چالش‌های پژوهش‌های تاریخی در افغانستان

در جهان امروز ما؛ تحقیق و پژوهش یکی از محورهای اصلی پیشرفت و ترقی کشورها محسوب می‌شود و دانشمندان در مراکز پژوهشی گردهم می‌آیند درباره مسایل گوناگون تحقیق می‌نمایند و یافته‌های خود را در اختیار دانشگاه‌ها، نهادها، مدیران ارشد و رسانه‌ها قرار می‌دهند.

در جهان امروز ما؛ تحقیق و پژوهش یکی از محورهای اصلی پیشرفت و ترقی کشورها محسوب می‌شود و دانشمندان در مراکز پژوهشی گردهم می‌آیند؛ درباره مسائل گوناگون تحقیق نموده و یافته‌های خود را در اختیار دانشگاه‌ها، نهادها، مدیران ارشد و رسانه‌ها قرار می‌دهند؛ تا بر اساس یافته‌های آنان طرح‌هایی برای توسعه علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و... برنامه ریزی می‌شود. از برکت فن‌آوری مدرن از جمله اینترنت و نرم افزارهای گوناگون، حتی دانشمندان قاره‌ها به هم نزدیک شده، نظریات و یافته‌هایشان را به اشتراک می گذارند تا از تحقیقات آنها برای رشد علم و رفاه بشری استفاده گردد.

سنجش سطح دانایی و اهمیت یافته‌ها به میزان تولید و مصرف اطلاعات و گسترش دانایی، به دسترسی سریع و آسان به منابع علمی موثق وابسته است. دانسته‌های ما یا از طریق مطالعه منابع اطلاعاتی موجود حاصل می‌شود یا براساس پژوهش‌هایی که خود ما انجام می‌دهیم به دست می‌آید. اگر این دانسته‌ها بر اساس نتایج پژوهش‌های قبلی باشد؛ در واقع به مصرف اطلاعات پرداخته‌ایم و اگر مبتنی بر مشاهدات و تحلیل‌های جاری باشد، تلاش ما به تولید اطلاعات منجر شده است. بنابراین؛ منبع اصلی تولید اطلاعات و دانش جدید، در واقع حاصل فعالیت‌های پژوهشی است که انجام می‌گیرد. یا به عبارت دیگر، یکی آگاهی است و دیگر دانش؛ دانسته‌ها و اطلاعات ما آگاهی است. زمانی آگاهی به دانش مبدل می‌شود که متغیرها را به هم پیوند بدهیم و هرگاه پدیده جدید یا پدیده نسبی به وجود آید، دانش می‌شود.

