|
بررسی تطبیقی شاهنامۀ فردوسی با حماسۀ بنگالی مغنادباد
محمد بهاالدین*
فهیمه خاتون**
چکیده
حماسه یکی از قدیمیترین انواع ادبی است که در آن حوادث قدیمی و تاریخی با آمیزهای از افسانه بیان میشود. حماسه مربوط به زمانی است که انسان به شعور رسیده است و تاریخ خود را در ارتباط با توضیح و تفسیر جهان نخستین و عصر آفرینش بیان میکند. حماسه در ادبیات فارسی، جایگاه ویژهای دارد و در ادبیات بنگالی هم این نوع ادبی از دیرباز مقام والایی داشته است. در مقالة حاضر، حماسۀ فارسی شاهنامه و حماسۀ بنگالی مغنادباد را با نگاهی تطبیقی بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم با اینکه شاهنامه و مغنادباد از لحاظ ساختاری نزدیک به هم نیستند و شاهنامه را میتوان از این لحاظ برتر دانست، ویژگیهای بسیاری چون ستایش پروردگار، داستانهای عاشقانه، دلیری و شجاعت قهرمان داستان و... بین این دو حماسه مشترک است و همین سبب شده که هر کدام در ادبیات کشورشان جایگاه ویژهای داشته باشند.
واژههای کلیدی: حماسه، ادبیات تطبیقی، شاهنامه، مغنادباد، فارسی، بنگالی.
مقدمه
حدوداً در قرن هجدهم پیش از میلاد قوم بزرگی که خود را «آریایی» میخواندند و از ریشة نژاد «هند و اروپایی» بودند از آسیای مرکزی مهاجرت کردند و به جنوب، مغرب و شمال روی آوردند. قسمتی از این گروه که آنها را «آریاییهای هند» نام نهادهاند، بعد از گذشتن از ساحل رود جیحون به دو شعبه تقسیم شدند: گروهی به هندوستان روی آوردند و گروه دیگر به فلات ایران آمدند. به مرور زمان در زبان، دین و آداب و رسوم این دو قوم تغییرات بسیاری ایجاد شد؛ با این حال، هنوز آثار ریشة یگانة این دو قوم در زبان، آیین و بیشتر از همه در اسطورهها و حماسههای آنها دیده میشود.
فرهنگ بنگلادش به عنوان یکی از کشورهای شبه قارة هند نه تنها ریشة یگانهای با فرهنگ ایران دارد، بلکه در قرن پنجم هجری بعد از ورود فاتحان مسلمان: محمود غزنوی، شهابالدین غوری و قطبالدین ایبک به شبه قاره، زبانهای این سرزمین، از آن شمار زبان بنگالی هرچه بیشتر تحت تأثیر زبان فارسی قرار گرفت. و از آغاز دورة حکومت مسلمانان، زبان فارسی، زبان رسمی این دیار شد و تقریباً ششصد سال زبان رسمی و محلّی این سرزمین بود؛ اگرچه زبان عربی به عنوان زبان دینی اهمیت زیادی داشت، زبان فارسی، زبان رسمی و زبان فرهنگ و ادب بود و در ادارت دولتی، مدارس و مجالس به کار میرفت.(عارفین، 1390: 20-25) بالطبع آثار شاعران و نویسندگان بنام فارسی در بنگلادش رواج یافته بود و حتی بعد از آنکه نفوذ فارسی در بنگلادش کمتر شد (1837 م.) خودآگاه یا ناخودآگاه بر زبان و ادبیات بنگلا تأثیرگذار بود؛ از این روی این فرضیه قوت گرفت که شاهنامة فردوسی، شاهکار شعر حماسی ایران، نیز مستقیم یا غیر مستقیم بر آثار حماسی برجستة بنگلا از جمله حماسة مغنادباد تأثیر گذاشته است. این مقاله در صدد است تا به این سؤالات پاسخ دهد: شباهتها و تفاوتهای شاهنامه و مغنادباد کداماند؟ با توجه به شباهتها و تفاوتها، مغنادباد را میتوان تحتتأثیر شاهنامه دانست یا خیر؟
تعریف حماسه
حماسه یکی از قدیمیترین انواع ادبی است حماسه در اصطلاح ادبی «نوعی از شعر وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد.»(صفا، 1369: 3) در آثار حماسی از «رخدادهای پهلوانی و اعمالِ دلاوری و مردانگی قهرمانان و پهلوانانِ یک ملت یا یک آئین و کیش گزارش و توصیف میشود، که در راه استقلال کشور یا تکوین حکومت و حفظ آئین خویش میکوشند و با دشمنانشان میجنگند.»(رزمجو، 1381: 23) همچنین دربارۀ تعریف حماسه گفتهاند:
