حال حاضر حاکم افغانستان هستند و انتظار همگانی این است که در هیئت یک مرجع مسئول در حمایت از مهاجران وارد عرصه شوند. این گروه اگر نمیتواند مانع اخراج شود، حداقل از اخراج شدگان دستگیری کند. اگر هم نمیخواهد یا نمیتواند کمکرسانی کند، نهادها و مراجع غیرطالبانی که میتوانند کار مؤثری انجام دهند را تشویق به حمایت از مهاجران کند. باز هم اگر تشویق نمیکند، حداقل مانعتراشی نکند. بدتر از آن، اگر مانعتراشی میکند، تبعیض قومی ـ سیاسی قائل نشود. این روزها در شبکههای اجتماعی تصاویری دستبهدست میشود که از توجه طالبان به مهاجران اخراجشده از پاکستان و بیتوجهی این گروه به وضعیت اخراج شدگان از ایران پرده برمیدارد. با تماشای این تصویرها، بیننده بهسادگی به ماهیت آلوده به تبعیض رژیم طالبان پی میبرد. سهم طالبان تا این جای کار به تماشاگری خلاصه شده است؛ گویی که از روند اخراج رضایت دارند. فراموش نباید کرد که در جوامع سنّتی، شهروندان وابستگی عمیقی به دولتها دارند و دولت را قدرتی تصور میکنند که از عهده هر کاری بهخوبی برمیآید و باید تمام نیازمندیهای مردم را برآورده سازد. براساس این پندار، اگر دولت در لحظههای پرخطر در خط اول قرار نگیرد، شهروندان سعی میکنند از ورود به عرصه طفره بروند که تا جایی قابل درک نیز مینماید.
۵- تماشاگری سیاستمداران سنگینوزن دوره جمهوریت که هر کدام دستی در تجارت نیز دارند؛ نکتهی دیگری است که نباید از آن غفلت کرد. غالب این سیاستمداران خود را مخالفان طالبان میخوانند. وقتی طالبان به رنج مهاجران اهمیت نمیدهند، مخالفان این گروه از سر رقابت هم که شده باید اخراج شدگان را به آغوش گیرند. نقش اینها نیز چون طالبان به تماشاگری خلاصه شده است. در حالی که اگر اراده کنند، میتوانند بهسادگی از عهده کمکرسانی بربیایند. طالبان هم به دلایل بشردوستانه نمیتوانند مانع کمکرسانی مخالفانشان شوند. اگر هم مانع شوند، راههای غیرمستقیم برای حمایت نیز وجود دارد که نهادهای معتبر کمکرسان ملی از این حیث خوب به کار میآیند. وقتی رهبران سیاسیِ صاحب سرمایههای هنگفت از ورود به عرصه احتراز میکنند، مشخص است که جامعهی گرفتار فقر نیز چنین میکند.
حاصل سخن
دقیقاً لحظههای دشوار و پرمخاطره میتواند میزان موجودیت حس همدلی در جامعه افغانستان را بهتر برملا کند. دستگیری از یکدیگر در روزهای سخت نه فقط مسئولیت اخلاقی که مأموریت میهنی نیز میباشد. در تنگناها و بزنگاههای پرخطر بهتر میتوان فهمید که افغانستان ظرفیت حرکت بهسمت ملتشدن را دارد یا خیر؟ بر مراجع و شخصیتهای تاثیرگذار است که در روزهای حساس و کمتر تجربهشده، با قوت تمام وارد میدان شوند و برای یکپارچگی و خلق حس مشترک جدوجهد جدی ورزند تا اگر باز هم شاهد اخراج دستهجمعی مهاجران از کشورهای همسایه یا مصائب دیگر بودیم، حمایت از آسیبدیدگان و نیازمندان به یک یا دو ولایت خلاصه نشود و تمام ساکنان کشور ادای مسئولیت اخلاقی و میهنیشان را بهخوبی درک کنند.
منبع: روزنامه هشت صبح
لینک:
https://8am.media/fa/when-only-the-people-of-herat-rushed-to-help-the-refugees/
نظر شما