پژوهش در هر موضوع، به هر شکلی و در هر سطحی که انجام شود، تلاشی منسجم و نظام مند در جهت توسعه دانش موجود درباره موضوع‌هایی است که با آنها سر و کار داریم. پژوهش؛ کوششی است برای یافتن بهترین راه‌حل‌های ممکن در جهت حل مشکلات موجود در عرصه‌های مختلف زندگی. همچنین، پژوهش فعالیتی منسجم برای رسیدن به شناختی روشن‌تر از مفاهیم پیرامون ما است. در مجموع؛ پژوهش راهی برای گسترش مرزهای دانش و گشودن افق‌های تازه برای حال و آیندگان است. یکی از عرصه‌هایی که پژوهشگران زیاد به آن مشغولند، تاریخ نویسی است. آورده اند که ارسطو تاریخ را علم نقل بی‌طرفانه وقایع جزیی می‌دانست؛ در حالی که روانشناسان در سراسر قرن بیستم، روی ادراک و حافظه دست به پژوهش زدند. امبرتو اکو نویسنده و فیلسوف بزرگ ایتالیا؛ تاریخ را دستمایه رمان نویسی قرار می‌دهد و تلویحاً یا صراحتاً تاریخ را معجون غریبی از تخیل و واقعیت‌ها می‌داند. برای علاقمندان به تاریخ، کاوش در کنه حقایق تاریخی، از مهم‌ترین انگیزه‌ها برای مطالعه محسوب می‌شود. بدیهی است که اصولاً یک فکر، یک رویداد رفتاری یا یک اثر هنری را با مطالعه تاریخ آن بهتر می‌توان شناخت. به هر اندازه یک رویداد مهیج‌تر و حساس‌تر باشد، انسان به همان اندازه برای درک شفاف‌تر آن مشتاق می‌باشد. جوینده حقایق تاریخی، در اولین گام‌ها با تأسف می‌بیند که منابع، گزارش‌های متفاوتی را ارائه می‌دهند. از قدیم توجه به گزارش افراد شاهد ماجرا، با تأمل بسیار صورت می‌گرفته است. قضاتِ با تجربه در می‌یافتند، فرد شاهد گاهی قادر نیست تمام حقیقت را منتقل کند یا از لحاظ سلیقه آنچه برایش مهم جلوه نمی‌کند تا آن را تبلور ‌دهد؛ مورد توجه قرار نمی دهد. موضوع فراتر از صادق و درستکار بودن گواه است. تا همین چند دهه قبل؛ مطالعات سیستماتیک روی این موضوع صورت نمی‌گرفت. در اغلب موارد گزارش‌های تحریف‌آمیز، رویدادها را به عامی بودن افراد نسبت می‌دادند، احساس می‌کردند گواه در معانی لغات یا در انتقال معانی دچار اشتباه می‌شود، واقعه را قلب می‌کند و حقیقت را در ابهام می‌گذارد. افراد دانا و خردمند نظر می‌دادند که چون حواس امکان خطا و اشتباه دارد؛ بنابراین نمی‌توان به آن اطمینان کرد و حافظه قادر نیست آنچه را که درک شده تمام و کمال به خاطر آورد. گذشتگان حتی به تجربه می‌دانستند یک گواه یا گزارشگر گاه همه ماجرا را از نو می‌سازد. سعی می‌کند، بین حوادثی که به خاطر می‌آورد بنابر ذهنیت خودش روابط منطقی ایجاد کند و جزئیات را طوری به هم پیوند بزند تا به درک خود، از ابهام آن بکاهد. خواسته و یا ناخواسته پاره‌ای از حوادث را خفیف‌تر یا شدیدتر از اصل آن جلوه می‌دهد تا خاطره‌اش را قابل فهم سازد.

با این تحلیل‌ها؛ تاریخ نگاران و پژوهشگران ما نیز در بند بسیاری از مسائل مانده اند و نمی‌توانند پژوهش‌های معتبر ارائه نمایند که گوشه ای از این موانع و چالش‌ها را در ذیل مورد بررسی قرار می دهیم.

خود سانسوری:

یکی از آفات سدراه یک پژوهشگر در افغانستان، خود سانسوری است. طوری‌که یک نویسنده در واقع برخود نوع فشاری را وارد می‌سازد که مبادا مورد سوءظن قرار گیرد و یا یک نوع عمل پیشگیرانه را مرتکب می‌شود. مهمترین عامل در زمینه شکل گیری یا پیدایش سانسور، مسئله سیاسی است. اما کنار سیاسی بودن مسئله، سنت‌های حاکم در جامعه به ویژه در زمینه‌های مذهبی، دینی و اخلاقی، رسومات، ارتباط دو سویه میان مناسبات اجتماعی و فرهنگی و مواردی زیر نام ارزش‌ها و منافع ملی و در کل رعایت اینها سبب شده تا سانسور به عنوان سد راه مهم و اساسی در راه تاریخ نویسی قرار گیرد. یکی از دانشمندان بزرگ افغانستان می‌گفت زمانی‌که یک مطلب می‌نویسم و دوباره آن‌ را مرور می‌کنم، یک پاراگراف را حذف می‌کنم زیرا می‌ترسم با نوشتن این پاراگراف فلان رهبر سیاسی آزرده شود و باقی مانده را بار دیگر می‌خوانم؛ بعد پاراگراف دیگر را به خاطر آزرده نشدن مولوی صاحب حذف می‌کنم و بار سوم بازهم پاراگراف دیگر را به خاطر یک قوم خاص حذف می‌کنم و پاراگراف چهارمی به یکی از مذاهب افغانستان خوشایند نیست و باید آن هم حذف شود؛ همچنین دیده می‌شود که یک پاراگراف هم در تضاد با سیاست خارجی افغانستان قرار گرفته باید آن هم حذف گردد و در آخر که می بینم یک مقاله بسیار تکراری و بی‌روح نوشته شده؛ به خاطر نام و حیثیت خود از نشر آن خودداری می‌کنم.