منظومهای که در مورد شخص یا مردی یا بسیار پادشاهان با خصوصیات غیرعادی بیان میکند، آن را حماسه میگوید. کسی که این منظومه را میسراید او را شاعر حماسهسرایی میگوید. (مباشّر علی، 1987: 183)
رابیندرانات تاگور (1861-1941 م) شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و چهرهپرداز اهل بنگال هند گفته است: زمان به زمان یک ملّت کاملی منظومهای را که بر اساس شاعرگیری یک شاعر سرودهاند، آن را حماسۀ مستوجب میگویند. (شریش چاندرا داس، 1995 م، ص-68)
بیشانات کابیراز، متخصّص علم عروضِ سانسکریت، میگوید: حماسه به بیش از هشت باب تقسیم می شود و زمینۀ حماسه از جهان تا آسمان گسترده میشود. در این حماسه قهرمان و ساکت دارد که گاهی در میان آنها یک عمده میشود و دیگر آن عضو میشود. در حماسه به وزنهای مختلف دربارۀ طبیعت، جنگ، رزم، بهشت و دوزخ، دنیای حقیقی و مجازی مورد بحث قرار میگیرد. (شریش چاندرا داس، 1995 م، ص-67)
انواع حماسه
آثار حماسی به دو دستهی عمده تقسیم میشود:حماسههای طبیعی و ملّی: که عبارت است از نتایج افکار و قرایح و علائق و عواطف یک ملت که در طی قرون و اعصار تنها برای بیان وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و مشحون است به ذکر جنگها و پهلوانیها و در عین حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرون معیّنی از ادوار حیات ایشان. ایلیاد و ادیسه هومر، رامایانا و مهابهاراتا متعلق به هندوان و شاهنامة فردوسی در این گروه جای میگیرند. (صفا، 1369: 5)
حماسههای مصنوع: در این نوع حماسه که تقلیدی از حماسههای طبیعی است سر وکار شاعر با داستانهای پهلوانی مدوّن و معیّنی نیست، بلکه خود به ابداع و ابتکار میپردازد و با قدرت تخیّل خود و حفظ ساختمان حماسی اثر دست به آفرینش میزند. (صفا، 1369: 6) این گونه حماسهها در حقیقت بازآفرینی حماسه است، نه آفرینش حماسه. انهاید ویرژیل، شاعر روم باستان، که مضامین آن تقلید و تکراری از ایلیاد و ادیسه هومر است، جزء این گروه از حماسهها است. (رزمجو، 1381: 33)
حماسه در ادبیات جهان
نوع ادبی حماسه در تمام ادبیاتها وجود ندارد به خصوص حماسة ملّی ولی حماسههای مصنوع در اغلب ادبیاتها دیده میشود.
برخی از مشهورترین حماسههای جهان عبارتاند از:
حماسة «گیلگمش» پادشاه اوروک قدیمیترین منظومة حماسی جهان است و قدمت آن به دوهزارسال قبل از میلاد مسیح میرسد.
حماسۀ «ایلیاد» و «ادیسه» سرودة شاعر یونانی هومر (800 ق.م)
حماسۀ «رامایانا» از والمیکی (400 ق.م)، شاعر قدیمی هندکه به زبان سانسکریت سروده شده است.
حماسۀ «مهابهاراتا» از بیش دب (400 ق.م)، شاعر قدیمی هند به زبان سانسکریت سروده شده است.
حماسة «انهاید» منظومهای حماسی است در دوازده جلد که ویرژیل (70-19 ق.م) شاعر روم باستان آن را در اواخر سدة یکم پیش از میلاد و به زبان لاتین سروده است.
حماسۀ «شاهنامه» از فردوسی (940-1020 م)، شاعر ملّی ایران به زبان فارسی سروده است.
حماسة «شانسون دوژست» در چهارهزار بیت سرودة تورولدوس (1100 م) کهنترین اثر حماسی در زبان فرانسه است.
«نیبلونگن» (1200 م) معروفترین حماسه در زبان آلمانی است.
حماسۀ «بهشت گم شده» از جان میلتون (۱۶۰۸ -۱۶۷۴م)، شاعر و نویسنده انگلیسی است.
حماسۀ مغنادباد[3] از مایکل مدهوشودن دتاّ (1824-1873 م)، شاعر بنگالی به زبان بنگلا سروده است.
حماسه در ادبیات فارسی
ادبیات فارسی یکی از پربارترین ادبیاتهای جهان است و به ویژه در نوع ادبی حماسه شاهکار ماندگاری چون شاهنامه دارد. قسمت اعظم حماسههای ملی ایران در قرنهای چهار و پنج به نظم درآمده است. در کنار شاهنامه که مجموعهای از منابع تاریخ و اسطورۀ ایران باستان است، حماسههای دیگری نیز چون گرشاسب نامه، بهمننامه، فرامرزنامه، کوشنامه، بانو گشسبنامه، برزونامه، شهریارنامه و ... نیز نوشته شده است. (صفا، 1369: 289-342)
روایات مربوط به حماسههای ملی ایران ریشه در اساطیر ایران باستان دارد. همانگونه که سابق بر این گفتیم منشأ و خاستگاه این اساطیر به دوران قبل از تاریخ ایران و به هنگامی میرسد که نژاد هند و ایرانی در آسیای مرکزی ساکن هستند و هنوز آریائیها به فلات ایران مهاجرت نکردهاند لذا مشترکات و قرابتهایی در اساطیر ایرانی و اساطیر هندیان باستان دیده میشود. (رزمجو، 1381: 42)
حماسۀ شاهنامه
حماسۀ شاهنامه به عنوان حماسۀ ایرانیان باستان توصیف میشود. این توصیف بیانگر سرشت و محتوای آن است.
معرفی مؤلف
فردوسی شاعر ملّی ایران و یکی از بزرگترین حماسهسرایان جهان است. تخلّص یا لقب او فردوسی و کنیهی او ابوالقاسم است. وی در سال 329 یا 330 ه.ق در ناحیۀ خراسان شهر طوس به دنیا آمد. فردوسی در مولد خویش زبان و ادبیات فارسی و عربی آموخت. در سال 411 یا 412 ه.ق در هشتاد و دو سالگی چشم از جهان فروبست. آخرین اشارهای که به سنّ خود میکند، آنجاست که از هشتاد سالگی خود سخن به میان آورده است:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد |
امیدم به یکباره بر باد شد |
(فردوسی، 1993: 838)
دورۀ نوشتن
فردوسی حدود سال 370 هجری قمری شروع به نظم افسانههای ملّی ایران کرد و سر انجام آن را با حدود 60 هزار بیت در سال 400 هجری قمری به پایان رساند. (سیروس شمیسا، 1990: 56) او سی سال صرف نوشتن حماسة ملی کرد.
بسی رنج بردم در این سال سی |
عجم زنده کردم بدین پارسی |
(فردوسی، 1993: 831)
بابهای شاهنامه
شاهنامه شامل پنجاه دورة پادشاهی است و به ترتیب از چهار سلسلة پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان (به اختصار) و ساسانیان در آن سخن به میان آمده است که میتوان آن را به سه دورة اساطیری، پهلوانی و تاریخی تقسیم کرد.
دوران اساطیری شاهنامه از عهد کیومرث، نخستین پادشاه اسطورهای ایران باستان، آغاز میشود و به ظهور فریدون ختم میگردد.
دوران پهلوانی، مشتمل بر قیام کاوه آهنگر بر ضحاک و روی کارآمدن فریدون است تا کشته شدن رستم به دست برادرش، شغاد.
دوران تاریخی از سلطنت بهمن، پسر اسفندیار، آغاز میشود و به عهد سلطنت یزدگرد سوم، آخرین پادشاه سلسلة ساسانیان و شکست او در برابر حملة اعراب مسلمان، خاتمه میپذیرد. (رزمجو، 1381: 149-150)
موضوعات شاهنامه
شاهنامه مجموعۀ تاریخ و فرهنگ ایرانی است که وجوه زندگی، معتقدات، باورها، دستاوردهای فکری، دینی، اخلاقی و اجتماعی در آن منعکس شده است؛ علاوه بر این عبرت، حکمت، آزادگی و آزاداندیشی هم در شاهنامه دیده میشود. اصلیترین موضوع شاهنامه تاریخ باستان ایران از آغاز تمدّن نژاد ایران تا برچیدن حکومت آن، به دست عرب است. (ریاحی، 1993: 222) فردوسی در مقدمۀ شاهنامه به اصول این حماسه چنین اشاره کرده است:
سخن گفته شد گفتنی هم نماند |
من از گفته خواهم یکی با تو راند |
|
سخن هرچه گویم همه گفتهاند |
بر باغ دانش همه رفتهاند |
دیگر موضوعات شاهنامه بدین قرار است:
ـ ستایش خداوند: شاهنامه با ستایش خداوند شروع میشود و در جای جای آن نیز این ستایشها دیده میشود.