فرهنگ ننوشتن

متأسفانه اکثریت ما را عادت بر آن است که از حوادث و دیدها یادداشت نمی‌گیریم و یا آن را سطحی نگاشته و بنابر عوامل گوناگون از نوشتن آن صرف نظر می‌نمایم. در حالی که بسیاری از دیده ها برای تاریخ بسیار مهم و اساسی هستند و تاریخ نویس ما در روشنایی آن یادداشت‌ها می‌تواند به حقایق بسیار مهم دست یابد. یکی از دانشمندان افغانستان که سال‌ها در دربارها و حکومت‌ها پست داشت می‌گفت با رفتن من از دنیا حداقل پنجاه سال تاریخ افغانستان زیر خاک می‌رود. شعری از دوره مشروطیت است که می‌گوید:

آنچه در راه وطن نگفتند و نهفتند

ما اندر سر بازار بگفتیم و نوشتیم

این شعر نشان دهنده آن است که بسیاری از بازیگران سیاسی افغانستان آنچه را دیده اند؛ نگفته، محافظه کاری نموده و با خود نگهداشته و بالاخره زیر خاک برده اند و پژوهشگر در خلاء عمیق اطلاعاتی و معلوماتی قرار داده شده است؛ و چون بازیگر اصلی چیزی نگفته و ننوشته؛ بنابراین برداشت‌ها از واقعه یا حادثه یا رویداد، براساس گفته‌های اشخاص و منابع دست دوم و سوم نوشته شده و می‌گردد که در درست بودن آن شک و شبهه وجود دارد. در حالی‌که عمدتا اتکای تاریخی نویس بر خاطره‌ها استوار می‌باشد و در افغانستان هنوز خاطره نویسی و سفرنامه نویسی جا باز نکرده و کمتر اتفاق افتاده است که مقامات بعد از پایان دوره کارشان به نوشتن کتاب خاطرات خود بپردازند.

حکومت‌های دیکتاتوری

یکی از عوامل ترویج فرهنگ ننوشتن و نگفتن در افغانستان، موجودیت حکومت‌های دیکتاتوری و ظالم است که سال‌ها طولانی در این کشور حکمروایی نموده و نوعی ترس و وحشت را در اذهان مردم ایجاد نموده اند. این ترس و وحشت سبب گردیده تا آنچه دیده شده پنهان شود و وقایع ناگفته و نانوشته باقی بماند که این ننوشتن کار تحقیق در مسایل تاریخی افغانستان را بس دشوار ساخته و ده‌ها حادثه تاریخی در پرده ابهام مخفی مانده است، زیرا بازیگران و شاهدان، آن را نگفته و ننوشته اند و اگر هم تحلیلی از آن وقایع صورت گرفته برداشت های نادرست و سلیقه ای از آن صورت گرفته است. در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان حتی شنیدن رادیوهای بیگانه به ویژه رادیوهای پاکستان، ایران و بریتانیا جرم پنداشته می‌شد و ده‌ها تن به جرم شنیدن رادیو یا نقل قول از آنها زندانی شدند؛ چه رسد به نوشتن و یادداشت‌ها از حوادث و رویدادهای تاریخی. بنابراین فرهنگ ننوشتن و ترس از حکومت‌های گذشته به یک اصل اجتماعی تبدیل شده و مردم کمتر علاقمند نوشتن مشاهداتشان از وقایع هستند و این مسئله مانع بزرگ در سر راه تاریخ نگاران شمرده می‌شود.