به نام خداوند جان و خرد |
کزین برتر اندیشه برنگذرد |
|
خداوند نام و خداوند جای |
خداوند روزی ده رهنمای |
(فردوسی، 1995: 1)
ـ آفرینش جهان: پس از ستایش خداوند در آغاز شاهنامه، چگونگی آفرینش جهان و انسان و فلسفۀ آفرینش بررسیشده است. شاعر میگوید:
از آغاز باید که دانی درست |
سر مایة گوهران از نخست |
(فردوسی، 1993: 3)
ـ ستایش پیامبر و اظهار عقاید دینی: ستایش پیامبر اسلام و اصحاب رسول و عقاید مذهبی فردوسی در شاهنامه به طور خلاصه ذکر شده است. شاعر میگوید:
به گفتار پیغمبرت راه جوی |
دل از تیرگیها بدین آب شوی |
(فردوسی، 1993: 3)
ـ نصایح و آموزههای اخلاقی: فردوسی اغلب در آغاز و پایان هر داستان با زبانی شیوا به نصیحت و وعظ میپردازد.
ـ توصیف جنگ و دلاوری: فردوسی در شاهنامه میدان جنگ، ابزار جنگ، روشهای جنگ(جنگ تن به تن، شبیخون، محاصره و...) و همچنین دلاوری پهلوانان در جنگ را به خوبی توصیف کرده است.
ـ داستانهای عاشقانه: همواره در شاهنامه داستانهای جنگ و دلاوری پهلوانان با داستانهای عاشقانه همراه است؛ البته داستانهای عاشقانة شاهنامه از روح حماسی خالی نیست. داستانهای عاشقانة زال و رودابه، رستم و تهمینه، کاووس و سودابه و بیژن و منیژه از نمونههای اینگونه داستانهاست.
ـ مرگ و زندگی: مرگ و زندگی یکی از اصلیترین و مهمترین بنمایههای شاهنامه است که در هریک از داستانها و روایتهای این منظومه به چشم میخورد. (دوست خواه، 2005: 81)
ـ بزرگداشت خرد و دانش: در بخشهای کتابهای پهلوی و بخشهای فلسفی و یزدان شناختی، حماسۀ ایران، آفرینش خرد، نقطهای آغاز آفرینش و سر فصل همه بخشهای دینی به حساب میآید. شاعر میگوید:
توانا بود هر که دانا بود |
زدانش دل پیر برنا بود |
(فردوسی، 1993: 4)
ـ زبان فارسی: شاهنامه گنجینهای از واژگان و دستور زبان فارسی است.
ـ فرهنگ ایران باستان: شاهنامه مهمترین چشمة آگاهی ما در بسیاری از زمینهها چون تاریخ، جغرافی، ادب، هنر، رسمهای خانوادگی و اجتماعی و آیینهای اداری و کشوری به شمار میرود. (خالقی مطلق، 1381: 246)
حماسه در ادبیات بنگالی
ادبیات بنگالی یکی از مشهورترین ادبیاتهای جهان است. از آغاز تا امروز، شاعران و نویسندگان مشهوری در آسمان ادبیات بنگلادش ظهور کردهاند و در انواع گوناگون ادبی آثار برجستهای دارند. در این میان، حماسه مهمترین نوع ادبی بنگالی است. حماسهسرایان بنگالی و حماسۀ آنها بدین قرار است:
الف. حماسۀ مغنادباد از مایکل مدوشودان دتّا
ب. بیربهو از همچندرا بندوپدّی
ج. جنگ پلاشی از نبین چندرا سن
د. حلنا از انوندو چندرا میترا
هـ.آسروملا از معیز الدین کیکوباد
و. سهراب باد از حمید علی
ز. آنول پروباهو از سید اسماعیل حسین سراجی
حماسۀ مغنادباد
حماسه در هند به دو قسم است: یکی «ایتیهاسا[4] (چنین بود در آغاز) و آکایانا[5] (افسانه) و «پورانا[6]»(افسانة کهن و مقدس) است چون مهابهاراتا و دیگری حماسة ساختگی یا تصنعی است که آن را کاویا[7] میگویند چون رامایانا. (شایگان، 1346: 234) حماسة مغنادباد جزو گروه دوم یعنی حماسههای ساختگی است. حماسۀ مغنادباد یکی از مهمترین و اصلیترین حماسههای ادبیات بنگالی است. در مجموعۀ اشعار بنگلا، مغنادباد نشانۀ تاریخ جدید این ادبیات است. تاگور، شاعر جهانی، گفته است:
هرچند حماسۀ مغنادباد یک گنجینۀ گران در ادبیات بنگالی است. تألیفات مایکل غنای ادبیات بنگالی را به رخ جهانیان کشیده است. (bn.wikipedia.org/wiki)
معرفی مؤلف
مایکل مدوشودان دتّا [8]یکی از مشهورترین شاعران ادبیات بنگالی است. او شیوۀ جدیدی در شعر بنگالی به وجود آورد و در اشعارش وزن آزاد را به کار برد؛ از این رو وی را پدر شعر نو بنگالی به شمار میآورند. مایکل در سال 1824م. در شهر جشوهر ده شگردری دیده به جهان گشود و از کودکی دانشهای گوناگون را فرا گرفت. وی حدوداً چهارده زبان میدانست. در سال 1843م. به مسیحیت روی آورد و نام "مایکل" گرفت. کتابهای بسیار مهمی تألیف کرده است در این میان حماسۀ مغنادباد و نمایشنامۀ کریشناکوماری شهرت بسیار دارد. نمایشنامۀ کریشناکوماری اولین و کاملترین نمایشنامۀ ادبیات بنگالی است و حماسۀ مغنادباد هم بهترین حماسۀ بنگالی به شمار میآید. مایکل در سال 1873م. در یکی از بیمارستانهای شهر کلکتۀ هند از دنیا رفت. دربارۀ او گفته شده است: «مایکل مدوشودان دتّا یکی از مشهورترین شاعران و نمایشنامهنویسان ادبیات بنگالی در قرن نوزدهم میلادی است. وی پدر غزل یا قطعه شعر چهارده سطری بنگالی و پیامبر نمایشنامۀ بنگالی است.»( (bn.wikipedia.org/wiki)
زمان نوشتن
مایکل مدوشودان دتّا حماسۀ مغنادباد را در ماه ژون در سال 1861 م. سروده است و آن را در همین سال به چاپ رسانیده است. ایشّار چندرا بیدّاشاگور (1820-1891 م)، شاعر مشهور بنگالی زبان گفته است: «مغنادباد شعری عالی و بینظیر است.» (bn.wikipedia.org/wiki)
اساس مغنادباد
مایکل مدوشودان دتّا حماسۀ مغنادباد را به تقلید از حماسۀ سانسکریتی «رامایانا» سروده است. رامایانا، حماسۀ طبیعی باستانی هندوستان است که والمیکی[9] تقریباً در بین سالهای 400 پیش از میلاد تا 200 پس از میلاد آن را به نظم کشیده است. رامایانا داستان زندگانی شاهزادگان راجا پادشاهان شمال هند به نامهای «راما»، «لاکشمانا»، «بهاراتا» و «سیتا»(همسر راما) و جنگ راما با «راوانا» فرمانروای لنکا (سیلان) است. مایکل مدوشان قصّههای رامایانا را به طور کامل تقلید نکرده است. حماسة مغنادباد از لحاظ شخصیتپردازی و جنبههای ادبی و هنری عالی است. حماسه با زبان قهرمانی شروع میشود و در نهایت با غم و اندوه به پایان میرسد. اثر تحت تأثیر اسطورههای یونانی است که مایکل آن را از والمیکی اخذ کرده است. او در نامهای که به دوست خود راج نرایان باشو نوشته است، میگوید:
آرزوی من این است که الهگان رحمت اساطیر یونان را به اساطیرمان در شعر امروزی پیوند بزنم. منظورم این است فرصتی در اختیار ابتکار خودم نهم همانقدر که میتوانم از والمیکی قرض بگیرم. (مباشّر علی، 1987: 197)
بابهای مغنادباد
حماسۀ مغنادباد نه باب دارد که به وزن آزاد سروده شده است. در هر باب، موضوعات مختلفی بیان شده است. بابهای مغنادباد بدین قرار است:
ـ باب اوّل: نصب یا تأسیسات (آویشک). ترک بستر مغناد و رفتن پیش پدرش برای حضور در جنگ؛
ـ باب دوّم: مسلح یافتن (آسترالو). کشتن مغناد دشمن اله؛
ـ باب سوّم: ورود (شوماگوم). عشق پرامیلا به نزد شوهرش و رفتن او به لنکاپوری؛
ـ باب چهارم: (آشاق بان) ادامهی داستان اصلی؛
ـ باب پنجم: مبادرت، اندیشۀ لاکشمان برای کشتن مغناد؛
ـ باب ششم: کشتن، کشته شدن مغناد به دست لاکشمان؛
ـ باب هفتم: تمام قوی (شاکتی نیرود)؛
ـ باب هشتم: شهر تجسم (پروتپوری)؛
ـ باب نهم: (شنسترییا) رفتن مغناد و پرامیلا به شوشان (مقبره). (مباشّر علی، 1987 م، ص-224)
موضوعات مغنادباد
حماسۀ مغنادباد قصۀ سه روز و دو شب از آغاز خبر وفات یک پسر روانا به نام بیربهو تا خبر وفات پسر دیگر یعنی مغناد و همسرش پرامیلا است. در این حماسه شخصیتپردازی شخصیتهای گوناگون مانند راما، سیتا، هونومان، لاکشمان، راوانا، بیربهو، مغناد، پرامیلا و ... بسیار عالی است. دربارۀ مغنادباد چنین آمده است: «منظومۀ مغنادباد یکی از معروفترین و تحسینبرانگیز اشعار مایکل است. این حماسه بر اساس مرگ مغناد، پسر راوانا، دیو یا شیطان حماسۀ مشهور رامایانا بنا شده است.» (bn.wikipedia.org/wiki)
مهمترین موضوعات مغنادباد بدین قرار است:
1. ستایش الله (دب دبی): مایکل حماسۀ مغنادباد را با ستایش اله آغاز کرده است. شاعر میگوید:
Sommukh-somore pori, bir churamoni
Birbahu, choli jobe gela jompure
Okale koho he debi omritovashini
Kon birbore bori senapoti pode. (bn.wikipedia.org/wiki)
2. بیان جنگ: جنگ دربار لنکهپوری بین راما و راوانا روایت شده است. در این جنگ راوانا دو پسر خود را گم میکند.
3. داستانهای عاشقانه: مایکل در حماسۀ مغنادباد عشق میان مغناد و پرامیلا را بیان کرده است.
4. داستانهای قهرمانان: راوانا قهرمان این حماسه است. او با راما جنگ میکند و دو پسر او کشته میشوند. شاعر راوانا را همچون دیو یا شیطان آنچنان که در حماسة راوایانا میبینیم، ترسیم نکرده است؛ بلکه او را همچون قهرمان وصف میکند. وی در مورد راوانا در یکی از نامههایش اینطور نوشته است:
«اینجا، مردم غر و لند میکنند و میگویند که دل شاعر با راکشاساها1(شبحی اهریمنی) است و این واقعاً درست است. من راما و جماعت او را خوار شمردم و ایدهی راوانا را ارتقا دادم و قدرت تخیلم برافروخته شد، راوانا همکار بزرگی بود.»(مباشّر علی، 1987: 132)
5. مقام زبان: مایکل در حماسۀ مغنادباد دلیرانه زبان را مخصوصاً پرامیلا را به خوبی بیان کرده است. وقتی مغناد به میدان جنگ میرفت، پرامیلا برای دیدن او رفت. شاعر میگوید:
Ami ki dorai sokhi vikhari raghobe?
آیا دوست، من میترسم از راگب(یا راهب) فقیر؟(مباشّر علی، 1987: 148) این معنی بیت بالا است.
6. بیان تمدّن بنگالی: مایکل در حماسۀ مغنادباد تاریخ و تمدّن و فرهنگ بنگالی را بیان کرده است.
7. تقلید ادبیات اروپایی: مایکل به تقلید از ادبیات اروپایی حماسۀ مغنادباد را سروده است. او در جاهای مختلف گفته است که برای نوشتن مغناد به حماسۀ ایلیاد هومر نظر داشته است.