رفتار سلیقه ای

عده از مورخان ما خصوصاً درباری‌ها یا مورخان حزبی با نوشتن تاریخ می‌خواهند حقایق را پنهان نموده و نوعی برخورد سلیقه‌ای با تاریخ نویسی انجام ‌دهند که با این نوشتن؛ پژوهشگران را با دنیایی از مشکلات مواجه می‌سازند و آنچه حقایق تاریخی خوانده می‌شود در لابه لای گفته‌های درست و نادرست متلاشی می‌شود و کار را به نویسنده حال و آینده سخت دشوار می‌سازد که ما از این نوع نوشتارها ده‌ها مثال داریم. در زمان حکومت نور محمد تره‌کی جریان وقوع انقلاب اردیبهشت نوشته شد و فیلم مستند نیز از آن تهیه گردید. اما به مجردی که او از اریکه قدرت به زیر کشیده شد، حفیظ الله امین به افغان فیلم و تلویزیون دولتی دستور داد تا فیلم مستندی که در آن خودش به عنوان یک قهرمان ظهور نماید، تهیه کنند و داستان کودتای اردبیهشت بر اثر دستور حفیظ الله امین از سر نوشته شد و تمام مخالفین شخصی او که در انقلاب سهم داشتند از صفحه تاریخ پاک شدند و نقش آنها در کودتا به کلی نادیده گرفته شد و حتی اسمی از آنها نیز برده نمی‌شد؛ و یا اگر بر گردیم به جنگ دوم افغان و انگلیس؛ طوری که تاریخ گواه است در آن نبرد ایوب خان قهرمان جنگ بود. اما زمانی‌که نامبرده از جنگ فارغ گردید و می‌خواست به طرف کابل حرکت کند، عبدالرحمن زمام امور را تصاحب کرد و در جنگی که به تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۸۸۱ در مسیر راه کابل – قندهار رخ داد، قوای خسته و جنگ زده ایوب خان در مقابل عبدالرحمن شکست خورده و او مجبور به فرار از افغانستان گردید. عبدالرحمان، پسر او امیر حبیب الله و نوه‌اش امان الله مجموعاً حدود پنجاه سال در افغانستان حکومت کردند و در این پنجاه سال تلاش صورت گرفت تا این جنگ به نام دیگران حتی اشخاص واهی تمام شود و کسی اجازه نداشت تا نامی از فاتحان جنگ میوند ببرد. به همین ترتیب بعد از به قدرت رسیدن محمد نادر شاه تلاش صورت گرفت تا از نقش امان الله در جنگ استقلال کاسته شود و حتی روز ۲۸ می ۱۹۱۹ به عنوان روز استرداد استقلال در زمان نادر خان تجلیل شد؛ یعنی روزی که قلعه نظامی تل و نواحی آن از کنترل انگلیس‌ها درآمده و به تصرف افراد تحت فرماندهی نادرشاه درآمد و نادرشاه می‌خواست با جاانداختن این حادثه، استقلال افغانستان را مرهون تلاش‌های خود و برادران خویش و سقوط تل به  دست نیروهای تحت فرماندهی خودش قلمداد کند. حتی اگر به همین دو سه سال گذشته مرور مختصر صورت گیرد، تا تحریر این نوشته‌ها نمی توان جریان و دلیل فرار اشرف غنی رئیس جمهور سابق افغانستان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ را به درستی پی برد چون تا حال چندین نفر از اطرافیان او، از قضایا و حوادث آن روزگزارش‌ها و گفته‌های ضد و تقیض را ارائه کرده اند.

تعصب

متأسفانه انواع تعصبات قومی، مذهبی، سیاسی بر فضای نوشتن تاریخ افغانستان و پژوهش در باره حوادث تاریخی سایه افکنده است و کمتر پژوهشگران را می‌یابیم که از زیر این سایه بیرون شده و مسائل را آنچه هست بنویسند و از طرفی هم منابع که باید از آنها به عنوان ماخذ دست اول استفاده صورت گیرد در سایه این تعصبات نوشته شده و از حوادث تاریخی برداشت نادرست و تعصب آمیز صورت گرفته که این شرایط؛ کار نویسندگان و پژوهشگران را با دشواری‌های فراوان روبرو ساخته است. به‌طور مثال تا چند سال قبل، یک پژوهشگر افغان یا حتی یک تحصیل کرده به سختی می‌توانست واقعیت‌ها در باره خط دیورند و کشمکش میان افغانستان و پاکستان را در رابطه با این مسئله بداند؛ زیرا تمام نوشته در کشور بر اساس دیدگاه دیکته شده از طرف مقامات حکومتی ما صورت می‌گرفت و در آن تنها دیدگاه زمامداران و سیاسیون افغانستان مطرح بود و اگر نویسنده افغان این مسئله را بی‌طرفانه قضاوت کند و در آن، دیدگاه پاکستان را نیز بگنجاند و مسئله دیورند را با قوانین بین المللی وفق دهد، به جانبداری و یا ضدیت با قوم خاص دیگر متهم می‌شود. در حالی که در سال‌های اخیر دو سه کتاب که درباره مرز دیورند نوشته شده و این قضیه را از دیدگاه دو طرف مطرح نموده و به اثبات رسانیده است که ما افغانها خلاف آنچه بر ما دیکته شده بود و در تاریخ دوره مدرسه آمده چندان دلایل قوی و قبول شده بر اساس معیارهای جهانی در مقابل خط دیورند نداریم و بسیار حق به جانب هم نیستیم.

یکی از محققین افغانستان سند را در آرشیوهای هند درباره یکی از اقوام افغانستان خوانده و آن را ترجمه نمود. این سند دویست سال قبل نوشته شده و گفته شده که اصالت فلان قوم افغانستان در اصل جت‌های هند بوده اما به مناطق جنوبی افغانستان کوچیده اند و امروز یک قوم مطرح در کشور هستند. به مجردی که نویسنده ما این مسئله را بیان کرد، ده‌ها انتقاد بر وی وارد شد و حتی نامبرده را متهم به دامن‌زدن به اختلافات قومی نمودند در حالی که او یک سند را درباره یک قوم در یک آرشیو کشور خارجی دیده و آن را ترجمه نموده و هیچ گونه نظر شخصی در باره همان قوم نیز ارائه نکرده بود که می‌شد به جای انتقاد شخصی بر پژوهشگر، ادعای آن سند را توسط اسناد، طرح‌ها، دلایل و فرضیه‌های آکادمیک رد یا تائید نمود.

احساسات ملی

در این جای شک نیست که هر کشور و شهروندان تمام سرزمین‌های جهان دارای نوع احساسات ملی و میهنی هستند، اما زمانی که مسائل تحقیقات علمی و پژوهش‌های آکادمیک مطرح می‌گردد، اندیشمندان آنها مسائل را از زاویه دید خودشان بررسی می‌کنند و به تحقیق می‌گیرند و وقتی به مسائل اختلاف برانگیز بر می‌خورند با سینه فراخ نظریات طرف مقابل را نیز می‌پذیرند، اما در کشور ما نه تنها که نظریات مخالف و دیگران پذیرفتنی نیست بلکه هرگاه به یک موضوع تاریخی از زاویه آکادمیک نگاه می شود؛ سریعاً به اصطلاح، احساسات ملی جریحه‌دار می‌شود و مطرح کننده، حتی به خیانت ملی متهم می‌گردد. این در حالی است که هنوز هیچ تعریف مشخص و منسجمی از منافع ملی، احساسات ملی و خیانت ملی ارائه نشده است، بلکه هر فرد و گروهی به سلیقه خود این اصطلاحات را تعریف و تحریف می‌کند. مثال بسیار برجسته؛ همین روز ۲۸ مرداد است که ما همه ساله به نام روز استقلال افغانستان تجلیل می‌کنیم و زمانی که گفته می‌شود در این روز هیچ حادثه تاریخی رخ نداده و فقط یک روز فرمایشی است، عده زیادی اتهام وارد می‌کنند که خلاف منافع ملی صحبت شده است در حالی که همه ما بر این باور هستیم که روز ۲۸ مرداد به عنوان یک روز پر افتخار باید تجلیل شود؛ اما کدام واقعه تاریخی در این روز اتفاق افتاده و استقلال افغانستان در این روز صورت نگرفته، بلکه آتش بس میان قوای افغان و بریتانیا در ۸ اگست ۱۹۱۹ و کنفرانسی که در آن استقلال افغانستان از طرف بریتانیا به رسمیت شناخته شد و به نام کنفرانس کابل نامگذاری می‌باشد به تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ برگزار گردیده بود.

عدم دسترسی به منابع دست اول

کتابخانه‌ها و مراکز اطلاع رسانی به عنوان مراکز اصلی گردآوری و سازماندهی منابع اطلاعاتی؛ ابزار لازم را برای پژوهشگران و توسعه پژوهش فراهم می‌کنند. از آنجایی که هیچ پژوهشی نمی‌تواند بدون برقراری پیوند با پیشینه پژوهشی در حوزه موضوعی خود موفق باشد، دسترسی به منابع اطلاعاتی روزآمد یکی از مهم ترین نیازهای پژوهشگران است. همه پژوهشگران نیازمند آگاهی از فعالیت‌هایی هستند که قبلاً در حوزه پژوهشی آنان اتفاق افتاده و یا در زمان حال در جریان است. این آگاهی از طریق دسترسی به منابع اطلاعاتی میسر می‌شود. معمولاً یافته‌های سایر پژوهشگران از طریق مجله‌های علمی، کتاب‌ها، سایت‌های اینترنتی و پایگاه‌های اطلاعاتی منتشر می‌شود. کتابداران و متخصصان اطلاع رسانی متولی گردآوری و سازماندهی این اطلاعات هستند و نتایج پژوهش‌های قبلی را در اختیار پژوهشگران قرار می‌دهند. اما متأسفانه در کشور ما مراکز تحقیقاتی معتبر و کتابخانه‌های مجهز بسیار کم؛ حتی هیچ است و پژوهشگر نمی‌تواند به منابع دست اول دسترسی داشته باشد و یا اگر بخواهد منابع دست اول را از طریق صحبت با بازیگران اصلی به دست بیاورید به ندرت این بازیگران حاضر می‌شوند تا حقایق را بیان کنند و یا آن را در اختیار یک پژوهش‌گر قرار دهند.