8. بیان تراژدی: مایکل در حماسۀ مغنادباد غم و اندوه راوانا پس از مرگ دو پسرش را به زیبایی بیان کرده است. دربارۀ تراژدی پاسل[10] میگوید:
جهان مجبور نیست جنگ را آغاز کند تا انسان را از پا در آورد، کمی بخار، [یا] قطرهای آب برای کشتن او کافی است. در عین حال، زمانی که جهان انسان را از پای درآورد، او همچنان بزرگتر ازآن چیزی است که وی را کشته است. (مباشّر علی، 1987: 91)
9. بیان زندگی و مرگ: مایکل در حماسۀ مغنادباد زندگی و مرگ انسان را به خوبی بیان کرده است.
10. قصّههای افسانه: مایکل داستانهای مغنادباد را با آمیزۀ قصّههای افسانه سروده است. خیال و اساطیری هم بهکاربرده است. تاگور میگوید: من عضوهای مغنادباد را نقد نکردهام، دیدهام که مغنادباد جان ندارد، دیدهام که حماسه نیست؛ اما پس از این وی نظر خود را تغییر داده و گفته است که مغنادباد حماسه است و وزن آن بسیار عالی است. (شریش چاندرا داس، 1995: 67)
تفاوتهای شاهنامه و مغنادباد
اصلیترین تفاوت شاهنامه و مغنادباد، تفاوت در ساختار حماسی این دو اثر است. حماسۀ شاهنامه تاریخ هزاران سالة ملّت ایران است و مجموعهای از قصههای مختلف است که قهرمانان متفاوتی دارد؛ امّا حماسۀ مغنادباد دربارۀ ماجرایی است که تنها سه روز و دو شب طول میکشد. به دیگر سخن، شاهنامه حماسهای طبیعی و ملی است حال آنکه مغنادباد حماسهای مصنوع و ساختگی است.
شباهتهای شاهنامه و مغنادباد
شباهتهای این دو اثر به اندازهای است که ما را بدانجا پیش میبرد که گمان کنیم مایکل در نوشتن مغنادباد به شاهنامۀ فردوسی نظر داشته است گو اینکه شاهنامه در شبه قارة هند بسیار تأثیرگذار بوده است و آثار بسیاری به تقلید از آن نوشته شده است(تمیمداری، 1370) شباهتهای این دو اثر در دو بخش بیشتر دیده میشود. 1. شباهت در ساختار حماسی دو اثر 2. شباهت در جزئیات داستان.
شباهتهای ساختاری حماسه چون:
الف. شاهنامه با ستایش خداوند آغاز شده مغنادباد هم با ستایش الله (دب دبی) آغاز شده است.
ب. در شاهنامه تاریخ و تمدّن ایران و ملّت ایران دیده میشود در مغنادباد هم تمدن و فرهنگ بنگالی جلوهگر است.
ج. عنصر درام و تراژدی در هر دو اثر دیده میشود. در شاهنامه به خصوص این عنصر را در داستانهای سیاووش، فرود سیاووش، رستم و اسفندیار و رستم و سهراب میبینیم (خالقی مطلق، 1381: 135) در مغنادباد در کل داستان این عنصر دیده میشود.
د. در هر دو جنگ و رزم، رنج و غمگین، دلیری و شجاعت قهرمان، داستانهای عاشقانه بیان شده است.
هـ. همانگونه که قبلا گفتیم مایکل در نوشتن مغنادباد به ایلیاد هومر نظر داشته است. فردوسی نیز در نظم شاهنامه به ایلیاد نظر داشته.
شباهتهایی که در جزئیات داستان دیده میشود:
الف. داستان رامایانا که اساس مغنادباد است به نظر مهرداد بهار بسیار به داستان سیاووش شباهت دارد و به نظر دکتر رضایی به داستان ضحاک شباهت دارد. او ضحاک را معادل راوانا و فریدون را معادل راما میداند.