ندانستن زبان خارجی

یکی از چالش‌های بزرگ سد راه پژوهشگران و محققین ما؛ خصوصا در مسایل تاریخی و آکادمیک، ندانستن زبا نهای خارجی است که محققین ما قادر نیستند تا از منابع تهیه شده به زبانهای خارجی استفاده نمایند. به گفته یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر ما، حدود نود هزار سند و کتاب در آرشیو ملی هند در رابطه با افغانستان وجود دارد اما سال‌ها است که از این منابع استفاده صورت نگرفته است و پژوهشگران افغانستان خود را مکلف ندیدند و از این مواد استفاده نکرده اند. به همین ترتیب سال‌ها است که یک مقاله علمی از طرف دانشمندان افغانستان که در داخل کشور می‌باشند، نوشته نشده و اگر نوشته شده در ژورنال‌های بین المللی به چاپ نرسیده است. یعنی سهم ما در تولید علم در جهان تقریبا هیچ است.

عدم دسترسی به سایت های معتبر جهانی

در جهان امروز هزاران مقاله جدید، معتبر و آکادمیک در سایت‌ها منتشر می‌شود که خوانندگان مجبور به پرداخت حق عضویت در آن می‌باشند و یا مقالات و کتب در مقابل دلار یا سایر ارزهای جهانی به فروش می‌رسد. بیشتر دانشگاه‌ها و نهادهای پژوهشی در خارج از کشور به چنین سایت‌هایی مانند www.jstor.org  عضویت دارند که دانشجویان و پژوهشگران مربوط به آنها با داشتن حساب مخصوص می‌توانند از منابع ذخیره شده استفاده نمایند و یا در مقابل کارت اعتباری بانکی مانند ویزا کارت آن را خریداری می‌نمایند، اما در افغانستان کمتر نهاد آموزشی و پژوهشی را سراغ داریم تا چنین خدماتی را به پژوهشگران ارائه دارند.

مشکل پژوهشگر

مسئله دیگر که موانع سدراه نوشتن آثار تحقیقی در باره تاریخ کشور ما ایجاد کرده؛ بر می‌گردد به پژوهشگران. طوری‌که بسیاری از پژوهشگران ما با قضایای تاریخی با بی‌تفاوتی برخورد می‌کنند و یک نوع کاهلی بر شیوه نوشتن آنها حاکم است. بسیاری از پژوهشگران ما فقط در پشت میزهای دفتر یا رسانه‌ها قرار گرفته و از آنجا بر تمام قضایا نگاه می‌نمایند و خود را کمتر تکلیف می‌دهند تا حقایق را از بازیگران و شاهدان اصلی بشنوند. آنها فقط به مأخذ اینترنتی آن هم به زبان فارسی یا پشتو اکتفا می‌کنند و حتی نمی‌خواهند یک مسئله را با مراجع مختلف در میان بگذارند، صحت و سقم ادعا را در ترازوی مراجع متفاوت وزن کنند.

یکی از پژوهشگران ما می‌خواست درباره موجودیت گروه‌های مسلح غیر مسئول در ولایات جنوبی تحقیق نماید؛ اما وی نتوانسته بود از چهارآسیاب کابل آن طرف‌تر سفر نماید و زحمت سفر را بر خود متحمل نشده بود؛ بنابراین نوشته‌های وی فقط داستانهایی از راویان بوده است و برای پژوهشگر آینده ما مشکلات فراوان را به بار می‌آورد.

مصلحت اندیشی

در این بخش شک نیست که نظام و جامعه افغانستان یک جامعه مصلحتی است. مصلحت نه تنها در بعد سیاسی آن مدنظر گرفته می‌شود و شکل گیری حکومت‌ها و کابینه‌های آنان بر اساس مصلحت می‌باشد؛ بلکه در مسائل آکادمیک و علمی نیز مصلحت اندیشی صورت گرفته و بر ارائه نظرات تأثیر افکنده است. تاریخ نگاران و کسانی که وقایع را ثبت می‌نمایند بنابر جبر اجتماعی مجبورند تا در پژوهش‌هایشان به مصلحت بیندیشند که این مسئله نیز در راه تحقیق خصوصا مسائل تاریخی و سهم اقوام و مذاهب مشکلات را ایجاد نموده و حتی همان درصد واهی نیز در ثبت وقایع مدنظر گرفته می‌شود.