داستان مغنادباد:
شاعر منظومۀ مغنادباد را بر محور یک داستان میسراید، اما این داستان چند قصۀ کوتاه دارد. بیربهو پسر بزرگ رابانا است. شاعر با خبر دادن وفات بیربهو به پسرش رابانا، حماسۀ مغنادباد را شروع کرده است. بیربهو بر ضد رام -کسی که دشمن رابانا بود- جنگ میکرد و به دست رام در میدان جنگ مُرد.وقتی رابانا این خبر را شنید، او خیلی ناراحت شد و گریه کرد و تصمیم گرفت که او خود با رام جنگ کند. مغناد پسر کوچک رابانا است که بعد از وفات بیربهو، با رام جنگ میکند و او هم مثل برادرش از دنیا میرود. رابانا بسیار دلتنگ شد. شاعر این رنجِ دل رابانا را به خوبی در منظومۀ مغنادباد بیان کرده است.
شاعر در این منظومه از عشق سخن گفته است. پرامیلا معشوق مغناد بود. وقتی مغنادباد به جنگ میرود، پرامیلا برای ملاقات با او بیقرار میشود و مثل سربازی لباس میپوشد و به دربار رام میرود و به رام میگوید: "من میخواهم مغناد را ببینم، من معشوق او هستم، من نمیتوانم تنها بمانم." اینجا شاعر شجاعت معشوق را بیان کرده است. این موارد میتواند بر مشابهت حماسۀ مغنادباد با شاهنامه دلالت کند.
نتیجهگیری
مقایسة تطبیقی شاهنامه و مغنادباد نشان میدهد که این دو حماسه در ساختار شبیه نیستند و مغنادباد را میتوان با یکی از داستانهای پهلوانی شاهنامه مقایسه کرد. شاهنامه به یک داستان منحصر نیست، بلکه به اسطورههای ایرانیان و تاریخشان میپردازد. بیشک مقام شاهنامه از حماسههای دیگر جهان بالاتر است، ولی حماسۀ مغنادباد هم در آسمان ادب بنگالی میدرخشد.
پی نوشت
1. راکشاسا (Rakshasas) شبحی اهریمنی در افسانههای هندو بودایی است. راکشاساها انساننماهایی با گرایشهای شیطانی هستند که جنگجویان قدرتمندی نیز به حساب میآیند و هرگاه سلاحهای معمولی کارساز نباشد، به جادو روی میآورند. در حماسهی رامایانا بعد از اینکه راما دست رد به سینۀ دختر راوانا میزند او در پی انتقام از راما راکشاساها را علیه او میشوراند. راکشاساها به رهبری راوانا زندگی میکنند و گوشت آدمی میخورند.
فهرست منابع
منابع فارسی
پروین شکیبا، (1994)، شعر فارسی از آغاز تا امروز، تهران: هیرمند.
تمیمداری، احمد(1370)، «مقلدان شاهنامه در شبه قاره هند»، نامه فرهنگ، ش 5 و 6، صص 130-137.
حمیدیان، سعید (1387)، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، چ 3، تهران: ناهید.
خالقی مطلق، جلال (1381)، سخنهای دیرینه: سی گفتار دربارهی شاهنامه و فردوسی، به کوشش علی دهباشی، تهران: افکار.
دوستخواه، جلیل (2005)، شاهنامۀ فردوسی و شاهنامه، تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی.
ریاحی، محمدامین (1993)، سرچشمههای فردوسی شناسی، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
زرمجو، حسین (1381)، قلمرو ادبیات حماسی ایران، 2 ج، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
شایگان، داریوش (1346)، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، تهران: امیرکبیر.
شمیسا، سیروس (1990)، انواع ادبی، تهران: میترا.
صفا، ذبیح الله (1369)، حماسهسرایی در ایران، چ 5، تهران: امیرکبیر.
عارفین، شهناز (1390)، «تأثیر زبان و ادب فارسی بر شاعر ملی بنگلادش نذرالاسلام» استاد راهنما احمد تمیمداری، پایاننامة کارشناسی ارشد، زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه علامه طباطبایی.
فردوسی، ابوالقاسم (1993)، شاهنامه، به تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: مجید.
فردوسی، ابوالقاسم (1995)، شاهنامه، به تصحیح مهدی کبیر و محمدعلی بهبودی، تهران: طوس.
همایی، جلال الدین (1990)، مقالات ادبی، ج 1، تهران: مؤسسۀ نشر هما.
منابع بنگالی
شریش چاندرا داس (1995)، بورنو بیچیترا، داکا: شهیتّا شاندورشون.
مباشّر علی (1987)، مدوشودان و نوبوجگریتی، داکا: موکتودرا.
منابع اینترنتی
(bn.wikipedia.org/wiki)
نظر شما