تخیلی بودن

همان طوری که در مقدمه ذکر گردید؛ راویان وقایع؛ خود آگاهانه یا نا آگاهانه می‌خواهند خود را قهرمان داستان معرفی کنند و وقایع را با خیالات و خواسته‌هایشان گره می‌زنند در حالی‌که میان حقایق و آرزوها فاصله موجود است و ما نمی‌توانیم وقایع را بر اساس خواسته‌های خویش رقم زنیم و آنچه اتفاق افتاده را بر اساس تمایل خویش ترسیم کنیم که این نوع روایات خصوصاً از مسائل تاریخی پژوهشگر را به بی راهه می‌کشاند و راه تحقیق او را دشوار می‌سازد.

مبالغه

برای یک پژوهشگر بسیار با اهمیت است تا وقایع را مطابق آنچه اتفاق افتاده بشنود و بتواند در روشنایی آنچه اتفاق افتاده، تحقیقات خویش را به انجام برساند. خصوصاً در وقایع تاریخی دقت در بیان واقعیت‌ها می‌تواند یک اثر را معتبر و یک پژوهش را آکادمیک سازد؛ اما بر خلاف بسیاری از مشاهدان، زمانی که واقعه را بیان می‌کنند بدون دقت به موضوع و چگونگی آن، راه مبالغه را پیش می‌گیرند و وقایع را چنان با ارقام و صحنه سازی بیان می‌کنند که کاملاً دور از حقیقت می‌باشد و این مسئله کار پژوهشگر را دشوار می‌سازد و از حقایق برداشت نادرست صورت می‌گیرد. خصوصاً در چندین دهه اخیر در بخش ارائه ارقام تلفات دشمن؛ طرف‌های درگیر در افغانستان راه اغراق را پیش گرفته اند که برای آیندگان نوشتن تاریخ را بسیار دشوار ساخته است.

عدم توجه به زمان دقیق و آمار و ارقام

یکی از مشکلات فرهنگی که سدراه تحقیق در کشور ما قرار دارد، عدم توجه به تاریخ دقیق یک حادثه است. ما عادتاً در بیان تاریخ دقیق سهل انگار می‌باشیم. یک حادثه­ی مهم را می‌خواهیم بیان کنیم و زمانی که از ما پرسیده می‌شود که این حادثه چه وقت اتفاق افتاد؛ می‌گویم همین دیروز یا همین چند روز پیش تر. در حالی که ماه‌ها قبل آن حادثه اتفاق افتاده، اما در بیان تاریخ دقیق آن سهل انگاری کرده‌ایم و یا حافظه با ما یاری نکرده و تاریخ دقیق آن را فراموش نموده‌ایم. در حالی که پدیده‌های زمان و مکان رکن اساسی تاریخ هستند، بدون ذکر زبان و مکان؛ نوشته های ما تاریخ نیسن؛ بلکه افسانه می‌باشد. یک تفاوت عمده میان تحلیل و پژوهش؛ ارائه آمار و ارقام می‌باشد که ادعای‌های پژوهشگر را مستند می‌سازد. اما در افغانستان به ندرت پژوهشگری را پیدا می‌کنید که کتاب یا مقاله آماری نوشته باشد. یک بخش آن برمی‌گردد به وضعیت نابسامان ساختار در افغانستان که هیچ نوع آمار و ارقام کمی و کیفی نظام مند وجود ندارد.

فقدان نقد سازنده

هیچ نویسنده و پژوهشگر به تنهایی نمی‌تواند یک موضوع تاریخی را به طور شاید و باید به تصویر بکشاند. وقتی پژوهش صورت می‌گیرد؛ باید در ترازوی نقد سازنده سبک و سنگین شود تا ویژگی‌های خوب و بد آن برای صاحب پژوهش و مخاطبین آن مشخص گردد. در افغانستان نویسندگان همیشه از نقد هراس دارند و تعدای زیادی از صاحبان قلم به این اندیشه هستند که نقد کردن، باعث کاهش اعتبار اثرشان می‌شود. در نهادهای اکادمیک جهانی هر اثری که بیشتر نقد شود ارزش عملی آن بالا می‌رود و به گفتمان روز مبدل می‌شود، یعنی این اثر مهم بوده است و ارزش نقد کردن را دارد. در افغانستان معمولاً نقد و عقده‌گشایی مرز مشخصی ندارد، زیر به اسم نقد؛ عقده‌گشایی صورت می‌گیرد. فقدان نقد سازنده باعث شده است که اگر یک پژوهش تاریخی، کمی و کاسته هم داشته باشد چون نقدی صورت نگرفته است به آن توجه نمی‌شود.

به کار گیری تقویم‌های متفاوت

یکی از مانع عمده سر راه تحقیق؛ به کارگیری تقویم‌های متفاوت میلادی، هجری خورشیدی و هجری قمری است که بارها در تاریخ کاربرد داشته و دیده شده که در پای بسیاری از اسناد یکی از این تواریخ ثبت شده، اما پژوهشگر را با موانع بزرگ مواجه می‌سازد. اگر چه در این اواخر نرم افزارهایی عرضه شده که سنوات و تقویم هجری خورشیدی و میلادی را به آسانی تبدیل می‌سازد؛ اما در قسمت تبدیل سنوات هجری قمری به هجری خورشیدی و میلادی مشکلات فراوان وجود دارد. هرگاه یک پژوهشگر بخواهد واقعه ای را که هزار سال قبل اتفاق افتاده دقیقا ارزیابی کند، به این مشکل عمده برخورد می‌کند.

کمبود بودجه

در اکثر کشورهای جهان نهادهای دولتی، بنیادهای پژوهشی و سازمان هایی وجود دارند که نویسندگان و پژوهشگران را تقویت مالی نموده و هزینه های تحقیقات را به دوش می‌گیرند. اما در افغانستان نهاد دولتی و بنیادی که بودجه کافی برای پژوهش داشته باشد، کمتر وجود دارد یا اصلا وجود ندارد. آکادمی علوم افغانستان که یگانه مرجع پژوهشی کشور است، با مشکلات فراوان دست و پنجه نرم می‌کند و سال‌هاست که هیچ اثر ارزشمندی توسط همکاران آنها عرضه نشده است. دانشگاه کابل نیز نه تنها در رشته تاریخ و وقایع نگاری، بلکه در سایر رشته‌ها نیز قادر به نشر کتاب معتبر و علمی نگردیده است. شاید حتی مرکز تحقیقات آن فاقد اعضای اداری باشد چه رسد به بورد علمی و تخصصی که بتواند در این زمینه فعالیت داشته باشد. البته در این دو نهاد معتبر عملی افغانستان تنها موضوع مالی مطرح نیست، بلکه از کمبود کادر متخصص و زد و بندهای سیاسی هم رنج می‌برنند.

در میان کشورهای آسیایی؛ چین و کره جنوبی سالیانه بالغ به چهار هزار مقاله و اثر علمی تولید می‌کند و کشور همسایه ما ایران سالیانه صد مقاله، اما در افغانستان کمتر پژوهشگری پیدا می‌شود که نوشته‌های عملی‌اش در نشریه‌های معتبر بین‌الملل به نشر رسیده باشد.

مشکل چاپ

مشکل دیگر بر سر راه محققین و نویسندگان ما خصوصاً در مسائل تاریخی، عبارت عدم موجودیت ناشر تحقیقی است. هرگاه نویسنده یا پژوهشگر کتابی را تهیه و آماده چاپ سازد؛ باید روزها از این کتاب فروشی به آن مرکز نشراتی سر بزند تا ناشر به چاپ آن اقدام کند. در دنیای امروز؛ ناشر به دنبال نویسنده است. اما در افغانستان بر عکس نویسنده باید با عذر و زاری ناشر را متقاعد بسازد که کتابش را رایگان چاپ نماید. اگرچه در کابل کتابفروشی‌های بزرگ و ناشران مانند انتشارات سعید، انتشارات عازم، کتابفروشی شاه محمد، انتشارات امیری، انتشارات میوند، انشارات سعادت و دیگران عرض اندام نموده اند، اما آنها کتبی را مورد توجه قرار می‌دهند که جنبه تجارتی آن بیشتر باشد و از آن منفعت بهتر به دست آورند و در این اواخر مراجعه به کتاب شدیدا کاسته شده و بعید به نظر می رسد تا ناشران بتوانند در راه چاپ؛ سرمایه گذاری نمایند.

نویسنده:حامد علمی

منبع: روزنامه ماندگار

لینک:

 https://mandegardaily.com/?p=91715

کد خبر 23677

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 1 =